نقدی بر فیلم «در مدت معلوم» ساخته وحید امیرخانی

برخورد نزدیک از نوع سوم

نقدی بر فیلم «بوفالو» ساخته کاوه سجادی حسینی

طعم گس مرداب

نام غیرمتعارف فیلم کاوه سجادی حسینی اشاره‌ای نمادین دارد به موضوع قصه فیلمش. «بوفالو» البته در فرهنگ ایرانی جایگاهی ندارد و بومی ایران نیست، اما در فرهنگ جهانی می‌گویند اشاره مستقیم به بوفالو همانا خودخواهی بیش از اندازه این حیوان است.
کد خبر: ۸۷۱۰۸۵
طعم گس مرداب

هرچه باشد کارگردان بوفالو در فیلمش خواسته همین زیاده‌خواهی و طمع را نشان دهد، اما با الکن‌تری روایت، فیلمی ضعیف و کند را رونمایی می‌کند.

بوفالو روایت یک زوج جوان است که پس از سرقت از طلافروشی تصمیم به فرار می گیرند. آنها به ملاقات مردی در شمال می‌روند، اما حوادثی که برخی از آنها خودخواسته هم هست باعث می‌شود نقشه‌هایشان نقش برآب شود...

این فیلم حقیقتا این پتانسیل را داشت که برای سینمای ایران یک درام جذاب تند و تیز بسازد، ساختارشکن باشد و حتی قواعد ژانر را زیرپا بگذارد و سرانجام قصه‌ای منطقی و دلنشین تحویل تماشاگر بدهد.

روندی که هرگز اتفاق نمی‌افتد. در واقع معرفی کاراکترهای فیلم بوفالو به گونه‌ای عجیب در استحاله فرو می‌رود.

زوج‌های سرخوش اول فیلم که دست به یک سرقت هیجانی می‌زنند در ادامه آدم‌های منفعل رذلی جلوه‌گری می‌کنند که می‌توانند به مرگ یکدیگر نیز راضی باشند.

سکانس افتتاحیه فیلم بوفالو برای تماشاگر، جذاب و شروع فیلم تند و سرخوشانه است. پیمان و شکوفه به عنوان یک زوج جوان با همه بی‌مغزی و کله‌خرابی‌شان می‌توانند تماشاگر را با ماجرایشان سرگرم کنند، اما این یک روی سکه است.

این ریتم تند و جذاب و سرخوشانه در بیست دقیقه ابتدایی فیلم یکهو گویی صاعقه بر سرش وارد شده باشد از کار می‌افتد.

با ورود بهرام به قصه و همچنین مکان فیلم یعنی مرداب این کندی و تکرار اوج می‌گیرد تا جایی که حوصله تماشاگر سر می‌رود.

دیالوگ‌ها مدام تکرار می‌شود و داستانک‌های احمقانه‌ای شکل می‌گیرد که همگی البته می‌خواهند نتیجه سیری‌ناپذیری مادی و طمع را جلوه‌گری کنند که البته به دلیل نبود منطق در عناصر داستان بی‌سروته ارائه می‌شوند.

مهم‌ترین ضعف فیلم دروغگویی به تماشاگر است. داستان اصلی فیلم مربوط به دزدی هومن سیدی و سهیلا گلستانی (در نقش‌های پیمان و شکوفه) است.

خب طبیعی است که داستان اصلی دارای تحرک و سرخوشی است. نفس عمل زشت و قبیح است، اما این کنجکاوی را برای تماشاگر برمی‌انگیزاند که حالا قرار است چه شود و این زوج در مسافرت به مرداب و فرار قرار است با چه داستانک‌های مهیج دیگری روبه‌رو شوند؟

شوربختانه دیگر قرار نیست هیچ داستانک هیجان‌انگیزی در بوفالو روایت شود. اگرهم یکی دونمای مهیج می‌بینیم هر دو از سر بی‌منطقی و غیرقابل باور است.

همین بی‌منطق بودن ماجراها، کندی غریبی برای بوفالو به ارمغان می‌آورد. برای مثال پیمان بر سرهیچ و پوچ می‌میرد.

باور نکردنی است، اما این جوان دزد سرحال و پر شرو شور برای یک شرط 20 هزار تومانی تصمیم می‌گیرد فاصله اندک تا پایه‌های پل مرداب را شنا کند.

پس از آن همین دزد ماجرا برای اثبات هیچ چیز یک شرط احمقانه می‌بندد و زیرآبی می‌رود و دست بر قضا ریق رحمت را سر می‌کشد و می‌میرد.

این در حالی است که همسر جوان و دزد دوم ماجرا که او هم سر پر از شر و شوری دارد هیچ واکنش خاصی نسبت به مرگ شوهرش ندارد. شیون نمی‌کند و صورت نمی‌خراشد؛ چرا که سهم بیشتری از محموله دزدی به او می‌رسد.

اینها را هم اضافه کنم که صحنه‌های مرگ پیمان و کلا صحنه‌های زیرآب، تکنیکال و به روز است، اما این جاذبه‌های بصری برای داستانک‌های سطحی یا شاید کودکانه خرج شده و هیچ‌هیجانی به فیلم نمی‌دهد.

اصلا پس از مرگ پیمان است که فیلم تمام می‌شود. بهرام بوفالو و شکوفه چه حرفی برای گفتن دارند؟ نمادپردازی‌ها نیز حقیقتا روی اعصاب است.

کاوه سجادی پیش از این گفته بود بوفالو قصه‌ای است که جزئیات را فریاد می‌زند. خب این فریاد در جزئیات کی و کجا اتفاق افتاده است؟

مرداب که محل سکون و کندی فیلم است دارای چه جزئیات قابل طرحی است؟ رابطه بهرام و شکوفه مثلا چه جزئیاتی می‌تواند داشته باشد؟

به نظر می‌رسد سجادی خواسته در یک قدم بزرگ یک فیلم مدرن و شاید پست مدرن رو کند یا حتی خواسته به قول معروف قواعد را زیرپا بگذارد و ساختارشکنی کند اما نتیجه یک فیلم عادی بی‌ربط از کار درآمده است.

عجیب‌تر این‌که کارگردان فیلم از چنین داستانی قصد دارد مابه ازای اجتماعی درست کند و به‌خورد خلق‌الله بدهد. طمع چیز بدی است و حرفی در آن نیست، اما با رمل و اسطرلاب نیز نمی‌توان داستانک‌های بی‌ربط بوفالو را بهم ربط داد.

از منظر فنی نیز علیرضا برازنده در مقام مدیر فیلمبرداری یک پسرفت عجیب از خود نشان داده است. هیچ چیز خاصی حداقل از بعد تکنیکال در فیلم نمی‌بینیم و همان فیلمبرداری صحنه‌های داخل آب نیز فدای داستان بی‌ربط آن می‌شود.

نورپردازی، صدا و تصویر همانقدر بی‌حس و حال است که تغییر غریب رفتارهای بازیگری! پیمان و شکوفه از وقتی به مرداب می‌رسند آدم دیگری می‌شوند.

بهرام بوفالو بابازی پرویز پرستویی به هرحال می‌خواهد یا هردو زوج یا یکی از آن دو را دور بزند اما حالا که یکی از میان رفته قرار است چه بکند؟ در این اوضاع و احوال سروکله یک کاراکتر دیگر هم پیدا می‌شود.

یعنی در داستانی که قدرت روایت دو کاراکتر را نیز ندارد به یکباره سقف آسمان سوراخ ‌شده و پانته‌آ پناهی‌ها وارد داستانک‌های بی‌ربطی می‌شود.

سکانس مردن پیمان و پس از آن را به یاد بیاورید. بهرام و شکوفه برای پیدا کردن جنازه پیمان به درو دیوار می‌زنند و در این میانه‌هاست که سروکله کاراکتر بی‌ربط زن دوم ماجرا پیدا می‌شود. او می‌آید، می‌رود، بدون این‌که هیچ تاثیر حداقلی در این داستانک داشته باشد.

در تب و تاب پیدا کردن جنازه پیمان از آب اما زندگی کند و بی‌منطق در مرداب ادامه دارد و اصلا از موقع مردن پیمان است که دیگر فیلم از آن تب و تاب ابتدایی می‌افتد و 70 دقیقه انتهایی فیلم را به نماد‌گرایی اختصاص می‌دهد.

امضای کاوه سجادی حسینی بسیار پرمدعاست. فیلم او نه فرهنگساز است و نه فیلم سرراست. شاید بتوان گفت بوفالو یک اثر تمرینی و در درجه بعد تجربی است، اما در کل حقیقتا فیلمی مغشوش است.

اما بازیگران فیلم نیز به تبع همین کارگردانی ضعیف کاوه سجادی و فیلمنامه پر نقص او و تایماز افسری، بازی‌هایشان یکدست از کار درنیامده است.

هومن سیدی البته در سکانس‌های اول فیلم گلیم خودش را از آب درآورده است، پرویز پرستویی نیز به هرحال خود همیشگی‌اش است و هرچه سیدی سرخوشانه و مشنگ و کله‌خراب نقش‌اش را پررنگ می‌کند این شخصیت بهرام بوفالواست که توسط پرویز پرستویی بسیار تودار، مرموز و معمایی ارائه شده است.

در کنار این دو، بازی سهیلا گلستانی اصلا به چشم نمی‌آید. او نه در سکانس‌های اولیه توانسته همپای هومن سیدی پرانرژی ظاهر شود و نه در سکانس‌های مرداب نقش یک زن جوان طمعکار و حیله‌گر را بپروراند.

جدای از این حضور پانته‌آ پناهی‌ها در کنار سهیلا گلستانی معلوم نیست برای طرح کدام داستانک ماجرا انجام گرفته است؟

تماشاگر یک مرداب می‌بیند؛ یک جوان دزد که درآن غرق شده، محموله سارقین، دو زن و بهرام بوفالو! قرار است داستان پس از مرگ پیمان به کجا برسد؟ متاسفانه به هیچ جا.

سینمای ایران هنوز برای پیشکسوت‌ها و نام‌های آشنایش احترام قائل است. بوفالو اگر دیده شود بازهم به اعتبار پروز پرستویی است.

شوربختانه او نیز در داستان نصفه و نیمه و پرمدعای کارگردان فیلم درخشش همیشگی‌اش را ندارد و در نهایت این‌که بوفالو یکی از ضعیف‌ترین و یکی از پرمدعاترین فیلم‌های سال 94 است.

مهدی تهرانی

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها