سلفی با چوبه دار

قتل به شیوه راسپوتین

در این صفحه زندگی قاتلان و تبهکاران معروف ایران که سرنوشتی جز چوبه دار نداشتند، به نوعی از زبان خودشان مرور می‌شود.محمدعلی وکیلی، پنجمین قاتلی است که سراغ او رفته‌ایم.
کد خبر: ۱۱۶۶۰۹۱

محمدعلی وکیلی هستم. سال 1287 خورشیدی در شیراز به دنیا آمدم. پدر و مادرم با هم اختلافات شدیدی داشتند و پنج بهار از زندگیام گذشته بود که از هم جدا شدند. پدرم سرپرستی مرا قبول کرد. او تصمیم گرفت به حیدرآباد هندوستان برود و آنجا زندگی کند. خیلی زود تصمیمش عملی شد و ما به حیدرآباد رفتیم. من زندگی در ایران را بیشتر دوست داشتم و بیست سال بعد و در حالی که 25 سال داشتم به ایران بازگشتم.

به زادگاهم در شیراز رفتم و خانهای در محل آب از فردی به نام قمبر سیاه اجاره کردم. در شیراز به سیفالقلم معروف شده بودم. از زنان بدم میآمد و هیچوقت ازدواج نکردم. با آگهی در روزنامه مدعی شدم که دکتر گیاهی از هندوستان هستم و داروی درمان نازایی دارم.

دوست داشتم انتقام بگیرم. به همین خاطر هر بیماری که برای درمان نزدم میآمد، با سیانور میکشتم. سیانور را داخل شربتی میریختم و به عنوان داروی نازایی به بیماران میدادم. آنها هم با خوردن شربت، مسموم میشدند و جان خود را از دست میدادند و من جسد را در زیرزمین خانه دفن میکردم. من علاقه زیادی به خواندن کتاب «راسپوتین» دارم و در کتاب خواندم کشیش فوق برای کشتن قربانیان در نوشیدنیشان سیانور میریخته و من هم با سرقت طلاهای زنان و فروش آنها، زندگی میگذراندم. البته زندگی که نه، عیاشی میکردم. با گزارش ناپدید شدن زنان، ماموران به دنبال آنها بودند که طلاهای دو نفر از قربانیان در طلافروشی پیدا شد و ماموران به من رسید و سال 1314 دستگیرم کردند.

ابتدا منکر اطلاع از سرنوشت زنان شدم اما آنها خانهام را بازرسی کردند و در زیرزمین بقایای جسد هشت زن و دو مرد را پیدا کردند و مجبور شدم اعتراف کنم. در دادگاهی جنجالی محاکمه و سرانجام حکم اعدام برایم صادر شد و سال 1314 اعدام شدم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها