برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح دوشنبه

تیر کیسینجر نزدیک به هدف خورد

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح چهارشنبه

نامه سناتورها و 3 ضرورت برای تیم هسته‌ای

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «نشانه توافق خوب»،«نامه سناتورها و 3 ضرورت برای تیم هسته‌ای»،«آقای رئیس مجلس،آیا مملکت قانون دارد؟»،«توافق روی کلیات، توافق روی جزییات»،«خود ارزیابی مستمر»،«آیت‌الله هاشمی و عرصه سیاسی کشور»،«پیام خبرگان به هاشمی»،«حریم خبرگان»،«تکلیف یا خطای محاسباتی»،«مذاکرات هسته‌ای و افق همگانی امنیت»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۷۷۹۲۱۱
نامه سناتورها و 3 ضرورت برای تیم هسته‌ای

جام جم:تهران ـ عشق‌آباد تعمیق مناسبات دوجانبه و منطقه‌ای

«تهران ـ عشق‌آباد تعمیق مناسبات دوجانبه و منطقه‌ای»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم محمدرضا فرقانی - سفیر سابق ایران در ترکمنستان است که در آن می‌خوانید؛ترکمنستان کشوری است در شمال شرق ایران که با داشتن بیش از 900 کیلومتر مرز مشترک خشکی و آبی، تمامی مرز ایران در شمال‌شرق را پوشش می‌دهد.

این کشور با داشتن 480 هزار کیلومتر وسعت و حدود پنج میلیون نفر جمعیت در سال 1991 (1370) پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به استقلال رسید و به عنوان یک کشور مستقل جدیدالتاسیس به عضویت سازمان ملل درآمد و به یکی از کشورهای منطقه آسیای مرکزی تبدیل شد.

جمهوری اسلامی ایران با حمایت از به استقلال رسیدن ترکمنستان در سال 1370، اولین کشوری بود که استقلال این کشور را به رسمیت شناخت و روابط دیپلماتیک با عشق آباد برقرار و با ارائه کمک های فراوان به دولت و ملت ترکمن، آنان را در حفظ و تداوم استقلال یاری کرد. از آن زمان تاکنون روابط دو کشور همسایه همواره دوستانه بوده و دو کشور با داشتن روابط خوب و کاملا مناسب در تمامی سطوح به توسعه روابط همت گماشته اند.

در زمینه سیاسی، جمهوری اسلامی ایران و ترکمنستان با ایجاد مرزی کاملا امن و آرام که دربرگیرنده منافع دو کشور است، اساسی ترین گام را برای عقد دوستی و اخوت برداشته اند؛ به گونه ای که مرز دو کشور به عنوان مرز دوستی و برادری شناخته و نامگذاری شده است.

اتخاذ سیاست راهبردی بیطرفی از سوی دولت ترکمنستان و ثبت آن در سازمان ملل اقدامی اساسی برای اطمینان دادن به کشورهای همسایه مبنی بر نفی هر گونه تهدید علیه آنان از خاک ترکمنستان بود که مورد استقبال همه کشورهای منطقه بویژه جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و از این سیاست حمایت کرد.

همکاری های بی شائبه ایران و ترکمنستان در سازمان های منطقه ای و بین المللی و حمایت طرفین از یکدیگر در مجامع جهانی و همچنین مبارزه دو کشور با تروریسم در منطقه از موارد مهم روابط شایسته دو کشور در زمینه سیاسی است.

با این همه توسعه روابط ترکمنستان با رژیم اشغالگر صهیونیستی به طور عام و اجازه دولت ترکمنستان به این رژیم به طور خاص برای استقرار سفارت در عشق آباد در 2 سال اخیر، اقدامی نه چندان مثبت از سوی ترکمنستان در روابط سیاسی با ایران با توجه به حساسیت جمهوری اسلامی ایـران به رژیم صهیونیستی و توجیه ناپذیر بودن فعالیت سفارت آن در فاصله 40 کیلومتری مرزهای ایران تلقی می شود.

همکاری های اقتصادی شاخصه اصلی روابط دو کشور همسایه است که از اولین روز استقلال ترکمنستان آغاز و همچنان ادامه دارد.

ظرفیت های بالا و مناسب دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی در زمینه های تجارت کالا، حمل و نقل و ترانزیت، نفت و گاز و اجرای پروژه های عمرانی، فرصت های خوبی را فراروی مسئولان و مقامات دو کشور گذاشته است.

ترکمنستان دروازه ورود کالاهای ایرانی به بازار کشورهای آسیای مرکزی است و ایران نیز مناسب ترین و ارزان ترین راه دسترسی ترکمنستان به آب های آزاد و تجارت بین المللی می باشد.

اگرچه حجم روابط اقتصادی دو کــشور در سال گذشته میلادی (2014) به 3.7 میلیارد دلار رسید و رقم صادرات کالاهای ایرانی به ترکمنستان 1.3 میلیارد دلار بود و بازار این کشور پس از امارات، عراق، ترکیه و افغانستان بازار خوبی برای کالاهای ایرانی محسوب می شود، اما با توجه به همسایگی، ظرفیت های بالای اقتصادی و روابط خوب سیاسی بین دو کشور، حجم قابل قبولی نیست و انتظار می رود که شاخص حجم روابط اقتصادی دو کشور باید بویژه در اجرای طرح های عمرانی ترکمنستان توسط شرکت های ایرانی بیش از اینها باشد.

در سال های 88 و 89 صحبت از پنج میلیارد و 10 میلیارد دلار بود که در این زمینه انتظارات برآورده نشده و لازم است در این سفر روسای جمهور دو کشور موضوع را مورد بررسی جدی قرار داده و مخصوصا دولت ترکمنستان زمینه های لازم را برای حضور مناسب شرکت های فنی و مهندسی ایرانی برای اجرای طرح های عمرانی و صنعتی در این کشور فراهم کند.در زمینه فرهنگی دو کشور ایران و ترکمنستان از اشتراکات و یگانگی فرهنگی مناسبی برخوردار بــــوده به گونه ای که کشوری در منطقه در این باره قابل رقابت با ترکمنستان نیست.

ترکمنستان در حوزه ایران فرهنگی است و امروز این سرزمین آرامگاه بزرگان تمدن و عرفان و فرهنگ و شعر و ادب فارسی و ایرانی همچون انوری ابیوردی، ابوسعید ابوالخیر، ابوالفضل سرخسی، شیخ احمد نسائی، شیخ نجم الدین کبری، پوریای ولی و شخصیت های دیگر است و شهرهای انو، نسا، قهقهه (کاکا)، مرو، سرخس، چارجو، فاریاب، کهنه اورگنج (اورگنج) را که در زمان هایی مراکز فرهنگ و ادب و عرفان و تمدن ایرانی بوده در خود جای داده است و متقابلا بزرگان فرهنگ و شعر و ادب ترکمنی از محدوده جغرافیای کنونی ایران زمین برخاسته و در آسمان فرهنگ و تمدن ترکمن ها درخشیده و آرمیده اند.

مختومقلی فراغی که بدرستی از او به عنوان فردوسی شعر و ادب زبان ترکمنی یاد می شود امروز در روستای آق توقای از توابع گنبد در شمال ایران مزارش زیارتگاه عاشقان شعر و ادب ترکمن اعم از ترکمن ها و غیرترکمن ها ست.

سکونت بیش از یک میلیون ترکمن ایرانی در استان های گلستان و خراسان شمالی در جوار مرز با ترکمنستان که تقریبا معادل یک پنجم ترکمن های ترکمنستان هستند از موارد عمده اشتراک فرهنگی و تمدنی بین دو کشور محسوب می شود و از ظرفیت های بالقوه و بالفعل توسعه روابط ایران و ترکمنستان به شمار می آید.

متاسفانه با وجود اشتراکات فرهنگی فراوان و حتی یگانگی های فرهنگی موجود بین دو کشور همسایه و هم دین، همکاری های فرهنگی و روابط فرهنگی موجود از رشد و توسعه در حد انتظار برخوردار نیست و ضروری است تمهیدات لازم برای گسترش همکاری های فرهنگی در تمامی زمینه ها فراهم شود.

همکاری ها و هماهنگی بیشتر دو کشور در موضوع تعیین رژیم حقوقی دریای خزر از دیگر موارد مهم و اساسی در روابط دو دولت است.

گرچه هماهنگی نسبی در مواضع دو کشور در دریای خزر وجود دارد اما باید دولت ترکمنستان با کنار گذاشتن احتیاطات غیرضروری و بیش از حد و با توجه به یکسانی منافع دو کشور در دیدگاه ها و نقطه نظرات جمهوری اسلامی ایران درباره رژیم حقوقی دریای خزر در قبال توافق های دوجانبه سه کشور دیگر حاشیه خزر در کنار ایران گام بردارد.

در ارتباط با همکاری های نفتی و گازی با عنایت به این که دو کشور دارای منابع غنی گازی بوده و از کشورهای عمده تولیدکننده گاز در جهان به شمار می روند و منافع مشترکی که در زمینه تولید، صادرات و بازاریابی در کشورهای بازار گاز دارند، شایسته است با همکاری نزدیک و گسترده و همه جانبه در این زمینه اقدام کنند و منافع کوتاه مدت و زودگذر آنها نباید مانعی در راه این همکاری راهبردی و استراتژیک باشد و فرصت موجود را از دست بدهند.

شاید بیشترین نقطه ضعف روابط دو کشور همکاری های کنسولی و رفتار شدیدا سختگیرانه ترکمنستان نسبت به اتباع ایرانی بویژه تجار ، بازرگانان ، رانندگان و فعالان صنعت حمل و نقل است که متاسفانه تبدیل به پاشنه آشیل روابط خوب و دوستانه دو کشور شده است.

در این زمینه دولت ترکمنستان حتما باید در نگرش خود به مشکلات کنسولی با ایرانیان تجدیدنظر کرده و با کنار گذاشتن سختگیری های بی مورد و بعضا نادرست با معیارهای جهانی و همسایگی این نقطه ضعف در روابط را به نقطه قوت و به فرصتی برای توسعه و گسترش دوستی و اخوت و همکاری ها بین دو کشور همسایه تبدیل کند.

فرهنگ غنی ترکمنی، ضرب المثل خوب و باارزشی دارد آنجا که می گوید: «قیامت گونی قونگشی دان» یعنی در قیامت از همسایه از تو سوال می کنند.

کیهان:نشانه توافق خوب

«نشانه توافق خوب»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می‌خوانید؛همه می‌دانند که غرب به رهبری آمریکا سالهاست می‌کوشد با اعمال تحریم‌ها و فشارهای ظالمانه و بدور از انصاف و انسانیت، مردم ما را از راهی که آمده بودند، پشیمان و به خیال خام خود به دنیا اثبات کنند کسی بدون آنها نمی‌تواند زندگی کند، سالهاست مقامات آمریکایی بی‌هیچ‌ پروایی و با صراحت تمام از آرزویی محال و به گور بردنی، یعنی تغییر حکومت ایران سخن می‌گویند و عمق کینه و دشمنی آنها با یک ملت مستقل و آزاد بر ساده‌انگارترین و خوش‌گمان‌ترین افراد هم به اثبات رسیده است.

در چنین شرایطی، انتظار منطقی و بدیهی از هر انسان آزاداندیشی، دشمنی با پدیدآورندگان چنین وضعی و یا حداقل محکوم کردن جنایات بی‌شمار آنهاست. اما مدتی است می‌بینیم عده‌ای لبه تیز شمشیر انتقاد و حمله خود را به جای آمریکا و دشمنان قسم خورده این ملت، به روی کسانی گذاشته‌اند که خطر وادادگی و دلدادگی به آمریکا را گوشزد می‌کنند. یعنی در یک کلام دشمن را نادیده می‌گیرند و همه کینه خود را به روی خودی‌ها خالی می‌کنند! اما چرا عده‌ای به جای همدلی با ملت خود و به جای یافتن چاره مشکلات کشور در بین نخبگان و فرهیختگان، دل به بیگانه بسته‌اند و هر ناصح دلسوز و هر منتقد فهیمی را با ادبیاتی تند و نیش‌دار می‌نوازند و آنها را با اسرائیل جنایتکار همسو و همراه می‌خوانند؟ آیا این رفتار از یک نگرانی و دستپاچگی حکایت نمی‌کند؟ آیا اتفاقی افتاده و یا قرار است اتفاقی بیفتد!؟ در جواب باید گفت:
۱- نمی‌توان انکار کرد که دولت یازدهم همه هم و غم خود را بر روی مذاکرات هسته‌ای متمرکز کرده و به یقین این موضوع مهمترین و حتی به نوعی تنها برنامه دولت در طول یک و نیم سال گذشته بوده است. موضوعی که اخیرا جناب هاشمی رفسنجانی هم با اشاره به آن، مذاکرات هسته‌ای را مهمترین پروژه دولت معرفی کرده است.

یقینا مذاکرات دولت یازدهم، مذاکراتی با ویژگی‌های منحصر بفرد و بی‌نظیر در سالهای پس از انقلاب است و نمی‌توان برای آن مثل و نمونه‌ای پیدا کرد. ساعت‌ها مذاکره مستقیم، محرمانه و دو نفره بین وزرای خارجه ایران و آمریکا، همان وجه مهم و بی‌سابقه‌ای است که دولت یازدهم برای اولین بار آن را تجربه می‌کند. پیش از این- یعنی در ایام تبلیغات انتخاباتی- اینگونه عنوان می‌شد که مذاکره با آمریکا، راه‌ها را باز می‌کند! یا عنوان می‌شد که مذاکره تنها بیانیه خواندن نیست و باید در مذاکره «هنر دیپلماسی» نشان داد تا به نتیجه مطلوب رسید. و اکنون و پس از یک سال و اندی مذاکره با آمریکا و بکارگیری تمام‌عیار هنر دیپلماسی در همه اشکال آن، انتظار مردم برای به دست آمدن نتیجه، انتظار زیادی نیست.

۲- همین جا و برای جلوگیری از انحراف در موضوع، باید خواست مردم ایران از مذاکرات را یادآور شویم. نمی‌توان انکار کرد که کشور ما در بی‌سابقه‌ترین تحریم‌های اقتصادی ممکن قرار دارد و بهانه آن هم، پیشرفت برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران بوده است. پس منطقی این است ما به عنوان کشوری که به ناحق مورد تحریم قرار گرفته‌ایم، برای لغو تحریم‌ها تلاش کنیم. بنابراین هدف نهایی از مذاکرات، لغو تحریم‌هاست که به طور طبیعی با اثبات صلح‌آمیز بودن فعالیت‌ هسته‌ای کشور ما نیز همراه است و این دومی سالهاست به اثبات رسیده است. شواهد و اخبار منتشر شده از مذاکرات‌ نشان از آن دارد که بخش عمده و اصلی گفتگو‌ها درباره اثبات صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های ماست. البته آن هم نه در جهت اثبات وضع کنونی بلکه در جهت محدود کردن و تعطیل کامل برنامه‌ها برای اعتمادسازی بیشتر! و در این میان موضوع اصلی یعنی لغو تحریم‌ها، کمتر مورد بررسی، برنامه‌ریزی و عنایت قرار گرفته است! یعنی تاکنون فایده عملی مذاکرات، توقف پیشرفت در برنامه هسته‌ای کشورمان و استمرار تحریم‌ها بوده است. آیا جز این است؟ البته بخش اندکی از دارایی‌های خودمان که توسط غربی‌ها دزدیده شده به صورت اقساط، با تاخیر و منت به ما برگردانده شد که عده‌ای این را فتح‌الفتوح می‌دانند!

۳- خب! مذاکرات در چنین شرایطی ادامه دارد و به نقطه نهایی خود نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. خواست ملت و تیم مذاکره‌کننده ما لغو تمامی تحریم‌هاست و همگان معتقدند اگر قرار است نرمشی انجام پذیرد و با حریف به توافق برسیم، نتیجه آن باید لغو همه تحریم‌های ظالمانه باشد و به قول معروف نباید «هم چوب را بخوریم و هم پیاز را!» اما برخلاف این خواست عمومی که از سوی وزیر محترم امور خارجه نیز مورد تاکید قرار گرفته، شواهد و اخبار منتشر شده حکایت از آن دارد که قرار نیست در تحریم‌های اساسی و مهم دشمنان علیه ایران تغییری حاصل و گشایشی رخ دهد و آمریکا بر حفظ برنامه تحریم‌ها تاکید دارد! در چنین شرایطی، آنها که نگران پاسخگویی به مردم هستند چه باید بکنند؟ منصفانه آن است که به مردم گفته شود ما در چارچوب عزت و اقتدار شما با همه توانمان با دشمن مذاکره کردیم، هر نوع نرمش ممکن و منطقی را انجام دادیم تا منافع ملی و استقلال‌مان حفظ شود اما آنها به چیزی به جز تسلیم ایران فکر نمی‌کنند و چون چنین است ما حاضر نیستیم بر سر شرافت یک ملت مذاکره کنیم. اما علی‌رغم ایستادگی مذاکره‌کنندگان تا اینجای کار، عده‌ای برخلاف این منطق روشن و صحیح، راه دیگری انتخاب کرده‌اند! این عده همان‌هایی هستند که ملت و منتقدین را با بدترین الفاظ می‌نوازند و از ترس برافتادن پرده‌ها و رخ نمودن بی‌ثمر بودن اعتماد و دل بستن به شیطان بزرگ و یارانش، به مردم حمله می‌کنند و حتی آنها را به همراهی با اسرائیل متهم می‌کنند! البته وقتی عده‌ای کوشیدند با سوءاستفاده از برخی هنرمندان، کمپین به راه بیندازند و از قول مردم بگویند «هر نوع توافقی بهتر از عدم توافق است» دیگر این رفتار و این موضعگیری‌هایشان نباید موجب تعجب و حیرت شود.

۴- اما آیا واقعا آنگونه که «ذوق‌زدگان‌» توافق ژنو می‌گویند، بین آمریکا و اسرائیل بر سر موضوع هسته‌ای ایران اختلاف و تنازعی به وجود آمده است!؟ آیا صاحبان این ادعا، برای مخاطبان خود هیچ بهره‌ای از هوش و درک موضوعات در نظر نمی‌گیرند!؟ یعنی آنها خودشان باور دارند نتانیاهو و اوباما همه پیوندهای استراتژیک را به کناری نهاده و بر سر مسئله هسته‌ای ایران با یکدیگر اختلاف پیدا کرده‌اند و عده‌ای موفق به ایجاد اختلاف بین آنها شده‌اند!؟ یعنی باید بپذیریم که آمریکا حامی ما و نظام ماست و اسرائیل به دشمنی‌هایش ادامه می‌دهد!؟ آیا ساده‌انگارترین انسان‌ها نیز اینگونه توهمی را باور می‌کنند!؟

۵- اما به فرض محال که همه ادعاهای غوغاسالاران و «ذوق‌زدگان» درست باشد! به فرض که عده‌ای در همسویی کامل با اسرائیل و همه دشمنان گذشته و حال و آینده کشور، مزاحم توافق کردن و گرفتن عکس یادگاری باشند! چرا به جای تخریب به پرسش‌های ساده و منطقی مطرح شده در فضایی کارشناسانه پاسخ نمی‌دهید و مدام از بیان حقیقت طفره می‌روید!؟ با آنکه پرسش‌ها بارها گفته شده، اما باز هم طرح آن بی‌فایده نیست؛ همه می‌دانند که ما در آغاز گفت‌وگوها و پس از توافق اولیه، وعده‌هایی دادیم که حسب اعلام آژانس همه آنها عملیاتی شد. از اکسید کردن اورانیوم تا تعطیل و تعلیق بسیاری از فعالیت‌هایمان. پوشیده نیست که این اقدامات برگشت‌ناپذیر است یعنی دیگر نمی‌توان اورانیوم اکسید شده را به وضع سابق درآورد و یا زمان از دست رفته را به دست آورد. حال فرض کنید که کسی در عالم محالات بپذیرد که ما همه دستاوردهایمان را بار دیگر و برای جلب اعتماد بیشتر! با دست خود از بین ببریم، مراکز و سایت‌های مهمی همچون اراک را که برای ساخت آنها میلیاردها هزینه کرده‌ایم، بازتعریف کنیم، اصلا فعالیت هسته‌ای‌مان را به طور کامل تعطیل کنیم و هر نوع امتیاز نقد و ممکن را به دشمن بدهیم تا ... تا چه!؟ تا آنها چه کنند!؟ وعده بدهند که پس از ده سال بخشی - تنها بخشی- از تحریم‌ها را لغو کنند!؟ به فرض محال که ما زیر بار چنین توافقی هم رفتیم، چه تضمین عینی برای وفاداری آنها به این تعهد وجود دارد!؟ تعهدات ما که برگشت‌ناپذیر است و به اصطلاح بازار بعداً نمی‌توانیم «دبه» کنیم اما چه تضمینی در کار است که آنها دبه نکنند!؟ چه تضمینی در کار است که در این مدت تحریم‌های تازه‌ای اعمال نکنند؟ چه تضمینی در کار است که خواسته‌ها و مطالبات غیرقانونی و ضد استقلال ملی تازه‌ای مطرح نکنند؟ چه تضمینی ...؟ اینها همان پرسش‌های ساده‌ای است که پاسخ روشن می‌طلبد و البته آقای ظریف مذاکره‌کننده ارشد کشورمان طی همین چند روز بارها تاکید کرده‌اند که به حریف باج‌ نمی‌دهیم و از اصولمان کوتاه نمی‌آییم.

متاسفانه «ذوق‌زدگان » علی‌الدوام به پیوند زدن اوضاع اقتصادی کشور با تحریم‌ها مشغولند و این آدرس غلط را به جامعه می‌دهند که اگر توافق بشود اوضاع گل و بلبل می‌شود و اگر نشود، چنین و چنان خواهد شد! و در حالی که کارشناسان برجسته اقتصادی نسبت به این توهم آسیب‌رسان هشدار می‌دهند، آنها با رویکرد انتخاباتی و تبلیغاتی، به این موج باطل دامن می‌زنند و روزی نیست که در روز‌نامه‌هایشان، از ذوق اقتصاد شکوفای پس از تفاهم، غش و ضعف نکنند! همین دیروز بود که وزیر ارتباطات در اظهارنظری عجیب و برخلاف سیاست‌های اقتصاد مقاومتی صراحتا اعلام کرد: «تا زمانی که این تحریم‌ها برقرار است نمی‌توانیم به رشد ۸ درصدی برسیم و به آنچه علاقه‌مندیم برای صادرات نفت و سایر کالاها دست نخواهید یافت... زمانی که شما نمی‌توانید توسعه را به دلیل محدودیت‌هایی که حاصل تحریم است محقق کنید دچار مشکل خواهید شد، اگر قرار باشد رشد ما به ۸درصد برسد باید محدودیت‌هایمان در داخل را هم برطرف کنیم زیرا عدم توجه به الزامات باعث می‌شود ما فقط انشای خوب بنویسیم. در واقع همان چیزی که در گذشته نیز اتفاق افتاد.» و البته ایشان اشاره‌ای نکردند که کم‌کاری‌های باور نکردنی در حوزه‌های مختلف و بخصوص حوزه تحت نظر وی چه ربطی به تحریم‌ها دارد و اگر به عنوان مثال یکسال و نیم حتی جلسه‌ موثری در شورای عالی فضای مجازی تشکیل نشده، چه قسمت آن مربوط به تحریم‌هاست و نقش آمریکا در ناکارآمدی مدیران داخلی چیست!؟

خراسان:نامه سناتورها و 3 ضرورت برای تیم هسته‌ای

«نامه سناتورها و 3 ضرورت برای تیم هسته‌ای»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن می‌خوانید؛نامه تهدید آمیز 47 سناتور آمریکایی به مقامات ایران در حالی به یکی از مهم ترین موضوعات خبری روز دنیا تبدیل شده است که کارشناسان و تحلیل گران حقوق بین الملل درباره ابعاد حقوقی این نامه و نیز تهدیدی که سناتورها مطرح کرده اند به بیان تفسیرهای خود پرداخته اند. مهم ترین بخش این نامه جمله ای است که در آن تلویحا اعلام شده براساس سازوکار قانون اساسی آمریکا اگر توافق بین ایران و 1+5 انجام شود این توافق فقط تا 2 سال آینده که دولت اوباما قدرت اجرایی آمریکا را در اختیار دارد، دوام خواهد داشت. براین اساس سوال مهمی که کارشناسان حقوقی به دنبال پاسخ آن هستند این است که اساسا آیا کنگره می تواند توافقی که دولت آمریکا با ایران امضا کند را لغو کند؟ وسوال بعدی نیز این است که اگر توافق احتمالی همانطور که دکتر ظریف قبلا اعلام کرده است، ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل انجام شود، آیا بازهم قوه مقننه آمریکا قادر به لغو آن هست؟

واقعیتی که درباره نقش سنا وجود دارد این است که تمامی پیمان‌ها و قراردادهای دولت آمریکا با کشورها و سازمان‌های بین‌المللی باید به تصویب دو سوم این مجلس برسد. این نکته هیچ تفسیر و تعبیر ندارد و کاملا صریح است. در ایران نیز همین طور است و مجلس باید معاهدات خارجی را تصویب کند. برهمین اساس، سال گذشته در جریان توافق ژنو، آن چه پذیرفته شد نه یک توافق بلکه «برنامه اقدام مشترک» بود تا به لحاظ حقوقی نیازی به تصویب در قوای مقننه نداشته باشدبه این ترتیب اگر یک رئیس جمهور آمریکا پای یک توافق را امضا کند وسنا آن را تصویب نکند، آن توافق اجرا نمی شود.

مثلا در جریان قراردادهای موسوم به «سالت» (Strategic Arms Limitations I) بین آمریکا و شوروی، سالت 1 بین «برژنف» رهبر اتحاد شوروی و «ریچارد نیکسون» رئیس جمهور آمریکا امضا شد اما به دلیل مخالفت‌های داخلی در آمریکا کنگره از تصویب آن سرباز زد. اتفاق قابل تامل تاریخی - که یک طنز سیاسی است - در همین زمینه وجود دارد این که «وودرو ویلسون» رئیس‌جمهور آمریکا در دهه دوم قرن بیستم، مقدمات تشکیل «جامعه ملل» که نخستین سازمان بین‏المللی (سازمان ملل اولیه) بود را فراهم کرد و از همه کشورها برای پیوستن به آن دعوت کرد. در نهایت میثاق جامعه ملل طی کنفرانس صلح پاریس به تصویب رسید اما طنز ماجرا اینجاست که با عدم تصویب صلح ورسای از طرف کنگره آمریکا، جامعه ملل بدون عضویت خود آمریکا که پیشنهاد دهنده آن بود افتتاح شد!

به نظر می رسد برای گرفتار نشدن در چنین گردابی، تیم مذاکره کننده ایران با تیزهوشی، به دنبال تصویب توافق احتمالی ذیل منشور سازمان ملل است تا به این ترتیب ضمانت اجرایی آن تامین شود. برخی کارشناسان حقوق بین الملل معتقدند که در قطعنامه فصل هفتم شورای امنیت قدرت مندترین قانون است که هیچ کشوری نمی تواند آن را اجرا نکند. این فصل همان فصل حساس منشور است که به اقدام نظام در مناطقی که صلح جهانی را تهدید می کنند مربوط می شود. به بیان دیگر تصویب توافق احتمالی هسته ای ذیل این منشور، باعث می شود اولا قوه مقننه آمریکا نتواند به بهانه تصویب نشدن، از اجرای آن سرباز زند و ثانیا هزینه های سیاسی برای آمریکا نیز در صورت عدم اجرای آن بالا می رود. صاحب نظران می گویند، آمریکا چون خودش عضو شورای امنیت است نمی تواند قطعنامه الزام آور این شورا را اجرا نکند چرا که عملا حیثیت خود را زیر سوال می برد و این نهاد که در بسیاری از مواقع ابزار قدرت آمریکا نیز هست را ضعیف خواهد کرد . با این حال در نقطه مقابل، رویه ای است که آمریکایی ها داشته اند. آمریکایی ها اگرچه معتقدند براساس قانون اساسی، منشور سازمان ملل ورای قانون این کشور و لازم الاجراست اما در سال 2001 و 2003 در جریان آغاز جنگ های افغانستان و عراق، بدون مجوز این شورا، کشورها را به بهانه تروریسم اشغال کردند و پس از آن گزارش آژانس نشان داد در عراق سلاح کشتار جمعی نبوده است! در حقیقت جورج بوش، صراحتا گفته بود که این سازوکار سازمان ملل را قبول ندارد. بنابراین چندان دور از ذهن نیست که رئیس جمهور بعدی آمریکا هم سازوکار قوانین بین المللی را قبول نداشته باشد. البته اجرا نشدن قطعنامه های الزام آور شورای امنیت برای کشورهای نقض کننده، تحریم هایی در پی خواهد داشت، مانند تحریم هایی که علیه برخی کشورهای اروپایی به دلیل نقض تحریم های ایران اعمال شد. حال سوال این است که اگر مثلا یک عضو دارای حق وتوی شورای امنیت، مثل آمریکا، قطعنامه را، با وجود همه هزینه های سیاسی و بین المللی، اجرا نکند، چه کسی می خواهد آمریکای دارای حق وتو را تحریم کند؟

بنابراین فارغ از تفسیرهای مختلفی که درباره ابعاد تهدیدهای حقوقی نامه 47 سناتور وجود دارد، نفس وجود تحلیل ها و برداشت های مختلف نشان می دهد که با مسئله ای قابل تفسیر روبه رو هستیم با این ملاحظه مهم که «چه کسی قرار است قوانین بین المللی را تفسیر کند؟»

در این شرایط مهم است که ما چگونه رفتار خواهیم کرد و چه توافقی را برای یک مدت طولانی، خواهیم پذیرفت. به خصوص حالا که این نامه 47 سناتور رسانه ای شده و احتمالات درباره هرنوع توافقی را برای تیم هسته ای ایران روشن کرده است. به زبان دیگر اکنون ایران می داند که دور نمای یک توافق با دولتی که فقط 2 سال عمر دارد چه خواهد بود و حتی می توان این طور گفت که شاید آمریکایی ها با انتشار این نامه هزینه های احتمالی توافق را برای ایران ترسیم کرده اند و حالا حتی اگر دولت بعدی آمریکا فرضا توافق احتمالی را اجرا نکند، در مقابل هزینه های سیاسی که نقض توافق برای شان داشته باشد این طور تفسیر خواهند کرد که قبلا به ایران گفته شده بود، چه احتمالاتی وجود دارد. براین اساس به نظر می رسد تیم هسته ای ایران باید به 3 نکته مهم توجه کند:

1- اول این که توافق احتمالی باید به نحوی نوشته شود که امکان هرگونه تفسیر را از طرف های مقابل به خصوص آمریکایی ها بگیرد. بنابراین توافق احتمالی باید صریح، شفاف و فاقد شرط و بندهای قابل تفسیر باشد.

2- توافق باید به گونه ای نوشته شود که اگر آن ها به هر دلیلی خواستند زیر تعهدات شان بزنند ما نیز بتوانیم به شرایط اول بازگردیم و به بیان دیگر برای ما نیز توافق احتمالی باید برگشت پذیر باشد.

3 - در این جا وجود یک نهاد نظارتی که برای حسن اجرای توافق در طرف مقابل نظارت کند لازم و ضروری است. از ابتدای اجرای توافق ژنو که آژانس مسئول راستی آزمایی اجرای تعهدات ایران بود، این سوال را پرسیده ایم که چه کسی بر طرف مقابل نظارت می کند؟ براین اساس به نظر می رسد در توافق نهایی باید این ضعف را جبران و یک نهاد را مسئول نظارت بر تعهدات طرف مقابل و نیز مرجع رسیدگی به اعتراضات کرد.

جمهوری اسلامی:آقای رئیس مجلس،آیا مملکت قانون دارد؟

«آقای رئیس مجلس،آیا مملکت قانون دارد؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته هنگامی که وزیر کشور از ورود پول‌های کثیف به سیاست و انتخابات سخن گفت و در این زمینه هشدار داد، آقای علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی از تریبون مجلس خطاب به او گفت اگر چنین اطلاعاتی دارید آن را به قوه قضائیه بدهید تا رسیدگی کند، مگر مملکت قانون ندارد؟چ
شاید نیازی به توضیح نباشد که آقای رئیس مجلس به اقتضای مصلحتی که تشخیص می‌دهد گاهی لازم می‌داند برخلاف واقعیت‌ها و حتی برخلاف اطلاعاتی که دارد سخن بگوید تا عده‌ای را راضی نگهدارد. این مصلحت سنجی این روزها بیشتر مورد نیاز است چرا که بعد از تعطیلات نوروز کم کم به زمان تجدید انتخابات رئیس مجلس نزدیک می‌شویم و جناب ایشان برای انتخاب شدن مجدد به ریاست مجلس، به آراء نمایندگان نیاز دارد. این را هر کس که مختصر درایتی داشته باشد می‌فهمد و طبیعی است که آقای علی لاریجانی بیش از دیگران این قبیل مصالح را تشخیص بدهد و به آن پای‌بند باشد!چ

اکنون سخن در اینست که یک نماینده مجلس، که از قضا فرزند شهید مطهری است و به خاطر موضع‌گیری‌های آزاداندیشانه و رفتارهای آزادمنشانه‌‌اش بشدت در میان مردم جا باز کرده و دارای نفوذ فوق العاده‌ای هم هست،‌ در سفر به شیراز برای سخنرانی در دانشگاه این شهر، مورد حمله خودسرها قرار گرفت و زخمی شد و شیشه‌های خودروی حامل وی خرد شدند و سه ساعت در کلانتری در محاصره موتورسواران خودسر بود و سرانجام نیز با تدبیر! استاندار سخنرانی وی لغو گردید و وی مجبور به بازگشت به تهران شد. در این زمینه آقای رئیس مجلس خوب است اعلام نظر و موضع نمایند که بالاخره مملکت قانون دارد یا ندارد؟ اگر قانون دارد، چرا یک نماینده مجلس نمی‌تواند به دلیل فشار خودسرها به محیط دانشگاه برود و سخنرانی کند؟ چرا نیروی انتظامی در مدت سه ساعت محاصره این نماینده مجلس توسط خودسرها، نتوانست کاری انجام بدهد و محاصره را بشکند؟ چرا استاندار فارس به جای آنکه برای انجام سخنرانی تدبیری کند و خودسرها را به دست قانون بسپارد در حمایت از آنها سخنرانی را لغو می‌کند و این نماینده ارشد مجلس شورای اسلامی را وادار به بازگشت به تهران می‌کند؟ اصولاً این چگونه استانداری است که به جای آنکه مجری سیاست دولت اعتدال باشد در جهت خلاف آن حرکت می‌کند؟ چرا شهر شیراز به جای آنکه تحت حاکمیت قانون باشد، تحت حاکمیت خودسرها قرار دارد و استاندار برای مقابله با این خودسری‌ها کاری نمی‌کند؟
آقای رئیس مجلس!

آیا برای حمایت از این نماینده کتک خورده و مظلوم مجلس شورای اسلامی احساس تکلیف نمی‌کنید؟ در این قبیل موارد، لازم نیست بپرسید مگر مملکت قانون ندارد؟ آیا اصولاً پرسیده‌اید خودسرها با کدام مجوز قانونی به فرودگاه رفتند و با ناسزاگوئی از دکتر علی مطهری استقبال کردند و سوار بر موتورهای خود، با چوب و چماق و سنگ و آجر و گوجه فرنگی به او حمله‌ور شدند؟ آیا پرسیده‌اید استاندار فارس با استناد به کدام قانون، در برابر خودسرها کوتاه آمد و نماینده مجلس را از حق مسلّم سخنرانی و اظهارنظر منع کرد و خیل دانشجویان منتظر را از حق طبیعی شنیدن سخنان یک نماینده مجلس که مجوز سخنرانی هم از مسئولین شهر داشت محروم نمود؟ اگر این اقدام استاندار به استناد حفظ امنیت شهر است، چرا با برهم زنندگان امنیت یعنی همان موتورسواران خودسر برخورد نشد؟ امنیت را کسانی از مردم سلب کردند که به خودروی دکتر علی مطهری و به خود او حمله کردند، پس چرا به جای تامین امنیت سخنرانی، زمینه امنیت برای خودسرها فراهم شد؟

اینها سوال‌هائی هستند که آقای رئیس مجلس باید به آنها پاسخ بدهد تا مردم بتوانند باور کنند که ایشان واقعاً طرفدار اجرای قانون است.

همین سوال‌ها را آقای وزیرکشور نیز باید پاسخ بدهد. این چگونه استانداری است که نمی‌تواند مرکز استان را برای انجام یک سخنرانی امن نگهدارد؟ کسی که هنوز سخنرانی نکرده و معلوم نیست چه مطلبی را می‌خواهد بگوید، چگونه محکوم به حمله و ضرب و شتم و محاصره و سرانجام بازگشت به تهران بدون انجام سخنرانی است؟ فلسفه وجود وزارت کشور و استانداری و شورای تامین چیست؟ چرا کسی مسئولیت این ناامنی و شکستن حریم‌ها و از بین بردن آزادی‌ها را برعهده نمی‌گیرد؟

و سخن پایانی نیز با آقای رئیس‌جمهور است که می‌دانند بعضی از استاندارهای دولت ایشان از جنس دولت اعتدال نیستند و با تدبیر و امید هیچ نسبتی ندارند. طبیعی است که زیرمجموعه چنین استاندارانی نیز از جنس اعتدال و تدبیر و امید نباشند و با جای دیگر هماهنگ باشند. دولت یازدهم با این وضعیت به کجا می‌رود؟ استانداران، فرمانداران و بخشداران، بازوان اجرائی دولت در سراسر کشور هستند. انتخابات مجلس شورای اسلامی را بازوانی که با دولت یازدهم هماهنگ نیستند چگونه می‌خواهند برگزار کنند؟ استاندارانی که اراده‌ای برای عزل بخشدارانی ندارند که هنوز مجری فرمان دولت قبل هستند و از خارج از دولت کنونی خط می‌گیرند، چگونه می‌توانند بازوان این دولت در اجرای قانون باشند؟

به نظر می‌رسد آقای رئیس‌جمهور برای آنکه بتواند به شعارهای انتخاباتی خود عمل کند به یک خانه تکانی جدی در تعدادی از وزارتخانه‌ها به ویژه وزارت کشور و زیرمجموعه آن نیاز دارد. اگر تعارف را کنار بگذاریم و با مشاهده واقعیت‌ها با آقای رئیس‌جمهور سخن بگوئیم باید به ایشان اعلام کنیم که بدون این خانه تکانی به اهداف اعلام شده در شعارهای انتخاباتی نخواهید رسید. اکنون زیرمجموعه‌های شما در تعدادی از وزارتخانه‌ها و استانداری‌ها در مسیری حرکت می‌کنند که مسیر مشخص شده توسط شما نیست و در مواردی حتی در جهت خلاف مسیر شما در حرکت هستند. با این وضعیت فکر می‌کنید دولت شما به کجا خواهد رفت؟ از شما انتظاری بیش از حرکت در چارچوب قانون نداریم. این همان چیزی است که شما در شعارهای انتخاباتی خود مورد تاکید قرار داده بودید.

رسالت:خودارزیابی مستمر

«خودارزیابی مستمر»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن می‌خوانید؛روزهای پایانی سال 93 را می گذرانیم. امسال، سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی نام گرفته بود. دولت، مجلس و دستگاه قضائی باید در یک نگاه «خودارزیابی» ببینند آیا در برخورد با مسائل و مشکلات کشور با مدیریت جهادی، کار را به پیش برده اند؟ قوای سه گانه در تعامل با هم آیا توانسته اند عزم ملی برای حل مشکلات کلان کشور را مهندسی کنند؟

اقتصاد ما در این سال در توفان تحریم و تهدید دشمن چه حال و هوایی داشت؟ توفیقات دولت در مهار تورم را می توان یک کار جهادی برای ناامید کردن دشمن در اثرگذاری روی تصمیمات اقتصادی، تلقی کرد. مردم با همین آهنگ کار جهادی در مسیر عزم ملی پیش رفتند و هر کس به اندازه وسع و حوصله و توان خود، نظام را یاری کرد.

هر کس که امروز از دروازه های ایران به کشور وارد می شود، با سر زدن به بازارها حس می کند توفان تحریمی که دشمن، دل به آن خوش کرده، حتی به اندازه نسیمی نتوانسته است به آرامش کشور وداد و ستد در بازار لطمه وارد کند. بنیان های نیرومند اقتصادی در کشور و زیرساخت های آن فارغ از اعداد و ارقامی که ممکن است برخی هم نگران کننده باشد، از چنان استحکامی برخوردار است که دشمن نمی تواند روی به هم زدن دکور حکومت و نظامات اقتصادی ما حساب کند.

تحریم اقتصادی باید آثار وجودی خود را در بازار به طور ملموس نشان دهد، اما هیچ علامتی که دشمن را خشنود کند، دیده نمی شود. بیچاره کسانی که آن طرف میز، مذاکرات 1+5 با ایران را نمایندگی می کنند و دلشان به مسائلی خوش است که هرگز وجود خارجی ندارد.
تحریم ها بدون شک آسیب زا هستند اما آسیب آنها فراتر از مقاومت مبتنی بر عزم ملی که در دولت در جریان است، نمی باشد.

در قلمرو فرهنگ، گلایه هایی از عملکرد دولت در برخی رویکردها وجود دارد، اما اصحاب فرهنگ، سال قابل قبولی از خود به نمایش گذاشتند. برخی بیهوده در صدد تزریق ویروس سکولاریسم در عرصه مقدس فرهنگ هستند. آنها بیش از سه دهه تلاش های خود را تجربه کردند. دولت های گونه گونی را پشت سر گذاشتند اما به جایی نرسیدند.

فضای سیاسی کشور آرامش نسبی خود را دارد. کسانی که تا دیروز لباس افراطی گری پوشیده بودند و فتنه 88 را رقم زدند، با موج اعتدال، همسو شده و به این نتیجه رسیده اند که افراطی گری و تندروی، عاقبت خوشی ندارد. دامان پر مهر ملت، بر دامان آلوده و خشن آمریکا ترجیح دارد. خروج از نظام، جز رسوایی چیزی به دنبال ندارد. عاقبت خروج از نظام هم ورشکستگی است. پناهندگی به دشمنی که خود نیز امروز پناهی ندارد، خلاف عقلانیت سیاسی است.

امروز همه از خرد جمعی و عقلانیت سخن می گویند. صبوری ملت و هوشمندی رهبری، همه را سر خط آورده است. خط «خودارزیابی مستمر»، ما را از عقبه های خطرناک عبور می دهد. این عبور عقلانی به امنیت و اقتدار ملی می افزاید و اجازه و مجال اختلال در نظام را از غرب و بویژه آمریکا می گیرد. آمریکایی ها از بیرون، نتوانستند کاری بکنند و امیدشان «تغییر از درون» است. این تغییر هرگز صورت نخواهد پذیرفت. امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی، مسیر حرکت انقلاب را طوری طراحی و مهندسی کرده اند که فقط با ظهور حضرت ولی عصر (عج) و اتصال به استقرار دولت مهدوی، دولت جمهوری اسلامی تغییر می کند. جمهوری اسلامی ایران مقدمات ظهور را فراهم کرده است. این ملت در آرزوی چنین روزی، نشاط و سرزندگی و امید خود را حفظ کرده است و هیچ قدرتی در جهان نمی تواند در عزم ملی و مدیریت جهادی ملت در رسیدن به چنان قله ای، تشکیک کند و یا خدای ناکرده، اختلال ایجاد نماید.

چه خوب است رئیس جمهور محترم در پایان سال یک ارزیابی یا به تعبیر دقیق تر یک گزارشی از دستاورد های دولت در زمینه اقتصاد و فرهنگ با مدیریت جهادی ونیز با دورنمایی از عزم ملی ارائه دهند.

قدس:توافق روی کلیات، توافق روی جزییات

«توافق روی کلیات، توافق روی جزییات»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر محمد محمدی است که در آن می‌خوانید؛ به دلایل مختلف، قرار شده که نتیجه نهایی در قالب دو توافق جداگانه انجام شود؛ یکی توافق سیاسی اصول و تعیین چارچوب و دیگری جزییات.

مهمترین دلیل این بود که دو طرف کاملاً به این جمع بندی رسیدند که در مذاکرات اگر مستقیم سراغ جزییات بروند و درباره ظرفیت غنی سازی، جدول زمانی تعلیق و لغو تحریمها، فردو، آب سنگین اراک، شفافیت و حساسیت زدایی بحث کنند، مذاکرات بی‌گمان شکست خواهد خورد و امکان اینکه درباره جزییات تفاهم کنند، وجود ندارد.

دلیل دیگر این بود که اگر دو طرف می خواستند درباره جزییات مذاکره نکنند و مسایل اصلی روی میز مذاکره باشد و درعین حال مذاکرات را هم ادامه بدهند ـ یعنی مذاکرات متوقف نشود و شکست نخوردـ تقریباً مذاکرات پایان یافته تلقی می شد. بنابراین یکی دیگر از دلایلی که دو طرف بویژه طرف ایرانی این کار را کردند، این بود که می خواستند هر طور شده به افکار عمومی اعلام کنند یک توافقی انجام شده و بقیه فرآیند، یک فرآیند کاری است که باید نامش را مذاکرات روی جزییات گذاشت. دلیل آمریکایی‌ها هم این بود که اگر توافق روی جزییات به طور مستقیم انجام شود، ایران حاضر به واگذاری امتیازهایی که مدنظر آنهاست، نخواهد بود. یعنی خطوط قرمزی که برای تیم مذاکره کنند تعیین شده اجازه نمی داد این تیم به اندازه ای که مدنظر آمریکاست و توافق را تبدیل به یک توافق خوب برای آمریکا می کند، امتیاز دهد. بنابراین تلاش کردند تا بتوانند امتیازهای بیشتری از ایران بگیرند.

ترفندی که طرف آمریکایی به آن رسید، این بود که ایران را وارد یک توافق سیاسی کند. و پس از آن تعهد بلند مدتی را درباره محدودیت برنامه غنی سازی و بقیه جنبه های برنامه هسته ای خود بدهد. در این شرایط، دیگر امتیاز گرفتن از ایران بر سر جزییات کاملاً امکان پذیر و حتی قطعی خواهد بود، چون ایران نمی تواند مذاکراتی را که اصول آن را پذیرفته، در جزییاتش از امتیاز دهی خودداری کند. در واقع مذاکراتی که در اصول موفق شده، نمی تواند در فروع شکست بخورد. اساساً اختلاف نظرهایی که ما با طرف مقابل داریم، سر همان جزییات است، یعنی در واقع کلمه جزییات نباید ما را فریب دهد، جزییاتی که از آن صحبت می شود، در واقع اساسی ترین موضوعات مورد اختلاف بین ایران و گروه 1+5 است و اگر قرار باشد از نظر ایران یک توافق خوب شکل بگیرد، دقیقاً اینجاست که معلوم می شود این توافق خوب است یا خیر، بنابراین اولین نکته ای که باید در نظر داشت، اینکه اساساً برخلاف آنچه به نظر می آید، توافق روی جزییات خیلی مهمتر از توافق روی کلیات است، حال آنکه آمریکایی ها می خواستند دقیقاً این مسأله را برعکس کنند.. ایران نمی خواهد خود را وارد یک فرآیند اجباری در مذاکرات کند، تردیدی نیست، اگر مذاکره درباره توافق سیاسی بدون توافق بر سر جزییات به نتیجه می رسید. آمریکایی ها انگیزه خودشان برای توافق بر سر جزییات را از دست می دهند، آمریکایی ها توافق درباره جدول زمانی لغو تحریم را به مذاکره روی جزییات موکول کردند. در واقع نقشه آمریکایی ها این است که امتیازهایی را که می خواهند به ایران واگذار کنند، به مذاکره درباره جزییات موکول کنند و آنجا هم امتیازی به ایران ندهند.

درباره آمریکایی ها باید گفت که مهمترین دلیل این است که آنها در شرایط به توافق نرسیدن، گزینه دیگری ندارند، چون در این وضعیت یا باید وارد درگیری نظامی شوند که چنین اقدامی با توجه به شرایط منطقه کاملاً احمقانه است،. یا اینکه تحریمها را تشدید کنند که این کار بیش از این با توجه به نیاز روزافزونی که به انرژی است و مشکلات افزاینده ای که غرب بر سر اوکراین با روسیه پیدا کرده، حتماً منجر به از هم پاشیدن ائتلاف بین المللی و ایجاد یک شکاف بزرگ در رژیم تحریمها می شود و سرانجام تحریمها ضعیف تر از آن شود که الان است، بنابراین با توجه به شرایط فعلی بین الملل تشدید تحریمها بی‌تردید هیچ کمکی به افزایش فشار بر ایران نمی کند. در مجموع در صورت شکست مذاکرات و خروج آمریکایی ها از آن باید وعده هایی را که درباره افزایش فشار بر ایران دادند، اجرایی کنند، در حالی که نمی توانند کاری انجام دهند. شکست کامل مذاکرات باعث می شود آمریکایی ها سرمایه ای به نام توافق ژنو را نیز به طور کامل از دست بدهند، در نتیجه برنامه هسته ای ایران به وضعیت پیش از توافق برگردد.

سیاست روز:آیت‌الله هاشمی و عرصه سیاسی کشور

«آیت‌الله هاشمی و عرصه سیاسی کشور»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن می‌خوانید؛آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی روز گذشته در حالی نتوانست بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری تکیه بزند که رسانه‌های زیادی از طیف اصلاح‌طلب در چند روز گذشته برای او تبلیغات گسترده‌ای کردند.

تمایل نسبی ایشان و تلاش حامیان او به ثمر نرسید و نمایندگان خبرگان رهبری آیت‌الله محمد یزدی را به او ترجیح دادند.

اصلاح‌طلبان در چند مقطع پشت سر آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی قرار گرفتند و از او حمایت کردند تا شاید بتوانند با پیروزی او در رقابت انتخاباتی، خود نیز به بازیافت خود بپردازند و قدرت را به دست گیرند. اما گرایش آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به سوی اصلاح‌طلبان برای خود یک چرایی دارد و این چرایی، همچنان به رئیس‌مجمع تشخیص مصلحت نظام سودی ندارد که هیچ، خسارت هم وارد کرده است.

اصلاح‌طلبان در جریان انتخابات مجلس ششم بدترین تخریب‌ها را علیه هاشمی‌رفسنجانی تدارک دیدند که در پایان با انصراف آیت‌الله از نمایندگی مجلس برگ دیگری از دفتر سیاسی ایشان ورق خورد.

او که سابقه حضور و نقش مؤثر در جریان سیاسی اصولگرا را داشت، کم‌کم به سوی اصلاح‌طلبان تمایل پیدا کرد، بدون آن که توجهی به تخریب‌های گسترده اصلاح‌طلبان داشته باشد.

شاید بتوان گفت و ادعا کرد که سوابق آقای هاشمی‌رفسنجانی مدیون اصولگرایان به ویژه عضویت در جامعه روحانیت مبارز باشد. او همواره تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ از حمایت‌های اصولگرایان برخوردار بود و در آن دوران این طیف سیاسی هیچ‌گاه سعی در تخریب و ترور شخصیتی او نکرد. پس از آن هم رفتاری چون رفتار اصلاح‌طلبان از اصولگرایان علیه او سر نزد.

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در طول سال‌های انقلاب زحمات بسیاری برای نظام کشیده است و مسئولیت‌های حساسی را هم برعهده داشته است، اما گرایش او به سوی اصلاح‌طلبان و استفاده اصلاح‌طلبان از موقعیت و جایگاه سیاسی ایشان، به افول اقبال او در افکار عمومی منجر شده است.

اصلاح‌طلبان به خاطر رفتارها و اقداماتی که از سال ۷۶ تاکنون انجام داده‌اند، در نزد افکار عمومی از وجهه مناسبی برخوردار نیستند، اما علی‌رغم همه این اقداماتی که از سوی اصلاح‌طلبان افراطی انجام شده است، اما آیت‌الله همچنان گرایش‌های سیاسی اصلاح‌طلبی دارد.

اصلاح‌طلبان در چند انتخابات گذشته مشوق نامزدی آقای هاشمی‌رفسنجانی بودند و تشویق‌های آنان، آیت‌الله را مجاب به حضور در رقابت انتخاباتی کرد. البته این تشویق‌ها یکی از دلایل تمایل حضور ایشان بود که دلیل کم‌اهمیتی هم نبوده است و در جریان انتخابات ریاست مجلس خبرگان هم، این اصلاح‌طلبان و رسانه‌های آنان بود که ایشان را تشویق به چنین کاری ‌کرد.

از سوی دیگر فرزندان ایشان که سمت و سوی سیاسی آنها هم اصلاح‌طلبانه است، می‌توانند نقش داشته باشند و البته در چنین مواقعی بی‌تأثیر هم نبوده‌اند.

آقای هاشمی‌رفسنجانی به عنوان یک سیاستمدار کارکشته در افکار عمومی شناخته می‌شود و وجهه ایشان به خاطر حضور در عرصه‌های گوناگون سیاسی در کشور است.

به همین خاطر توقع و انتظار بیشتری از ایشان می‌رود. آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی نقش مهمتر و اساسی‌تری می‌تواند ایفا کند، جدای از ریاست مجمع که جای حساس و تاثیرگذاری است، می‌تواند به عنوان یک شخصیت باسابقه و پخته، که تجربیات بسیاری هم دارد، به عنوان یک تئوریسین انقلابی به حیات سیاسی خود ادامه دهد.
ایشان می‌تواند فارغ از جریانات سیاسی که در کشور حضور دارند، به عنوان فردی انقلابی که پایبند به آرمان‌های حضرت امام(ره) و منویات مقام معظم رهبری است، به نقش‌آفرینی بپردازد.

برخی مواقع، مواضع و سخنانی از ایشان منتشر می‌شود که باعث ایجاد فضای منفی در اذهان و افکار عمومی می‌گردد. نمونه آن گفت‌وگویی که یک روزنامه اصلاح‌طلبان با ایشان انجام داده و در آن درباره پرونده فرزندش اظهارنظر کرده است. آیت‌الله درباره این پرونده گفته است؛ «ماحصلی که به من اطلاع داده شده این است که اینها بدون هیچ دلیلی تعداد زیادی اتهام درست کرده بودند.»

چنین موضعی، باعث افول جایگاه و شخصیت او در نزد افکار عمومی می‌شود. ضمن اینکه، قوه قضائیه ثابت کرده است که بدون در نظر گرفتن فشارهای سیاسی که بر او وارد می‌شود و بی‌توجه به جایگاه هر فردی، به ادله و اسناد و مدارک تاکید دارد و اگر شخصیت و آقازاده‌ای در دادگاه محاکمه می‌شود، سعی و تلاش بر اجرای عدالت خواهد بود.

آقای هاشمی‌رفسنجانی چندی پیش هم مقایسه‌ای را انجام داد و منتقدین داخلی گفت‌وگوهای هسته‌ای را با نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در یک ردیف قرار داد.

در دنیا بسیاری از سیاستمداران وجود دارند که پس از کناره‌گیری از عرصه اجرایی سیاسی در کشور، به مانند یک تئورسین و نظریه پرداز استراتژیک عمل می‌کنند و تنها منافع ملی کشورشان برایشان اهمیت دارد. چنین نقشی هم کم اهمیت‌ یا بی‌اهمیت نیست و می‌توان چنین نقشی را برای برخی از شخصیت‌های سیاسی در داخل کشور قائل شد.

چنین شخصیت‌هایی باید از بازی در میدان جناح‌های سیاسی پرهیز ‌کنند و اجازه استفاده ابزاری به آنها ندهند.

جوان:پیام خبرگان به هاشمی

«پیام خبرگان به هاشمی»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم امیرعلی جهاندار است که در آن می‌خوانید؛ پس از رحلت آیت‌الله مهدوی کنی ماه‌ها بود که بحث ریاست مجلس خبرگان رهبری در محافل سیاسی مطرح می‌شد و همه چیز به انتخابات اسفندماه ریاست مجلس خبرگان رهبری حوالت داده شده بود. انتخاباتی که همه آن را بین دوگانه هاشمی رفسنجانی و هاشمی‌شاهرودی می‌دانستند اما آنچه اتفاق افتاد پیروزی ضلع سوم یعنی آیت‌الله محمد یزدی بود؛ پیروزی قاطعی که هاشمی رفسنجانی و یارانش را مبهوت کرده است. انتخابات ریاست مجلس خبرگان در 2 دور برگزار شد که در دور اول، با انصراف آیت‌الله هاشمی شاهرودی آقایان محمد یزدی و هاشمی رفسنجانی با کسب اکثریت نسبی آرا به دور دوم انتخابات راه یافتند و در دور دوم نیز در نهایت آیت‌الله محمد یزدی با کسب 47رأی (اکثریت آرا) رئیس مجلس خبرگان رهبری شد و هاشمی رفسنجانی تنها توانست 24 رأی را کسب کند که اگر به آن توجه شود، برای هاشمی و طیف همراه او یک پیام روشن دارد.

دولت یازدهم نمادی از تفکر آیت‌الله هاشمی در عرصه مدیریتی کشور است و پس از انتخابات سال 92 – اگرچه با آرای شکننده 57صدم درصدی- هاشمی تفکر خود را مورد اقبال جامعه می‌دانست اما واقعیت این است که همواره و در انتخابات گوناگون تفکر کارگزارانی با طرد اجتماعی مواجه شده است. پس از انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم همه بر این تحلیل واقف بودند که نامزد منتخب پایگاه اجتماعی مستقل ندارد و عقبه سیاسی حامیان او از یک سو و خطاهای استراتژیک اصولگرایان در عدم وحدت از سوی دیگر باعث شده بود با همین چند صدم درصد آرای اضافه رئیس‌جمهور یازدهم شود و به همین دلیل از همان ابتدا با بحران پایگاه اجتماعی مواجه بود.

گفتمان توسعه‌گرای‌کارگزاران که هاشمی و روحانی به آن تعلق دارند، سیاست خارجی و تعامل با غرب را در اولویت خود قرار می‌دهد و به همین واسطه دولت همه داشته‌های خود را در سبد مذاکرات هسته‌ای که به عقیده آنها منجر به رابطه با غرب می‌شد، گذاشت اما توافقنامه ضعیف ژنو باعث شد ظرفیت‌های منفی علیه دولت فعال شود و چالش‌های «استقلال-توسعه»، «عدالت- توسعه» و «نخبه ـ توده» در برابر آنها قرار گیرد که نمود عینی آن در راهپیمایی 13 آبان 92 بروز پیدا کرد.

«توزیع سبد کالا» اولین بزنگاه روحانی و هاشمی و یارانشان در دولت تدبیر و امید بود که می‌توانست کارآمدی یا ناکارآمدی آنها را در عرصه داخلی نمایش دهد اما تصاویری که دولت در این توزیع از خود ساخت «عدم کارآمدی» بود و در آوردگاه دیگر یعنی «انصراف از مرحله دوم یارانه نقدی» این تفکر با یک رفراندوم 97 درصدی علیه خودشان مواجه شدند.

همه سیاستمداران، هاشمی رفسنجانی را جزو «بازیگردانان» عرصه سیاسی کشور می‌دانند و معتقدند آنچه هاشمی را از سال 84 به بعد و بویژه سال 88 تاکنون در فضای سیاسی کشور زنده نگه داشته بود مشی منتقدانه و صدای مخالفت وی با وضع موجود بوده است، اما واقعیت این است که مدت‌هاست سیاست‌ورزی غریزی هاشمی بر سیاست‌ورزی عقلانی او چیره شده است. هاشمی، اطرافیانش و رسانه‌های حامی وی در سال‌های گذشته با بالا بردن بار انتقادات غیرمنصفانه و سیاهنمایی مطلق از وضع موجود، خواستار تغییر وضع موجود بودند. این فشار بالا باعث شد ظرفیت منفی وضع موجود از ظرفیت منفی هاشمی نیز بیشتر باشد و روحانی با شعار تغییر وضع موجود به دنبال کسب آرای ریاست‌جمهوری برآید.

هاشمی‌رفسنجانی پیش از انتخابات حمایت رسمی خود را از حسن روحانی اعلام می‌کند و پس از انتخابات در جلسات متعدد با وی شرکت می‌کند و از احوال دولت سرکشی می‌کند تا آنجا که به وی لقب «پدرخوانده دولت روحانی» را می‌دهند. چند ماه پیش در گفت‌وگویی به دفاع از دولت می‌پردازد و می‌گوید: «مجموعاً از وضعی که الان دولت یازدهم دارد، راضی هستم». وی در ادامه ابتدا به دفاع از شخص روحانی می‌پردازد و می‌گوید: «از اوایل انقلاب با افکار، عقاید و سلیقه‌های آقای روحانی آشنا بودم و تا الان که کاملاً ایشان را می‌پسندم. قبل از اینکه خودم نامزد شوم، از ایشان خواسته بودیم نامزد شوند و شدند بنابراین همان کسی است که ما مایل هستیم این مسؤولیت را در این مرحله حساس داشته باشد».

وی چند روز پیش نیز در مصاحبه‌ای اعلام کرده بود: «دکتر روحانی را به طور کامل قبول دارم. ما با ایشان از مجلس همکاری داشتیم و در جنگ خیلی همکاری داشتیم و بعد هم در مرکز تحقیقات بوده‌اند. زمانی که من ریاست‌جمهوری بودم، ایشان دبیر شورایعالی امنیت ملی کشور بود. ما با ایشان از لحاظ تفکر خیلی نزدیک هستیم و هیچ شبهه‌ای در صلاحیتشان برای من نیست. کابینه‌اش را هم با توجه به شرایط فعلی کشور، نسبتاً خوب انتخاب کرد».

هاشمی‌رفسنجانی از مخالفت با وضع موجود به موضع نمایندگی وضع موجود تغییر مکان داد و ظرفیت‌های منفی وی فعال شد و حالا انتخابات ریاست مجلس خبرگان رهبری بزنگاهی بود برای آنکه هاشمی مقبولیتش را بعد از چند سال دوباره محک بزند. از چند هفته قبل بازی انتخاباتی هاشمی شروع شده بود. مصاحبه‌ای که با روزنامه جمهوری اسلامی انجام داد و در آن از «شورایی کردن رهبری» و همچنین «مدت‌دار کردن آن» صحبت کرده بود، اولین قدم بود. هاشمی در اظهارنظری عجیب و غیرمحترمانه وعده داده بود که در صورتی که «ناصالحان» برای ریاست خبرگان نامزد شوند، خواهم آمد. اظهارنظری که قطعا از چشم خبرگان ملت دور نماند. بعد از آن هاشمی در جمع مسؤولان وزارت کشور حضور پیدا کرد و از مظلومیت‌ها و مصائبش گفت و از موفقیت‌هایش و سایت هاشمی نیز در مطلبی از هاشم‌زاده‌هریسی اعلام کرد: «رأی اکثریت خبرگان به هاشمی» است. هاشمی تمام فضاسازی‌ها را برای حضورش انجام داده بود و اطرافیانش به نقل از وی اعلام کردند «با نامزدی آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی و آیت‌الله واعظ‌طبسی ضرورتی برای ثبت‌نام در انتخابات برای ریاست خبرگان نمی‌بیند و در صورتی که آیت‌الله مصباح‌یزدی، آیت‌الله احمد جنتی و آیت‌الله سیداحمد خاتمی نامزد شوند حتما در عرصه رقابت ورود می‌کند».

وی درباره نامزدی برخی افراد مجلس خبرگان همچون آیت‌الله محمدعلی موحدی‌کرمانی و آیت‌الله محمد یزدی، اظهارنظری نکرد اما در روز رأی‌گیری، هاشمی که در کنار روحانی نشسته بود با وجود کاندیداتوری آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی و آیت‌الله محمد یزدی، به عهد خود وفا نکرد و اشتیاقش او را مجاب کرد اعلام کاندیداتوری کند.

رأی خبرگان رهبری به هاشمی این پیام را داشت که نمایندگی وضعیت موجود توسط هاشمی و اظهارنظرهای وی همچنان ظرفیت‌های منفی او را حتی در بین خبرگان ملت نیز در حد بالایی افزایش داده است. رأی خبرگان رهبری به آیت‌الله محمد یزدی که در ایام فتنه تمام‌قد در مقابل فتنه ایستاد در برابر «نه» به هاشمی که آن را همراهی کرد نمودی از وضعیت جامعه در برابر وی و همفکرانش در عرصه مدیریتی کشور است.

همچنان که پیش‌تر در یادداشت «هاشمی، نماینده وضع موجود» گفته شد، ظرفیت‌های منفی هاشمی هر روز بالاتر می‌رود که این نه‌تنها برای هاشمی بلکه برای همراهان هاشمی در دولت یازدهم نیز تبعات منفی خواهد داشت و هر اندازه که حمایت هاشمی از روحانی علنی‌تر می‌شود پایگاه اجتماعی روحانی بیش از پیش کاهش می‌یابد بویژه آنکه مدیریت با طرز تفکر این جریان در یک سال و اندی گذشته باعث نصف شدن قیمت نفت، حل نشدن مساله هسته‌ای، فشار بیش از حد به مردم در حوزه اقتصادی و توقف صنایع بزرگ و چرخ فعالیت‌های کشور شده است. البته اینها هنوز به نتیجه دادگاه مهدی هاشمی و «ح- ا» نرسیده است که قطعا مجازات‌هایی که قوه قضائیه در قبال جرم این افراد صادر خواهد کرد پیام‌های بیشتری برای مردم درباره این تفکر خواهد داشت که منجر به کاهش مقبولیت آنها خواهد شد.

حال با این شرایط باید دید هاشمی و طیف سیاسی همراه او در انتخابات مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری و انتخابات ریاست‌جمهوری آینده آیا باز هم با تمام قوا ورود پیدا خواهند کرد؟ آیا هاشمی فعالیت‌های سیاسی‌اش را کاهش می‌دهد یا همچنان قصد دارد در رده نخست سیاسی خود را به محک افکار عمومی بگذارد؟!

جوان:حریم خبرگان

«حریم خبرگان»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکترعبدالله گنجی است که در آن می‌خوانید؛برای معتقدین به انقلاب اسلامی و اندیشه سیاسی حضرت امام، مجلس خبرگان از جایگاه بسیار ممتازی برخوردار است. اهمیت آن را اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم اینکه تنها مجموعه‌ای است که هیچ نظارتی بر آن وجود ندارد. قدرت، اختیار و صلاحیت گزینش رهبری سیاسی – مذهبی جامعه اسلامی که تأثیر آن در فراسوی مرزهای جهان اسلام قابل دریافت است، مسئولیت کمی نیست.
نویسنده : دکترعبدالله گنجی
برای معتقدین به انقلاب اسلامی و اندیشه سیاسی حضرت امام، مجلس خبرگان از جایگاه بسیار ممتازی برخوردار است. اهمیت آن را اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم اینکه تنها مجموعه‌ای است که هیچ نظارتی بر آن وجود ندارد. قدرت، اختیار و صلاحیت گزینش رهبری سیاسی – مذهبی جامعه اسلامی که تأثیر آن در فراسوی مرزهای جهان اسلام قابل دریافت است، مسئولیت کمی نیست.

اهمیت این مجلس وقتی دو‌چندان می‌شود که بدانیم در صدر مشروطه‌ که حکومت پادشاهی در حال تزلزل بود از سوی علمای تراز اول جهان تشیع، بدیل درون‌دینی برای سلطنت ارائه نشد. شیخ ابراهیم زنجانی (صادرکننده حکم اعدام شیخ فضل‌الله‌نوری) در پاسخ به انتقادات زیادی که درباره بی‌توجهی علما به انتخاب ولی فقیه در آن زمان می‌شد، با صراحت به سردرگمی علما در چگونگی کشف چنین فردی با مکانیزم مردم‌سالاری اعتراف و دهها دلیل را برای عدم امکان چنین امری متذکر می‌شود، به طور مثال می‌گوید اگر 100 نفر آمدند و خود را واجد شرایط دانستند، چه کنیم؟

اگر فردی توان نداشت چگونه کنار برود؟ مردم در انتخاب او چه کنند؟ اگر انتخاب‌کنندگان خود واجد شرایط بودند چه باید بکنند؟ و... امام آمد و با درس‌آموزی از آن تاریخ تلخ، ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران را طوری طراحی کرد که هم صفات رهبری محفوظ بماند و هم مردمی که در احراز آن صفات نمی‌توانند به صورت تخصصی و قطعی نظر دهند از گردونه انتخاب رهبری دینی- سیاسی جامعه خویش محروم نشوند. بنابراین «صفات» به عنوان یک مقوله اعتقادی و جوهری و «انتخاب» به عنوان یک مقوله اجتماعی در نظام‌سازی امام ممزوج گردید و «نیابت در زمان غیبت» با «نقش مردم در عرصه سرنوشت» اجتهاد پویای تشیع را کارآمد نشان داد. ولایت فقیه در اندیشه امام از جوهره ذاتی برخوردار است، به صورتی که با صراحت می‌فرمایند «ولایت فقیه چیزی نیست که آن را خبرگان درست کرده باشد» اما خبرگان ملت مأموریت تبدیل بالقوگی آن به بالفعل را به عهده دارند.

بنابراین این جایگاه «رهبرجوی» این مجلس به گونه‌ای است که رقابتی بین مجتهدین معتمد ملت وجود ندارد. عرصه انتخابات خبرگان عرصه «انتخابات عرفی» و هوی و هوس نیست بلکه امانتداری از سوی ملت برای احراز شرایط و صفات ولایت است. نتیجه اینکه هم در ورود به این مجلس و هم در عملی که در آن انجام می‌شود ردپای دنیا یافت نمی‌شود و نباید یافت شود. عرفی‌گرایان که تقدس در حوزه سیاست را بی‌معنی می‌دانند، بارها تلاش نمودند جایگاه خبرگان را تقلیل و آن را نهادی مدنی که با شاخص‌های روشنفکری قابل فهم باشد، بدانند. در ماه‌های منتهی به نشست دیروز خبرگان روزنامه‌ها و رسانه‌های تملق‌گو و سیاست‌زده بازی مفصلی را برای ریاست مجلس خبرگان شروع کردند و تلاش نمودند این حریم را به رقابت‌های تنفرآمیز تبدیل کنند.

برخی از اعضای آن نیز ناخودآگاه به این بازی وارد شدند و ابایی از این نداشتند که هم‌ترازان خود در آن مجلس را «ناصالح» خطاب کنند. از چند ماه پیش بازی «هاشمی می‌آید – هاشمی نمی‌آید» را به راه انداختند اما غافل از اینکه رویه مذکور نه تنها خدمت به آیت‌الله هاشمی نبود بلکه باز کردن دریچه سیاست‌بازی به «مجمع مجتهدین» بود.

واقعاً مزایای ریاست مجلس خبرگان برای جریان اصلاحات چیست که اینقدر بی‌صبری و جرزنی را به راه انداختند؟ در تحلیل این بی‌صبری حتماً‌ به «نفس‌های نفاق‌آلوده» می‌رسیم که در سینه‌ها پنهان و در چشمان نمایان است. در اوایل سال 1384 با جمع دانشجویی خدمت آیت‌الله هاشمی رسیدیم، نگارنده به عنوان سخنگوی جمع، ضمن تمجید از تأثیر وی در انقلاب اسلامی و یادآوری نگاه امام به ایشان و برشمردن همه خوبی‌های وی، عرض کردم جنابعالی خود را مزین به همین جمله امام که «هاشمی ذخیره‌ای برای انقلاب است» بدانید و این مدال را در حوزه انتقال تجربه به کار گیرید و وارد عرصه اجرایی کشور نشوید.

حضرت آیت‌الله در پاسخ فرمودند:«دم پای شما بچه‌های وزارت اطلاعات اینجا بودند و گفتند که بنده 51 درصد رأی دارم پس مردم مرا می‌خواهند و من باید بیایم». آمد و آن شد که نباید می‌شد. در انتخابات دیروز نیز خبرهایی بود که یکی از اعضای دولت که در انتقال اخبار جایگاه حقوقی و موجه دارد، حضرت آیت‌الله را به این نقطه رساند که وارد گود رقابت برای ریاست خبرگان شود و آن شد که باز نباید می‌شد.

در صورتی که با یک حساب عقلایی و سرانگشتی می‌شد این سؤال را طرح کرد که مگر می‌شود افرادی که در اواسط مجلس خبرگان ریاست را از هاشمی گرفتند، مجدداً ایشان را به ریاست برگزینند؟ بنابراین چون ترکیب مجلس همان مجلسی است که هاشمی را انتخاب نکردند اکنون نیز همان موضع را دارند و نباید آیت‌الله هاشمی وارد این انتخاب می‌شد. روزنامه شرق دیروز در مصاحبه‌ای با هاشمی طوری تیتر می‌زند که ایشان نمی‌آید. ایشان در چند نوبت با جمله «اگر احساس تکلیف کنم می‌آیم» شروع کرده است و از قضا در همه موارد احساس تکلیف کرده‌اند.

نگارنده سخت معتقدم حرمت آیت‌الله هاشمی در نظام جمهوری اسلامی باید حفظ شود اما این هوشیاری و تیزبینی باید از خود ایشان شروع شود که با تحلیل‌ها و اطلاعات غلط وی را نقل مجالس نکنند. هاشمی همچنان ذخیره‌ای برای انقلاب است اما عرفی‌گرایان تلاش می‌کنند این ذخیره را طور دیگری تفسیر نمایند. گویی طمع‌ورزی عرفی‌گرایان تا اندازه‌ای از مشی وی سرچشمه می‌گیرد و این برای نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی تلخ و ناراحت‌کننده است.

حمایت:نهضت سیاه کشی‍!

«نهضت سیاه کشی‍!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر جواد منصوری است که در آن می‌خوانید؛قتل و شکنجه سیاهپوستان آمریکا، داستانی تکراری و غم بار است که هر از گاهی در دفتر تاریخ این کشور نوشته می شود. طی چند ماه گذشته چندین سیاهپوست به دست پلیس و یا نژادپرستان به قتل رسیده اند و به نظر می رسد واکاوی تاریخی این جریان در مقطعی که منجر به اعتراضات گسترده ای نیز در جای جای این کشور گردیده، ضروری و لازم باشد. کشور فعلی ایالات متحده آمریکا، حدود دو و نیم قرن پیش توسط عدّه ای از استعمارگران اروپایی تصرف گردید.

آنان تصور می کردند با اشغال این سرزمین که هزاران کیلومتر از سرزمین های اصلی‌شان فاصله داشت، قادرند آزادانه و بدون محدویت هر کاری که در آنجا مایلند انجام دهند. با توجه به امکانات فوق العاده ساده و ابتدایی آمریکا، این سرزمین به عنوان مهد آمال و آرزوهای استثمارگران اروپایی قرار گرفت. آنان برای دستیابی به اهدافشان که عمدتاً کشف معادن طلا بود نمی توانستند به ساکنان اصلی آمریکا که سرخپوستان بودند اعتماد کنند، زیرا آنان زیر یوغ مدیریت استعماری اروپایی ها نمی رفتند، لذا دست به کشتار وسیعی زده و سرخپوستان را به وسیله وحشیانه ترین شیوه ها، به قتل رساندند تا این سرزمین را به طور کامل در اختیار گیرند.

حدود 30 سال این نسل‌کشی ادامه داشت و میلیون ها نفر از بومیان آن از بین رفتند. قدم بعدی، تامین نیروی انسانی برای دستیابی به اهداف مهاجرت بود و بدین منظور برده های آفریقایی به وسیله کشتی در بدترین شرایط و فجیع ترین شیوه به آمریکا منتقل شدند. از همان زمان، بحث استثمار سیاهپوستان بدون در نظر گرفتن هیچگونه حق و حقوقی از سوی ثروتمندان مهاجر اروپایی- از ملیت های اسپانیایی، انگلیسی و فرانسوی ها - مطرح گردید. بدین ترتیب جبهه های متفاوتی از سوی این استعمارگران برای رقابت بر سر بهره‌کشی حداکثری از سیاهپوستان مظلوم و استثمار از طبیعت شکل گرفت. زمانی که به کارگیری برده داران در تمام سرزمین پهناور آمریکا به طور رسمی نشر پیدا کرد، رفته رفته عناد و دشمنی با آنان به این دلیل که گاهی از شدّت فشار و ظلم، سرکشی می نمودند و خواسته هایی داشتند، بیشتر و گسترده تر گردید.

بر اساس همین ظلم های فراوان به سیاهپوستان بود که جنگ شمال و جنوب علیه برده داری به راه افتاد. سیاهپوستان در طول تاریخ پر فراز و نشیب آمریکا همواره به نحوه برخورد تحقیرآمیز و بهره کشی، محروم بودن از حقوق شهروندی و حتی نحوه برخورد دستگاه قضایی در دادگاه ها اعتراض داشتند. این ظلم آشکار، در دوره ما نیز همچنان ادامه دارد که شاهد مثال آن، گروه معروف «کوکلان ها» است. این گروه، سازمان‌های همبسته‌ای در آمریکا در گذشته و امروز می‌باشند که پشتیبان برتری نژاد سفید، نژادگرایی، ضدیت با آئین کاتولیک، بومی‌گرایی و نفرت نژادی هستند. آن‌ها برای رسیدن به اهداف خود به اعمالی غیر اخلاقی متوسل می‌شوند.

برای نمونه استفاده از ابزار ترور، خشونت و ایجاد وحشت از جمله حربه‌های آنان جهت پیشبرد عقایدشان است. به دلیل تبلیغات منفی جهانی، این گروه از صحنه سیاسی آمریکا به شکل رسمی حذف و نابود شد اما به شکل غیر رسمی، مشی و شیوه آنان همچنان ادامه دارد. دستگیری، محکومیت، شکنجه، زندان های طولانی مدت برای جرائم بسیار سبک در مورد سیاهپوستان به یک روش عادی تبدیل شده است. طبیعی است نه در آمریکا، بلکه هر کشور دیگری، اگر گروهی تحت ظلم و تبعیضِ غیرقابل تحمل قرار داشته باشند، هر از گاهی دست به اعتراض و شورش می زنند. پلیس آمریکا که شیوه اسلاف خود در سرکوب این طبقه محروم جامعه آمریکا را به ارث برده است، به صورت طبیعی و سیستماتیک با سیاهپوستان برخورد می کند که شرح آماری آن از حوصله این یادداشت خارج است.

آنان کماکان معتقدند سیاهپوستان برده های نظام سرمایه داری هستند و با این دیدگاه است که به نوعی نهضت سیاه کشی که می توان ادعا کرد از خشونت تروریست ها نیز مرگبارتر است، در جامعه به اصطلاح حقوق بشری و متمدّن آمریکایی رشد کرده است. نکته حائز اهمیت اینجاست که در یکی دو سال اخیر، اخبار رفتار خشونت آمیز پلیس و قتل سیاهپوستان بیشتر از گذشته به خارج از مرزهای آمریکا درز می کند و یکی از دلایل آن، رشد سریع شبکه های اجتماعی و سرعت انتقال اخبار در سراسر جهان است. بعضی به غلط اینگونه تصور می کنند که این دست فجایع در گذشته به ندرت رخ می داده، در حالی که سابقه سرکوب سیاهپوستان به چند قرن قبل باز می گردد و این امر تازگی ندارد. در طول 200 سال گذشته، ظلم بر سیاهپوستان به روالی عادی و رایج تبدیل گردیده است.

شورش سال 1992 در لس آنجلس مجموعه ای از حوادث شامل شورش، غارت و اختلالات مدنی بود که در شهر لس آنجلس واقع در ایالت کالیفرنیا در آوریل و می آن سال به وقوع پیوست. این حوادث به دنبال آزادی افسران پلیسی که در یک حادثه وحشیانه حضور داشتند اتفاق افتاد. این حادثه بزرگترین شورشی بود که از زمان شورش‌های سال 1863 نیویورک در ایالات متحده به وقوع پیوسته بود و می رفت تا این ایالات را از این کشور جدا کند. اما در نهایت با کمک پلیس ایالت های دیگر، با توسل به خشونت شدید، موقتاً‌ فروکش کرد، بنابراین، چنین حوادثی تازگی ندارد.

با توجه به سانسور رسانه ای در آمریکا و اقتصاد رو به افول این کشور در عرصه جهانی، پیش بینی می شود در آینده، شاهد وخیم تر شدن وضعیت معیشتی و اجتماعی سیاهپوستان باشیم و حوادثی نظیر حادثه فرگوسن تکرار شوند. در این مقطع، وظیفه مسئولین رسانه ای کشورمان است که با فعالان حقوق سیاهپوستان ارتباط گرفته و جزئیات اینگونه اخبار را در راستای اقدام رسانه ای متقابل به اطلاع مردم جهان برسانند. اگر حوادثی نظیر آنچه در هفته ها و روزهای گذشته در آمریکا علیه سیاهپوستان رخ داد، در کشور ما به وقوع می پیوست، به بمب خبری و سوژه روز رسانه‌های صهیونیستی تبدیل می گشت و بر این اساس، ضروری است تا با استفاده از قدرت رسانه ای کشورمان، این نقاط ننگین و تاریک نظام سرمایه داری به اطلاع تمام آزادیخواهان دنیا رسانده شود و بدین وسیله پیام عدالتخواهی مکتب واقعی اسلام، به دور از تبلیغات منفی رسانه ای غرب در سراسر جهان منتشر گردد.

آفرینش:پایانِ خوشِ پایان‌نامه‌نویسی در جامعه‌ی ما کِی محقق خواهد شد؟

«پایانِ خوشِ پایان‌نامه‌نویسی در جامعه‌ی ما کِی محقق خواهد شد؟»عنوان سرمقاله وزنامه آفرینش به قلم زهرا کیان‌بخت است که در آن می‌خوانید؛یکی از موضوعات تازه‌ای که دانشجویان ما، عمدتاً در مقطع کارشناسی ارشد و درمورد برخی از رشته‌های خاص؛ در مقطع کارشناسی، با آن مواجه می‌شوند؛ واحدی تحت عنوان پایان‌نامه است که بسته به مسائل مختلف و شرایط دانشجو و دانشگاه، از یک تا چند ترم به طول می‌انجامد. این موضوع، در سال‌های اخیر، بسیار بیش‌تر از سابق، توجّهات را به خود جلب کرده و بحث بر سر این که چگونه می‌شود از پایان‌نامه‌های تألیفی دانشجویان، به جای استفاده‌‌ی تزئینی و دکوری در کتابخانه‌ها و بایگانی‌ دانشگاه‌ها، به گونه‌ی دیگری استفاده کرد که در رشد علمی و تولید ثروت برای جامعه هم مثمرثمر باشد، مسأله‌ای است که در فضای رسانه‌ای بیش از پیش، مورد طرح قرار گرفته است.

یکی از اولین نقدهایی که می‌شود به روند پژوهشی در جامعه ما-که پایان‌نامه‌نویسی نیز جزئی از آن است- وارد کرد؛ موضوعِ نداشتنِ دغدغه‌های پژوهشی در محیط‌های آموزشی مدارس و دانشگاه‌هاست. در کشورِ ما، دانشجویان کارشناسی ارشد، در حالی کار بر روی پایان‌نامه‌ی خود را آغاز می‌کنند که اطلاعات پژوهشی آنان در حداقل‌ بوده و زمینه‌ی پژوهشی آن‌ها بسیار اندک می‌باشد. این مساله، یک ضعف اساسی در حیطه‌ی علمی و آموزشی ما محسوب می‌شود. درواقع، دانشجوی کارشناسی ارشد، زمانی که کار بر روی پروژه‌ی خود را شروع می‌کند، اگر در دوران مدرسه و در مقاطع پایین‌تر در دانشگاه، زمینه‌ی پژوهشی خوبی را در اثر انجام تحقیقات و پژوهش‌های مختلف، کسب کرده باشد، در هنگام اجرای پایان‌نامه‌ی خود، قطعاً کار علمی قوی‌تر و بی‌نقص‌تری را ارائه خواهد داد در مقایسه با این که؛ ترم پایان‌نامه، نخستین تجربه‌ی جدی پژوهشی وی بوده و در این دوره، مشغول آزمون و خطا باشد. این مساله، ضرورت توجه به زمینه‌های پژوهشی را در مدارس و مقاطع کاردانی و کارشناسی، و تقویت آن‌ها را گوشزد می‌نماید.

اخیراً یکی از موضوعاتی که پیرامون آن بسیار صحبت شده، بحث تبدیل کردن طرح‌های پژوهشی از جمله پایان‌نامه، به ثروت است. اما این مساله، در درجه‌ی اوّل، برطرف کردن موانع موجود را می‌طلبد تا پایان‌نامه‌های ما، تبدیل به پژوهش‌هایی بشوند که واقعاً بتوان به منظور تبدیل ثروت از آن‌ها استفاده کرد.

در غیر این صورت و با پابرجا بودن موانع و ضعف‌ها در این مسیر، چه‌طور می‌توان انتظار داشت پایان‌نامه‌ها و تحقیقاتی صرفاً فرمالیته و فاقد نتیجه‌ی مشخص، کاربردی شوند و نفعی برای جامعه داشته باشند؟

به عنوان دست‌اندازهای موجود در مسیر پایان‌نامه‌نویسی که مستقیماً بر روی نتیجه‌ی نهایی کار، تاثیر می‌گذارد می‌توان به این موارد اشاره کرد:

1-کم و ناکافی بودن اساتید به نسبتِ دانشجویان؛ که موجب می‌شود هر استاد راهنما، راهنماییِ پایان‌نامه‌ی تعداد زیادی دانشجو را بر عهده داشته باشد و طبیعی است که در چنین شرایطی، استاد راهنما حتی اگر هم بخواهد، نمی‌تواند وقت کافی را برای دانشجویان تحت نظر خویش بگذارد. حال آن که می‌دانیم در بسیاری از دانشگاه‌های موفق دنیا، یک دانشجو در هنگام انجام پروژه‌ی خود، به طور مستقیم تحت راهنمایی و هدایت علمی استاد راهنمای خویش قرار دارد و همین مساله موجب جدی‌تر شدن کار پژوهش و افزایش کیفی اجرای آن می‌شود.

2-از آن جا که مساله‌ی پایان‌نامه‌نویسی در کشور ما تا به حال چندان جدی گرفته نشده است، این روند شکلی نه چندان مهم را به خود گرفته و به همین دلیل، حتی بسیاری از اساتید راهنما و مشاور نیز، به آن، توجهی جدی ندارند. از همین روست که ما در بسیاری از موارد، نه در میان اساتید نسبت به چنین مساله‌ای، تعهد لازم را می‌بینیم و نه در بین دانشجویان، انگیزه‌های لازم را برای آن می‌توانیم جست‌وجو کنیم. نتیجه‌ی این امر هم ارائه و دفاع پایان‌نامه‌هایی است که به رغم وقت و عمری که دانشجویان در قبال آن صرف کرده‌اند، نتیجه‌ی خاص و قابل توجهی از آن عاید نمی‌شود. به این ترتیب است که مسائلی همچون انتخاب موضوع، تصویب پروپوزال، جمع‌آوری اطلاعات و جلسه‌ی دفاع و اساتید راهنما و مشاور، همه و همه تبدیل می‌شوند به یک‌سری مسائل فرمالیته و فاقدِ نتیجه‌ی مطلوب.

3-در کشور ما برنامه‌ای برای تشویق پایان‌نامه‌های برتر درنظر گرفته نشده است؛ این تشویق چه مادّی باشد و چه معنوی، می‌تواند برای انجام یک پروژه به صورت خوب و جامع، انگیزه‌بخش و امیدوار کننده باشد. درصورتی که درحال حاضر، پایان‌نامه برای اغلب دانشجویان، به منزله‌ی مجوزی برای پایان تحصیلات و فارغ‌التحصیلی بوده و با توجه به سیاست‌های موجود در این زمینه، تنها یک رفع تکلیف محسوب می‌شود. موضوعی مثل انتخاب پایان‌نامه‌های برتر اگرچه در حال حاضر، در کشور ما برقرار است، اما منظور ما موضوعی کلان‌تر است و آن این که؛ در هر دانشگاه، برای ایجاد نشاط علمی در بین دانشجویان، چه سیاست‌هایی اتخاذ می‌شود تا حداقل هشتاد درصدِ پایان‌نامه‌های دفاع شده در آن دانشگاه، پروژه‌ها و کارهای پژوهشی‌ای از آب دربیایند که نشانی از شور و شوقِ علمیِ انجام‌دهنده و پژوهشگرِ آن، در آن مشهود باشد؟

موضوعات و مسائل موجود در این حوزه، آن قدر فراوان و متعددند که نمی‌توان همه‌ی آن‌ها را در قالب یک متن و مقاله‌ی مختصر، گنجاند، اما به این نکته هم باید اشاره کرد که تا به حال، یکی از مهم‌ترین ریزبینی‌های صورت گرفته در این حوزه، مربوط به این بوده که آیا موضوع پایان‌نامه‌ای که در جلسه‌ی دانشگاه، برای تصویب، مطرح می‌شود، موضوعی تکراری است یا خیر؟ و درصورتی که محرز شود موضوع یاد شده تکراری است از ادامه‌ی روند پژوهش جلوگیری به عمل می‌آید و دانشجو می‌بایست موضوع دیگری را به عنوان موضوع پایان‌نامه برگزیند، اما مساله‌ی مهمی مانند این که پژوهشِ مزبور، قرار است جایگاه دانشجو را به عنوان فردی سرشار از پتانسیل‌های علمی، تا چه حد جابجا کند، و این که پروژه‌ی مزبور چه قدر در روند کلی پیشرفت جامعه‌، نقش ایفا خواهد کرد؛ چیزی است که همواره مورد غفلت بوده است.

چرا دانشجویان ما بعد از اتمام واحد پایان‌نامه، تغییر علمی خاص و قابل توجهی را در خود مشاهده نمی‌کنند و چرا علی‌رغم صرف وقت و انرژی دانشجویان در این راستا، نتایجی که عاید می‌شود نتایجی درخور و سودمند برای جامعه نیست؟ مسئولان جامعه دانشگاهی چه سیاست‌هایی را در این زمینه پیش خواهند گرفت تا موضوع پایان‌نامه و انجام کار پژوهشی در جامعه‌ی ما از رکود فعلی خارج شود و دانشجویان به جای سکون و عدم تحرک، به خودباوری و نشاط علمی دست پیدا کنند؟ نشاط علمی‌ای که اثرات آن مستقیماً در جامعه تاثیرگذار خواهد بود.

آرمان:وحدت؛ مهمترین اصل خبرگان

«وحدت؛ مهمترین اصل خبرگان»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محسن غرویان است که در آن می‌خوانید؛ما باید تابع قانون باشیم. آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی و همین طور همه بزرگان ملاک خود را قانون می‌دانند و به هر شکل نسبت به نتیجه انتخابات ملتزمند و آن را می‌پذیرند. آیت‌ا... هاشمی نیز همیشه بر اساس احساس وظیفه و تکلیف انقلابی در صحنه حاضر بوده و نفس اینکه به هر حال به صحنه آمده و برای این انتخابات اعلام آمادگی کرده نشان‌دهنده عمق و میزان احساس وظیفه و مسئولیت در ایشان است که تشخیص داده با وجود همه دغدغه‌ها اما باز در این انتخابات مهم حاضر شده و خود را در معرض رای بگذارد.

آیت‌ا... یزدی نیز از دوستان قدیم و سابق آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی بوده و همه این علما می‌توانند با وحدت، اتحاد و همکاری با یکدیگر با قدرت تمام در خدمت نظام جمهوری اسلامی ایران باشند و همگان نیز دل در گرو چنین امیدی بسته‌اند. هر کدام از این آقایان بزرگوار نیز چه در داخل خبرگان حضور داشته باشند و چه در خارج خبرگان، چه رئیس باشند و چه رئیس نباشند می‌توانند تاثیر‌گذار باشند به‌خصوص آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی که خوب موضعگیری‌ها، افکار، ایده‌ها و سخنانش تاثیر خود را در جامعه داشته، دارد و خواهد داشت.

حال در این میان فرقی نیز نمی‌کند میان این که ایشان ریاست مجلس خبرگان را بر عهده داشته یا نداشته باشند. چرا که به هر حال آقای هاشمی از یاران مقام معظم رهبری هستند و ما باید دائما وحدت میان بزرگان را تبلیغ نماییم و تفرقه و جدایی را که آسیب بسیار بزرگی به کشور و ملت خواهد زد را تا جای ممکن به محاق ببریم. لذا تلاش ها همیشه باید در جهت تحقق وحدت حداکثری میان بزرگان باشد. در خصوص رقابت این بزرگواران نیز باید گفت که به هر حال رقابت در سطح مجلس خبرگان تعریف متفاوتی دارد و سطح مجلس و شأن آن بزرگواران فضا را به سمت حداکثر تعامل و احترام می‌برد.

در یک دوره‌هایی آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی ریاست خبرگان را بر عهده داشتند و در زمان آیت‌ا... مهدوی‌کنی، آقای هاشمی برای اینکه کوچکترین تنشی نیز در مسائل ایجاد نشود به راحتی این جایگاه را واگذار کردند و الان نیز در انتخابات آیت‌ا... یزدی به این عنوان نایل آمده‌اند. به هر حال عالم سیاست از این فراز و فرودها دارد و این امر، کاملا طبیعی است. با همه این احوال این بزرگواران همچنان با یکدیگر دوست و رفیق خواهند بود و درایت این بزرگان از هر گونه تفرقه و ایجاد رقابت به شکل منفی جلوگیری خواهد کرد.

شرق:تکلیف یا خطای محاسباتی

«تکلیف یا خطای محاسباتی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن می‌خوانید؛رسانه‌های اصولگرا به همراه بسیاری از چهره‌ها و شخصیت‌های وابسته به این طیف، بیش از آنکه از پیروزی‌شان در انتخاب هیات‌رییسه خبرگان که دیروز اتفاق افتاد خوشحال شده باشند، از آنچه شکست آقای هاشمی‌رفسنجانی لقب داده‌اند به وجد آمده‌اند. به‌نظر آنان، سنگینی ابعاد این شکست برای ایشان به مراتب گسترده‌تر از ماجرای انتخابات مجلس ششم در سال ٧٨ و ریاست‌جمهوری نهم در سال ٨٤ بود. آنان عامل شکست را در خطای محاسباتی ایشان می‌دانند. از دید آنها آقای هاشمی به همراه مشاوران و نزدیکان، اطمینان داشتند که اگر ایشان وارد عرصه شوند یقینا پیروز خواهند شد. فقط در این میان، مساله شرکت آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی مطرح بود که آن هم در دقیقه ٩٠ و با کنار‌رفتن ایشان حل شد.

اما آیا به راستی تحلیل و برداشت اصولگرایان از انتخاب ریاست خبرگان درست است؟ آیا آقای رییس مجمع‌تشخیص‌مصلحت با اطمینان از اینکه به آسانی خواهد توانست رقیب اصولگرا را شکست بدهد وارد انتخابات شد؟ آیا اگر ایشان حدس می‌زدند نتیجه آنگونه می‌شود، در انتخابات ریاست خبرگان نامزد می‌شدند؟ پاسخ اصولگرایان همانطور که گفتیم به تمامی این پرسش‌ها مثبت است. به‌نظر آنان، آقای هاشمی به پیروزی یقین داشتند و اصلا حدس نمی‌زدند نتیجه آنگونه شود وگرنه اساسا کاندیدا نمی‌شدند. اما یک روایت دیگر هم وجود دارد. تصویر ٣٦ ساله‌ای که ما از ایشان پس از انقلاب داریم در مجموع تصویر یک شخصیت میانه‌رو معتدل است.

ممکن است امواج پرشتاب سال‌های نخست انقلاب، ایشان را هم مانند بسیاری دیگر با خود برای مدتی حمل کرده باشد اما واقعیت آن است که هر چقدر از آن سال‌های پر تب‌و‌تاب نخست انقلاب فاصله می‌گیریم، هاشمی‌رفسنجانی به اعتدال و میانه‌روی نزدیک‌ و نزدیک‌تر‌ می‌شود. این روند به‌ویژه بعد از دهه ٦٠ و آغاز نخستین دوره ریاست‌جمهوری، به‌طور منظم پررنگ‌تر می‌شود، تاجایی که از اواسط دهه ٨٠ و به‌ویژه از ٢٢خرداد ٨٨ به این‌سو می‌توان گفت ایشان دچار یک دگردیسی کامل می‌شوند. ایشان خواهان احترام کشورها یا فرهنگ و تمدن‌ها بود و به طور متناوب او را در جهت ترویج اعتدال، میانه‌روی، پرهیز از خشونت، افراطی‌گری و از سوی دیگر، وفاق و همدلی ملی می‌بینیم. در عین حال و با وجود این تحول، ایشان همچنان سفت و سخت و قرص و محکم به انقلاب و نظام پایبند مانده‌اند. رد خشونت و افراطی‌گری از یک‌سو و دغدغه نظام و آینده را داشتن از سوی دیگر، سبب می‌شود آقای هاشمی‌رفسنجانی به تدریج به این نقطه برسند که بزرگ‌ترین خطری که نظام را در بلند‌مدت تهدید می‌کند نه دشمنان خارجی که اتفاقا تندروی داخلی است، بنابراین ایشان فقط به نفی این مساله به عنوان یک باور سیاسی و دینی نمی‌پردازد، بلکه به واسطه خطری که معتقد است از جانب این آسیب‌ها متوجه کشور می‌شود، در مرتبه بعدی به مبارزه با این پدیده‌ها روی می‌آورد.

موضع‌گیری‌های ایشان در پنج‌سال اخیر را فقط می‌توان در قالب این اعتقاد که وظیفه دارند با تندروی مقابله کنند تبیین کرد. اعتقاد به رویارویی با تندروی فقط محدود به سخنرانی و مصاحبه نمی‌شود. اصلی‌ترین دلیل ایشان برای شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری ٩٢، دقیقا به واسطه تهدیدی بود که احساس می‌کردند از ناحیه سیاست‌های دولت وقت متوجه آینده نظام شده است. سن ایشان در یک‌‌سو و شرایط سیاسی دشوار کشور در سوی دیگر، تصمیم به شرکت در انتخابات ٩٢ را برای آقای هاشمی فوق‌العاده دشوار کرده بود، اما به واسطه آنچه به آن اشاره شد، با وجود اکراه و سختی‌ای که این تصمیم داشت، نهایتا به وزارت کشور رفته و ثبت‌نام کردند.

زمانی هم که اطلاع داده شد شاید پای رد صلاحیت وسط بیاید، حاضر نشدند از نامزدی انصراف دهند. حکایت اعلام نامزدی آیت‌الله هاشمی برای ریاست مجلس خبرگان هم دقیقا با این الگوی ٣٠ساله از رفتار سیاسی ایشان مطابقت پیدا می‌کند. ایشان با علم به اینکه می‌دانستند موضع‌گیری و جهت‌گیری بسیاری از اعضای خبرگان چگونه است، مع‌ذلک به واسطه احساس خطری که داشتند وارد رقابت شدند. از ماه‌ها قبل هم ایشان رسما اعلام کرده بودند اگر ببینند افرادی قصد نامزدی دارند، ساکت نخواهند نشست و این دقیقا کاری بود که انجام دادند. ایشان به هیچ روی نگفته بودند این ورود به صحنه موفقیت‌آمیز خواهد بود و یقینا پیروز خواهند شد. اینها همه از ساخته‌ها و القائات اصولگرایان است. به بیان ساده‌تر نامزدی ایشان از باب وظیفه‌ای بود که در قبال ابرهای سیاسی که به گفته ایشان برخی تندروی‌ها در آسمان کشور ظاهر کرده، احساس می‌کردند. ایشان بعد از اعلام نتایج انتخابات دیروز فقط یک جمله گفتند «نمی‌توانستم و نتوانستم ساکت بنشینم. با پاگذاشتن بر ٨٠ سال آبرو و حیثیت سیاسی‌ام، به آخرین وظیفه و تکلیفم برای انقلاب و نظام عمل کردم».

مردم سالاری:اقتصاد ایران در انتظار یک تصمیم شجاعانه

«اقتصاد ایران در انتظار یک تصمیم شجاعانه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛با گذشت بیش از ده ماه از درخواست دولت برای انصراف بخشی از مردم از یارانه که با پاسخ مثبت اکثریت مردم مواجه نشد، همچنان گره یارانه نقدی که بخش اعظم منابع مالی کشور را می‌بلعد به جای خود باقیست. درخواست برای انصراف مردم از دریافت یارانه در شرایطی مطرح شد که برخی کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی معتقدند از آنجا که نفت، یک ثروت ملی است و همه مردم باید از این ثروت ملی سهم داشته باشند و با توجه به اینکه بخش اعظم یارانه نقدی مردم از طریق همین ثروت ملی تامین می‌شود، نمی‌توان مردم را، حتی قشر مرفه جامعه را از دریافت آن محروم کرد. به عبارت دیگر پول نفت و هر آنچه از آن حاصل می‌شود به عنوان یک ثروت ملی متعلق به عموم مردم ایران است. اما این به معنای آن نیست که پول نفت را بین مردم تقسیم کرد تا به طور نقدی به مردم پرداخت شود.

بهترین راهکار برای بهره‌مند شدن عموم مردم از درآمدهای حاصل از نفت، تزریق آن به پروژه‌های زیربنایی بویژه در نفت، گاز و پتروشیمی است تا با توسعه پروژه‌ها و تسریع در اجرای آن، عملا زمینه بهره مند شدن عموم مردم از درآمدهای آن حاصل شود. توسعه پروژه‌ها به معنای افزایش تولید نفت و گاز، چه به منظور افزایش میزان صادرات، چه تبدیل آن به فرآورده و صادرات آن و چه بهره مندی از منابع آن به عنوان خوراک صنایع پتروشیمی است که تاثیرات به سزا و غیر قابل انکاری در تقویت اقتصاد کشور و تولید ملی و افزایش درآمد سرانه ایفا می‌کند. تقویت اقتصاد کشور، طبیعتا می‌تواند رشد اقتصادی را با ارقام بالاتری امکانپذیر سازد و مشکل بیکاری را که همچنان یکی از معضلات مهم اقتصاد کشور بویژه در بین جوانان دارای مدرک دانشگاهی است رفع کند.

اما گام برداشتن در مسیری که به این هدف منتهی می‌شود نیازمند یک عزم جدی و البته تصمیمی شجاعانه است. اگر بپذیریم که پرداخت یارانه نقدی به شیوه کنونی که در زمان دولت قبل ابداع شد، یک تصمیم اشتباه و عامل اصلی افزایش میزان نقدینگی و تورم در کشور بود که موجب شد هم اکنون ارزش آن میزان یارانه نقدی به کمتر از نصف کاهش پیدا کند، و اگر قبول کنیم که برای رفع این مشکل، هر روز تاخیر به معنای از دست دادن فرصتهای بیشتری برای رشد و توسعه اقتصادی کشور است، اتخاذ تصمیم قاطع برای باز کردن کلاف سردرگم پرداخت یارانه نقدی با سهولت بیشتری امکانپذیر خواهد شد. ضمن اینکه در این مسیر لازم است مردم را توجیه کرد و اطلاعاتی دقیق و بدون سانسور به مردم ارائه داد.

مردم در سالی که گذشت، بهبود وضعیت بهداشت و درمان کشور را به طور ملموس درک کردند. اگر به خوبی برای مردم تبیین شود که با پول یارانه‌ها می‌توان اقداماتی چنین بزرگ را انجام داد و اگر مردم توجیه شوند که مبلغ کنونی پرداختی به آنها به طور منفرد، گره خاصی از مشکلات آنها باز نمی‌کند و تجمیع این مبالغ می‌تواند تاثیرات بسیار بیشتری در زندگی آنها و از جمله بهبود درآمد و رفع بیکاری و ... داشته باشد، و هر ماه گزارش دقیقی از چگونگی هزینه کرد مبالغ یارانه‌هایی که پرداخت نشده به مردم ارائه شود، به مرور زمان می‌توان مردم را در این مسیر همراه کرد. البته با توجه به اختلاس‌ها و تخلفات مالی سال‌های اخیر، اعتماد مردم به مسوولان خدشه دار شده و بازگرداندن این اعتماد از دست رفته کار بسیار دشواری است. اما باید بپذیریم که تداوم روند کنونی پرداخت یارانه‌ها که هنوز سال جدید آغاز نشده، در منابع آن کسری حاصل شده، نه تنها به سود هیچکس نیست، بلکه عملا به زیان اقتصاد کشور خواهد بود.

میادین مشترک نفت و گاز کشورمان نیازمند تزریق منابع مالی است و اگر این تزریق در زمان موردنیاز صورت نگیرد، مشخص نیست که اصلا نفت و گازی برای برداشت از این میادین مشترک باقی مانده باشد. اگر مردم بدانند که قطر با گاز همین میدان مشترک با ایران مسیر توسعه خود را سرعت بخشید، قطعا همراهی بیشتری با تزریق منابع مالی به این پروژه و پروژه‌های مشترک دیگری که می‌تواند زمینه ساز رشد اقتصادی و تقویت درآمد سرانه باشد خواهند داشت. اقتصاد ایران به طور اعم و صنایع نفت، گاز و پتروشیمی به طور اخص نیازمند یک تصمیم شجاعانه است.

ابتکار:در این فرصت کم برای توافق چه باید کرد؟

«در این فرصت کم برای توافق چه باید کرد؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم حمید قاسمی فیض آباد است که در آن می‌خوانید؛ماری هارف سخنگوی وزارت خــــارجه امریکا مــی‌گوید: امکان توافق هسته ای خوب وجود دارد البته هنوز موانعی بر سر این راه وجود دارد که ما سعی داریم آنها را برطرف کنیم و اعتقاد داریم که می‌توانیم تا پایان ماه مارس این کار را انجام دهیم. فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجه اروپا در همراهی با ماری هارف اظهار می‌کند که توافق خوب در دسترس است. این دو مقام اروپایی و امریکایی با اینکه اذعان می‌کنند توافق خوب امکان پذیر است اما هیچکدام به مسئله و موانع توافق اشاره ای نمی‌کنند. این متن وقتی تکمیل می‌شود که به نشست مشترک لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه و جان کری نـــگاه کنیــم، این دو به مدد هم می‌آیند و موانع توافق هسته ای خوب را توضیح می‌دهند.

کـری می‌گوید: ما خواهان توافقی مستحکم با ایران هستیم برنامه های هسته ای ایران باید صلح آمیز باشد ما به کشور های زیادی تعهد دادیم که با ایران به توافق هسته ای قابل قبول برسیم. او در ادامه می‌گوید ما به دنبال دست یابی فوری هر توافقی نیستیم، لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه جاهای خالی این متن را تکمیل می‌کند و می‌گوید ایران می‌تواند برنامــه های هسته ای غیر نظامی داشته باشد اما اجازه نمی‌دهیم که برنامه تولید سلاح های هسته ای داشته باشد.

با توجه به اظهارات مقامات اروپایی و امریکایی، این سوال ایجاد می‌شود که آیا هنوز طرفهای مذاکره ی با ایران قانع نشده اند که ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست ؟

آیا آنها در نیافته اند که دولت ایران به نمایندگی از ملتی بزرگ تمام تلاش خود را کرده و می‌کند که دیوار بی اعتمادی بین ایران و طرفهای مذاکره را فرو بریزد ؟

به نظر می‌آید این اتفاق افتاده است و دولت ایران در گفتار و در عمل نشان داده است که قابل اعتماد است و بخشی از مذاکره کنند گان با ما نیز به این واقعیت رسیده اند که ایران قابل اعتماد است و این توافق باید سر بگیرد. همانطور که ملاحظه کردید کری می‌گوید: ما به کشور های زیادی برای رسیدن به توافق خوب تعهد دادیم و فابیوس نیز می‌گوید: ایران می‌تواند انرژی هسته ای صلح آمیز داشته باشد اما ما نمی‌گذاریم به سلاح هسته ای دست یابد. تعهد اروپا و امریکا به دوستان و هم پیمانانش روشن است آنها باید به کشور های منطقه اطمینان ببخشند که ایران نه امروز و نه فردا بدنبال تولید سلاح هسته ای نیست.

من تقریبا با اطمینان می‌گویم هم پیمانان منطقه ای آمریکا و اروپا می‌دانند که ایران کشور قابل اعتماد و پایبند به تعهدات خویش می‌باشد اما آنچه که آنها را به تکاپو می‌اندازد تا به طرفهای مذاکره فشار بیاورند و از آنها بخواهند تا تضمین های بیشتری برای توافق خوب به ایران بدهند، چیست؟آیا این تضمین ها را فقط برای جلوگیری از دست یابی ایران به سلاح هسته ای می‌خواهند؟ اینطور به نظرنمی آید بلکه آنها در پی آن هستند که تا پس از توافق هسته ای، ایران به همه ی منافع ا ین توافق نرسد و نقشه ی ژئو پولوتیک منطقه ای تغییر نکند.

ایران با توافق هسته ای در مسیر قدرتمند شدن در حوزه ی سیاست و اقتصاد قرار می‌گیرد تضمینی که هم پیمانان منطقه ای اروپا و امریکا می‌خواهند این است که امریکا و اروپا به آنها تعهد بدهند که پس از توافق هسته ای این اتفاق نخواهد افتاد، آنها می‌دانند،در پس توافق هسته ای با ایران دیگر، بهانه ی ناامنی های منطقه ای فقط به گردن ایران نمـی‌افتـد آنها می‌دانند که هر چه تلاش کنند جلوی پیشرفت ایران بعد از توافق هسته ای برای تبدیل شدن ایران به قدرت منطقه ای را نمی‌توانند بگیرند اما آنها می‌خواهند 1+5 تعهد دهد که ایران قدرت برتر منطقه ای نشود برای اینکه این مسئله ی پیچیده حل شود چه باید کرد ؟ آیا ایران باید از منافع توافق هسته ای بهرمند نشود اگر چنین شود برای هم پیمانان منطقه ای اروپا و امریکا شرایط استثنایی ( اوکازیون ) شکل می‌گیرد.

آنها می‌خواهند ایران هم چنان به تعهدات خویش عمل کند اما یا تحریم ها اساسا برداشته نشود یا اینکه رفع تحریم ها به طور کامل در زمان طولانی تحقق یابد.اوباما، فدریکا موگرینی، جان کری، دولت ایران و ظریف بخش منصف قضیه هستند و هم پیمانان منطقه ای 1+5 کاری با انصاف در حوزه ی رفتار سیاسی ندارند در میان این هم پیمانان منطقه ای دوست و دشمن، دارای منافع مشترک شده اند. جالب است متذکر شویم رژیم نژاد پرست منطقه حتی به منافع خویش نیز نمی‌نگرد و تنها به اضمحلال ایران بزرگ می‌اندیشد.

اما ما در برابر این شطرنج سیاسی چه باید بکنیم. دولت تمام توان خود را در کف اخلاص گذاشته است.مسئول سیاست خارجی اروپا و امریکا تا حد قابل قبولی در حال تلاش به سمت توافق خوب هستند اما هنوز در این فرصت کم عده ای باید به میدان بیایند ایران دوستان مقیم امریکا و اروپا نباید بیکار بنشینند تا این فرصت استثنایی از دست نرود، مردم خوب آمریکا و اروپا و طرفداران حقوق بشر باید از طرق مختلف و شبکه های ارتباطی از توافق حمایت بکنند و کمپین های توافق هسته ای راه بیاندازند اما آنچه را که مهمتر از اینهاست اصولگرایانی که در سیاست خارجی چین و روسیه را قابل اعتمادتر از بقیه می‌دانستند ومی دانند باید از طرق مختلف، آنها را تحریص و ترغیب کنند که این دو کشور نیروی لازم را برای توافق قطعی بگذارند شاید، اگـــرشـــورای تبلیغات در راستای حمایت از توافق خوب مردم را به خیابان بیاورد بی فایده نباشد.باید همه در ابعاد داخلی و منطقه ای و بین‌المللی همه ی امکانات خود را برای این توافق به میدان بیاورند این یک فرصت استثنایی است رسیدن به توافق برای همه ی جهان سودمند است.

دنیای اقتصاد:مذاکرات هسته‌ای و افق همگانی امنیت

«مذاکرات هسته‌ای و افق همگانی امنیت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم امیر مدنی است که در آن می‌خوانید؛فشردگی، پیچیدگی و سختی مذاکرات هسته‌ای با افق دستیابی به توافقی عقلانی همه بازیگران ژئوپلیتیک را در جهان و خاورمیانه به صف‌آرایی واداشته است. سفر آقایان السیسی، اردوغان و نوازشریف به عربستان از بهر دوخت شکاف بین جهان سلطانی و اخوانی و نطق تند آقای نتانیاهو مبتنی‌ بر تلاش برای بی‌رقیب ماندن در خاورمیانه در مجلس آمریکا و حمله به تلاش‌های آقای اوباما در دستیابی به توافقی با ایران، نشانگر آن است که مساله دامنه‌ای بس وسیع‌تر از مورد خاص هسته‌ای دارد و متوجه تمامی تعادلات ژئوپلیتیک (منابع، بازارها، ارتباطات، شاهراه‌ها و ...) و آینده خاورمیانه است. به‌نظر می‌رسد که آمریکا به‌دنبال تعادلی جدید است که در آن با ملاحظه تاریخ، جغرافیا، فرهنگ، جامعه مدنی و بنیه دفاعی، نقش تاریخی ثبات‌آفرین ایران را در منطقه به رسمیت بشناسد.

امری که مخالفت دولت‌های وقت عربستان و اسرائیل را در پی داشته تا جایی که زمزمه‌هایی از اقدام مشترک آنان حتی برخلاف نظر کاخ سفید آقای اوباما بر ضد ایران به‌ گوش می‌رسد. قدرت‌های تاریخی خاورمیانه همچون ایران، ترکیه، عربستان سعودی و مصر هر کدام دارای سنت و پیشینه تاریخی خود هستند که گرایش‌های ژئوپلیتیک آنان را به‌گونه‌ای تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. اگر ترکیه با دور شدن از اروپا و سیستم تفکر سیاسی مدرن آن به حمایت از گرایش‌های خلافتی در چارچوب گرایش نو عثمانی-اخوانی روی آورده است و عربستان و شیوخ متحد از بازیگران تندرویی که گاه از کنترل نیز خارج می‌شوند می‌پردازند، ایران با اقدام جدی، سریع و منضبط در پشتیبانی از نیروهای ضدداعشی نشان می‌دهد که در استقلال عمل خویش، گرایش‌های امنیت‌آفرین همانندی با غرب می‌تواند داشته باشد. گرایش‌هایی که از دوره ازون حسن سلطان مقتدر سلسله «سپید گوسپندان» آغاز شده و با صفویان به اوج می‌رسد و مبتنی‌بر نزدیکی با قدرت‌های اروپایی از بهر حد گذاشتن بر توسعه‌طلبی عثمانی بوده است.

واقعیت آن است که سرزمین ایران در تاریخ چندین هزاران ساله خود محل عبور و مرور، تلاقی‌ مدنیت‌ها، همزیستی اقوام و نحله‌ها، تنازع قدرت‌ها و گرایش‌های گوناگون و شاهراه شرق به غرب و یکی از مراکز مهم تعامل جهانی بوده است. تلاش صورت‌های بهتر مدنیت ایرانی و جامعه مدنی ایران فراسوی آرایش سیاسی عصر، در درازای تاریخ، یافتن سنتز و هم‌نهاد این تنوعات و تفاوت‌ها از طریق همزیستی مبتنی‌بر امنیت و مبتنی‌بر قانون و تعامل با جهان بوده است.

در سه گرایش عمده جامعه مدنی ایران در درازای تاریخ (قانون برآمده از فرهنگ پهلوانی عهد باستان، عرفان دوران اسلامی و فرهنگ حقوقی برآمده از مشروطیت) آنچه مطرح است انسان و حقوق وی فراسوی تعلقات فرقه‌ای – قومی است. آنچه بسیاری را در منطقه به ایران نزدیک کرده است در اصل جست‌و‌جوی امنیت مبتنی‌بر قانون و حقوق، از بهر همزیستی ارائه شده به وسیله جامعه مدنی ایران است، امنیتی که اگر همگانی و دموکراتیک نباشد نمی‌تواند پایدار باشد.

رسیدن به توافقی عقلانی در زمینه هسته‌ای که به امنیت و ثبات در منطقه کمک شایان و اساسی خواهد کرد، صورت‌های بهتر گرایش‌های پایه جامعه مدنی ایران و قانونمداری و حق‌طلبی آن را تقویت و گرایش‌های افراطی را در همه جا تضعیف کرده و به انزوا خواهد کشاند. تمامی قدرت‌های منطقه‌ای نیز می‌توانند دریابند که به‌دلیل حضور و وجود رقیب و عدم‌امکان حذف یکدیگر از جغرافیا، بهره‌جویی از دیپلماسی برای حل اختلافات و افزایش امنیت مبتنی‌بر توافق‌ها دارای هزینه‌های بسیار کمتری است.

توافق هسته‌ای عقلانی همراه با افزایش وزن و اعتبار ایران، امنیت را برای تمام منطقه و تمام اقوام افزایش خواهد داد و راه را برای در هم شکستن داعش و پدیده‌های خشونتی مشابه هموار خواهد کرد. اگرچه از دید تاکتیکی، داعش و گروه‌های خشن همانند، در کوتاه‌مدت می‌توانند و باید با ابزار دفاعی در هم شکسته شوند، در درازمدت، تنها همکاری ملت‌ها و دولت‌های منطقه و گسترش فرهنگ مدرن و حقوق شهروندی برآمده از رفاه و مبادلات تجاری و فرهنگی گسترده است که می‌تواند خشونت‌های جنگ‌های تروریستی را منزوی کند.

با ایجاد بازارهای مشترک، سیستم‌های دفاعی منطقه‌ای در چارچوب حقوقی، آمد و شد گسترده و تبادلات و با کاشت درخت دوستی، فضای زیست‌مشترکی آفرید که شهروندان ایرانی، ترکیه، مصر و شبه‌قاره هند و آسیای میانه و اعراب و ... در چارچوب فرهنگی دموکراتیک و محترم شمارنده حقوق همگان و به‌ویژه اقلیت‌ها، بتوانند در سایه اقتصادی شکوفا، با طرد جنگ و تروریسم در امنیت و آرامش و صلح در کنار هم زندگی کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها