خودشیفتگی در کودکان شایع شده است

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست

کم نیستند پژوهش‌های دانشگاهی و استادانی که معتقدند یکی از آسیب‌های رفتاری در روزگار ما و نسل امروز پدیده‌ای به نام «خودشیفتگی» است.
کد خبر: ۱۱۵۶۰۰۰

افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، درکی غیرواقعبینانه و کاذب از اهمیت خود دارند، دائما نیازمند توجه افراطی و تحسین اطرافیانشان هستند، همواره احساس محق بودن میکنند و به شکل نامعقولی انتظار دارند دیگران بیچون و چرا تسلیم خواستههای آنان شوند و در همه حال برخورد بسیار مطلوبی با آنها داشته باشند. افراد خودشیفته بشدت به دیگران حسادت میورزند، محسنات و پیشرفتهای شخصی آنان را بیارزش قلمداده کرده و همواره اعتقاد دارند تنها خودشان مستحق تشویق، تحسین و پیشرفت هستند. در روابط میان فردی، فردی خود استثمارگر هستند و از دیگران برای رسیدن به اهداف خود سوءاستفاده میکنند و اغلب تمایلی برای همدلی و درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران ندارند. افراد مبتلا به این اختلال عزت نفسی بسیار شکننده دارند و در برابر انتقاد دیگران بشدت دچار احساس حقارت، تهی و بیارزش میشوند و به احتمال زیاد در برابر این عمل دیگران، با نفرت، خشم یا حمله گستاخانه واکنش نشان میدهند. بیتردید چنین تجاربی در نهایت آنها را به لاک خودبینی، انزوای اجتماعی یا تظاهری از فروتنی کاذب پیش خواهد راند. اما براستی علت این معضل جدید اجتماعی که در حال پیشرفت و تسری است چیست؟ آیا تربیت والدین نقشی در بروز این اختلال دارد؟

کم شدن اقتدار والدین

نوع اعتقادات، نگرشها، فعالیتها، فضای عاطفی حاکم بر خانواده و نحوه برخورد والدین با فرزندان که در قالب الگوهای خانوادگی و سبکهای فرزندپروری نمود پیدا میکند، نقشی بسیار مهم در پرورش کودکان خودشیفته دارد. معمولا سبکهای تربیتی تحتتاثیر عوامل گوناگونی است که شرایط و متقضیات حاکم بر جامعه در یک برهه زمانی از مهمترین این عوامل محسوب میشود.

والدین امروزی در مقایسه با والدین دیروز، حساسیت بیشتری نسبت به افکار فرزندان و الگوهای تربیتی شان دارند، مثلا نسبت به نسل قبل، احترام به فرزند و حفاظت از عزت نفس او را بیشتر مورد توجه قرار میدهند یا بشدت تنبیه بدنی را مطرود و منسوخ شده قلمداد میکنند؛ همین تغییرات بظاهر مفید در نحوه فرزند پروری والدین نقش بسزایی داشته و باعث ایجاد مشکلات و آسیبهایی در فرزندان نسل امروز شده است، کم شدن اقتدار والدین امروز یکی از آنهاست. متاسفانه جابهجایی قدرت باعث شده امروزه فرزندان نهتنها والدین خود را بهعنوان مراجع قدرت نپذیرند بلکه درک درستی از وجوه اقتدار والدین نیز نداشته باشند. این وضعیت مانند مانعی بزرگ رسیدن به استقلال عاطفی را برای فرزندان امروز دشوار کرده است. سبک تربیتی سهلانگارانه امروز کاملا در مقابل سبک فرزند پروری مقتدرانه و محبتآمیز دیروز است. فرزندان نسلهای پیشین، والدین خود را بهعنوان مراجع قدرت قابل اعتمادی میدانستند که در عین نثار مهربانی و تکیهگاه قدرتمندی بودن، در مواقع لزوم میتوانند آنها را بهدلیل اشتباهات تنبیه و مواخذه کنند. تجربه همزمان عشق و تنبیه از سوی والدین باعث میشد فرزندان با تصویر کاملا آرمانی یا کاملا اهریمنی والدین خود بزرگ نشوند و تصورشان از والدین، نزدیک به واقعیت رفتاری و شخصیتی دیگر اطرافیانشان باشد. همین خودپنداره سالم، عزتنفس متعادلی را در کودک شکل میدهد که باعث میشود هنگام مورد انتقاد قرار گرفتن، احساس حقارت و بیارزشی نکند و با برخورداری از امنیت عاطفی بنیادین، از پوسته تخیلات و تفکرات کودکمآبانه رها شده و به بلوغ روانی / عاطفی مناسب دست یابد؛ بلوغی که جای آن در تربیت امروز بسیار خالی است.

درباره فرزندمان غلو نکنیم

متاسفانه بسیاری از والدین آگاه امروزی بهواسطه دریافت آموزههای تربیتی و روانشناختی که اغلب یکجانبه مطرح میشوند، در تربیت فرزندانشان دچار اغراقهایی مبالغهآمیز شدهاند که نه تنها به معنای اصول تربیتی صحیح نیست بلکه گمان اشتباه آنها در این مسیر، سرنوشت کودکشان را دستخوش تغییراتی نابهنجار چون اختلال خودشیفتگی میکند. اقتدار نداشتن والدین، غلو کردن در توانمندیها و ارزشمندیهای کودک، تحسین و تمجید بیحد و حصر و بیمورد و در عین حال انتقادنکردن از کودک در مواقع لزوم و از همه مهمتر ارضای بیچون و چرا و دائمی نیازها و انتظارات بجا یا نابجای کودک باعث ناپختگی، پرتوقع بودن، حساسیت زیاد و شکننده بودن شخصیت کودک میشود. فرزندانی که حاصل چنین تربیتی هستند، نهتنها بهطور ناخودآگاه به دریافت تحسین و تمجید مداوم و ارضای بیچون و چرای خواستههایشان عادت کردهاند بلکه همیشه انتظار دارند تمامی افرادی که با آنان ارتباط دارند همچون والدینشان مطیع و هوادارشان باشند. معمولا این کودکان در مراحل بعدی زندگی یعنی هنگام ورود به عرصههای مهم اجتماعی، بهدلیل مواجه شدن با حقایق دیگری از نحوه ارتباطات و از همه مهمتر بهخاطر نداشتن مهارت و ناتوانی در مدیریت این نوع از رابطهها دچار احساس سرخوردگی وحقارت و در نهایت منزوی خواهند شد.

آزادیهای نابجا

فقدان اقتدار والدین و ناتوانی در نقشپذیری درست از این سو و فضای آشفته، نابسامان و متشنج خانوادههای امروزی و متعاقب آن فقدان همدلی، بی توجهی والدین و بدرفتاریهای جسمی و روانی با کودک از سوی دیگر باعث پرورش و تقویت خودشیفتگی در فرزندان شده است.

در فضاهای متشج خانوادگی که معمولا پدر و مادرها، خود، نگرانیها و دلمشغولیهای ذهنی بسیاری با مشکلات عمیق عاطفی و روانیشان دارند، فرزندان رها و آزاد و با بیاعتناییهای بسیار شدیدی مواجه میشوند که معمولا کنایه و تائیدی برمناسب بودن عدم حضور آنها در آن زندگی است. این وضعیت خواستنینبودن همراه با آسیبهای جدی است و به شکل دیگری زمینه بروز خودشیفتگی در فرزندان را فراهم میآورد. معمولا در این حالت، کودک یا دچار یاس، ناامیدی و افسردگی میشود یا با خودشیفتگی بیمارگونه درصدد جبران بر میآید. پناه بردن به خیالپردازیهای خود بزرگ بینانه یکی از روشهای جبران امنیتی است که کودک در زندگی خود از آن بیبهره است، این نوع از خیالپردازیها، برای کودک ناایمن، معمولا راهکار سازگارانهای محسوب میشود که او با دریافت احساس امنیت پوچ و کاذب و از همه مهمتر با غوطه ور شدن در جهان تخیل خود، میتواند از رویارویی با احساسات دردناک درونی خویش اجتناب کند.

نسرین صفری - روانشناس بالینی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها