روایت عینی از دوشنبه خونین غزه

پاهای قطع شده شهید «فادی ابوصلاح» که روی صندلی چرخدار برای بازپس‌گرفتن حقش به میدان آمده بود هم نتوانست سربازان رژیم صهیونیستی را منصرف کند؛ صهیونیست‌هایی که تصمیم خود برای ارتکاب جنایت هولناکشان علیه صلاح را گرفته بودند و او را به شهادت رساندند. آنها شاید از قبل هم مطمئن بودند که چنین جنایتی هم باعث نمی‌شود که سازمان‌ها و نهادهای حقوق بشری حتی زحمت صدور یک بیانیه را به خود بدهند.
کد خبر: ۱۱۴۱۹۹۶
روایت عینی از دوشنبه خونین غزه

به عنوان یک خبرنگار فلسطینی شاهد بودم که شهید فادی، طی 50 روز گذشته در تمامی «راهپیمایی‌ های بزرگ بازگشت» حضور یافت و در تمام این مدت حتی یک لحظه هم میدان نبرد را ترک نکرد. وی همواره با همتی وصف ناپذیر و اراده‌ای پولادین در کارزار نبرد حاضر بود.

عزم و اراده شگفت‌انگیز او اما به مذاق صهیونیست‌هایی که پیش از این پاهایش را از او گرفته بودند خوش نیامد و آنها را از این جوان و صندلی چرخدارش ترساند.

آنها که پشت خاکریزها و دیوارهای بتنی پنهان شده بودند، روز دوشنبه جسم نحیف فادی را با گلوله‌ای آتشین و از نوع انفجاری هدف قراردادند تا به این ترتیب فادی هم به کاروان بزرگ شهدای فلسطینی در چند روز گذشته بپیوندد؛ شهدایی که شمارشان تاکنون به 60 نفر رسیده و بر این تعداد نیز افزوده خواهد شد.

خانواده ابوصلاح اما از همان شب دوشنبه در خانه خود را به روی صدها فلسطینی که برای ادای احترام به آنجا می روند باز گذاشتند تا ما شاهد صحنه‌های زیبای سرازیر شدن اشک‌های غمبار اما همراه با احساس عزت و افتخار فلسطینیان غزه باشیم.

بعد از آن‌که همکارانم از تهران و روزنامه جام‌جم تماس گرفتند تا از فادی بیشتر بدانند، به خانه او رفتم و از میان صدها نفری که آنجا آمده بودند، خود را به پدر شهید رساندم. اگرچه قصد داشتم به‌طور مفصل با او گفت‌وگو کنم اما جمع کثیر عزاداران باعث شد تا تنها چند دقیقه شنوای سخنان قدرتمند او باشم. پدر این شهید می‌گوید، فادی از همان عنفوان جوانی آرزوی شهادت را داشت و به همین‌خاطر بود که هیچ‌گاه میادین نبرد و مقاومت را ترک نکرد.

اشک‌های پدر شهید در میان سخنانش جاری شد و برایمان از لحظاتی گفت که فرزندش سال 2008 پس از قطع هر دوپایش به هوش آمده بود و فریاد می‌زد «پاهایم؛ پاهایم». فادی در جنگ فرقان و در بمباران جنگنده‌های صهیونیست پاهایش را از دست داده بود.

به همراه پدر فادی به ملاقات مادرش رفتم. شیرزنی را دیدم بی‌نهایت صبور و مقاوم. در این زمان، تصویربرداران شروع به گرفتن عکس و فیلم از او کردند اما او از آنها خواست تا دوربین‌شان را خاموش کنند.

مادر شهید به من، که اکنون قطرات اشک جاری شده روی صورتم، خبر از اندوه درونی‌ام می‌داد، گفت: تصور نکنید که شهادت فرزندم اشک را بر چشمانم جاری ساخته است. نه! من از شهادت فرزندم خوشحال هستم زیرا او به آرزوی دیرینه‌اش رسید. فادی همیشه می‌گفت که هر روز و ساعت مشتاق رسیدن به بهشت است.

ابراهیم احمد - روزنامه‌نگار فلسطینی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها