در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
ایرج بسطامی، از زمره استعدادهای ناب عرصه موسیقی ایران بود که ظهور و بروز عمومیاش در سالهای پایانی دهه شصت، رخ داد اما پرورش و شکلگیری گوهر هنر وی به سالهای پایانی دهه چهل در زادگاهش، بم، برمیگشت. بسطامی از دل نخلستانها و باغهای مرکبات بم، مشق آواز را آغاز کرد و تبدیل به خوانندهای محبوب و در عین حال متبحر شد. علاوه بر قابلیت حنجره و کیفیت صدا، که بخش عمده آن، ذاتی و اکتسابی است، یکی از مهمترین ویژگیهای بسطامی، به اذعان نزدیکان و آشنایانش، برخورداری از ادب و آداب شاگردی بود. وی چه در طول تمام سالهایی که برای آموختن آواز هر هفته، مسیر بیش از هزار کیلومتری بم تا تهران را طی میکرد تا از محمدرضا شجریان فنون و تکنیکهای آواز را بیاموزد و چه در دوران طولانی که علاوه بر همکاری با پرویز مشکاتیان، از وی اصول تلفیق شعر و موسیقی را میآموخت و چه حتی در زمانی که خود در مقام یک معلم آواز در کرمان و بم، جوانان و نوجوانان دیار خود را با اصول آواز ایرانی آشنا میساخت با فروتنی و افتادگی که در میان اهالی آن دیار، صفتی شناختهشده است، از آموختن دست نکشید و همین ویژگی باعث شده بود که حتی تا آخرین آلبومی که از وی منتشر شد، رد پای تجارب و آموختههای جدید در عین پایبندی اصولگرایانه به چارچوبهای ردیف آوازی ایران به چشم مخاطب بخورد. این فروتنی توام با حجب و حیای خاص بسطامی، برای کسانی که برنامه "نغمهها" در تلویزیون دهه هفتاد را دیدهاند، کاملا قابل درک و لمس بود. آنجا که شرم و خجالت در لبزدنهای بسطامی برای بیننده تلویزیونی ملموس بود. باز هم جای شکرش باقیست که تلویزیون بیست سال پیش، هنوز آنقدر در قبال موسیقی ایرانی، منعطفتر از روزگار کنونی بود که لااقل به بینندگانش امکان آشنایی با چهره افرادی همچون ایرج بسطامی را میداد.
زلالی صدا، توانایی در اجرای تحریرهای خاص و دشوار، بیان سلیس و درست واژهها و خوانش دقیق ابیات از جمله ویژگیهای وی بود. شاید تعداد خوانندگان موسیقی ایران در یک قرن اخیر که همه این قابلیتها را همزمان داشتهاند به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد و بسطامی، بیشک از این نظر جزو استثنائات موسیقی ایران به شمار میرفت. اما ایرانیان و بخصوص مردم کویر در زمان های مختلف تاریخ نشان داده اند از پس سختی های و موانع پیش بینی شده یا دور از انتظار امیدواری دو چندان در دلهایشان به وجود می آید و به قول حامد عسکری «پشت هر حنجره یک ایرج دیگر داریم».
اکنون در شصت و یکمین زادروز ایرج بسطامی، مدح یا مرثیه نوشتن برای وی، نه جبران سالهای گوشهنشینی اجباری این خواننده توانمند را میکند و نه مانع از وقوع زلزله بم و در نتیجه، ادامه حیات و فعالیت وی میشود. زادروز هنرمندی نظیر او، که هرگز خود را گرفتار و اسیر مواهب شهرت نکرد، شاید بهترین بهانه برای یادآوری این واقعیت به همه دستاندرکاران فرهنگ و هنر کشور باشد که چنین هنرمندانی در سراسر این سرزمین، بیادعا و بیچشمداشت، نگهبان و مروج هنر ناب ایرانی هستند و خوب است مسوولان مربوطه، کمی سر بچرخانند و لااقل برای حفاظت از حیات هنری این جماعت، جدیت به خرج دهند. اهل موسیقی این سرزمین، به بیمهریها و کملطفیها عادت دارند اما جای این نگرانی وجود دارد که در پرتو این جفاها، امثال ایرج بسطامی، بیجایگزین و بیهمتا شوند و چنته موسیقی ایرانی از گوهرهای اینچنینی خالی گردد و شنیدن تحریرهای ناب و آوازهای باصلابت که از قضا در اکثر مواقع، ذاتی ساکنان مناطق کویری یا کوهستانیست چرا که «از کویر آمدهها بغض سفالی دارند» برای علاقمندان به موسیقی اصیل، بدل به حسرت شود. آنگاه به معنای واقعی کلمه در فراق امثال ایرج بسطامی باید گفت:
«چو مرغ شب خواندی و رفتی
دلم را لرزاندی و رفتی»
منبع: سایت موسیقی ما
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد