می‌خوام از خیابون رد بشم!

این‌ روزها انگار مسافرکشی به شغلی محبوب تبدیل شده، شاید به دو دلیل؛ یا درآمدش زیاد است یا بیکاری بیشتر پراید دارها را مسافرکش کرده است.
کد خبر: ۱۰۲۳۳۸۷

راستش دلیلش چندان ربطی به ما ندارد، اما درآمدش خوب است که نوش جان مسافرکش، اگر بیکاری زیاد شده که آن هم را باید به گوش مسئولان رساند، اما آنچه به ما مربوط است حریم و حق و حقوق‌مان است. آقای راننده از همین تریبون اعلام می‌کنیم که اگر ما تصمیم داشته باشیم سوار ماشین شویم حتما کنار خیابان می‌ایستیم و به اولین تاکسی یا پرایدی که اعتماد ما را جلب کند مسیر را می‌گوییم اصلا لازم نیست شما هی اصرار کنید، هی بوق بزنید، هی راه را مسدود کنید و... که ما را سوار کنید! مثلا ما آن طرف خیابان یا در پیاده‌رو هستیم شما هی بوق می‌زنی هی ایما و اشاره می‌کنی که مستقیم می‌روی! نه آقا ما اگر قصد سوار شدن، داشته باشیم بلدیم چطور ماشین بگیریم. از همه بدتر، وقتی می‌خواهی از خیابان رد شوی، آنقدر مسافرکش مشتاق جلوی پایت ترمز می‌کنند که حتی برای عبور از خیابان هم دچار مشکل می‌شوی. انگار فقط یک راه برای نجات از دست مسافرکش‌ها باقی مانده است روی یک تکه‌ مقوا بنویسی «می‌خوام از خیابون رد بشم» و بگیری دستت تا اجازه دهند از خیابان رد شوی!

آخ جون قورمه سبزی؛ اما نه نصف شب!

می‌گویند از زمانی که دستشویی‌ها و مطبخ از حیاط به داخل خانه‌ها آمد و همجوار هال و اتاق‌ها شد، خوشی و خیر و برکت هم از خانه‌ها رفت. بی‌راه هم نمی‌گویند. مگر نه این است که معماری و چینش اتاق‌ها، پنجره‌‌ها و آنچه از طریق آنها می‌توان دید ربط مستقیم به خلق و خوی ما دارد. یا حالمان را خوب می‌کند یا آن را برهم می‌ریزد و خراب می‌کند. حالا دیگر خانه‌‌های حیاط دار که حوضی داشتند و درخت و... تبدیل شده به خاطره‌ و تا حدودی حسرت. در سبک زندگی قدیمی ما ایرانی‌‌ها آشپزخانه داخل خانه نبود، دلیل هم داشت؛ بوی غذا نپیچد داخل اتاق‌ها و نماند و بیات نشود.

اما حالا می‌گویند، علم و تکنولوژی و صنعت پیشرفت کرده و وسیله‌ای آمده به نام هود که بو را بیرون از خانه هدایت می‌کند و نمی‌گذارد بوی بیات غذا هوای خانه را سنگین کند، اما بیایید واقع‌بین باشیم همه ما در آپارتمان زندگی می‌کنیم حالا کمی بزرگ و کوچکش فرق نمی‌کند، آشپزخانه همه ما هم هود دارد، اما نگویید که بوی غذا وقت پختن و آشپزی نمی‌پیچید توی خانه. نگویید بیشترمان مجبوریم در زمستان و تابستان برای عوض شدن هوای خانه در و پنجره را باز کنیم، اما همه این‌‌ها بماند مساله وقتی سخت‌تر می‌شود که بوی غذای واحد کناری یا بالایی یا پایینی از راه انواع هواکش‌ها می‌پیچد توی خانه! مثلا ما امروز نهار عدس پلو داریم، کناری ماهی پلو، بالایی آش رشته و... چه درهم و برهمی می‌شود و تو نمی‌دانی از سنگینی این هوای چند طبقه چه کنی، اما باز هم این ایرادی ندارد؛ همین است دیگر باید عادت کنی به آپارتمان‌نشینی اما لطفا کمی حق و حقوق آپارتمان‌نشینی را رعایت کنید و مثلا ساعت 12 شب شروع به آشپزی نکنید. وقتی که بوی ماهی و قورمه سبزی یورش می‌آورد توی خانه و تو مجبوری نصف شب بلند شوی و پنجره‌ها را باز کنی.

می‌گویند شهرداری زمانی که می‌خواهد پایان کار بدهد توجه زیادی به روکاری و این که مثلا سیستم تهویه ساختمان چگونه است، نمی‌کند، اما خب چه ایرادی دارد که ما پیشنهاد بدهیم که مسئولان محترم لطفا زمان صدور پایان کار به سیستم لوله‌کشی، فاضلاب و تهویه ساختمان‌ها توجه فرمایید، همه اینها در سبک زندگی و خلق و خوی آدمیان تاثیر دارد.

بوووووق نزن!

یک زمانی می‌گفتند «هر که بامش بیش، برفش بیشتر». خب الان دیگر از برف خبری نیست و شاید زمستانی بیاید و برود و مثلا یک روز برفی ببارد و کمی شهر را سفیدپوش کند که اصلا به ماندن برف روی پشت‌بام و پارو کردن آن هم نمی‌رسد. اگر دوست دارید این مَثل را به پول ربط بدهید و بگویید «هر کی پولش بیش، راحتی‌اش، غصه‌اش، گرفتاری‌اش، خرج‌اش، شادی‌اش و... بیشتر» باید بگویم باز هم چندان درست نمی‌گویید!‌ کو پول برادر، کو پول خواهر، پول شده جن و ما بسم‌الله... اما اگر بگویی «هر کی زورش بیش، ظلم‌اش بیش، مردم‌آزاری‌اش بیش، پولش بیش و...» می‌توان قبول کرد. بخصوص در رابطه با مردم‌آزاری‌اش که اصلا شکی نیست! مثلا آن آدمی که نیمه شب وقتی بیشتر مردم خواب هستند و دارند خستگی در می‌کنند، دستش را می‌گذارد روی بوق و مثلا از میزبانش خداحافظی می‌کند، زورش از کسی که خوابیده بیشتر است و به همان اندازه ادراکش کمتر! کسی نیست به او بگوید بوق برای خداحافظی نیست، بخصوص زمانی که از بوق‌های ریتیمک و بلبلی هم استفاده می‌کنید تا به اندازه کافی ارادت خود را به طرف مقابل نشان دهید.

کسی که پشت ترافیک مانده و می‌بیند که راه بسته است و ماشین‌‌های جلویی قاعدتا نمی‌توانند، پرواز کنند و راه را برای او باز کنند، آنقدر زور دارد که دستش را بگذارد روی بوق و هی صدایش را دربیاورد، اما آنقدر صبر ندارد که مثل دیگران بنشیند در ماشین‌اش تا حرکت کند. او فقط بلد است بوق بزند.

تابلوی «بوق زدن ممنوع» را تا حالا دیده‌اید، در مکان‌های مخصوصی نصب می‌شود مثلا جاهایی که بیمارستان قرار دارد، اما توجه کرده‌اید چقدر بوق زدن در آنجاها بیشتر است! اصلا انگار زمانی که امتحان آیین‌نامه می‌دادند چیزی به نام تابلوی بوق زدن ممنوع کشف نشده یا اصلا مورد مهمی نبوده که به آن توجه کنند.

با همه این‌ها آقای محترم، خانم محترم بی‌خود و بی‌جهت بوق نزن ! پدر و مادر محترم که موقع رانندگی فرزند عزیز دُردانه خود را می‌گذارید روی پایتان پشت فرمان و هی تشویق‌اش می‌کنید بوق بزند، نکنید! بوق وسیله بازی و تفریح و سرگرمی نیست.

باران باستانی - روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها