گزارش جام‌جم درباره خلاصه قصه‌های بی‌ربط فیلم‌های ایرانی

با احترام به رونالدینیو

طبق قاعده سال‌های اخیر سینمای ایران، «شقایق، خاطره محوی از پدربزرگش گودرز دارد»، «همیشه اونجوری نمیشه که ما منتظرشیم» و «ترا من چشم در راهم شباهنگام که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی» می‌توانند به ترتیب خلاصه قصه فیلم‌هایی با این خط داستانی باشند: «جلال که مرتکب قتل ناموسی شده، در آستانه اعدام قرار دارد، اما یک روز قبل از اجرای حکم از زندان فرار می‌کند.»، «بهترین بازیکن یکی از تیم‌های محبوب فوتبال پایتخت در لحظه‌های پایانی وقت اضافه یک مسابقه حساس آسیایی، به جای این‌که دروازه تیم حریف را باز کند، به تیم خودشان گل می‌زند.» و «کوچک‌ترین نوه یک پیرمرد میلیاردر را در روز تولدش گروگان می‌گیرند.»
کد خبر: ۱۱۵۴۲۹۹

این نمونههای خیالی که ذکر آن رفت، نه دقیقا اما بشدت در مایههای خلاصه قصههای بیربط، مبهم و بلاتکلیف این سالهای سینمای ایران هستند. حتما شما هم در اخبار تولید و اکران فیلمها با خلاصه قصههایی بغرنج روبهرو شدهاید و از این فارسی سخت، چیز زیادی از فیلم دستگیرتان نشده است. حق هم دارید، برای اینکه چنین خلاصه قصههای مبهم و از سر رفع تکلیفی در سینمای حرفهای دنیا مرسوم نیست. بیشتر فیلمهای ایرانی در این زمینه یادآور رونالدینیو بازیکن سابق برزیل هستند که به سمت دیگری نگاه میکنند (در خلاصه قصه) و به سمت دیگری پاس میدهند!(قصه واقعی خود فیلم)

با مروری در سایت آمدیبی، معتبرترین سامانه اطلاعرسانی سینمای جهان، بخشی مربوط به پلات و خلاصه قصه فیلمها وجود دارد و شما براحتی با خواندن خلاصه قصه فیلمهای در دست تولید و آماده اکران، تقریبا میدانید که قرار است با چه فیلمی روبهرو باشید. طبیعی است که آنها جزئیات قصه را لو نمیدهند، اما خلاصه قصهای جذاب مینویسند و از مدتها قبل شما را به دیدن فیلم ترغیب میکنند. به عنوان مثال در خلاصه قصه فیلم دنیای ژوراسیک نوشته شده: «دایناسوری که در قسمت قبلی فیلم فرار کرده بود اکنون برای خود امپراتوری تشکیل داده و دایناسورهای دیگر در قلمرو او هستند. این کار ممکن است دوباره خطر بزرگی را برای مردم به وجود آورد. به همین منظور اوون و کلیر دوباره وارد ماجرا میشوند تا از وقایعی که در حال رخ دادن هستند، آگاه شوند.»

دلایل احتمالی

اما چرا خلاصه قصه فیلمهای ایرانی به جای دادن نشانی درست، آدرس غلط به مخاطب میدهد؟ یکی از دلایل این مساله به ترس صاحبان اثر از لو رفتن قصه مربوط میشود. اما وقتی اساسا غالب فیلمهای ایرانی در قصه گویی مشکل دارند و قصه جذاب و متفاوتی ندارند، چرا از لو رفتن و رسانهای شدن دستکم خلاصه قصه یک خطی درست و درمان واهمه دارند؟ گاهی ترس آنها از این است که همکارانشان انصاف را رعایت نکنند و خلاصه یک خطی فیلم را تبدیل به فیلمی دیگر کنند و گاهی هم ترس آنها از این است که مخاطب با اطلاع از قصه و فضای فیلم، تمایلی به تماشای آن نداشته باشد.

با این حال تعریف کردن خلاصه قصه واقعی و مرتبط با فیلم، حق طبیعی تماشاگران است و هر خلاصه قصه بیربط و مبهمی، نوعی توهین و بیاحترامی به آنهاست. واقعا صاحبان فیلم سینمایی ذوق و خلاقیت تعریف یک خطی قصه را ندارند؟

ضمن اینکه این پنهانکاری و دادن آدرس غلط شاید تا جایی آن هم مثلا اوایل پیش تولید و قبل از شروع فیلمبرداری با ارفاق پذیرفتنی باشد، اما در ادامه و بویژه در اکران که تماشاگران زیادی فیلم را دیدهاند، انتظار میرود دستکم با خلاصه قصهای درست و مرتبط و نه فریبنده به مردم ارائه شود.

از وضعیت آدرسهای غلط در سینمای ایران همین بس که حتی فیلمساز جهانی و محبوبی چون اصغر فرهادی هم که قصهگوی بشدت توانایی است هم همین راه را میرود. به خلاصه قصه «فروشنده» دقت کنید و ببینید چقدر شما را به سمت داستان واقعی فیلم راهنمایی میکند: «روایتگر داستان زوج جوانی که در حال اجرای نمایشنامه مرگ فروشنده آرتور میلر هستند!»

نمونههای گلچین شده زیر خلاصه صرفا من باب یادآوری این مساله نامتعارف سینمای ایران است؛ ترکیبی از فیلمهایی که این روزها اکران هستند یا فیلمهای نوبت پیشین و سال گذشته به نمایش درآمده. همچنین آثاری که قرار است در ادامه نمایش داده شوند هم در این فهرست به چشم میخورند. درباره فیلمهای اکران شده و اینکه این خلاصه قصهها چقدر با داستانی که در فیلم دیدید، سنخیت دارد، قضاوت با خودتان.

تگزاس: هیچوقت یه ایرانی رو تهدید نکن، حتی تو تگزاس!

دارکوب: هیچ چیز سختتر از اون نیست که ببینی عزیزت تصمیم گرفته تنها باشه. تو از دیدنش، از شنیدن صداش لذت میبری اما اون درها رو بسته و تنهایی رو جای تو انتخاب کرده... هیچ چیز سختتر از اون نیست که ببینی تنها شدی. عزیزانت رو میبینی و دوستشون داری ولی همه تو رو انکار میکنن. درها رو به روت بستن و تو تنها شدی. تنهایی باتلاقه!

دشمن زن: چرا هرچی دشمن زنه بعد از یه مدت تو زرد از آب در میاد و میشه مدافع سرسخت حقوق زنان؟!

خرگیوش: هیچ شبی مث امشب نیس...!

لونه زنبور: تا حالا از نزدیک دست چپ زن یه پادشاه دیدی؟!

آینه بغل: قیمت آینه بغل ماشین بعضیها معادل زندگی خیلیهاست!

هاری: من خطر کردم که همه چی درست شه یا هیچی... هر کاری میکنم واسه خاطر بچمونه که تو کوچههایی که من بزرگ شدم بزرگ نشه!...

ناخواسته: هر از گاهی اتفاقاتی میافتد، خوب، بد که اگر جاده زندگیمان را تغییر ندهد، پیچ و تابش گریزناپذیر است. ما خواسته، کاری میکنیم برای دوری از ناخواستههای سرزده، ولی گهگاه سرنوشتمان رقم میخورد، با همین ناخواستهها!

اکسیدان: اصلان اگر میدانست گرفتن ویزا اینهمه دردسر دارد، اصلا عاشق نمیشد!

کارگر ساده نیازمندیم: بعضیا فکر میکنن همه چیو با پول میتونن بخرن… و میخرن… متأسفانه!

زرد: آدمهای عجیبی هستیم... امروزمون با فردا خیلی فرق میکنه!

وقتی برگشتم: خانهای قشنگ دارد و فرنگ. رویا دارد و واقعیت و عشقی که خانه را سرپا نگه میدارد!

نگار: ما به این ته سیگار رژ لبی مشکوکیم. اما این به ما کمکی نمیکنه!

عصبانی نیستم: خرداد1392: نوید و ستاره در تهران زندگی میکنند!

مصادره: ایران خیلی بزرگه ولی ما هم خیلی بدشانسیم!

ایتالیا ایتالیا: من دوستت دارم و این به تو هیچ ربطی نداره!

ماجرای نیمروز: در محلههای پر آشوب تهران، در پیچاپیچ خیایانها و کوچهها و در پستوی خانهها سرگردان و حیران. آیا این جستوجو را فرجامی هست؟!

شنل: خیلی طول میکشه باور کنی که دیگه منو نمیبینی. شنیدی چی گفتم صحرا؟!

امیر: یکی با کار، یکی با پول، یکی با زندگی، یکی هم با سیگار. همه خودشونو میکشن. فقط راهاشون فرق میکنه!

کاتیوشا: من اگه بخوام توی زندگیم موفق باشم حتما نباید اونجوری به زندگی نگاه کنم که تو نگاه میکنی!

آپاچی: همیشه باید برای تاخت و تاز آپاچیها چارهاندیشی کرد. مگر آنکه!

یک روز طولانی: زمان آدمها را دگرگون میکند، اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه میدارد. هیچ چیزی دردناکتر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست!

مواجهه: اشیا بیشتر از مردم دوام میآورند. دو چاقو پس از نزدیک به یکصد سال بار دیگر با هم مواجه
می شوند. کسی چه میداند، شاید این مواجهه باز هم ادامه یابد، شاید هم این قصه همین جا خاتمه یابد!

لابی: فیلمی اجتماعی ست، درباره خاطرات. قصه مسافرانی که بارها بیشتر از وزن چمدانهایشان خاطره حمل میکنند. اسیر اتاقها، راهروها و لابیها میان خود و میان دیگران ... لابی قصه این آمد و شداست!

بعضی ازخوبها

مرداد: زوج جوان پرستاری بعد از
سال ها زندگی مشترک میخواهند صاحب فرزند شوند اما به علت سابقه سقط جنین از نظر پزشکی فعلاً امکان آن فراهم نیست و درمان های خاصی را میطلبد. زوج جوان بسختی در حال فراهم کردن هزینه درمان ناباروری و سفر به لندن هستند تا اینکه اتفاقاتی باعث تردید زن برای ادامه مسیر درمان میشود.

دلم میخواد: بهرام فرزانه، نویسندهای است که مدتهاست نمیتواند داستان بنویسد. ناگهان بر اثر یک تصادف اتومبیل، آهنگی در ذهنش تکرار میشود که او را به رقص میآورد. همین اتفاق شوق نوشتن را در او
بر میانگیزد.

شماره ۱۷ سهیلا: روایت کننده داستان دختری میانسال است که زمان ازدواج او به تاخیر افتاده و با توجه به مشکل ژنتیک که دارد در تلاش است هر چه سریع تر ازدواج کند تا بچه دار شود.

لاتاری: امیرعلی و نوشین قصد دارند با یکدیگر ازدواج کنند. خانوادهها چندان موافق نیستند .آنها صبر پیشه کردهاند تا به مرور زمان رضایت خانوادههایشان را جلب کنند. آن دو یک رویای مشترک دارند؛ برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا.

خوک: حسن خشمگین است. او مدتی است موفق به فیلم ساختن نشده. ستاره محبوبش میخواهد با کارگردانان دیگر همکاری کند. همسرش دیگر عاشقش نیست. مزاحم جذابی او را هر جا میرود تعقیب میکند. از همه بدتر، قاتلی در سطح شهر مشغول کشتن کارگردانان سینمای ایران است، اما حسن را نادیده گرفته. حسن رنجیده است: آیا او مهمترین فیلمساز این شهر نیست؟ پس چرا قاتل تحویلش نمیگیرد؟ وقتی در شبکههای اجتماعی تهمت عجیبی به حسن زده میشود، او ناچار میشود برای اعاده حیثیتش نقشه هوشمندانهای بکشد.

خلاصه قصههای کلی

به وقت خماری: این فیلم یک کمدی - اجتماعی درباره یک مراسم ازدواج و ماجراهای جانبی آن است.

هزارپا: دزدی، اتفاقی متوجه راز یک دختر میشود و سعی میکند از این موقعیت سوءاستفاده کند.

جشن دلتنگی: درباره رابطه واقعی آدمها و گره خوردن آن با فضای مجازی و همچنین چهارطبقه اجتماعی است.

در وجه حامل: این فیلم روایتگر زندگی زنی به نام مهری است که ناخواسته درگیر ماجرایی مجهول میشود و در پی حل آن است.

آباجان: روایت خانوادهای است که در دهه 60 در شهر زنجان زندگی میکنند. خانوادهای که جنگ و فضای آن سال ها تأثیر زیادی روی زندگیشان میگذارد.

فصل نرگس: این فیلم با نگاهی انساندوستانه، قصهای امیدبخش را از جنوبیترین نقطه تا شمالیترین منطقه پایتخت به شیوهای متفاوت به تصویر کشیده است.

علی رستگار

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها