حسام‌الدین سراج از سیر و سلوک و این روزهای موسیقی سنتی می‌گوید

برای زلزله‌زدگان می‌خوانم...

حسام‌الدین سراج گرم است و صمیمی و خوش‌صحبت و شوخ؛ درست مثل هر اصفهانی دیگری! زود دوست می‌شود و هر کلامی در صحبتش به موسیقی ختم می‌شود.
کد خبر: ۱۰۹۳۹۶۴

در دفتر کارش نیز آنچه اول از همه در ویترین کتابخانه‌اش به چشم می‌آید، سه‌تارش است که انگار در موزه‌ای قرار گرفته و سپس تابلوهای متعدد خوشنویسی... همان‌گونه که خودش، خودش را توصیف می‌کند که جز فرهنگ دغدغه‌ دیگری ندارد و البته وقتی سخن از «عشق» به میان می‌آید، کلامش راز‌آلود می‌شود و چه کسی است که نداند در هنر و بخصوص موسیقی چه عشق وهم‌آلودی نهفته است... گفت‌وگو با این آهنگساز و خواننده برجسته کشور که می‌رود آلبوم جدیدی نیز منتشر کند، به دغدغه‌هایش کشیده شد و غصه‌دار بودن برای این روزهای موسیقی ایرانی و زلزله‌ای که غرب ایران را لرزاند و همه را عزادار کرده است.

توصیف حسام‌الدین سراج در ده کلمه؟

حالا حتما 10 کلمه؟ (خنده)

حالا 12 کلمه را نیز می‌پذیریم!

موسیقی، شعر، ادبیات، معماری، آواز، فرهنگ و بقیه‌اش بماند برای خودم!

رابطه شما با عشق؟

سوال جالب و سختی است. «عشق» ضمیر همه چیز است. عشق خمیرمایه زندگی است و موتور محرک همه چیز. تا زمانی که عشق به موسیقی نداشته باشید، موسیقیدان نمی‌شوید و اگر هم به این حیطه وارد بشوید، کلامتان بر دل نخواهد نشست.

تعریفی هم از آن دارید؟

عشق آنقدر اسرارآمیز و رازآلود و رمزآمیز است و مراتب دارد که نمی‌توان تعریفش کرد. به قول مولانا: عاشقی گرزین سروگرزان سر است/ عاقبت مارا بدان شه رهبر است. یعنی از همین عشق‌های عادی بگیر تا عشق حقیقی و متعالی و جالب این که هر نوعش قشنگ است و البته سخت و تعلق ایجاد می‌کند .به قول حافظ: غلام همت آنم که زیرچرخ کبود/ زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.اینجا تعلق مذمت شده است و لذا دچار پارادوکس می‌شوی، یعنی دچار هرنوع عشقی بشوی به مشکل برمی‌خوری... شما راه‌حلی برای این پارادوکس دارید؟!

من از شما می‌پرسم!...

البته سوءتفاهم نشود! من با عشق‌های مجازی و زمینی مخالف نیستم؛ خیلی هم خوب است! اتفاقا اگر نباشد، طعم عشق حقیقی را درک نمی‌کنی. چراکه عشق زمینی، نمود و سایه‌ای از عشق حقیقی است. شما تا عشق مجازی را در این دنیا تجربه نکنی، به عشق حقیقی نمی‌رسی. تا شکر و عسل نخورده باشی، طعم شیرینی را درک نمی‌کنی و شیرینی معنوی راهم نخواهی فهمید.

و حالا شما از طریق موسیقی به این عشق رسیده‌اید؟

در اصل هر چیزی در این عالم می‌تواند زمینه رسیدن به عشق و حقیقت باشد. خط و خوشنویسی، نگارگری، نقاشی وهر هنری... ، اما بله! من از طریق موسیقی به این عشق رسیدم. چون عشق بی‌پایانی به موسیقی داشته و دارم.

مثلا ساز استاد جلیل شهناز حال مرا عوض می‌کند. وقتی سونوریته وملودی هایش را می‌شنوی و حس نیایش و راز و نیاز به شما دست می‌دهد. سازاستاد کسایی یااستاد لطفی نیز این‌گونه بود. چرا؟ چون ظرایفی دارد که به غیر از حس شهودی نوازنده، ظرایف معنوی اجرا درآن نهفته است و با این زیبایی معنوی عاشق می‌شوی و زیر و رو می‌شوی و به وادی عشق وارد می‌شوی و آرام آرام شروع می‌کنی به شاگردی کردن...

خیلی‌ها دوست دارند بدانند اصولا چه شد که حسام‌الدین سراج خواننده شد و چرا سنتی؟

من از بچگی و باوجود سن کم، با ساز مرحوم استاد کسایی انس داشتم؛ خب همشهری هم بودیم، بعد هم ساز استاد شهناز مرا به وادی دیگری برد. برنامه‌های آن روزهای رادیو نیز مرا به وادی موسیقی کشاند. از گل‌ها بگیر تا گل‌های جاویدان، برگ سبز، گل‌های تازه و گلچین هفته استاد ابتهاج و برنامه‌های مشابه. در آن برنامه‌ها، بهترین‌های موسیقی سنتی ایرانی پخش می‌شد و خیلی‌ها از طریق آن عاشق موسیقی می‌شدند و انس می‌گرفتند و من نیز اینچنین شدم! درواقع من نیز یکی از هزاران دلشده این نوع موسیقی هستم. به ساز استاد فرامرزپایورعلاقمند شدم و برای آموزش سنتور نزد استاد سیروس ساغری رفتم. بعد هم ملودی‌هایی ساختم و دوست داشتم کارهایم را به استاد شجریان نشان بدهم تا ایشان آن را بخوانند. با این حال آشنایی و ارتباط خاصی با ایشان نداشتم تا این که در حاشیه مراسمی فرصت آشنایی و گفت‌وگو پیش آمد. با لطف مرا به منزلشان دعوت کردند و سازم را هم بردم و کارهایم را که چند تصنیف بود شنیدند. فرمودند به دلایلی و به علت همکاری و تعهد با گروه‌های دیگر نمی‌توانم بخوانم و بعد هم یکباره فرمودند چرا خودت نمی‌خوانی؟ خودت باش و بخوان! و آن، سرآغازی بود بر خواندن من و کار مستقلم و کم‌کم باشرکت درکلاس‌های استاد شجریان در وادی آواز افتادم. هر کاری را هم که می‌خواندم خدمت ایشان می‌آوردم و راهنمایی می‌گرفتم... .

سردمداران موسیقی سنتی بیشتر با حافظ و مولانا همدم هستند. شما کدام یک را بیشتر می‌پسندید؟

هر دو را. مولانا مثل یک رودخانه پرخروش است و حافظ مثل یک چشمه زلال. هر‌کدام برای خود حالی و رمز و رازی دارند. یکی از بزرگان می‌گفت شعر حافظ مثل جواهر تراش خورده است که وقتی در آواز می‌آید مثل این است که نگین‌های مختلف را کنار هم می‌چینی... اما شعر مولانا مثل همان رودخانه خروشان است. می‌مانی از بین آن همه کدام‌یک را انتخاب کنی، چون شعرش سخت‌تر است وزنش خیزابی است، اما به قول استاد شفیعی کدکنی، وزن شعر حافظ جویباری است و هرکدام برای خود حالی و صنعتی دارند. جالب است که این سوال را از استاد معارف پرسیدم و ایشان پاسخ داد حافظ و مولانا مانند دو چشم من هستند. کجا می‌توانی بگویی کدام چشمت را بیشتر دوست داری؟!

آقای سراج! خواننده و موسیقیدان با
شنیده شدن زنده است و انرژی می‌گیرد. کجا و از کدام یک از کارهایتان این حس خوب را گرفته‌اید؟

به مورد مشخصی اشاره می‌کنم. سال‌ها قبل با مرحوم ذوالفنون و آقای موسوی که خدایش نگهدار باشد، آلبومی به نام «شرح فراق» ضبط کردیم. مدت‌ها پس از آن برای کنسرتی به آمریکا رفته بودم. در حاشیه آن کنسرت، زن و شوهری ایرانی نزدم آمدند و گفتند وقتی آن تصنیفی که در آن حافظ می‌گوید: «پاک‌کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک/ ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم» را می‌خواندی چه حسی داشتی؟ ما وقتی این بخش را می‌شنویم، حس و حال خاصی داریم... یکباره یادم آمد خودم وقتی این شعر را می‌خواندم، گریه کردم. وقتی هم که این بخش را در استودیو ادیت می‌کردم، فکر می‌کردم حافظ هم هنگام سرودن این شعر، حتما گریه کرده است. بعد دیدم این شعر و آن موسیقی و آواز، چگونه عواطف انسانی را فارغ از زمان و مکان برمی‌انگیزد و به یک نقطه مشترک می‌رساند. حافظ هفت قرن پیش آن شعر را سروده، من در ایران آن را خوانده‌ام و کسی در آمریکا با آن گریه کرده است. این واقعا غم لذت‌بخشی دارد و همه این غم را حس کردیم. این اعجاز شعر و موسیقی است و نمونه‌ای است از آن «انرژی» که فرمودید.

می‌گویند موسیقی به انسان‌ها درس می‌دهد، نوعی سیر و سلوک ایجاد می‌کند... شما نیز آن را تجربه کرده‌اید؟

موسیقی و خط با شعر مأنوس است. به استاد امیرخانی خطاط نگاه کنید، شعر در کلامش جاری است و با سیر و سلوکش مخلوط شده است. موزیسین‌هاو به ویژه خوانندگان نیز این‌گونه‌اند. چون با شعر مأنوس هستند، شعر بزرگان را حفظ می‌کنند و در معنی آن توقف دارند و تفکر.

این شعرها درس زندگی است وزمینه ای است برای سیر و سلوک معنوی انسان. به این بیت مولانا که می‌گوید: «تا که عشقت مطربی آغاز کرد/ گاه چنگم، گاه تارم روز و شب» توجه کنید. چه خوب است که انسان چنگ و تار باشد و اسباب طرب و شادی انسان‌ها را فراهم آورد و عشق را ایجاد کند یا وقتی حافظ می‌گوید: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد/ نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد... شما در معنی و عمق این شعر گوهرها درمی‌یابید. شعر بزرگان تو را به جایی می‌برد که در آنجا آرامشی هست و نگرانی و استرس رفع می‌شود. در احادیث نیز داریم که اولیای خدا ترس و نگرانی ندارند، چون همیشه با معشوقند و می‌دانند «او» هست و با وجود بودن «او» همه چیز خوب است.

بزرگان به ما که از طریق موسیقی با شعرشان مأنوس هستیم این گونه درس می‌دهند، ما را به عمق جهان معنویت می‌برند.

یعنی درس موسیقی برای شما درس زندگی بوده؟

بگذارید دقیق‌تر پاسخ دهم. مشق زیبایی بوده. ببینید، وقتی شما سازی می‌زنید اولین کسی که از آن لذت می‌‌برد خود شما هستید. اگر شما از آن لذت نبرید، دیگران نیز تاثیری از آن نخواهند گرفت. آن لذت بردن همان مشق عشق است. این لذت، بالاترین درآمد و دستمزد و پاداش موسیقی است. مثلا شما هنگام نیایش گریه می‌کنید و این زاری،‌ پاداش نیایش شماست که خداوند عطا فرموده است: «چون خدا خواهد که غفاری کند/ میل بنده جانب زاری کند» چون خدا می‌خواهد شما را ببخشد، آن زاری پیش می‌آید و موسیقی نیز دقیقا همین است.

موسیقی به شما آن درآمد لازم را داده است؟

رزق دوگونه است. رزق مادی و رزق معنوی. صریح بگویم وقتی عشق داشته باشی و کاری را با عشق انجام بدهی بخش مادی‌اش هم می‌رسد. رزق مادی می‌رسد، بله! باید برای رسیدنش تلاش کنیم، اما بیش‌از حد هم بی‌فایده است.

حالا من به معنای اخص کلمه می‌پرسم.

موسیقی وسیله بوده است. به کاسب‌های قدیم نگاه کنید. عبارت «خدا برکت بدهد» از دهانشان نمی‌افتد. کاسبی برایشان نوعی سیر و سلوک است. همیشه جنس را بیش از مقداری که باید، تحویل مشتری می‌دهند، فقط به این علت که خدا برکت بدهد. درآمد زیادی هم ندارند، اما به زندگی‌شان که نگاه کنید قناعت و برکت و صفا و محبت از آن می‌جوشد. معتقدم وظیفه ماست که در راستای استعدادمان برای کسب رزق مادی تلاش کنیم و بقیه‌اش را به خدابسپاریم. من نیز در راستای همین استعداد یعنی موسیقی و معماری تلاش می‌کنم و روزی‌رسان اوست، اما صریح بگویم هیچ‌گاه سعی نکرده و نخواهم کرد موسیقی حربه‌ای برای پول درآوردنم باشد.

یعنی با موسیقی کاسبی نکرده‌اید؟

دقیقا. هیچگاه موسیقی را زمینه کاسبی نکردم.

اما خب می‌دانید که خیلی از موج‌های زودگذری که این روزها کم هم نیستند، با موسیقی کاسبی می‌کنند... .

به نظر من برخی چهره‌های جوانی که به نام خواننده می‌آیند، کاسبی نمی‌کنند. آنها دوست دارند به شهرت برسند و دیده شوند. پول را تهیه‌کننده می‌برد. آقای ایکس می‌آید و تا زمانی که تهیه‌کننده می‌تواند از او استفاده تبعیت کند، روی صحنه باقی می‌ماند، اما وقتی تاریخ مصرفش تمام شد و سودی برای تهیه‌کننده نداشت، از صحنه و البته از یادها نیز فراموش می‌شود. بسیاری از کسانی که چند روزه مطرح می‌شوند و بعد یک‌دفعه می‌گویند در طول ماه فلان تعداد کنسرت گذاشته که البته آمار آن نیز غلط است، در همین تعریف می‌گنجند. قبلا واقعا اینطور نبود. دیگران حق نداشتند هر جایی بخوانند و تریبون‌ها مال هر کسی نبود، اما الان مد شده برخی تهیه‌کنندگان، اشخاصی را پیدا می‌کنند و به زور برخی رسانه‌ها، فضای مجازی و ترفند‌های این گونه‌ای، خواننده‌شان می‌کنند. بدون این که هیچ ملاک و معیاری برای آن وجود داشته باشد. تا زمانی هم که برای تهیه‌کننده صرف دارد آن خواننده در صحنه می‌ماند. اینها خطر بزرگی است که من و شما به عنوان هنرمند و رسانه باید نسبت به آن حساس باشیم و هشدار بدهیم.

خیلی‌ها معتقدند استقبال از موسیقی سنتی کم شده است. این گونه است؟

بله. واقعا این اقبال در بین مردم عادی کم شده است. علتش هم این است که در فضایی که به وجود آمده، هر کس بیشتر شلوغ کند، بیشتر دیده می‌شود.شما الان لطیف‌ترین مضراب‌ها را بنوازید، شنیده نمی‌شود، اما موسیقی هیجانی شنیده می‌شود. موسیقی ایرانی ترکیبی از هیجان و لطافت و آرامش است، اما موسیقی‌های جدید، فقط بر هیجان تکیه دارد. آن هیجان جلب توجه می‌کند، اما جنبه هنری در آن دیده نمی‌شود. الان هیجان‌زده‌ها 80 درصد حجم و بازار موسیقی را در اختیار دارند. هدفشان هم تفنن و تفریح است که البته چیز بدی هم نبوده، اما موسیقی نیست. روی حرف‌های محاوره‌ای ترانه درست می‌کنند و رویش ریتم می‌گذارند و اسمش را می‌گذارند موسیقی. جای آن است که خون موج زنددردل لعل/ زین تغابن که خزف می شکند بازارش.

خب این گونه که پیش برود، آیا موسیقی سنتی ایرانی به موسیقی موزه‌ای تبدیل نخواهد شد؟

حتما همین‌‌طور است و البته آنچه به جایی نرسد فریاد است!‌ بیش از این نمی‌گویم و فقط هشدار می‌دهم که مسئولین فرهنگی فکری برایش کنند.

آیا با وضعیت فعلی فرزندان‌تان را تشویق به فعالیت در حرفه موسیقی می‌کنید؟

من دو فرزند دارم. دختر من با این‌که تجربی خوانده و رتبه بالایی هم داشت، اما ترجیح داد به خاطر علاقه‌اش به فلسفه و عرفان، الهیات بخواند. عکاسی هم یاد گرفت و تنبک هم می‌زند. با این حال هیچ‌وقت به او نگفته‌ام چه جور عمل کن. اما اگر برای علاقه به موسیقی بیاید، حتما تشویقش می‌کنم.

و سرانجام خبرهای جدید از آلبوم جدید؟

نام آلبوم جدیدم «ایران من» است با شعری از حسین منزوی و موسیقی آقای مجید مولانیاوگروه سور. چند شعر از مولانا و حافظ واستادابتهاج هم دارد و در مجموع 10 ترک دارد. شخصا این کار را بسیار دوست دارم، چون مخاطبش مردم ایران است و برای مقتضیات روز هم در آن نوآوری‌های خوبی شده است. ضمنا از آن روز که اخبار غم‌انگیز زلزله‌ غرب کشور را شنیده‌ام، در فکر ادای دین به عزیزان زلزله‌زده هستم و امیدوارم توفیق پیدا کنم کاری برای آنها تولید و منتشر کنم.

نسترن اسدزاده - روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها