هنرهای نمایشی ایران هم پر از مصداقهای پزشکی و طبابت است و بازیگران زیادی در آثار مختلف، جامه پزشکی به تن کردهاند، اما احتمالا بیشترین بازیگری که در فیلم و سریالهای مختلف نقش دکتر و پزشک را بازی کرده، مهدی هاشمی باشد. جالب اینجاست او همه این نقشهای در ذات شغلی مشترک را با هنر بازیگری خود، متفاوت و جذابتر از دیگری ارائه داده است. و جالب تر اینکه هاشمی تقریبا به اندازه نقش پزشک، در نقش بیماران مختلف هم بازیهایی دیدنی در کارنامه دارد. تبحر او در ایفای نقش پزشکان و بیماران، به نوعی مصداق این شعر حافظ است: «دردم از یار است و درمان نیز هم».
به بهانه روز پزشک، گفتوگویی متفاوت با این استاد بازیگری و چهره محبوب هنر ایران انجام دادیم که اکنون پیش روی شماست؛ این در حالی است که هاشمی را این روزها بار دیگر در نقش یک پزشک، دکتر امینی در سریال «در جستوجوی آرامش» میبینیم.
چطور زنده ماندم؟
به اطرافیانم میگویم جزئیات بیماری خود را برای من تعریف نکنید، آن درد به من هم منتقل میشود و موقتا آن مرض را میگیرم. در سریال «کوچک جنگلی»، شخصیت دکتر حشمت در جنگل بشدت بیمار میشود که در عکسهای به جامانده در واقعیت هم موجود است و او لاغر و نحیف به نظر میآید. من نگران این بودم که به علت عضلانی بودنم ـ بر اثر شنای مداوم در نوجوانی و جوانی در دریای چمخاله و بعدها در استخرهای تهران- از لحاظ ظاهر بسیار دور از دکتر حشمت باشم. چون این ظاهر برای من در بازیگری خیلی با اهمیت است.
در صحنههای بیماری شدید دکتر، کمکم دردی در شکم احساس کردم. این درد روز به روز بیشتر میشد تا جایی که احساس میکردم تمام عضلاتم آب شده و عین دکتر حشمت واقعی، پوستی بر استخوان هستم. روزها در جنگلهای شرجی شمال درد مداوم شکم را تحمل میکردم تا کار تمام شود. در این فاصله دکترهایی مرا معاینه کردند و گفتند چیزی نیست و در نهایت مسکن دادند.
خلاصه اینکه همپای دکتر حشمت حقیقی، من هم در جنگلهای شمال درد کشیدم تا کار تمام شد و به تهران آمدم. پیش دکتر اربابی که دکتر خانوادگیمان بود، رفتم. او گفت مهدی! تو چطور زندهای؟ آپاندیس چند ماه است ترکیده، فقط شانس آوردی در سن میانه هستی که در این سن قوای مدافع بدن اجازه ندادند عفونت در بدن منتشر شود و عفونت را همانجا دور و بر آپاندیس نگه داشتند. به اصطلاح خودشان لوکولایز کردند. پنج روز در بیمارستان ایرانمهر خوابیدم تا سموم و عفونت از بدنم خارج شد.
رنج نقشها و التیام درد دیگران
انتقال درد و رنج نقشها به من هنگام بازی اغلب کمک کرده است تا نقشها واقعیتر به نظر بیاید. نقشها احساسشان را هنگام بازی به من منتقل میکنند که در طول کار همدرد هم باشیم. اوج این همکاری و همدردی نقش با بازیگر در «روزگار قریب» و بازی در نقش دکتر قریب خود را نشان داده است، به رهبری آن کارگردان بزرگ، کیانوش عیاری که به مدت سه سال من را در فضای خلاقانه خود قرار داد.
دکتر حشمت و دکتر قریب یکی در جنگل و یکی در شهر با این که خودشان از بیماری رنج میکشیدند، درد دیگران را التیام میبخشیدند. اما دکتر یاوری در سریال هفت قسمتی «رقص پرواز»، اینگونه نبود. او دکتر ارتوپد خشن، ایرادگیر و بیپروایی بود که در راه سفر از مطبش در تهران تا جبهه چه در قطار و چه در مکانهای دیگر با همه ناملایمات و نادرستیها با طنز و کنایه زهرآگینش و حتی گاهی با دست به یقه شدن با افراد کارنابلد، هیچ چیزی را در خود نگه نمیداشت و به همه میتاخت.
مردی در آینه
بتدریج بیشتر مشاغل سخت و دست نیافتنی از شاه تا شبان را در شغل بازیگری و در امنیت و آرامش تولیدکنندگان سینما و تلویزیون ـ که همیشه مراقب ما هستند ـ بازی کردم که از قضای روزگار، بازی در نقش پزشکان بیشتر از بقیه نقشها نصیب من شد؛ همانطور که به بعضی بازیگران بیشتر نقش پلیس و از این قبیل پیشنهاد میشود.
اما چرا غالبا نقش پزشک و همینطور بیمار به من پیشنهاد شده است؟ تازه به دلیل ضعف فیلمنامهها، نقشهای دیگری از این دست را بازی نکردم. یک روز خودم را حسابی در آینه برانداز کردم. دست آخر به آدمی که در آینه روبهرویم ایستاده بود، گفتم: تو بیماری که خودت را درگیر این و آن میکنی. همه آن دیگران هم بیمارند. از جلوی آینه کنار رفتم و دوباره برگشتم و به خودم گفتم: ولی من معالجه ات میکنم. اینگونه خودم را هم بیمار و هم پزشک دیدم.
چرا پزشک یا مهندس نشدم؟
پزشک و مهندس شدن خیلی از من دور بود. فکر میکردم به درد مشاغل کوچک معمولی هم نمیخورم. گاهی اصلا فکر میکردم به درد زندگی نمیخورم، چون احساس میکردم در هر کاری باید زرنگ باشی تا کارت پیش برود، اما من در زندگی بیشتر مات و مبهوت و متعجب بودم تا این که بتوانم راهی را بگشایم که به جایی برسم. هیچ آیندهای برای خودم متصور نبودم، از مدرسه بیزار بودم و عشق و علاقهام بیشتر به چیزهایی بود که در کتابهای درسی نبود. اصلا از جامعه میترسیدم. این گونه بود که به زحمت با چند سال ردی دیپلم گرفتم و چون زبانم خوب بود و به دلیل این که کارهایی دور از مدرسه را پیش خودم یاد گرفته بودم، در دانشگاه قبول شدم و بتدریج بعد از آشنایی با دوستان از بیراهه وارد راه شدم و کمی احساس کردم روبهراه شدم.
هم درد و هم درمان!
فهرست مختصر و مفید پیش رو، همه نقشهای پزشک و بیماری است که مهدی هاشمی به زیبایی آن را در فیلم و سریالهای مختلف بازی کرده:
پزشکها
دکتر بهروز امینی (در جستجوی آرامش)
دکتر محمد قریب (روزگار قریب)
دکتر منصور یاوری (رقص پرواز)
دکتر حشمت (کوچک جنگلی)
دکتر اشکوری (معجزه خنده)
بیمارها
نادر سیاه دره (هیچ)
مرد غریبه (آلزایمر)
محمدجواد حلیمی (قصهها)
سلیم (ضدگلوله)
اوس مهدی (رژیم طلایی)
پاسداشت تلاش شفادهندگان
در جوانی ناملایمات، کجروی ها، خشونتهای افراد اجتماع از نوع رانندگی گرفته تا همه جور زرنگ بازیها و دوروییهایی را مشاهده کردم. ما رودرروی هم میخندیم، اظهار محبت میکنیم، بعد از سوی دیگر عینک دودی میزنیم و با این که همدیگر را میشناسیم، پشت تلفن بدترین توهینها را به هم میکنیم. دیدم تا چه اندازه ما به پزشک نیاز داریم، از روانپزشک، پزشک داخلی و دندانپزشک گرفته تا پزشکان دیگر تا به جسم و جان ما رسیدگی کنند.
گرچه به قول شاعر (ز آستین طبیبان هزار خون بچکد) با این وجود، با همه خونریزیها، ما به وجود شفابخش آنها احتیاج داریم؛ از بقراط تا عیسی مسیح و ابن سینا تا دکتر بارنارد تا پروفسور سمیعی تا پزشکان شجاع جبهههای جنگ. من به اندازه وسع خودم زحمات همه شفادهندگان را پاس میدارم، از مادربزرگم که با حب نشاط و دواهای سنتی، گوش درد و دل دردهای ما را در گهواره خوب میکرد تا همه پزشکانی که در مقاطع مختلف زندگیام مرا معالجه کردند. البته هنوز مانده تا به زمان فوت کیارستمی بزرگ برسم که بر اثر یک سهلانگاری، خیلی زود و نابهنگام جان به جانآفرین تسلیم کرد.
چرا خطم شبیه پزشکان است؟
نزدیک به چهل پنجاه سال است میخواهم به کلاس خطاطی بروم، گیتار برقی یاد بگیرم و عکاسی حرفهای بیاموزم. اینها همین طور عقب افتاده و الان هم دیگر فرصت آن نیست.
فکر میکنم به این دلیل خط پزشکان ناخواناست که بیماران متعددی در اتاق انتظار نشستهاند و آنها باید سریع نسخه بنویسند تا به بیماران دیگر هم رسیدگی کنند. من اگر پزشک بودم یا وقت زیادی برای بیماران میگذاشتم و تندتند مریض نمیدیدم یا شاید هم مثل گوهرمراد مرحوم که به اتفاق برادرش طبابت میکرد، مریضها را مجانی معالجه میکردم.
علی رستگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد