برای ناصر عبداللهی که بعد از خاموشی هم درس مهربانی داد

سهمیه آدم‌های خاص

کد خبر: ۱۱۸۷۰۰۴

رفقای ناصر می‌دانستند چند صندلی از همه کنسرت‌های ناصر برای اوست. سهمیه آدم‌های خاصی است که خدا می‌دانست، ناصر و دوستان نزدیکش. این راز تا زمانی که ناصر برای همیشه چشمانش را بست، سر به مهر ماند؛ اما حالا بعد از 12 سال از آسمانی شدن ناصر، گفتنش چه ایرادی دارد؟
سال 81 بود و رضا کریمی (مدیر برنامه‌های ناصر) به‌دلیل مشکلاتی که برخی از حاضران در کنسرت «بوی شرجی» ایجاد کرده بودند باید به چند سوال پاسخ می‌داد. ناصر برای آن‌که رضا تنها نباشد با او رفت. در مسیر برگشت، ناصر به‌دلیل خستگی خوابش برده بود. شب قبل اجرا داشت و آن شب هم باید روی استیج می‌رفت. سر یک چهارراه، پسری با چند دسته گل سراغ آنها آمد. مثل خیلی از کودکان کار که ثانیه‌های چراغ قرمز، تنها بخت زندگی‌شان برای کسب روزی است. رضا یکی از آلبوم‌های ناصر را گذاشته بود و پسرک قبل از هر حرفی گفت: «اِ..... این که صدای ناصر عبداللهی است.» رضا با این حرف پسر، سر ذوق آمد. ناصر را بیدار کرد. ناصر که بلند شد، پسر جا خورد. ناصر گل‌های پسر را خرید و همان CD را به او هدیه داد. یک فال هم از خواهرش خرید، اما قلب رقیقش آرام نشد. به خانه که رسید، به رضا ماموریت داد به همان چهارراه برگردد و خواهر و برادر را به کنسرت آن شب بیاورد. رضا نشانی خانه‌شان را گرفت، جایی دورافتاده آن سوی بهشت زهرا(س). ناصر منتظر ماند. آن شب یک بار برای عذرخواهی روی استیج آمد و به هوادارانش گفت که بدون استراحت می‌خواند، اما امشب کمی دیر شروع می‌کند. دو صندلی خانواده‌اش همچنان خالی مانده بود. دو مهمان ناصر با آژانسی که از سوی رضا هماهنگ شده بود، آمدند اما نیم‌ساعت دیر. ناصر، کنسرتش را با 30 دقیقه تاخیر شروع کرد تا مهمانان ویژه‌اش در سالن باشند. پسر و دختری که با وجود همه تلاش‌شان در حفظ ظاهر، باز هم لباسی کاملا متفاوت با مهمانان ردیف اول به تن داشتند، اما مهم نبود. برق چشمان پسر و خواهر کوچکش، در آن تاریکی هم قابل تشخیص بود. این اولین و آخرین تجربه، آن‌قدر شیرین بود که به رنگ‌های نامتجانس لباسشان دقیق نشوند. مهمانان ویژه ناصر عبداللهی، آن شب غرق در شادی بودند و ناصر هم حالش خیلی خوب بود. بعد از آن، ناصر چند بار گفت آن شب بهترین اجرای عمرم بود...
بعد از آن ماجرا، او مجموعه‌ای را در همان حوالی پیدا کرد که بچه‌های یتیم در آن درس می‌خواندند. این مدارس را دختر آیت‌ا... غیوری در شهرری اداره می‌کرد. ناصر هفته‌ای یک بار گیتارش را برمی‌داشت و صبح به یکی از این مدارس سرمی‌زد تا برای بچه‌های یتیم گیتار بزند و برایشان بخواند. بعد از آن، کنسرت‌های ناصر، مهمانان ویژه‌ای داشت. چند صندلی در بخش‌های مختلف سالن، متعلق به کسانی بود که ناشناخته، به سالن می‌آمدند تا خاطره‌انگیزترین شب عمرشان را رقم بزنند... و کسی نمی‌دانست که بغل‌دستی‌اش یکی از دانش‌آموزان همان مدارس است.... ناصر به رضا گفته بود چه باشم و چه نباشم تو باید هوای این بچه‌ها را داشته باشی. شبی که همراه با رضا برای یادبود سومین سال خاموشی ناصر، مراسم بغض ترانه را به‌عنوان تنها یادبود ناصر گرفتیم، رضا 500 بلیت پراکنده در تمام سالن برای آنها در نظر گرفت تا همان‌طور که ناصر می‌خواست در سالن باشند و البته ناشناخته. آنها در تمام زمان مراسم چه زمانی که رضا صادقی جای ناصر خواند یا وقتی اعضای ارکستر ناصریا نواختند تا صدای ضبطی ناصر همراه با اجرای زنده پخش شود، مدام در حال اشک ریختن بودند. دخترانی که یکی از آنها، خواهر همان پسر گلفروش بود که حالا دیگر گلفروشی نمی‌کند. آن شب همه برای ناصر گریستند...... روح مهربانش شاد.

علی جوادی
دبیر گروه ورزش و از دوستان زنده‌یاد ناصر عبداللهی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها