سوگ‌نوشت / 2

هیهات من الذله

سوگ‌نوشت / 4

هیچی دعای پدر نمی‌شه

روز هفتم محرم روز تولد من است این که مادرم چند روزی قبل از ولادتم را در بیمارستان بستری بوده (از روز دوم ماه محرم) و پدرم در این روزها غرق دعا، همیشه از خاطرات مهمشان بوده است.
کد خبر: ۸۴۸۵۰۱
هیچی دعای پدر نمی‌شه

به گزارش جام جم آنلاین ، شب هفتم محرم دو سال پیش که آخرین سال زنده بودن پدرم بود به قدری صدام گرفت که مجبور شدم تماس بگیرم و ازشون خواهش کنم برام دعا کنن، فردا صبح زود وقتی وارد صحن مهدیه امام حسن مجتبی علیه السلام شدم دیدم پدرم که داره سن 74 سالگی رو به پایان می‌رسونه با دو عصا زیر بغل یه طرف ایستاده و چشم به راه من!

جعفر، پسر‌عمه‌ام، که تقریبا هم سن و سال منه و ده سال از مهم‌ترین سال‌های زندگی‌اش رو در زندان‌های بعث عراق گذرونده بود به درخواست پدرم، ایشون رو صبح زود از شرق تهرون آورده بود هیات رزمندگان غرب، شرمنده شدم، مثل همیشه لبخند گرم و پر از انرژی پدر مُرده‌ام رو زنده کرد؛ گفتم چرا زحمت کشیدی، فرمود: دیدم حالت خیلی بده، گفتم بیام تشویقت کنم، دستی به گلوم کشید و دعام کرد، (هیچی دعای پدر نمی‌شه) و بعد گفت بیخود اسمت رو علی‌اصغر نذاشتم (اسم من توی شناسنامه علی‌اصغر هستش) گلوم رو با دو قطره اشک بوسید و گفت برو هیچی‌ات نیست، برو برا ارباب سنگ تموم بزار!

از اول جوونی اون یکی دو شب ماه رمضون که پدرم به هیاتم سر می‌زد، و آخرای جلسه می‌رفت حاج خانوم تا بِهِم می‌رسید، می‌گفت: امشب بابا اومده بود؟ می‌گفتم آره، از کجا فهمیدی، می‌گفت: بابا که می‌آد یجور دیگه می‌خونی بهتر از همیشه...

حالا دو ساله که جای پدر خالیه، حالا روز هفتم بیشتر از همیشه چشم به راهشم، روحش شاد، ارواح همه گذشتگانمون شاد، ارواح امام و شهدا شاد.

حاج سعید حدادیان - شاعر و مداح اهل بیت(ع)

روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها