سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
گرچه دارد بیعدد زیبا اثر نقاش تو
از تو زیباتر کجا دارد دگر نقاش تو؟
کرده با نقش تو خود را جلوه گر نقاش تو
با رخت، بر رخ کشیده صد هنر نقاش تو
بس نمک خرج تو کرده با شکر نقاش تو
عاشقت باشد ز هر کس بیشتر نقاش تو
شد قیامت بس که سیمای تو را محشر کشید
گوئیا ا... و اکبر گو، علیاکبر کشید
بر تو و بر آنکه نقشت را قلم زد آفرین
بر تو و سر پنجههای حی سرمد آفرین
آفرین هم بر تو هم بر آل احمد آفرین
هر یکی را در دو عالم باد بی حد آفرین
بیش از آن خلقی که هر دم بر تو گوید آفرین
گفته صورت آفرین بر صورتت صد آفرین
جان خود دادن به جانان، گشت رسم عالمین
از همان روزی که خالق هدیه دادت بر حسین
با تو بسته دست مهر و ماه و اختر را حسین
با تو رسوا کرده هر از ماه بهتر را حسین
با تو دارد احمد و زهرا و حیدر را حسین
در تو بیند حُسنهای هر پیمبر را حسین
تا تو را دارد، چه حاجت در و گوهر را حسین؟
قدر زر زرگر شناسد قدر اکبر را حسین
زاده لیلا که هر لیلاست مجنونت علی
هست مجنونت تمام عمر مدیونت علی
اینکه من هم از تو میخوانم ز آقایی توست
اینکه بر خوان تو مهمانم ز آقایی توست
مورم اما با سلیمانم ز آقایی توست
اینکه خود را از تو میدانم ز آقایی توست
گر بود یک ذره ایمانم ز آقایی توست
اینکه جایی در نمیمانم ز آقایی توست
تا ملائک حلقه در گوشان دربار توأند
نوکرانی همچو من، یک عمر سربار توأند
جز به گلزار تو، کی خاری چو من گل میکند؟
جز تو، کوه صبر، کی ما را تحمل میکند؟
جز تو بر کاهی چه کس کوهی تفضُّل میکند؟
بدتر از من را گل روی تو بلبل میکند
خوب داند دل اگر بر تو توسل میکند
استجابت را خدا با تو تقبّل میکند
یا علیاکبر مرا گر آبرو باشد ز توست
در گِلم ای گُل اگر هم رنگ و بو باشد ز توست
حاج حیدر توکلی
باز هم آسمان این خانه
شب پر رفت و آمدی دارد
باز هم کوچه بنیهاشم
بوی عطر محمدی دارد
در شبستان زلف تو ترسا
خال بر گونه تو هندوکش
طاق زیبای ابرویت محراب
وه که لیلا چه معبدی دارد
کار چشم تو مبتلا کردن
خاک را با نظر طلا کردن
این زلیخای نفس ما یوسف
عاشق توست هر بدی دارد
خَلق تو خُلق تو تعالی ا...!
چه شکوهی ست در تو یا ا...
این علی تا که میرسد به خدا
صلوات محمدی دارد
قاسم صرافان
عاشق آن است که پر میگیرد
فقط از عشق خبر میگیرد
از جگر آتش اگر میگیرد
عشق را مد نظر میگیرد
منطق منطقه ما عشق است
مذهب مطلقه ما عشق است
بیدل آن است که دل داده به تو
کار و بارش فقط افتاده به تو
سجده کرده خود سجاده به تو
میرسد آخر این جاده به تو
راهی جاده مجنون شدنیم
بس که آماده مجنون شدنیم
ما همه در به در لیلاییم
بیشتر دور و بر لیلاییم
سائل پشت درِ لیلاییم
زیرِ دینِ پسرِ لیلاییم
تو علیاکبر لیلا هستی
نوه اول زهرا هستی
کیستی محشر در گهواره؟
فاتح خیبر در گهواره
یا که پیغمبر در گهواره
خندهات اکبر در گهواره
همه را یاد نبی میانداخت
یاد میلاد نبی میانداخت
صابر خراسانی
داریم همه محضر تو عرض سلامی
تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی
تا خانهآباد شما بندهپذیر است
نامردترینم نکنم میل غلامی
ای قامت قد قامت تو عین قیامت
قربان قدت صد قد و بالای گرامی
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
و مفترض الطاعهترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
هر کس که هوای پدری داشته باشد
خوب است که همچون پسری داشته باشد
انگار رسول است، نمایی که تو داری
انگار بتول است، صدایی که تو داری
باید که برای تو کرمخانه بسازند
از بس که زیاد است گدایی که تو داری
از شش جهت کعبه دل، لطف تو جاری است
از سفره پر جود و سخایی که تو داری
تو آنقدر از خویشتن خویش گذشتی
که منتظر توست، خدایی که تو داری
پایین قدمهای حسین جای کمی نیست
جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت
اینقدر مزن آب به سرخی لب خود
حیف است که پیچیده شود این همه بویت
حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند
باید که مرا عبد غلامان تو خوانند
علیاکبر لطفیان
غزل عشق بخوانید نگار آمده است
گل شادی بفشانید که یار آمده است
با نسیم سحر از وادی سبز علوی
عطر جانبخش گل یاسِ بهار آمده است
گُلبن عشق و وفا ناز فروشد به چمن
که وفا را به جهان آینه دار آمده است
میرسد مژده شادی ز ملائک زیرا
به حسین بن علی لاله عذار آمده است
نام زیباش علی مظهر حُسن نبوی
خُلق و خوی اش چو رسول کردگار آمده است
رضا فلاح
میایستم امروز خدا را به تماشا
ای محو شکوه تو خداوند سراپا
ای جان جوانمرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم، ولی افتادهام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
ای عشق مینداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق
یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا
با آمدنت قاعده عشق به هم خورد
لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا
تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت
«المنت لله که در میکده شد وا»
ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
ای منطق رفتار تو چون خلق محمد
معراج برای تو مهیاست، بفرما!
این پردهای از شور عراقی و حجازی است
پیراهن تو چنگ و جهان، دست زلیخا
لب تشنه لبهای تو، لبهای شراب است
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا
دل مانده که لبهای تو انگور بهشتی است
یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشای حسین است
هر چند حسین است تو را محو تماشا
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان
شد گوشه شش گوشه برای تو مهیا
از گوشه شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علی شد همه شهر، ولی من
مجنون علیاکبر لیلام به مولا
حمیدرضا برقعی
امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در میزند
بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر میزند
از نغمه در مرغ دل در سینهام پر میزند
شادی به صد شور و شعف از هر دری سر میزند
از شوق دل روحالامین شهپر به شهپر میزند
از عشق اکبر نعره ا... و اکبر میزند
گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده
بشنو تو از ژرفای دل فریاد درد اییل را
افشاگر رازی مگو گلبانگ میکائیل را
از فرط شادی کن نظر لبخند عزرائیل را
در وصف هاجر گوش کن تکبیر جبرائیل را
کاورده از بهر خلیل امروز اسماعیل را
تا در جهان سازد علم او پرچم تجلیل را
گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده
در خانه خون خدا آمد خدا را مظهری
قد قامتی مه طلعتی مه پارهای مه پیکری
دریا دلی شیر اوژنی صف بشکنی نام آوری
اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری
نسل جوان را در جهان در خط قرآن رهبری
خواند حدیث عشق را در گوش زهره مشتری
گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده
از لیلی حسن قدم مصداق خاتم زد قدم
مصداق ختم الانبیا در ملک عالم زد قدم
در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم
آلاله خونین تن ماه محرم زد قدم
از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم
در جبهه حق ز امر حق روح مجسم زد قدم
گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده
در ماه شعبان جلوهگر شد ز امر داور این پسر
کز مرز باور بگذرد با دادن سر این پسر
رونق به دین حق دهد در دشت باور این پسر
از کشته سازد پشتهها از خصم کافر این پسر
از شوق جانان بسپرد خنجر به خنجر این پسر
گردد به دشت کربلا چون لاله پرپر این پسر
گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده
باید حسین بن علی سر مست و شیدایش کند
تا در منای قرب حق چون هدیه اهدایش کند
از فرط شیدایی ورا مجنون لیلایش کند
در سن هجده سالگی مهمان زهرایش کند
وقت شهادت دیده را محو تماشایش کند
تا در میان خاک و خون چون لاله پیدایش کند
گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده
حمید کریمی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد