بر سنگ نوشتند تو را دُر نجف شد...

اینجا نجف است، خانه پدری! به معنای واقعی خانه پدری. در فرو رفتگی خم کوچه کتابفروش‌ها نشسته‌ام و دارم برایتان می‌نویسم‌.
کد خبر: ۱۱۷۳۶۳۳
بر سنگ نوشتند تو را دُر نجف شد...

نم باران سوزنی لطیفی به دیوارهای کهنه و کاهگلی اطراف حرم زده و بوی کاهگل بیداد می‌کند‌. زائران ایرانی رسم دارند هنگام آمدن در نجف توقف کوتاهی می‌کنند، زیارت مختصری و اذن می‌گیرند و به طریق می‌زنند. در پس‌کوچه‌ها بوی دود هیزم می‌آید. گاز شهری جوابگوی پذیرایی اهل نجف نیست. قدم به قدم بساط کرده‌اند از چایی که ابتدایی‌ترین پذیرایی است بگیر تا کله پاچه و چلو گوشت شتر و قیمه نجفی که متداول‌ترین غذایشان است. خانه‌های اطراف حرم را نه می‌شود کوبید و از نو ساخت و نه می‌شود باز‌سازی اساسی کرد.

یک قولی شنیدم از یک زیاد نجف رفته که می‌گفت در دوره صدام چون زیارت حرم مولا سخت بود و محدودیت داشت، خانه‌ها را از زیر به هم مرتبط کرده‌اند تا حوالی حرم و قدیمی‌ها به همین زیارت از زیر‌ زمین اکتفا می‌کرده‌اند‌. پیر‌زنی که سال گذشته مشتری‌اش شده بودم امسال هم بود. دست و بال تمیزی دارد، اذان صبح که می‌گویند بساطش را در ورودی بازار نجف پهن می‌کند، استکان‌های شسته و تمیز، نان لوزی شکل مخصوص عراق که سمون نام دارد و یک قابلمه کوچک خامه و عسل با چای داغ، اینها را به زائران می‌فروشد، از تر و تمیزی بساطش خوشم آمد و صبحانه را بهانه کردم که همکلامش شوم‌. از شوهرش که صدام او را کشته گفت و از این‌که با همین بساط زائران مولا را خدمت می‌کرده است.

این همه گفتم و از خود مولا ننوشتم؛ حرم امیرالمومنین یک خاصیتی دارد که من فکر می‌کردم من فقط به آن دچارم، نگو بقیه هم همینند، به‌هیچ‌وجه اشکت نمی‌آید، ذوق داری، نخودی می‌خندی و کیف می‌کنی که آمده‌ای در محضر کسی که همه دنیا رستگار از محبت و ولایت اوست.

یک نقطه می‌گذارم اینجای یادداشتم، می‌روم جلوی ایوان نجف بنشینم به کاشی‌های طلا خیره شوم، به انگورهای روی ضریح زل بزنم و مستی کنم‌. شما را هم فراموش نخواهم کرد‌. یاعلی مدد...

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها