گزارش خبرنگار اعزامی جام‌جم از اوضاع و احوال مردم اهواز و سوسنگرد که خانه و مزارعشان زیر آب رفته است

مرثیه‌ای برای گندمزار «صالح»

همه آرایش دفاعی گرفته‌اند، با بیل، کلنگ و کیسه‌های خاک، خاکریز می‌سازند.‌ درست مانند 30 سال پیش که جنگیده‌اند، حالا هم در جنگند. اگر دیروز با تفنگ و مسلسل از خاکشان دفاع می‌کردند، امروز با بیل و کلنگ به جنگ سیلی رفته‌اند که خانه‌هایشان را تهدید می‌کند. از همه‌جای ایران هم به کمک آمده‌اند، حالا همه، از همه جای ایران جمع شده‌اند تا از خاک خوزستان دفاع کنند؛ درست مثل 30 سال پیش.
کد خبر: ۱۲۰۰۹۲۷

حال اهواز هنوز خوب نیست. آب از شمال و غرب وارد شهر شده است. حتی بعضی از خیابان‌های مرکزی هم حالا آبگرفتگی دارد. آب کارون بالا آمده، درخت‌ها و جزیره‌های کوچک حالا زیر آب هستند. برگ درختان از آب سرک کشیده‌اند و خودشان را نشان می‌دهند. هنوز جا دارد تا آب به پل سفید برسد. ده دوازده متری پل تا سطح آب فاصله دارد. هرچند محلی‌ها می‌گویند سطح آب پایین رفته است، اما کارون هنوز هم پرآب و خروشان است.
آب کرخه هم بالا آمده است. تا همین چند ماه پیش، کرخه آن قدر کم‌عمق بود که مردم حمیدیه به راحتی در بستر رودخانه راه می‌رفتند. حالا اما سطح آب به حدی بالاست که تنها یک متر با پل شریعتی فاصله دارد. درخت‌های کنار را تا نیمه گرفته است. محلی‌ها می‌گویند زمین‌های کشاورزی زیر آب رفته است.‌
دورتادور رودخانه را با کیسه‌های خاک پوشانده‌اند. با این که می‌گویند سطح آب پایین آمده، اما سه چهار خانه هنوز زیر آب است. گروه‌های جهادی هنوز بیل می‌زنند. تمام طول رودخانه را به عمق سه چهار متر سیل‌بند ساخته‌اند. هنوز هم در حال ساخت هستند. از کرمان آمده‌اند. تعدادشان بیست سی نفر است. یک نفرشان تا دوربین ما را می‌بیند، عصبانی می‌گوید: «آمده‌اید سلفی بیندازید، بازدید کنید و بروید؟» دلش پر است. می‌گوید دلش به حال مردم می‌سوزد. اگر این رودخانه لایروبی شده بود، خانه و زمین‌هایشان زیر آب نمی‌رفت. نگران بعد از رفتن خودش و گروهش است. از این که بعد از رفتنش دوباره سطح آب بالا بیاید و آب به درون خانه‌هایی که حالا دو سه متر بیشتر با آن فاصله ندارند برود.
اسمش اسماعیل است. با صورت آفتاب سوخته و دست‌هایی که با بیل پینه‌بسته است، می‌گوید: «حق مردم این نیست.» اسماعیل هنوز هم عصبانی است. از او که دور می‌شویم، تمام عصبانیتش را سر خاک خالی می‌کند. با فشار، بیل را پر از خاک می‌کند و می‌ریزد در گونی تمیزی که حالا آماده شده تا روی گونی‌های دیگر قرار بگیرد.
سیل تخلیه
بیشتر خانه‌های حاشیه رودخانه کرخه، در شهر حمیدیه سالم مانده‌اند، چند خانه اما زیر آب رفته است. آب زیر چند خانه هم رفته و دیوارها نم کشیده‌اند. محمد با مادرش زندگی می‌کند. تمام وسایل خانه را جمع کرده‌اند. شدت آب، کاشی‌های قرمزرنگ حمام را انداخته است. دیوار سفید را قهوه‌ای و سرامیک‌های زمین را شل کرده است. خانه محمد نوساز و بزرگ است. بوی نم اما از دیوارهای سرد به مشام می‌رسد. آن طرف، در پشت خانه محمد، خانه علی است. مرد چهل پنجاه ساله‌ای که آب به درون خانه‌اش نفوذ کرده و خانه را گرفته است. سطح آب حالا پایین آمده است. علی اما خانه‌اش را تخلیه کرده و حالا با دو زن و 15 فرزند در دشت‌های اطراف زندگی می‌کند. علی اما شاکر است. دستانش را بالا می‌برد و با دشداشه طوسی‌اش، با پای برهنه به خانه می‌رود و وسیله‌ای را برای عیال برمی‌دارد.
سیل سرمایه‌ام را برد
کنار ورودی شهر سوسنگرد بساط کرده‌اند، یک نفر خیار می‌فروشد، مردی ماهی‌هایی را که صید کرده گذاشته برای فروش. پشت سرشان آب است. آب پشت سرشان تا همین چند روز پیش، زمین کشاورزی بوده است. جلوی در ادارات، کیسه‌های خاک چیده‌اند. بعضی از بانک‌ها حتی به در و پنجره ورودی بانک ایزوگام چسبانده‌اند. جلوتر راه را بسته‌اند. آب جاده را گرفته، جاده‌ای که به پنج‌شش روستا می‌رسید حالا به زیر آب رفته است. درست مانند بسیاری از شهرهای دیگر، اینجا هم سیل‌بند زده‌اند. تا چشم کار می‌کند، گروه جهادی است. بیل می‌زنند، عرق می‌ریزند و سیل‌بند را بالاتر می‌برند. آن طرف‌تر، محلی‌های روستای سبحانیه برای جهادگران چای و آب خنک می‌آورند. صالح پیرمرد 70 ساله‌ای است که در سایه نشسته است، حواسش هست تا به همه چای و آب برسد. او ده هکتار زمین کشاورزی داشته است. زمینی که محصول گندمش تا دو روز دیگر آماده برداشت می‌شده حالا اما زیر آب رفته است. گندم‌های صالح همه در آب خفه شده‌اند. سر طلایی‌رنگ گندم‌ها بیرون است. قورباغه‌ها غورغور می‌کنند. ماهی‌ها هم درحال شنا هستند. صالح با فارسی دست‌و‌پا شکسته می‌گوید: «تمام سرمایه‌ام رفت. حالا حتی نان هم ندارم که به زن و بچه‌ام بدهم.» از صالح می‌پرسم، چرا ماهی نمی‌گیری و نمی‌فروشی؟ او جواب می‌دهد: «این ماهی‌ها برای مردم است. ساختمان پرورش ماهی زیر آب رفته است.» بعد با دهان بی‌دندانش می‌خندد و دعوت می‌کند به خانه‌اش برویم. می‌گوید: «هنوز نان خالی دارم که در سفره‌ام بگذارم.»
زندگی زیر آب
روستای هوفل در امتداد روستای صالحیه سوسنگرد است. در اینجا هم آب جمع شده است. زمین‌های کشاورزی در اینجا هم رفته‌اند زیر آب. مردم آسفالت و خیابان را کنده‌اند تا خاک پر کنند و با آن سد بسازند. حسون بنداوری، کشاورز است. روی خاکریزی که به اندازه پنج، شش متر می‌رسد ایستاده و با افسوس به زمین‌هایی که حالا زیر‌آب است، نگاه می‌کنند و با لهجه غلیظ عربی می‌گوید: «تمام زمین‌هایم زیر آبند.» با دست زمین‌هایش را نشان می‌دهد. آنجا گندم کاشته بودم. آن طرف هم نیشکر. حالا اما فقط آب است و آب. کمی دورتر، حسن و محسن قایقشان را در آب انداخته‌اند و ماهی صید می‌کنند. محسن می‌گوید: «مجبوریم به خانواده‌مان غذا برسانیم.» کمی دورتر از این روستا، پنج روستای دیگر هم است. روستاهایی که حالا همه‌شان را سیل گرفته است. سقف خانه‌ها پیداست. محسن می‌گوید: «چند روز پیش که آب بالا آمد، روستاها هم رفتند زیر آب.»‌ محسن و حسین تا خبر را شنیدند، قایقشان را راه انداختند و به کمک مردم رفتند. همان زمان با قایق کوچکشان جان 500 نفر را نجات دادند. حالا روستاها خالی از سکنه است. مردم به خانه اقوام رفته‌اند یا در بیابان چادر زده‌اند. آن طرف ساختمان تازه‌ساز دبیرستان دخترانه زیر آب است. آب راه مدرسه را گرفته و به درون ساختمان نوساز نفود کرده است. مدرسه‌ای که تا چند روز دیگر باید افتتاح می‌شد حالا به استقبال آب رفته است.

لیلا شوقی

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها