خلاصه داستان: کارلا و سمی از قوانینی که مادر و پدرشان برای آنها تعیین کرده اند راضی نیستند. از این رو آرزو می کنند ای کاش جای آنها با پدر و مادرشان عوض شود تا مادر و پدری بهتر از این باشند.
از سوی دیگر گادفری در حال ساخت دستگاهی است که به کمک آن والدین بتوانند حرف نوزادانشان را بفهمند. اما این دستگاه اشتباه عمل کرده طی فرایندی بزرگسالان را به دوران کودکی برده؛ کودکان را با ذهنی بزرگسالانه مواجه می سازد.