یک روز برای سرکشی به بازداشتگاه رفتم که در آنجا با مرد جوانی به نام احمد روبهرو شدم. احمد از اهالی سرشناس شهر بود و وضع مالی خوبی داشت. دیدن او در بازداشتگاه برایم تعجبآور بود، به همین دلیل، علتش را سوال کردم. احمد سکوت کرد و فقط مدعی بود او را اشتباهی دستگیر کردهاند.
پروندهاش را از مامور کلانتری گرفتم تا علت بازداشتش را متوجه شوم. ماموران او را همراه زن جوانی به نام سیما در یکی از باغ هایش دستگیر کرده بودند. این در حالی بود که سیما دو روز قبل ناپدید شدن همسرش را به ماموران اطلاع داده بود. به موضوع مشکوک شده و از مسئول بازداشتگاه زنان خواستم سیما را برای بازجویی به اتاق من بیاورد.
سیما در حالی که دختر بچه چهار سالهای را در آغوش داشت وارد اتاق شد. نگاهش را به زمین دوخته بود، پرسیدم اینجا چه میکنی؟ که جواب داد؛ شب گذشته در باغ دوست شوهرش بوده و به این دلیل بازداشت شده است.
ماجرا برایم جالب بود و از زن جوان خواستم تا دخترش را روی صندلی بخواباند که در ادامه بازجوییها گفت: همسرش از دو روز پیش که از خانه خارج شده، دیگر به خانه بازنگشته و او نیز از ترس به باغ دوست شوهرش رفته است. احساسم میگفت این زن دروغ میگوید، به همین علت سراغ احمد رفتم. او به این راحتیها حرف نمیزد و با اظهارات ضد و نقیض سعی داشت تا مرا از مسیر تحقیقات گمراه کند، انگار از قبل با زن جوان حرفهایشان را یکی کرده بودند.
بازجویی از آنها ادامه داشت تا این که صدای گریه دخترک را شنیدم و خودم را به او رساندم، دختر کوچولو سراغ مادرش را میگرفت و گریه میکرد و پس از دقایقی با خوراکیهایی که برایش خریدم آرامش کردم.
نیم ساعت بعد که دخترک آرام شد و موفق شدم اعتمادش را جلب کنم درباره پدرش پرسیدم که او با شیرین زبانی جواب داد؛ پدرم همراه با دایی احمد با موتور از خانه خارج شد و چند ساعت بعد دایی برگشت ولی پدرم را دیگر ندیدم!
همین سرنخ برایم کافی بود تا دوباره زن جوان را تحت بازجویی قرار دهم. زن دروغگو زیربار نمیرفت و ادعا میکرد دخترش دروغ میگوید.
سعی کردم تا حقیقت را در کمترین زمان روشن کنم، بنابراین از احمد بازجویی کردم و به او گفتم که زن جوان به همه چیز اعتراف کرده و از سویی دخترک نیز دیده که او با پدرش از خانه بیرون رفته است.
احمد هاج و واج مانده بود و به لکنت افتاد و ادعا کرد که میخواهد حقیقت را بگوید. او گفت «من با نوروزعلی دوست و با هم صمیمی بودیم. چند باری به خانهاش رفتم تا این که ناخواسته با همسرش رابطه دوستی برقرار کردم به طوری که هر روز چند ساعت با هم تلفنی صحبت میکردیم، پس از مدتی سیما از من خواست تا با یکدیگر ازدواج کنیم، قبول نکردم و گفتم که شوهر دارد و این کار نشدنی است و قرار شد تا از شوهرش طلاق بگیرد ولی نوروزعلی حاضر به این کار نشد. سیما که همچنان بر خواستهاش اصرار داشت از من خواست تا شوهرش را به قتل برسانم، ترسیده بودم و سعی کردم رابطهام را با او قطع کنم. سه شب پیش با من تماس گرفت و خواست سریع به خانهاش بروم. من هم بیاطلاع از نقشهای که در سر دارد خود را به آنجا رساندم. نوروزعلی بیهوش روی زمین بود. سیما گفت؛ به شوهرش قرص خوابآور خورانده و امشب زمان خوبی برای عملی کردن نقشه قتل است. خواستم از خانه بیرون بزنم که سیما تهدید کرد که اگر به حرفش گوش نکنم خود و دخترش را میکشد و نامهای مینویسد که چه ماجراهایی در کار بوده و دلیل اصلی این خودکشی من بودهام. نه راه پس داشتم و نه راه پیش. توان فکرکردن نداشتم و مجبور بودم به دستورات زن فتنهگر گوش کنم. نوروزعلی را که نمیتوانست روی پاهایش بایستد، ترک موتورم سوار کردم و به سوی جنوب شهر رفتم و پس از خروج از شبستر به جاده خاکی حرکت کردم که در مسیر با چاهی روبهرو شده و دوست خود را به داخل آن انداختم. سیما بعد از اینکه فهمید شوهرش را به قتل رساندم، فقدان شوهرش را اعلام کرد و قرار بود پس از چند ماه طلاق غیابی بگیرد و با من ازدواج کند که این رویا به 48 ساعت نکشید.سه روز از این ماجرا میگذشت و باید جسد را پیدا میکردیم. همراه با رئیس اداره و چند نفر از همکاران و با راهنمایی عامل اصلی جنایت به خارج از شهر رفتیم و بعد از جستجوی بسیار چاه را پیدا کردیم. چاه عمیقی بود و نمیتوانستیم به داخل آن برویم. از آتشنشانی کمک خواستیم و تا آمدن آنها بالای دهانه چاه مشغول صحبت بودیم. لحظهای ناخواسته همگی آرام شدیم که صدای ضعیف کمک شنیدیم، صدای کمک دوباره تکرار شد، نوروزعلی زنده بود. امدادگران آتشنشانی هم در محل حاضر شده و پیکر نیمه جان مرد جوان را از چاه بیرون آوردند. نوروزعلی به بیمارستان منتقل شد و از مرگ نجات پیدا کرد.بارها از خودم پرسیدم که اگر آن دختر از خواب بیدار نمیشد و با ما حرف نمیزد آیا میتوانستیم پرونده به این مهمی را کشف کنیم؟ براستی خداوند آگاه به امور است.
تنظیم: علیرضا افشار
خاطرهای از ستوان دوم سیدمحمد ایرانی
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه