داعش بالاخره معاذ کساسبه؛ خلبان اردنی را به شکل فجیعی کشت. داعش ویدئوی جنایت خود را در اینترنت منتشر کرد. بسیاری از مردم جهان، حتی بدون دیدن این ویدئو و صرفا با شنیدن این خبر، «شوکه» شدند. بعد از پخش این خبر، سیل «محکوم می‌کنیم»ها و «رجزخوانی‌های سیاسی» از خاورمیانه تا واشنگتن جاری شد، دولت اردن هم به تلافی اقدام داعش، دو زندانی وابسته به گروه‌های تکفیری را اعدام کرد.
کد خبر: ۷۶۷۴۴۱
قهرمان این نمایش کیست؟

برای کسانی که از ابتدا در جریان اخبار اسارت «معاذ» در دست داعش و سپس اسارت هارونا یوکاوا و کنجی گوتو دو تبعه ژاپنی، و نیز پیشنهادهای داعش برای آزادی این اسرا و استقبالی که از سوی دولت‌های ژاپن و اردن از این پیشنهادها شده بود، قرار داشتند، شگفتی این اتفاق بیشتر بود.

چرا داعش چنان پیشنهادهایی داد، ولی بعدا پیگیر معاوضه اسرا با ساجده ریشاوی نشد؟ در مقابل این پرسش که در ذهن دیگران چه می‌گذرد، نمی‌توان پاسخ قاطعی داد و این پرسش زمانی سخت‌تر می‌شود که موضوع آن «رهبران داعش» باشند.

اما اگر درصدی از هوش و ذکاوت را برای این «شبه مجنونین» عصرمان قائل باشیم، می‌توانیم درباره انگیزه‌ها و دستاوردهای آنها از این ماجرا حدس‌هایی بزنیم:

الف ـ داعش پس از ارائه پیشنهاد مبادله اسرای ژاپنی و اردنی، مستقیما وارد مذاکره با دولت‌های این دو کشور شد، و آنها را واداشت تا آشکارا و به شهادت رسانه‌های دنیا، به خواسته داعش رسمیت دهند.

ب ـ طی این مدت، تبادل این اسرا به اخبار اول رسانه‌ها مبدل شد. بعد از استقبال ژاپن و اردن، مرگ و زندگی سه اسیر ژاپنی و اردنی، دست‌کم طی چند روز، میل و آرزوی مشترک بسیاری از مردم شرق و غرب جهان شد؛ آرزویی که تحقق آن در دست خواست و اراده داعش بود.

ج ـ این آرزوی مشترک رفته‌رفته، از شکل حداکثری به شکل حداقلی تقلیل پیدا کرد. با مرگ هارونا و کنجی، هنوز جذابیت این داستان ادامه داشت، شاید تنها «شخصیت مثبت» سناریویی که خالق آن داعش بود، در انتها نجات یابد.

د ـ اما نویسنده این سناریو، داستان را با یک سکانس جنون‌آموز ادامه داد و هر چه جسارت و جنون خالق نمایش بیشتر، میخکوب شدن بیننده در برابر پرده نمایش بیشتر. داعش مبدل به موضوع کینه عمومی شد، ولی با همین کار، بیش از پیش قدرت خود را به رخ کشید.

ه ـ همه چیز این داستان، به سود این هویت «هیولاگونه» و «پیش‌بینی‌ناپذیر» پیش رفت. اما این انتهای داستان مدنظر داعش نبود. انتهای داستان را بازیگرانی رقم زدند که شاید خود، از این‌که خواست خالق «نمایش» را رقم می‌زنند، آگاه نبودند: اعدام «ساجده ریشاوی»! دولت اردن، بعد از مذاکره با داعش، عملا این گروه را در حد یک «دولت» طرف مذاکره به رسمیت شناخت، و بعد از اعدام تلافی‌جویانه ـ و نه مبتنی بر قانون ـ زندانی «تکفیری» خود، جایگاه خود را به مثابه یک دولت، در حد مقابله به مثل با یک گروهک، تقلیل داد.

این تفسیر از ماجرا وقتی تقویت می‌شود که دریابیم ساجده ریشاوی، اصلا عضو داعش نبود، و داعش با رد پیشنهادی که خود مطرح کرده بود، عملا نشان داد که برای جان این زن، اهمیتی قائل نیست.

پیشنهاد داعش برای تبادل اسرا، صرفا شخصیت‌سازی برای تکمیل سناریو بود. سناریویی که خالق آن، همچون «جان دو» (شخصیت جانی فیلم «هفت» فینچر) کل داستان را با مهارت تمام هدایت می‌کند، تا این‌که نهایتا به اراده او، «دیوید میلز» (شخصیت پلیس در فیلم «هفت») شلیک کند، شلیکی که پیش از هر چیز، تحقق اراده جان دو، و پیروزی او بود.

شاهد پیروزی داعش این است که این گروهک مفاهیم ارزشمندی چون دولت و قانون را در بازی «خشونت برهنه» خود به سخره گرفته و واکنش‌های رقبا و دشمنان خود را تابع اراده خود کرده است. داعش به‌وسیله نمایش‌های یوتیوبی خود، «خشونت» را به امری عادی مبدل کرده است. این‌قدر عادی که دیگر بیننده‌های بی‌شمار فیلم‌های آنها، به صحنه «سر بریدن» واقعی واکنشی نشان ندهند!

حسین شقاقی - دبیر گروه اندیشه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها