یک خاطره خیلی دور...

اکبر عبدی بازیگری است که خاطره‌های بسیاری از کودکی و نوجوانی ما را رقم زده است. او طیف رنگارنگی از نقش‌ها را در کارنامه بازیگری‌اش در سینما، تلویزیون و (کمتر) تئاتر فراهم آورده است. شاید کمتر هنرمندی در تاریخ بازیگری این دیار همچون عبدی تا این حد نقش‌های متنوع و رنگارنگ بازی کرده باشد.
کد خبر: ۸۲۸۸۱۸
یک خاطره خیلی دور...

خاطره‌ای دور از او هیچ‌گاه نمی‌گذارد یک قطعه نمایشی را از این بازیگر فراموش کنم. این قطعه که در قالب یکی از آیتم‌های سریالی ترکیبی که در قالب برنامه کودک و نوجوان، عصرهای جمعه پخش می‌شد

خودش به عنوان ترجیع‌بندی جالب به هر بهانه‌ای توسط کارگردان در آیتم‌ها قرار می‌گرفت (به گمانم در سریال «هزار برگ و هزار رنگ» که قبلا به آن پرداخته‌ایم). عبدی نقش جوان ساده‌دلی را بازی می‌کرد و برادرش که از او هم ساده‌تر می‌نمود

مدام با یک قلاب بافتنی (از همان‌هایی که زن‌های قدیم همیشه در دست داشتند) مشغول بافتن بود. هر بار هم که بهانه‌ای برای حرف زدن پیدا می‌شد، جوان دومی دست از بافتن می‌کشید و می‌کوشید خود را وارد بحث‌های برادرش با دیگران کند.

عبدی هم فوری با تشری ملیح به برادر ساده‌دلش می‌گفت: «تو فقط بباف؛ به حرف‌های ما کاریت نباشه...» برادر دومی هم بدون معطلی حرف او را گوش می‌کرد و بافتن را از سر می‌گرفت.

در حالی که در سراسر سریال و این آیتم تکرارشونده (با تأکید همیشگی بر همین موضوع بافندگی و چشم‌غره‌های برادر بزرگ‌تر به برادر بافنده) هیچ‌گاه معلوم نشد که اصرار عبدی بر بافتن توسط برادرش و نیز این‌که او مدام از زیر کار درمی‌رود برای چیست؟!

آیا این دو از راه بافندگی (آن هم فقط توسط یکی از دو برادر!) ارتزاق می‌کنند؟ آیا برادر بزرگ‌تر آن دیگری را به استثمار کشیده و به نوعی در گذران زندگی‌اش و بال گردن او شده است؟ هرچه بود، پاسخ این پرسش‌ها هیچ‌گاه برای ما روشن نشد، اما همین‌جوری این بخش، آن‌قدر برای ما جالب و جذاب بود که با گذشت حدود سه دهه هنوز آن را از یاد نبرده‌ام: «تو فقط بباف؛ به حرف‌های ما کاریت نباشه...»!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها