در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یک خانواده ساده و معمولی زندگی میکردم، مادرم مرا همیشه ایام مورد مهر و محبت قرار میداد ولی پدرم آنطور که باید به اعضای خانوادهاش و نظرات آنان بهایی نمیداد و همیشه حرف،حرف خودش بود.
در بسترفراز و نشیبهای گوناگون زندگی دوران کودکی را به سرعت در بستر رویاهای عاشقانه،
پشت سر گذاشته و به سن 15 سالگی رسیده بودم که پدرم به اجبار و بدون آنکه هیچ نظری از من بخواهد، در برابردریافت پول به عنوان شیربها،من را مجبور به ازدواج با مردی 30 ساله، به نام حمید که از بستگان دورمان بود، کرد.
از آن روز به بعد بود که لذت و آرامش از زندگیام برای همیشه رخت بربست و جایش را به مشکلات و ناآرامیهای مختلف داد.
پس از عروسی، فقط شش ماه را با خوشی سپری کرده و پس از آن مدت کوتاه، زندگیام شکل دیگری به خود گرفت. همسرم شروع به بداخلاقی کرد. تازه داشتم به درک درستی از زندگی میرسیدم که زندگی سراسرآمیخته از غم و شادیهای زمانه است و حقیقت زندگی آن چیزی نیست که قبل از ازدواج فکر میکردم.
زمان همچنان در حال گذر بود و دیری نگذشت که در گذر شتابان روزگار، مادر لقب گرفته و صاحب فرزند پسری به نام رضا شدم. شوهرم از لحاظ مالی چندان مشکلی نداشت و به قول معروف تا حدودی دستش به دهانش میرسید و من با شرایط زندگی و شغلش مشکلی نداشتم؛ و تنها بدزبانی او همراه با ضرب و شتم و الفاظ رکیک بود که زند گیام را دگرگون و به جهنمی ترسناک تبدیل کرده بود.
همسرم با سایر دوستانش به صورت شراکتی یک کارگاه تولیدی تاسیس کرده و با یکدیگر در آنجا مشغول به کار بودند. حمید در همانجا با چند دوست نااهل و معتاد آشنا شد و سرانجام پس از نشست و برخاستهای فراوان با آنان، خودش نیز معتاد به هروئین شد.
دوستان حمید بیشتر اوقات، شبها به خانه ما آمده و در آنجا بساط مصرف مواد وقمار را به پا کرده و تا نیمههای شب به خوش گذرانیهای بیهوده میپرداختند. همسرم هیچ بویی از غیرت نبرده بود و میگفت که هیچ ضروتی ندارد از دوستان من که مثل برادران تو هستند دوری کنی و پیش آنها با حجاب باشی ومن نیز مجبور بودم نقش بازی کنم و براساس میل حمید در نزد دوستانش چندان به حجاب اهمیتی ندهم، تا بنیان زندگی خود را حفظ کرده و هیچگاه فرزندم طعم تلخ طلاق را حس نکند.
بیبند و باری حمید و دوستانش همچنان ادامه داشت تا اینکه سرانجام اعتیاد آنقدر دامنگیر او شد که قدرت کارکردن را از دست داد و بشدت مریض و زمینگیر شد و با بیکاری او اقتصاد خانواده ما روزبهروز ضعیف و ضعیفتر از گذشته شد.
با بیکار شدن حمید، حیران مانده بودم که چگونه میتوانم هزینه خانوادهام را تامین کنم. به علت رفتار نامناسب حمید وغرق شدن او در سراب اعتیاد دیگر تمام بستگان با ما قطع رابطه کرده بودند و تنها همان دوستان نااهل حمید بودند که همیشه به خانه ما میآمدند و پس از مصرف موادشان، از حمید نیز احوالی گرفته و مقداری مواد به او ترزیق میکردند تا کمی حالش بهتر شود و برخی روزها نیز دلشان به حال من و فرزندم میسوخت و مقداری پول برای خرجی خانه با هزاران منت به من میدادند .
یکی از شبهایی که طبق معمول دوستان حمید برای او مواد آورده بودند و حال او کمی بهترشده بود. حمید رفقایش را برای شام نگه داشت و از من خواست تا برای پذیرایی آنان غذا تهیه کنم.
پس از شام، شوهرم به اتاق خودش رفت و من سرگرم جمع کردن ظرفها بودم که در همین هنگام یکی از دوستان بیشرم همسرم دست در بازویم انداخته و سعی کرد که مرا بهسوی خودش بکشاند. ولی من بشدت خودم را کنار کشیدم.
او دست بردار نبود،در اتاق را قفل کرد. با داد و فریاد از حمید کمک خواستم، اما انگار او کر شده بود و ...
آن شب من تا صبح بیدار مانده و مانند دیوانهها با خود حرف زده وهیچ آرام و قرار نداشتم، اما حمید باز هم در همان خواب ابدی خود به سرمیبرد و گویی مردهای بیش نبود.
مثل مارهای زخمی، جنون وجودم را فرا گرفته بود و میخواستم به هر شیوهای که شده زهر
خود را بر پیکره کثیف و عاری از غیرت حمید بریزم، به همین دلیل آمپول پر از هوا را در رگهای بیغیرتش خالی کردم.
بعد از قتل حمید خانواده او به تشخیص دادگاه سرپرستی، کفالت پسرم را به عهده گرفته و او را از من جدا کردند و من نیز چند سالی است که در پشت میلههای زندان، روزها را یکی پس از دیگری با تلخی فراوان، در بستر کابوس قصاص پشت سر گذاشته و تنها به بخشش خدا،امید بستهام.
عواقب ازدواجهای اجباری
نظر کارشناس روانشناسی، مشاوره ومدد کاری اجتماعی: بهراستی ازدواجهای اجباری به دلیل عدم عشق و علاقه طرفین به یکدیگر و حتی تنفر از هم در بیشتر مواقع به سردی و جدایی میانجامد. به همین دلیل توجه دختر و پسر و والدینشان برای جلوگیری از وقوع چنین ازدواجهایی لازم و ضروری است.
یکی از بهترین شیوهها برای شناخت فرد مورد نظر برای ازدواج، مشاهده او در زمانی است که با
خانوادهاش در تعامل است. بی تردید، شیوه برخورد فرد با اعضای خانواده و پدر و مادر، میتواند شاخصی از رفتار آینده او دربستر یک ارتباط صمیمانه باشد. غیرتمند بودن نیز یکی از ویژگیهای مردان برای ازدواج محسوب میشود اما غیرتی که در حد تعادل باشد و از آن خارج نگردد.
به همان میزان که زندگی با مرد بیغیرت سخت و گاه غیرممکن است زندگی با مردی که به بهانه غیرت در همه چیز افراط کرده و همسر و فرزندانش را تحت شدیدترین فشارها قرار میدهد نیز غیرممکن است. به همین دلایل است که توجه به وجود این ویژگی در حد تعادل در فرد مقابل قبل از ازدواج و در جریان مراسم خواستگاری لازم و ضروری است.
در واقع در دین مبین اسلام تأکید بر غیرت مردان تنها در دایره محرمات و واجبات است. غیرت مرد در فراتر آن، نهتنها حُسنی ندارد بلکه عین زشتی و بیادبی است.
سیدمجتبی میریهزاوه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم