نه خبری از اینترنت بود به شکلی که این روزها مثل علف هرز تمام زندگی ما را پر کرده نه شبکه‌های اجتماعی و نه رسانه آنلاین. صحبت از یک و نیم تا دو دهه قبل است و زمانی که اوج تکنولوژی ارتباطی ما با گوشی‌های نو به نویی که مدام مدل جدیدشان بیرون می‌آمد بلوتوث بود.
کد خبر: ۱۲۰۲۱۱۸

در همان وضعیت اما کلیپ‌های صوتی و تصویری یک نفر بدجور در گوشی‌های تلفن همراه دست به دست می‌شد. شاعری از خود بیخود شده با شمایلی که به شمایل درویش‌ها و آدم‌های اهل دل می‌خورد پشت تریبون، هق‌هق می‌کرد و سروده و دردِ دل‌هایش را با همان لحن ساده و روان می‌خواند؛ خواندن آقای شاعر همان و به تلاطم انداختن ذهن و روان مخاطبانی که پای تریبونش زانو زده‌اند همان!
آقای شاعر حرفش را آن‌قدرها لابه‌لای استعارات و تکنیک‌ها و کنایات پیچاپیچ و تو در تو پنهان نمی‌کرد که مخاطب عادی و کوچه و خیابان چیزی از ابیاتش نفهمند. در همان حال اما به سبک بعضی نمونه‌های عامیانه هم قربان چشم و ابروی آنچنانی سوژه‌اش نمی‌رفت که مخاطب خاص را هم برهاند.
کاری ندارم به این‌که آقای شاعر بعضا لهیب شعله درونش خیلی شعله می‌کشید و بعضا ساحت ادبیات و شعر را تا ساحت سیاست هم نزدیک می‌کرد... کاری ندارم که حرف‌ها و انتقاداتی که راجع به این کار آقای شاعر به او وارد می‌کردند درست بود یا نه اما قطعا نمی‌شود این را نادیده گرفت که سروده‌های محمدرضا آقاسی عام و خاص‌پسند بود.
نه آن‌قدر تکنیکال و فنی که مخاطب عام را رم دهد و نه آن‌قدر سطحی و روزمره و عادی که ذائقه مخاطب خاص را تلخ کند. اینها همه را گفتیم که بگوییم؛ نمی‌شود از نیمه‌شعبان و جمکران و حضرت ولی‌عصر(عج) سخن آورد و یادی از آقاسی نکرد. آقاسی حالا 14 سالی ا‌ست که میان ما نیست، اما سروده‌ها و ابیاتش هنوز نقل محافل و مجالس است:
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها