پای صحبت خانم نصیری که پرچم هیات حضرت رقیه (س) را در خانه‌اش برافراشته می‌کند

چقدر زیبا نشسته‌ای بر دل عاشقانت

حضرت رقیه خاتون(س)

سلام بر رقیه...طفلی که همراه کاروان به اسارت رفت، اما دیگر به کربلا برنگشت... سلام بر رقیه و دلی که میان خرابه های شام برای پدر تنگ بود... سلام بر رقیه...بر چشم های خسته ای که خواب پدر را دید و دست های کوچکی که سر بریده و به خون آغشته ی پدر را در آغوش گرفت تا آرام بگیرد...
کد خبر: ۱۱۷۰۴۲۸
حضرت رقیه خاتون(س)

تبارونژاد: پدر بزرگوار حضرت رقیه(س) حسین بن علی(ع) و مادر آن حضرت، مطابق بعضی از نقل ها، ام اسحاق نام داشت که قبلا همسر امام حسن(ع) بود و آن حضرت در وصیت خود به برادرش امام حسین(ع) سفارش کرد که با ام اسحاق ازدواج کند و فضایل بساری را برای آن بانو برشمرده اند. 1 شیخ مفید در کتاب ارشاد، ام اسحاق را مادر فاطمه بنت الحسین(س) معرفی می کند.

سن: سن مبارک حضرت رقیه(س) هنگام شهادت، طبق پاره ای از روایت ها 3 سال و مطابق پاره ای دیگر 4 سال بود. برخی نیز 5 سال و 7 سال نقل کرده اند که نقل 3سال مشهور و مورد اعتنا است.
تک نگارهای زندگی حضرت رقیه خاتون، با روضه های مقتل سیدالشهدا(ع) آمیخته است؛
نقل شده عصر عاشورا که دشمنان، برای غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 کودک از اهل بیت(ع) را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این 23 کودک، بر اثر شدت تشنگی در خطر مرگ هستند. عمرسعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی که نوبت به حضرت رقیه(س) رسید، آن حضرت آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می روی؟ حضرت رقیه(س) فرمود: پدرم تشنه بود. می خواهم اورا پیدا کنم و برایش آب ببرم. او گفت: آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند. حضرت رقیه(س) در حالی که گریه می کرد، فرمود: پس من هم آب نمی آشامم. 2
در کتاب سرور امیرالمومنین آمده است: حضرت رقیه(س) هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن می کرد و آن حضرت بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا نیز، طبق عادت، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست. ولی پس از مدتی، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد. رقیه(س) به او گفت: آیا پدرم را ندیدی؟ شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت: این دختر را بزن. غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود، پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد.
همچنین نوشته اند هنگامی که زن غساله، بدن حضرت رقیه(س) را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ حضرت زینب(س) فرمود: چه می خواهی؟ غساله گفت: این دخترک به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟ حضرت زینب(س) در پاسخ فرمود: ای زن، او بیمار نبود، این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است. 3
گفتگویی هم، بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا(س) هنگام مواجهه با شمر رخ می دهد. امام رو به خیام کرده وفرمودند:«الا یا زینب، یا سکینه. من ذا یکون لکم بعدی؟ الا یا رقیه و یا ام کلثوم. انتم ودیعه ربی، الیوم قد قرب الوعد»
ای زینب، ای سکینه. ای فرزندانم. چه کسی پس از من برای شما باقی می ماند. ای رقیه و ام کلثوم. شما امانت های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرا رسیده است. 4
ضمنا فرازهای نهایی زندگانی حضرت رقیه بدین گونه نقل شده است؛
از حضرت سجاد(ع) نقل است که فرمودند:«(خرابه های شام) هیچ سقف و سایبانی نداشت. روزها ما از شدت آفتاب ناراحت بودیم و شبها از سرما.» در دل شب، صدای کودکی سکوت شب را میشکند. و دائما میگوید: این ابی الحسین رایته الساعه فی المنام؛ پدرم حسین کجاست؟ من الان او را در خواب دیدم. از جای جای خرابه های شام، صدای ناله و شیون برخواست و خبر این رویداد به کاخ یزید رسید. به او گفتند که دختر کوچک حسین بن علی بیدار شده و بهانه ی پدرش را می گیرد. آن خبیث دستور داد که سر حسین(ع) را در ظرفی بگذارند و برای این بچه، ببرند. در مقاتل آمده که پوششی روی سر، گذاشتند و آوردند جلوی این نازدانه.
حضرت رقیه خاتون، این پوشش را برداشت و با تعجب پرسید، «ما هذا الراس این سر چه کسی است. قالوا لها راس ابیک گفتند که سر پدر تواست» می¬نویسند: «رفعته خاضنه من التشت ؛ سر را بلند کرد و این سر را به بغلش گرفت (به خودش چسباند)» اولین سوال رقیه خاتون(س) این بود؛ «یا ابتاه من ذا الذی خضبک بدمائک؛ ای پدر،چه کسی سرت را به خونت آغشته کردهسوال دوم« یا ابتاه من ذاالذی قطع وریدک؛ بابا چه کسی رگ گردنت را بریده است.»

پی نوشت 1: زندگانی چهارده معصوم مرحوم عماد زاده ج1 ص633
پی نوشت 2: ثمرات الحیات ج2 ص38
پی نوشت 3: الوقایع و الحوادث ج5 ص81
پی نوشت 4: موسوعه کلمات الحسین(ع) ص511

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها