من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

دید معنوی و واکاوی ژرف عارفان در شناساندن ابعاد روحی انبیای عظام احدیت به هستی‌شناسی عرفانی و مراتب خلقت می‌انجامد و نیز از این منظر نبی و ولی واسطه فیض بین خالق و مخلوق‌اند تا انوار قدسی خداوند را بر عالمیان بتابانند و ایشان را متوجه اصل و سرمنزل ازلی و ابدی خویش کنند تا در قوس صعود و رجعت به سوی پروردگار(انالله و انا الیه راجعون) با توشه آخرتی و بار معرفتی، جسد را در لحد نمایند و فلاح راستین را ادراک کنند.
کد خبر: ۷۵۰۳۷۸
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

عزیزالدین نسفی در این باره می‌نویسد:«بدان که نبی دو روی دارد، ‌یک روی به طرف خدای‌ و یک روی به طرف بندگان خدای، ‌از جهت آن که از خدای فیض می‌گیرد و به بندگان خدای می‌رساند. آن روی که به طرف خداست که از خدای فیض قبول می‌کند، ‌ولایت نام است،‌ که ولایت، نزدیکی است و این روی را که به طرف بندگان خدای است سخن خدای به بندگان می‌رساند نبوت نام دارد،‌که نبوت آگاه کردن است.» 1

از سویی دیگر از وظایف انبیا، رسانیدن ابنای بشر به کمال حقیقی ایشان بر حسب استعداد روحی و مرتبت معنوی اشخاص است تا از این طریق سعادت حقیقی رخ نماید. سیدحیدر آملی در اسرار الشریعه می‌نویسد:«بدان ضوابط کلیه و جمله قواعد مقرره بین انبیا رسل و اولیا و ائمه از آدم تا پیامبر(ص) ما و از او تا مهدی(عج) این است که تمام انسان ها به کمال معین خویش به حسب استعداد و قابلیت خود و خروج از درَک نقصان و جهل به حسب طاقت و جهدشان برسند.» 2

بر این باور، ختم المرسلین و ‌خاتم النبیین که درود خدا و فرشتگان مقربش بر او و خاندان مطهرش باد،‌ روحی است مجسم که از اعلی درجات قرب حق نزول اجلال فرموده تا دایره رسالت را ختم و بقای ولایت را به ولایت باطنی خویش ایجاد و ابقا نماید.

از این رو وقتی به مقام خاتمیت نظر می‌شود باید جمیع نقصان‌ها به کمال و قوه ها به فعل بدل گردد تا جامع و کامل باشد و نیز باید شخص خاتم تجلی تامه اسما و صفات الهی در عالم شهود باشد زیرا اعلی درجات انسانیت را جالس است و مراتب خلقت نیز بنا بر قاعده امکان اشرف از اشرف به اخس در سیران و فیض پاشی است.

در رساله سپهسالار می‌خوانیم:«چون ظهور نبوت را منتهی گردانید و دایره رسالت را مختوم،‌ بر نقطه وجود خلاصه وجود گردانید مظهر محمد را که اعظم و اجمل مظاهر است چنان‌که گفت

لطف خدای جمله کمالات خلق / را یک چیز کرد و بدو داد نام مصطفی» 3

این جامعیت و کاملیت، رحمتی است که خداوند بر امت محمدی(ص) ارزانی داشته تا به‌واسطه وجود نورانی حضرتش بیش از پیش به قرب الهی نزدیک شده، از رشحات قدسی و نفحات الهی بهره‌مند گردند زیرا آخرین پرده از چهره هستی به واسطه نزول قرآن بر سینه بی‌کینه محمدی(ص) برکنار رفته 4 (سه پرده دیگر به واسطه تورات، و انجیل و زبور از مقابل دیدگان باطنی بشر زدوده شده بود) و جمال دل آرای محبوب بی‌نقاب در تجلی است اما از شدت تجلی در حجاب است.

از این‌رو پیروان صدیق حضرتش را راه برای رسیدن به قرب محبوب فراهم اما دشوار است و سعادت حقیقی ترسیم و راه وصول بدان از دریچه وجود محمدی(ص) روشن و نورانی است.

شیخ محمود شبستری در این باره در «حق الیقین فی معرفه رب العالمین» می‌نویسد: «از سعت دایره ظهور خاتم‌النبیین(ص) که مظهر اسم رحمن است و آن غایت کمال نبوت و صفای مظهریه است ولایت تام به ظهور آمد تا جامع مخالفات دایره طرق گشت و سعادت در متابعت او منحصر شد... چون عارف به این مقام رسید متحقق شود یعنی از ولایت نبی بی واسطه دیگر، استفاضه نور کند اکنون از مرشد خارجی مستغنی شود.»5

این‌گونه توجه به هستی و مراتب آن از خواص توحید اشراقی در مقابل توحید عددی است و این منظری است که مولای متقیان پیش روی عارفان باز نموده‌اند زیرا در خطبه‌های پُر بهای خویش هیچ موجودی را همسنگ نبی قلمداد نفرموده و خدای متعال را با عدد و صفت، توصیف نفرموده‌اند.

اما جلوه ای دیگر از حقایق معنوی رسول خاتم(ص)،‌ مفهوم حقیقت محمدی است که آن را فوق مراتب خلق و ایجاد و قرب و بعد می‌دانند و آنجایی است که بنابر تصریح قرآنی ملک مقرب الهی یعنی جبرئیل که در عرف عرفان به عقل اول تعبیر می‌شود از همراهی حضرتش در معراج باز ایستاد و محمد(ص) بالارفت تا به اندازه دو کمان و بلکه نزدیک‌تر شد.

چون گذشت احمد ز سدره و مرصدش وز مقام جبرئیل و از حدش

گفت او را هین بپر اندر پی‌ام

گفت رو رو من حریف تو نی‌ام

باز گفت او را بیا ای پرده سوز

من به اوج خود نرفتستم هنوز

گفت بیرون زین حد ای خوش فرّ من

گر زنم پری بسوزد پر من

این مقام را به روایت عارفانه فیض مقدس،‌ کون جامع و حق مخلوق به و نفس رحمانی نیز می‌نامند و جایگاهی است که عالمیان همه بدو نظاره می‌کنند و از او فیض می‌گیرند.

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر این یک میم غرق است

وجود بی‌مثال و دل آرای ختم المرسلین(ص) سبب جهش روحی در عالم شد و حضرت قرآن که غیب مکنون بود توسط حضرتش از آسمان قدر به کره ارض نازل گردید که عالمیان را تا ابدالآباد راهبر به سوی جان جانان باشد و معنویت حقیقی را عیان نموده و دلیل آن باشد.

از این رو در فراق ختم المرسلین(ص) که بعد از سپری شدن قرن ها هنوز جانکاه است دردِ بُعد و دوری از حقیقت محمدی و فاصله ادراک بشری از سعادت و رستگاری ادامه دارد، آن رستگاری که وعده داده شده بر مومنین و کسانی که سبقت در نیک رفتاری می‌گیرند و کسانی که در راه خدا و رسولش جهاد باطنی می‌نمایند. شاید این بیت شیخ اجل سعدی زبان حال دردمندان فراق محمدی(ص) باشد تا زمانی که دامن مقصود به کف آرند.

ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

پا نوشت‌ها:

1ـ الانسان الکامل، ‌عزیزالدین نسفی، ‌هانری کربن و ماریژان موله، ترجمه سیدضیاالدین دهشیری، ‌طهوری1386

2ـ اسرار الشریعه،‌سیدحیدر آملی،‌به اهتمام سید محسن موسوی تبریزی،‌نور علی نور 1382

3ـ ‌رساله سپهسالار،‌فریدون سپهسالار،‌تصحیح محمد افشین وفایی،‌سخن 1387

4ـ تفسیر قرآن،‌عباسعلی کیوان قزوینی،‌به اهتمام جعفر پژوم،‌ نشر سایه 1384

5 ـ‌ حق الیقین فی معرفه رب العالمین،‌شیخ محمود شبستری،‌تصحیح رضا اشرف زاده،‌اساطیر 1387

هوشنگ شکری / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها