حسد و طمع از منظر آیات و روایات

آثار حسد و طمع

حسادت حسی ذاتی است که غلبه بر آن نیاز به تربیت دارد

حسادت، در بافت اسطوره و علم

داستان نخست: اینجا بارگاه خداوند است. فرشتگان از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل تا ابلیس که عزیز کرده حضرت باری است، در صفی طولانی و پیوسته با سرهای به زیر انداخته از عظمت معشوق نادیدنی، در اضطرابی عمیق به انتظار نشسته‌اند.
کد خبر: ۸۰۶۳۱۱
حسادت، در بافت اسطوره و علم

قرار است از موجودی تازه و ناشناخته در برابر نگاه همگان رونمایی شود. آنها فقط همین را می‌دانند. ندایی برمی‌خیزد از جانب حق و چنین می‌گوید:

...«در زمین جانشینی خواهم گمارد.... بر آدم سجده کنید.» ( بقره 30 و 34)

همه فرشتگان به فرمان الهی سجده می‌کنند؛ اما ابلیس که تا آن زمان از مقربان درگاه الهی بود، نمی‌تواند این رقیب تازه از راه رسیده را تاب آورد. او به فرمان سر نمی‌نهد و سجده نمی‌کند، حسادت می‌ورزد و رانده می‌شود. ابلیس به خداوند می‌گوید: «حال که او یعنی آدم را از ملک مقربی چون من برتر دانستی، پس من نیز تمام تلاش خود را برای دور کردن او از نزد تو به کار خواهم بست.» جایگاه آدم در بهشت امنیت و آرامش و رضایت ملکوتی است. اما ابلیس حسادت می‌ورزد و باعث هبوط او می‌شود و چنین می‌شود که انسان زمینی می‌گردد و تعارض‌های بی پایان میان خوب و بد در درون او پا می‌گیرد، ابلیس (که در قرب به پروردگار همچون فرشتگان بود) حسادت می‌ورزد و امنیت را از انسان می‌گیرد...

داستانی دیگر: آدم و حوا پاگیر زمین گشته‌اند و به الزمات آن خو گرفته‌اند. فرزندانی دارند به نام هابیل و قابیل که هنگامه همسرگزینی‌شان است. هر دو برادر چشم به یک همسر دوخته‌اند و برای رسیدن به او قربانی تقدیم بارگاه الهی می‌کنند. قربانی هابیل پذیرفته می‌شود و قربانی قابیل رد می‌شود. فرمان از بالا چنین می‌آید. همسر نیکوتر آنِ هابیل و دیگری متعلق به قابیل است. حسی غریب در دل قابیل جوانه می‌زند. حسی ناآشنا و تجربه نشده که مجنونش می‌سازد. حسی که وادارش می‌سازد برادر را از پیش چشمانش بردارد تا آرام گیرد:

«پس از وسوسه های پی در پی و بتدریج دلش برای کشتن برادرش رام شد و او را کشت و در نتیجه از زیانکاران شد.» (مائده 30)

و این چنین بود که بار دیگر حسادت، سرنوشت بشر را عوض کرد و آن را در مسیر دیگری به جریان انداخت و نخستین جنایت انسانی رقم خورد...

داستان آخر: کودک چند ماه است پا به این دنیا نهاده است. او در آرامش و خودبینی و خودخواهی عمیق به سر می‌برد. جهان او تشکیل شده است از دو موجود؛ یکی او و دیگری مادری که در اختیار اوست و بودنش از نگاه کودک برای او تعریف شده است. کودک گرسنه است و مادر سینه در دهانش می‌گذارد. کودک خسته است و مادر او را می‌خواباند. کودک جایش را کثیف کرده است و مادر او را تمیز می‌کند. کودک حوصله‌اش سر رفته است و مادر با او بازی می‌کند. اما کودک به مرور که بزرگ می‌شود، نسبت به جهان اطرافش شناخت پیدا می‌کند. می‌فهمد در جهانِ مادر، غیر از او موجودات دیگری هم هستند. پدر هست، خواهر و برادر هست و انسان‌ها و فعالیت‌های دیگر هستند. مادر دیگر به تمامی مال او نیست. اینجاست که کودک سرخورده می‌شود و حسی عمیق از ناامیدی و خشم او را در بر می‌گیرند و از اینجاست که کودک حسادت می‌ورزد به تمامی آن چیزهایی که مادر را از او گرفته‌اند و شاید برای مادر مهم‌تر از او باشند. و باز هم حسادت...

این سه داستان ظاهرا بی‌ربط که دو تای آن مربوط به اسطوره‌های آفرینش نوع انسان و آغاز تاریخ نوع بشر است و آخری مربوط به ساختار روان‌شناختی انسان، دارای یک حلقه وصل مشترک هستند و آن چیزی نیست جز احساس عمیق و درک ناشده‌ای که علمای اخلاق نام آن را حسادت گذاشته‌اند. از این سه داستان در کنار هم می‌توان نتیجه گرفت که عنوان این متن «من انسانم، پس حسادت می‌ورزم...» که در نگاه اول محتوایی غیراخلاقی و نادرست را به ذهن متبادر می‌کند، اتفاقا می‌تواند یکی از عمیق‌ترین معناها را درباره سرشت نوع بشر یادآوری کند. آیا واقعا تا به حال به این فکر کرده‌ایم که چرا خداوند در قرآن، خلقت نوع انسان را با بیان این دو داستان یعنی حسادت ابلیس و حسادت قابیل چنین ممزوج ساخته است؟ آیا خداوند می‌خواهد با بیان این دو قصه، حقیقتی را درباره ساختار روحی و روانی انسان بیان کند (همان حقیقتی که در داستان سوم آغاز شکل‌گیری‌اش را بیان کردیم) و به او یادآوری کند که بزرگ‌ترین دشمن او حسادتی است که در درون او لانه کرده است؟ به یاد بیاوریم یکی از زیباترین داستان‌های قرآنی که داستان حضرت یوسف است نیز عمیقا با موضوع حسادت درآمیخته است. برادران حضرت یوسف که همگی از نسل نبوت و سرسلسله دوازده خاندان بنی‌اسرائیل هستند، چنان حسادت کورشان کرده بود که تاب دیدن برادر خود را نداشته و کودکی بی‌گناه را در چاه انداختند.

اما حس حسادت از کجا می‌آید و راه علاج آن چیست؟ به نظر می‌رسد این حس ذاتی انسان است و انسان را از آن گریزی نیست، پس برای مقابله با آن اول باید این حس را شناخت و باورش کرد، چرا که معرفت نفس سرآغاز سلوک اخلاقی انسان است. نفعی در انکار حسادت نیست. انسان چاره‌ای ندارد که در یک گفت‌وگوی درونی با خویشتن خویش اعتراف کند که حسادت می‌ورزد به خیلی چیزها، به موفقیت همکارش، به ثروت برادرش، به محبوبیت دوستش و به خیلی چیزهای دیگر. از این که دیگران موفقیت و ثروت و محبوبیت دارند و او ندارد، غمگین است و در تاریک‌ترین لایه‌های وجودش که از نگاه دیگران و گاه حتی خود پنهانش می‌دارد، آرزو می‌کند که آن دیگران آن نیکی‌ها را نداشته باشند.

اما اگر انسان زاویه نگاه و تعریفش را از مفاهیم دگرگون کند چه؟ اگر تعریف شخصی و منحصر به فرد خودش را از ثروت و موفقیت و محبوبیت داشته باشد و آنها را چنان تعریف کند که در دایره دسترسی خودش قرار بگیرد چه؟ اگر انسان بیاموزد و باور داشته باشد تنها موجودی که می‌تواند خودش را با آن مقایسه کند، خودش است چه؟ فرض کنید (به یاد داشته باشید فرض محال، محال نیست) در ابتدای خلقت، ابلیس چنین با خودش واگویه می‌کرد که او انسان است و من ملک. معیار و سطح سنجش شایستگی من با او کاملا متفاوت است، او موجودی دیگر است و من موجودی دیگر، به این ترتیب ماجرای سجده نکردن ابلیس پیش نمی‌آمد. اگر قابیل می‌گفت هابیل برادرم توانایی‌های بالایی دارد، اما من نیز مهارت‌ها و شایستگی‌های خاص خودم را دارم، دیگر قتلی صورت نمی‌پذیرفت. اگر کودکی که تازه به شناخت جهان اطراف دست پیدا کرده از مادر بیاموزد که در این جهان هر کس جایگاه خودش را دارد، بفهمد خواهران، برادران و پدر جایگاه خودشان را در قلب مادر دارند، اگر او این احساس امنیت را از مادر بگیرد که حضور دیگران جایگاه خاص و منحصر به‌فرد او را در این جهان به خطر نخواهد انداخت، در بزرگسالی او انسانی خواهد شد که به موفقیت و ثروت و محبوبیت دیگران حسادت نخواهد ورزید، زیرا جایگاه خاص خودش را در جهان می‌شناسد.

در پایان باید گفت همه انسان‌ها در ذات خویش حسادت می‌ورزند. تنها کسانی از این دشمن درونی که سلامت روان و جسمشان را آلوده می‌سازد رهایی خواهند یافت که در جهان خویش احساس امنیت می‌کنند، خودشان را باور دارند و خود را نه با دیگران که تنها با توانایی‌ها و امکانات وجودی خود می‌سنجند؛ انسان‌هایی که خودشان ارزش‌ها و باید و نبایدهای جهانشان را برای خودشان تعریف می‌کنند نه دیگران.

سمیه موسوی / کارشناس ارشد ادیان و عرفان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها