در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
فرار و ازدواج پنهانی، آنان را از مسیر جادههای سبز شمالی به خاکستری دیوارها و خیابانهای یکطرفه و کوچههای بنبست تهران کشاند.
مثل هر عاشق و دلدادهای سر مست از تصمیم ناپخته خود، تصویری رویایی از زندگی مشترک و عاشقانه برای خود ترسیم کرده بودند.
اینکه زیر یک سقف زندگی کنند، شاهد تولد و بزرگ شدن فرزندانشان باشند و به همه ثابت کنند با فرار از خانه برای رسیدن به خوشبختی و آرامش راه درستی را پیمودهاند. حالا ده سال از آن روزها میگذرد، اما هیچکدام از اجزای زندگی مشترک رویایی ناهید سر جای خودش نیست.
مشکلات مالی که شروع شد زندگی آن روی دیگر سکه را به آنها نشان داد و فهمیدند همه چیز برای احساس آرامش و آسایش و تخیلات، عاشقانه نیست. اما در ادامه تصمیمات ناپخته و شتابزده خود برای حل مشکلات، بعد از اینکه پیشنهاد همسرش برای فرار و ازدواج پنهانی را پذیرفت، اینبار نیز تسلیم پیشنهاد اشتباه دیگری شد. نقشه همسرش اغفال دختران جوان برای سرقت طلاهایشان در پشت نقاب خواستگار بود. شاید ابتدا مخالفت کرد، اما در نهایت تسلیم شد و به عنوان همدست به همسرش در اغفال دختران جوان کمک کرد.
نقشه این بود که دختران جوان مجردی که در فروشگاهها به عنوان فروشنده مشغول به کار بودند را شناسایی می کردند و سپس ناهید با آنها طرح دوستی ریخته و از آنها برای برادر شوهر قلابی خود خواستگاری میکرد و جلسه معارفه و آشنایی آنها با همسر خود را ترتیب داده و در طول جلسه معارفه که معمولا در پارک برگزار میشد نوشیدنی مسموم به دخترکان بخت برگشته میخوراندند و وقتی بیهوش می شدند، طلاهای قربانی را به سرقت می بردند و پس از متواری شدن از محل، برای صید شکار بعدی آماده میشدند.
اما دیری نپایید که زوج کلاهبردار، با هوشمندی پلیس شناسایی و دستگیر شدند. روی تصویر آشیانهای که ناهید در ذهن خود کشیده بود، سردی میلههای زندان نشست و تولد فرزندشان را دید، اما پشت دیوارهای بلند زندان. آن قدر بلند که نمیشد هیچ آینده یا مسیر روشنی را از پشت آن به تماشا نشست.
ده سال حسرت تجربه زندگی، زیر یک سقف با شوهر و فرزندان، تاوان ناتوانی در«نه» گفتن به تصمیمات اشتباه شوهرش بود. اما ده سال مجازات نیز باعث نشد همسرش متنبه شده و دست از کارهای اشتباه خود بردارد. زودتر از ناهید آزاد شد و دوباره کلاهبرداری خود را به عنوان خواستگار قلابی شروع کرد. زن تنهایی را در خیابان پیدا کرد و زن به جای ناهید همدست کارهای خلافش شد و هنوز چند ماه از اغفال دختران مجرد نگذشته که پلیس دوباره او را دستگیر کرد و خواستگار سوار بر اسب سپید دختران فروشنده به جای خانه بخت راهی زندان شد. بعد از ده سال انتظار برای رهایی، هنوز ناهید پایش را بیرون نگذاشته، شوهرش دوباره دستبند خورد و برای سپری کردن ده سال دیگر از عمرش راهی زندان شد.
زندگی مشترکی که به بنبست رسید و تمام روزها و شبهایش در سردی و تاریکی زندان گذشت. اولین تصمیم اشتباه پایه و ریشه تصمیمات اشتباه بعدی و زندگیشان دور باطل خطاهایی جبرانناپذیر شد. روزهایی که دیگر برنمیگردد و لحظه لحظه عمری که پشت میلهها دود میشود و میسوزد.
نظریه کارشناس
یک تصمیم ناپخته و عجولانه در انتخاب همسر بدون کسب شناخت کافی از روحیات، باورها و اعتقادات طرف مقابل فرد را در شرایطی قرار میدهد که گاهی بازگشت به گذشته و جبران خطاها را ناممکن می کند .«نه» گفتن مهارتی است که فرد را در برابر هر آسیبی واکسینه میسازد. شاید اگر ناهید هم مصمم و محکم در برابر تصمیمات نابخردانه همسرش ایستادگی میکرد، هم خود و هم همسرش گرفتار شرایط سخت کنونی نبودند. فرار و ترک کانون گرم خانواده تصمیم نادرستی است که باعث از دست دادن پشتوانه عاطفی فرد شده و او را در برابر ناملایمات و تلخیهای زندگی آسیبپذیرمی کند. کلاهبرداری و اغفال افراد و بازی با احساسات دختران جوان و سوء استفاده از اعتماد آنها مهارت نیست،بلکه نهایت رذالت یک انسان است که به خاطر نفع مادی خود نقش بازی کند و احساسات پاک افراد را به تمسخر کثیف خود بگیرد.
سمانه مهربانی
تپش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد