کیهان:فتنه فراموش نمیشود!
«فتنه فراموش نمیشود!»عنوان یادداشت میهمان روزنامه کیهان به قلم سیده آزاده امامی است که در آن میخوانید؛بیش از پنج سال از انتخابات ریاست جمهوری دهم میگذرد، انتخاباتی که میرفت به سبب شکوه حضور 85 درصدی ملت، تا سالهای سال «آئینه دق» باشد برای آنها که همه هنرشان آوردن 20 تا 30 درصد مردمشان پای صندوقهای رأی است و با این حال ادعای دموکراسیشان گوش فلک را کر میکند و تازه لشکر میکشند به این سوی دنیا تا به ما «مردمسالاری» بیاموزند!
اما عدم تمکین نانجیبانه گروهی فتنهگر به رأی مردم، حلاوت این پیروزی را به کام ملت تلخ و فرصتها و هزینههای بیشماری را که میشد در جهت اعتلای مادی و معنوی کشور به خدمت گرفت، مصروف رفع فتنه و توطئه نمود.
حال برخی میپندارند گذر زمان خواهد توانست گرد فراموشی بر گناه فتنهگران افشانده، جنایت و خیانت آنان را از خاطر نظام و ملت ببرد. از این روست که در سطوح مختلف تلاشهایی آغاز شده است برای ایجاد فضایی در کشور که ضمن آن فضا از فتنه «حساسیتزدایی» شود! تمرکز این تلاشها بر آن است که «فتنه» را تا سطح یک «کدورت» و غایت آن یعنی «براندازی» را تا حد یک «اعتراض» و «انتقاد» ساده فرو کاسته، با یک «صلوات» ماجرا را فیصله داده و چه بسا در افقی دورتر نیمنگاهی هم به بازگرداندن سران فتنه به سطوح حاکمیتی نظام داشته باشند! برخی هم که پا از این حد فراتر نهاده، گستاخانه جای متهم و شاکی را عوض کرده و با مظلومنمایی سران فتنه، گویی حتی نظام را بدهکار آنان نیز میپندارند و بلکه بر این باورند که نظام بایستی از سران فتنه عذرخواهی هم بکند که چرا به آنها اجازه براندازی نداد!
شواهد و قرائن متقن اما جملگی حکایت از آن دارد که هیزم فتنه، برخلاف تصور برخی سادهلوحان، نه در شبهای مناظره و وقایع پس از آن، که از بیش از 10 سال پیش از آن مهیا شده بود؛ چنان که ناروا نخواهد بود اگر فتنه شوم 88 را تالیتلو فتنه ننگین 78 به حساب آوریم، که آنگونه که دیدهبان حکیم انقلاب فرمودند با یک «برنامهریزی» حساب شده «10 ساله» و با صحنهگردانی بیواسطه شیطان بزرگ و رژیم نامشروع صهیونیستی و برخی دولتهای غربی و مشتی اعوان و انصار داخلی آنها رقم خورد. سناریویی که در خیال خام خود پرونده نظام را بسته و فاتحه انقلاب را هم خوانده بود!
عنایت به این نکته و نیز ضرورت عبرتپذیری از فتنه به منظور پیشگیری از تکرار وقایع مشابه است که سر تذکر مکرر رهبری را نسبت به تمسک به «بصیرت» در تحلیل وقایع، باز مینمایاند. نیز از همینروست که «فتنه» و «فتنهگران» از پربسامدترین واژهها در بیانات سالهای اخیر ایشان بوده است و گزاف نخواهد بود این ادعا که ایشان تقریباً در تمام سخنرانیهای بعد از انتخابات 88 به این موضوع پرداختهاند. این گواه آن است که رهبر انقلاب اجازه نمیدهند کسانی بخواهند بر این جنایت پرده فراموشی کشیده، طوری وانمود کنند که انگار نه انگار اتفاقی افتاده و خانی آمده و خانی رفته است! ایشان بیش از هر کسی تعمد دارند مکرر از فتنه و جنایت سران فتنه یاد کنند تا کسی نتواند با این خیال خام که ماجرای فتنه گذشته و گذر زمان خاطره این جنایتها و خیانتها را از ذهن نظام و مردم انقلابی زدوده، بی هیچ هزینه و تبعاتی در صدد «تطهیر» سران فتنه برآید!
حتی اگر سادهلوحانه و کودکانه بر تمام شواهد موجود چشم بپوشیم و فتنه را پدیدهای پساانتخاباتی بدانیم، باز هم به اعتبار حمایت تمام عیار همه دشمنان نشاندار انقلاب- از رژیم صهیونیستی و آمریکا و برخی دولتهای غربی و عربی گرفته، تا گروههای ورشکستهای نظیر کومله، پژاک، منافق، سلطنتطلب و حتی گروهک ریگی- از سران فتنه، کمترین شائبهای در نقشآفرینی آنان در توطئهای که اساس نظام را نشانه رفته بود، باقی نمیماند! این فرضیه عوامانه نیز که «جنابعالی هم اگر به رویهای در جمهوری اسلامی اعتراض کنید آنها پشت سر شما قرار میگیرند...» کاملاً مخدوش و نامعتبر است، به سبب آنکه نظام 8 ماه تمام (از 22 خرداد تا 22 بهمن 88) باسعه صدر و متانتی مثالزدنی به فتنهگران فرصت داد تا با مرزبندی روشن نسبت به دشمنان مسلم انقلاب، امید آنان را ناامید ساخته و راه را بر هرگونه شبهه وجود ارتباط پیدا و پنهان بین خود و آنها مسدود نمایند، 8 ماه تمام بزرگان نظام مشفقانه فتنهگران را نصیحت کردند که اعتراض خود را بهسان یک «اختلاف خانوادگی» دانسته، در چارچوب موازین خانواده پیگیر مطالبات خود باشند و به آغوش انقلاب بازگردند؛ اما آنها نه تنها حتی یک بار لب به رد این حمایتها- که قالبهای مختلف لفظی و مالی و اطلاعاتی و رسانهای و... داشت- نگشودند، که شکایت خود را به بیدادگاه طاغوت برده، از شیطان برای پیروزی در آن ماجرا استمداد کردند و مهر تأییدی بر مدعای صهیونیستها زدند که به راستی سرمایههای آنان در مقابله با نظام اسلامی به حساب میآیند!!! سرمایههایی که ارادت خود را با شعار «نه غزه، نه لبنان» به اثبات رساندند. این فرصت 8 ماهه همچنین اتمام حجتی بود برای آنان که همچنان سادهاندیشانه میپنداشتند فتنهگران را با بیگانگان و دشمنان دیرینه انقلاب سر و سری نیست وگرنه چه زحمتی داشت یک موضعگیری و مرزبندی صریح از سران فتنه که دندان دشمنان دندانتیز کرده انقلاب را در دهانش خرد کند، اگر حقیقتاً از آنها بری بودند!
و نه تنها این، چندی پیش هم که «توبه» و ابراز ندامت سران فتنه از تهمتهایی که به دروغ به نظام نسبت دادند و سبب تحمیل چنان هزینههای گزافی شدند، به عنوان مقدمهای برای بازگشت آنها از مسیری که در پیش گرفته بودند مطرح شد، فرزند یکی از آنها در موضعی وقیحانه اعلام کرد: «آرزوی عقبنشینی پدرم را به گور خواهید برد»!
حال با وجود چنین گستاخیهای صریحی، چگونه برخی همچنان میتوانند مدعی وفاداری سران فتنه به انقلاب و نظام و رهبری باشند و در حالی که آنان وقیحانه بر مواضع خود پای میفشارند درصدد تطهیر آنها برآمده، توبه نکرده، با آنان معامله جناب «حر» بکنند! آنها خود از این موارد بیاطلاعاند، یا خدای ناکرده نظام و ملت را سفیه پنداشتهاند؟ از اینروست که «کدورت» دانستن فاجعهای که رهبری معظم انقلاب با همه سعه صدر و صبوریشان از آن به عنوان «ظلم بزرگ»ی یاد کردند که نظام را تا «لبه پرتگاه» به پیش برد، حقیقتاً یا نشان از بیبصیرتی است، یا غرضورزی و شیطنت!
جرم فتنهگران تنها این نیست که با دروغ کثیف «تقلب» حماسه حضور دشمنشکن ملت را به تهمتی دشمنشادکن بدل کرده، کیان و اساس نظام را نشانه گرفتند، بلکه خیانت دیگر آنجایی بود که با دادن گرای نقاط ضعف اقتصادی کشور به بانیان بیرونی فتنه، درصدد جبران ناکامی اهداف شوم فتنه 88، یعنی براندازی نظام، از طریق تحریم و فتنههای دیگری برآمدند! و اینکه تحریمها حاصل «مقاومت هستهای» عنوان شد متأسفانه آدرس غلطی بود که در انتخابات سال گذشته به ملت داده شد و حال که علیرغم تعدیلها و تعلیقهای بیسابقه فعالیتهای هستهای تحریمها همچنان دستنخورده و بیتغییر باقی مانده است، صادقترین گواه بر نادرستی ادعایی است که متأسفانه دستاویز بهرهبرداریهای سیاسی خاص قرار گرفت!
از اینروست که «فتنه» و جرم «سران فتنه» هرگز از یادها نخواهد رفت، آنچنان که رهبر عالی مقام نظام در پاسخ به این توهم و سودای برآمده از آن یعنی تطهیر فتنهگران و نادیده گرفتن جنایات آنها قاطعانه فرمودند: «من قبلاً درباره بصیرت صحبت کردهام و اینکه نباید راه شهدا و راه انقلاب را گم کنیم. جرم اینها بزرگ است و اگر امام(ره) بودند شدیدتر برخورد میکردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعاً شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کردهایم.»
خراسان:ملاحظه و فساد
«ملاحظه و فساد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا قربانی است که در آن میخوانید؛وجود فساد و ناراستی در جامعه انسانی به خودی خود تابع ذات بشر است که فرشته خویی و دیو صفتی را با هم در یک قالب دارد و این انسان مختار و شرایط محیطی است که او را در چه مسیری قرار خواهد داد. ممکن الخطا بودن آدمی هم ناشی از همین خصلت اوست. با این همه، رضایت خالق و همه تعالیم انبیای الهی در این است که انسان در مسیر راستی و درستی قرار گیرد و از ناراستی بپرهیزد.
فساد ستیزی یکی از آرمان های بنیان گذاران جمهوری اسلامی بوده و امام راحل رحمت ا... علیه و رهبر معظم انقلاب اسلامی هم همواره برای مراقبت در برابر این آفت خطرناک توجه و هشدار داده اند. قوانین موضوعه کشور هم مبتنی بر تعالیم اسلامی بر مبارزه با فساد تأکید دارند و در افکار عمومی مردم و مسئولان هم احتمالاً کسی را نمی توان یافت که حداقل در ظاهر از فساد برائت نجوید. با این همه جنبه هایی از فساد، حداقل آنچه صورت ملموس تری دارد در حوزه اقتصاد، در جامعه نمود آشکار دارد و متاسفانه گریزی از اعتراف به آن نیست. به راستی مشکل کجاست؟ و مبارزه با این پدیده مضموم از کجا باید آغاز شود؟ بی شک، همه معتقدیم که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست، در مسلمانی ماست».
نوشتن درباره فساد و خواندن و شنیدن رقم های نجومی مربوط به این رذیله اجتماعی دل آدمی را خون می کند، همچنان که می توان نارضایتی و خون دلی که از قلم امام جامعه مسلمین در جواب کوتاه اما معنادار ایشان به معاون اول رئیس جمهور که خواستار صدور پیامی برای همایش ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد شده بود را دید. به این دو سؤال حضرت آقا در مرقومه کوتاه اخیر دقت کنید؛ «مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟»، «چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمی گیرد که نتیجه را همه به طور ملموس مشاهده کنند؟» همانگونه که مقام معظم رهبری تلویحاً اشاره کرده اند مبارزه با فساد تنها با سمینار و همایش و نشست و برخاست و جلسه و تشکیل ستاد ریشه کن نمی شود؛ که اگر شدنی بود، باید تاکنون برکتی از این اقدامات نصیب جامعه می شد. سخنرانی رئیسان محترم قوای سه گانه را هم که مرور کنیدو دیدگاه های منتشر شده از زیر مجموعه های حضرات، اعم از چپ و راست سیاسی را که کنار هم بگذارید، ملاحظه خواهید کرد که آقایان سر هر موضوع سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که با هم اختلاف نظر داشته باشند، بحث فساد که می شود، حرف واحدی می زنند و از آن اعلام برائت می کنند. (کاری نداریم به اینکه نوبت به مصداق که می رسد، هرکدام انگشت اتهام را به سوی دیگری و گذشتگان نشانه می رود).
بنابراین مبارزه با فساد به جای آنکه محتاج نشست و همایش و ستاد باشد، بیشتر از هرچیز نیازمند یک عنصر اساسی دیگر است؛ «تصمیم!» همان که در پیام کوتاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی چنین رخ نموده است: «توقع من از آقایان محترم این است که چه با سمینار و چه بدون آن، تصمیمات قاطع و عملی بدون هرگونه ملاحظه ای بگیرند و اجرا کنند.» طبیعی است که مقدمه تصمیم، آن هم از نوع قاطع و عملی آن، مستلزم باور به وجود فساد، اعتقاد به مبارزه با آن، در اختیار داشتن وسیله شناسایی آن و عزم و اراده است. همه این عناصر که کنار هم قرار گیرد، کنار گذاشتن «ملاحظه» است که به نظر راقم این سطور، گیر اساسی کار در همین واژه است. ملاحظه وابستگی و خویشاوندی سیاسی، ملاحظه در معرض خطر قرار گرفتن منافع مادی و معنوی، ملاحظه آبرو ریزی سیاسی و طایفه ای و حتی ملاحظه تشویش اذهان عمومی که این آخری بیشتر از همه دستاویز اهمال و کوتاهی قرار می گیرد.
فساد، فساد است. 123 میلیارد باشد، یا 123 هزار میلیارد. البته تبعات هریک متفاوت است، اما نقش هریک در رواج این منکر غیر قابل اجتناب است.
این رشته سردراز دارد و چنین مقالی، مجال قلم فرسایی بیشتر نیست و چه بسا نیازی هم به آن نباشد. پس چه باید کرد؟ از کجا باید شروع کرد؟ برگردیم به سؤال روشن حضرت آقا که «مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟» حتماً هست. بنای این نوشته هم متهم کردن هیچ یک از مسئولان محترم نیست، اما به نظر می رسد اگر کسانی که وظیفه مبارزه با پدیده شوم و اعتمادسوز فساد را در سطح کلان بر عهده دارند، برای شروع از نزدیک ترین فاصله قرابت کاری و سیاسی و اجرایی خود شروع کنند، و به اصطلاح بچه های جبهه «سرپل» پاکی در اختیار بگیرند، شانس رسیدن به موفقیت صدچندان می شود. اگر به فرمایش حضرت آقا «ملاحظه» کنار گذاشته شود، کار سختی نخواهد بود که بدانند سوءاستفاده از اطلاعات مهم تصمیم گیری های کلان اقتصادی، خودش منشاء فساد است. مثلاً اینکه مسئولی آگاه باشد که در آینده ای نزدیک قرار است واردات کالای خاصی آزاد یا منع شود، فلان نقطه جغرافیایی قرار است منطقه آزاد اقتصادی شود، یا چه بزرگراهی از چه نقطه شهری قرار است عبور کند و ... این رانت اطلاعاتی وقتی در اختیار اهلش قرار گیرد، منشاء فساد می شود، چنان که شده است و نمونه های فراوانی از آن قابل شمارش است.
انتساب نزدیکان سببی و نسبی از تبار سیاسی گرفته تا تبار خانوادگی به مسئولیت های وسوسه انگیز نمونه دیگری از منشاء فساد است. فرض کنید، نزدیکان یکی از مسئولان در یک سازمان مهم، ازقضا مسئول خرید همان دستگاه باشد و حالا قرار باشد کالایی با مبلغ راهبردی از داخل یا خارج کشور خریداری شود، پول های ناشی از پورسانت چنین معاملاتی قادر است تعداد کثیری از افراد را در معرض فساد قرار دهد. نتیجه آن می شود که افراد زیادی را می توان برشمرد که بدون اینکه اتهام دزدی و بالا کشیدن پول بانک و برنگرداندن تسهیلات و مانند آن متوجه آن ها باشد، رقم درآمدشان به صدها میلیارد تومان می رسد. درحالی که مروری بر سابقه آن ها، نه فرصتی برای کار تجاری نشان می دهد و نه حتی مجوزی برای ورود به چنین عرصه هایی. برای همه این نمونه های دم دستی متأسفانه مصادیق فراوانی وجود دارد. از قانون یا اصطلاح معروف از کجا آورده ای؟ بگذریم که ممکن است خواب کسانی را آشفته سازد، اما سؤال برانگیز است که کسی در طول عمر کاری خود حقوق بگیر باشد (برفرض در عالی ترین سطح) و هیچ میراث و گنجی هم نداشته، اما مانده چند صد میلیارد تومانی زندگی اش به چشم می آید. نمونه های این گریزگاه های فساد خیز فراوان است و برای کسانی که مسئولیت این مهم را عهده دارند، آشکار. برای مبارزه با فساد باید از همین جا ها شروع کرد. البته «بدون ملاحظه».
رسالت:سه گام تا ظهور یک سیاستمدار تمام عیار
«سه گام تا ظهور یک سیاستمدار تمام عیار»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حامد دهخدا است که در آن میخوانید؛گام اول: هوش و قوه تشخیص خود را بپرورید همه ما معتقدیم که سیاستمداران موفق، افراد «با هوشی» هستند. در طول تاریخ، هوش و قوه تمییز و تشخیص این گونه افراد، موفقیت و شهرت زیادی برای آنها و ملتهایشان به همراه داشته است. با هوش بودن، باعث میشود افراد از منافع و مصالح ملت، آگاهی برتر و به هنگامی داشته باشند. یک «سیاستمدار هوشمند» میداند چه زمان نقطه قوتهای سیاست به حدی میرسد که به ضعفهای آن تبدیل میشود. «سیاستمدار هوشمند» میداند که دستاوردهای دیروز، اگر به درستی استفاده نشوند، به ضعفهای امروز تبدیل میشوند. اینها اهمیتهای انکارناپذیر «هوش» برای سیاستمدار موفق هستند، اما ایده اصلی این گفتار این است که سیاستمدار علاوه بر هوش به «حکمت» هم نیاز دارد.
گام دوم: هوش خود را در دو جهت وسعت دهید
دو نوع «هوشمندی» برای سیاستمدار موفق قابل تصور است: یک نوع هوشمندی که آن را «هوش ایده پرداز» مینامیم، یعنی، سیاستمدار، پشتکار زیادی دارد، همیشه به دنبال چیزی است که ممکن است در آینده به فرصت تبدیل شود، مسائل را از همه ابعاد آن مورد توجه قرار میدهد، و به دنبال رویکردی بزرگ است، اما، لزوماً توجهی به فوت و فن اجرایی رویکرد بزرگ خود ندارد.
«هوش عملیاتی»، آن سنخ از هوشمندی است که فرد، مراقب و مترصد حوادث روز باشد و به مزیتهای عملیاتی در سیاست، به چرخه ایدهها و راه حلهای سیاسی و به نحوه مهار چالشهای به وجود آمده توجه کند. این نوع هوشمندی اگر به درستی به کار گرفته شود، به موقع و با تمرکزی که بیشترین سطح رضایت مردم را به وجود میآورد، در کوتاه مدت نتیجه خواهد داد.
و معمولاً سیاستمداران «با هوش»، کسانی هستند که در هر دو نوع هوش، نمره بالایی دارند. هم ذهن ایده پرداز قوی دارند و هم از هوش عملیاتی نیرومندی برخوردارند.
به همین ترتیب، تشکلهای سیاسی نیرومند، احزابی هستند که در کادر راهبری آنها افرادی با قابلیت بالا در هر دو حیطه حضور دارند و سهم مناسبی از تصمیم گیری ها به هر دو نوع هوش اختصاص مییابد.
گام سوم: هوش خود را در سه جهت عمق ببخشید
تلفیق دو نوع هوش، زمینه را برای چیزی بالاتر از «هوش» فراهم میسازد؛ «حکمت».
کسی که هم «هوش ایده پرداز» نابغهای دارد، و هم از «هوش عملیاتی» سرشار بهره مند است، نیاز به درک عمیقی از خود و جامعه و جهان را در خود احساس میکند. چگونه میتوان ایدههای خلاقی ارائه داد، و هم ایدههای خلاق را در عمل، به خوبی و به نحوی پایدار تحقق بخشید، بدون آنکه به ریشههای عمیق سیاست واقف بود. دیگر، تنها هوش و فراست و تند ذهنی کافی نیست، بلکه «حکمت» لازم است. یکی از تحلیلگران قلمرو استراتژی برای این وضعیت ممتاز، تعبیر «پیدا کردن ”ستاره قطبی“» را اطلاق میکند.
سیاستمداری که «حکیم» شده است و «ستاره قطبی» فن سیاست را پیدا کرده است، میتواند به نحوی پایدار و مطمئن کشتی جامعه را هدایت کند، ایدههای خلاقی برای پیشبرد جامعه ارائه دهد و هم تشخیصهای عملیاتی ممتازی فراهم نماید.
رسیدن به «حکمت»، بدون «خویشتن شناسی» و «تاریخ شناسی» و در نتیجه، «خداشناسی» عمیق میسر نیست که این ها نیز بدون «پرهیزگاری» و «ایمان» به دست نمیآید؛ این ها، در مجموع، مهارتهای لازم برای کامل شدن یک رهبر تمام عیار هستند؛ رهبری که یک ملت بتواند به او اتکا کند.
وقتی سیاستمدار به این سطح از پختگی برسد، یعنی «هوش ایده پرداز» و «هوش عملیاتی» نیرومندی از طریق ممارست بپرورد، و به «خویشتن شناسی» و «تاریخ شناسی» و «خداشناسی» عمیقی با وساطت «پرهیزگاری» و «ایمان» دست یابد، حالا او یک هدایت گر کامل عیار ملت است.
جمع بندی مطلب
سیاستمداران «با هوش»، که «هوش ایده پرداز» خوبی دارند، یا «هوش عملیاتی» ممتازی به کار میاندازند، و گاه حتی هر دو این ها را در خود جمع کردهاند، در کوتاه مدت یا میان مدت موفق هستند. آن ها شرایط روز دنیا و کشور را رصد میکنند، تدابیر نو به نو اتخاذ مینمایند، دائماً جلسه برگزار میکنند و پیشرفت ها را در برابر اهداف و برنامههای جاه طلبانه به تصویر میکشند، اما،...
اما، سیاستمداران «حکیم»، رویکرد ممتازتری دارند؛ آن ها ریشه کار خود را در یک هدف ناب قرار میدهند، این هدف را با انگیزههای نیرومند آبیاری میکنند، میوه این ایمان را به مردم خود منتقل میسازند، آحاد مردم را در جهت هدف نهایی بسیج میکنند، از هوش حساس شده تک تک مردم برای پیشبرد ریز ریز امور در کف جامعه استفاده میبرند، مدام با مردم خود در ارتباط هستند، و رهنمودهای کلی و جزئی لازم را صادر میکنند، و ملت را در یک مسیر بلند مدت تلاش برای بهبود و توسعه، از موهبت «استمرار»بهره مند میسازند. .
قدس:اوکراین، صحنه تقابل روسیه و آمریکا
«اوکراین، صحنه تقابل روسیه و آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر نورالدین میر عمادی است که در آن میخوانید؛بحرانی که از حدود یک سال پیش دراوکراین شروع شد، بتدریج از یک بحران ملی به بحران منطقه ای و پس از آن به شکل بین المللی گسترش یافته و بعید به نظر میرسد در کوتاه مدت راه حلی برای آن پیدا شود. ...
بر این مبنا از یک سو مسکواراده خود را برای حذف سیاست «تعامل» با آمریکا مستحکم ساخته و به سیاست «تقابل» با آمریکا روی آورده و می کوشد، جمهوری های سابق شوروی را در قالبی جدید به همکاری های بیشتر اقتصادی با روسیه جلب کند و با تقویت سازمان شانگهای، موقعیت خود را در برابر ناتو و آمریکا تقویت کند و ازسوی دیگر، اوکراین به صحنه جدال میان شرق و غرب تبدیل شده و غرب با مسلح کردن مخالفان، زمینه را برای به راه افتادن جنگ داخلی فراهم کرده است و درهمین حال مسکو در جبهه دیگری ایستاده و اوکراین را خطی دفاعی که به هیچ وجه امکان کوتاه آمدن از آن در رویارویی با غرب نیست، می داند.
نکته قابل توجه دیگر اینکه به نظر می رسد هنوز مدلی برای توسعه اوکراین یافت نشده و بر روی آن کاری صورت نگرفته و این کشور فقط می خواهد به اتحادیه اروپا بپیوندد، اما این در حالی است که پیوستن به یک نظام پولی واحد، نیازمند اصلاحات اقتصادی است که در اوکراین انجام نشده است.
در چنین شرایطی، اوکراین طرح درخواست خود مبنی بر پیوستن به ناتو را مطرح کرده، در حالی که روسیه مانع عضویت اوکراین در پیمان ناتوست، پیمانی که به صورت بالقوه تهدید درجه اول برای روسیه محسوب می شود. اگرچه عضویت اوکراین در ناتو در کوتاه مدت عملاً امکان پذیر نبوده و نیست، اما در هر صورت روسیه از لحاظ تهدید ژئوپلتیکی نمی تواند حضور نیروهای ناتو را در مرزهای غربی خود، بپذیرد، زیرا درسالهای گذشته و چه در دوران جنگ سرد، اوکراین همیشه نقش خط حایل بین روسیه و غرب را ایفا کرده است.
از آنجا که آمریکا نمی خواهد مانع تحولات اوکراین شود، تلاش خواهد کرد از طریق فشار های سیاسی، اقتصادی و رسانه ای روسیه را در انزوا قرار داده و در نهایت موضوع را از طریق راه اندازی یک جنگ نرم در داخل و از طریق عناصر غربگرا و نیز ایجاد فضا سازی رسانه ای در سطح بین المللی روسیه را به تجدید نظر در مسیری که در پیش گرفته است، وادار سازد.
بر این اساس روسیه تصمیم قطعی خود را برای تغییر مناسبات قدرت در آینده اروپا گرفته است و می کوشد از طریق احیای اقتدار روسها برجمهوری های سابق شوروی و نیز کشورهای بلوک شرق سابق، در صورت امکان وارد تقابل جدی با غرب شود تا نظام جدیدی بر اروپای قرن 21 حاکم گردد، نوعی نظام بی قطبی متکی به چند جانبه گرایی. البته دستیابی به چنین نظامی نیازمند همکاری کشورهایی مانند چین و هند با روسیه است که شانس این همراهی برای مسکو زیاد نیست، چنانکه کشورهای برجای مانده از بلوک شرق سابق به شکلی در جبهه مقابل هضم و جذب شده اند که به سادگی این کشورها نمی توانند مانند دوران جنگ سرد به حوزه اقتدار روسیه بپیوندد .
بنابراین تنها راه حل باقی مانده، پذیرش نوعی بی طرفی برای اوکراین مانند آنچه که دردوران جنگ سرد برای فنلاند وسوئد پذیرفته شد وهمچنین دادن اختیارات بیشتر به کریمه در چارچوب اوکراین فدراتیو خواهد بود.
چنین طرحی می تواند از یک سو مانع تجزیه اوکراین بشود و از سوی دیگر نگرانی روسیه برای از دست دادن اوکراین برطرف می گردد، زیرا اگر پذیرفته شود که اوکراین سیاست خارجی بی طرفی مثبت را در پیش بگیرد، به معنای آن خواهد بود که اوکراین عضو هیچ یک از پیمانهای امنیتی و نظامی منطقه ای و بین المللی نمی شود، اما در همان حالی که با روسیه روابط نزدیک خواهد داشت، می تواند مناسبات اقتصادی خوبی با اتحادیه اروپا برقرار سازد. درصورت تحقق چنین سناریویی، اوکراین به جای نقش سنتی خود که ایجاد خط حایل بین روسیه و اروپا بود، به پل ارتباطی روسیه با غرب تبدیل خواهد شد.
سیاست روز:کامرون به دنبال چیست؟
«کامرون به دنبال چیست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در ان میخوانید؛منابع خبری دیروز از سفر دیوید کامرون نخستوزیر انگلیس به ترکیه خبر دادند. این سفر در شرایطی صورت گرفته که انگلیس همواره از مخالفان پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا بوده و بعضا با ادعای حقوق بشر چالشهایی را بر سر راه ترکیه ایجاد کرده است. با این شرایط این سوال مطرح میشود که دلیل و اهداف این سفر چیست و کامرون چه اهدافی را پیگیری میکند؟
در کنار روابط اقتصادی و تجاری میان دو کشور، ادعای مقامات انگلیسی از این سفر هماهنگی میان طرفین در مبارزه با تروریسم با محوریت داعش عنوان شده است. آنها با برجستهسازی جایگاه طرفین در ناتو و نیز ائتلاف ضدداعش بر این ادعایند که به دنبال یافتن راهکاری فراگیر برای برقراری ثبات و امنیت در منطقه باشند و خواستار حمایت جهانی از این اقدامات شدهاند. برخی محافل رسانهای انگلیس نیز پا را از این فراتر نهاده و با برجستهسازی جایگاه انگلیس در مبارزه با تروریسم تغییر نگرش ترکیه برای همراهی با غرب در مبارزه با تروریسم را مطرح کردهاند. آنها بر این ادعایند که کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس با اعزام مقامات نظامی و سیاسی خود به ترکیه و حتی پذیرش امتیازاتی به آن، برآنند تا ترکیه را از حمایت تروریسم منصرف ساخته و به جمع ائتلاف به اصطلاح مقابله با داعش وارد سازند.
این ادعاها در حالی مطرح شده که رفتارهای ترکیه یعنی بحرانسازی در عراق و سوریه، طراحی برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع و حائل در مرزهای سوریه و ترکیه همان رفتارهایی است که کشورهای غربی در قبال تروریسم در منطقه انجام میدهند و تفاوتی میان آنها وجود ندارد.
با این شرایط میتوان گفت که ادعای طرح کامرون برای تغییر رفتار ترکیه ادعایی واهی برای پنهانسازی نقش انگلیس و آمریکا در پیرایش داعش و بحرانهای منطقه است با توجه به شباهتهای رفتاری انگلیس و ترکیه در قبال تروریسم میتوان هدف دیگری را برای کامرون در ترکیه در نظر گرفت و آن هماهنگی با ترکیه و ارتجاع عربی و صهیونیستها علیه جبهه مقاومت است.
دستاوردهای ارتش عراق و سوریه در مبارزه با تروریسم هراس حامیان تروریستها را به همراه داشته به گونهای که مستقیما برای حمایت از تروریست وارد عمل شدهاند که بمباران دمشق توسط رژیم صهیونیستی نمودی از آن است.
این گزینه زمانی تقویت میشود که منابع خبری از استقرار ناوگان دریایی انگلیس در بحرین و انتقال نیرو و تجهیزات آمریکا از افغانستان به کویت خبر دادهاند.
سفر کامرون به ترکیه را میتوان برگرفته از سراسیمگی غرب از دستاوردهای ارتش عراق و سوریه و جبهه مقاومت در منطقه و طراحی برای نجات تروریستها دانست هر چند که در ظاهر ادعای تغییر نگرش ترکیه برای ورود آن به عرصه مقابله با تروریسم مطرح میشود.
وطن امروز:فرار دولت از جنگ کارآمدی
«فرار دولت از جنگ کارآمدی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین بابازادهمقدم است که در آن میخوانید؛ دولت در همه روزهای پس از راهیابیاش به پاستور به مثابه عاملی برای ایجاد دوقطبیهای کاذب عمل کرده است. شاید به این ادعای تازه «جک استراو» نیز وضعیت فعلی نزدیک باشد که میگوید در راستای دستیابی به حقوق بشر باید «نیروهای خیر» را در برابر «مخالفان تغییر» در ایران تشویق و تقویت کرد و شاید هم خیر اما در هرحال این وضعیت دوقطبی مورد استفاده دشمنان جمهوری اسلامی نیز قرار میگیرد. اما مساله ما سوءاستفاده دشمن از این فضاسازیهای کاذب نیست، اگر چه نمیتوان وجود چنین وضعیتی را نیز انکار کرد، چرا که نشانههای آن به وفور در رسانههای غربی منعکس میشود. موضوع مهم در این دوقطبیسازی، خصلت کاذب و غیرمرتبط بودن اغلب موضوعات با زندگی مردم است؛ منجمله بحث رفع حصر از سران فتنه، رفع پارازیت از شبکههای ماهوارهای و مقابله با جمعآوری تجهیزات دریافت شبکهها از منازل، امر به معروف و نهیاز منکر و بهشت و جهنم اجباری.
از سوی دیگر از این فضای بهوجود آمده نهایت استفاده در ایجاد انحراف در افکار عمومی برده شده و تلاش میشود فضاهای ذهنی کاذب و فربه را بهوجود آورد که موضوعات مهمی همچون کارآمدی و کارآیی قوه مجریه به دست فراموشی سپرده شود یا در این تشویش اطلاعاتی مجالی برای طرح پیدا نکند. این اقدامات در حالی صورت میپذیرد که منتقدان درباره مسائل جدی همچون تورم و گرانی و بهطور مثال افزایش یکشبه 40 ـ 30 درصدی و بالاتر قیمت نان، نتایج صرف هزینههای کلان برای مذاکراتی با کیفیت معین، مباحث مربوط به یارانهها، مسائل کلی بانکداری و اقتصادی و نظام مالی مبتنی بر تحمیل بالاترین فشارهای اقتصادی بر اقشار معمولی کشور، آلودگی هوا و دهها مساله دیگر، مواضع جدی در برابر دولت دارند و آن را دنبال میکنند.
منتقدان دولت نه اسیدپاشان و نه مجریان طرح جمعآوری آنتنهای ماهوارهای و نه دلواپس و بیکار و نه اصولا اهل مناقشههای بیهودهاند، مساله اصلی و کنونی آنان ایجاد فضایی مناسب برای نقد عملکرد و فقدان برنامه برای اداره امور کشور توسط کسانی است که مدعی بودند با «کلیدهای طلایی» مشکلات کشور را ظرف مدت «100 روز» بازگشایی میکنند. کما اینکه در گذشته نیز همین منتقدان اقدامات و رویههای نامساعد، غیرعلمی و بعضا مخرب را در دولت پیشین نیز مورد انتقاد قرار داده و حتی مورد بیمهریهایی نیز قرار گرفتهاند اما همچنان دولت تلاش میکند منتقدانش را از اقمار دولت سابق معرفی کرده و راه را برای ایجاد بحثهای جدی درباره موضوعات مهمی همچون سلامت و معیشت مردم ببندد.
به هرحال منتقدان معتقدند رئیسجمهور برای وضعیت اقتصادی کشور هیچ برنامه مدون و روشنی ندارد، در سیاست خارجی نیز صرفا سیاستهای مماشات و عقبنشینیهای بیمورد در دستور کار قرار دارد، وضعیت در ارتباط با مسائل مقطعی اما مهمی همچون آلودگی هوای تهران و شهرهای بزرگ نیز همینگونه است و عالیترین مسؤول در تامین سلامت محیط زیست همچنان دروغ شاخدار سرطانزا بودن پارازیت ماهوارهها را دنبال میکند که پیش از این در دهها نوبت توسط رؤسای انجمنهای تخصصی سرطان کاملا و صراحتا رد شده است. دوقطبیسازیهای کاذب در حالی صورت میپذیرد که منتقدان معتقدند دولت موظف به رعایت اصل «شفافیت» در برنامههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و همینطور مناسبات بینالمللی است. مساله اصلی منتقدان، آسایش زندگی مردم است که به فرموده امیرالمومنین علی(ع) هدف از تشکیل حکومت اسلامی است. هدف منتقدان، بهبود و کاهش شاخص ضریب جینی بهعنوان شاخص فاصله طبقاتی، محرومیتزدایی و مقابله با بیکاری است که هزینههای مستقیم آن بر دوش ضعیفترین اقشار جامعه تحمیل میشود. منتقدان نگرانند که دستورهای تعدیل نیروی انسانی در ادارات مختلف وضعیت آتی این نیروهای حرفهای و فنی را با چه شرایطی روبهرو میسازد.
امروز منتقدان در اندیشه نان و زندگی در برابر ادعا و بیبرنامگی هستند و الا قوهقضائیه از توانایی و تخصصهای لازم برای مدیریت موضوعاتی همچون فیلترینگ و ماهواره و اسیدپاشی به قدر کافی برخوردار است و دیگر نیازی به درانداختن اینچنین موضوعات جنجالیای در آستانه حسابکشیهای مهم از دولت نیست. منتقدان حق دارند ماهانه آمار دقیقی از وضعیت شاخصهای اقتصادی و بهبود و خدای نکرده روند عکس آن یعنی کاهش سطح کیفیت زندگی در کشور را منتشر کرده و مجددا سوال کنند وعده ایجاد انقلاب اقتصادی در عرض 100 روز در کشور به کدام نقطه رسید و اساسا تا چه مقطعی قرار است در پاسخ به سوالهایی مهم از این دست به اقدامات دولت قبل ارجاع داده شوند؟ مسکن مهر که هم اکنون میزبان چند ده هزار شهروند ایرانی است، چرا رها شده است؟ در واقع مساله اصلی منتقدان با دولت اصل و اساس مسکن است نه آنتنهایی که احیانا در برخی از این ساختمانها به کار برده شده است. اما دولتیها در تاکتیکی روانی و رویکردی تبلیغاتی کار را از پی ساختمان به پشتبام کشانده و میکوشند منتقدان را به جای زمین بر آسمانی از اطلاعات و ابر کاذب آگاهی درگیر کنند. منتقدان به دنبال «جنگ کارآمدی» هستند نه«جنگ مواضع»؛ مساله منتقدان، مساله زندگی است.
جوان:چرا برنامه موشکی ایران نظارت بردار نیست
«چرا برنامه موشکی ایران نظارت بردار نیست»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛نظارت، کنترل و محدودسازی برنامه موشکی جمهوری اسلامی از اهداف راهبردی غرب در کنار موضوعاتی چون کنترل هستهای قرار دارد. در اظهارنظرهای مقامات امریکایی، اروپایی و صهیونیستی، به کرات این نوع هدفگذاری در قبال برنامه موشکی ایران ملاحظه میشود.
این نوع موضعگیریها سؤالات فراوانی را در اذهان کارشناسان پدید میآورد که مهمترین این سؤالات، چرایی تمرکز غرب بر قدرت موشکی ایران است. اهمیت این سؤال آنگاه بهتر فهم میشود که توجه کنیم، اخیراً برخی از مقامات و صاحبنظران غربی و خصوصاً امریکایی، بیان داشتهاند که کنترل برنامه موشکی ایران مهمتر از برنامه هستهای ایران است!
برای پاسخ به این سؤال دو گزاره زیر را میتوان مورد توجه قرار داد:
1- غرب از آن جهت نگران برنامه موشکی ایران است که پیشبینی میکند در آینده جمهوری اسلامی در پرتو همین قدرت موشکی، کشورهای اروپایی و امریکا را مورد هدف قرار دهد و امنیت آنان را به خطر اندازد.
2- غرب نگران آن است که جمهوری اسلامی در پرتو توسعه قدرت موشکی بالا، به یک قدرت بازدارندگی نظامی پایدار و اطمینانبخش دست یابد و جرئت تهاجم به خود را در پرتو همین قدرت موشکی از تمامی دشمنانش سلب نماید.
سؤال اکنون این است که کدام گزاره در مورد نگرانیهای غرب و خصوصاً امریکا در قبال برنامه موشکی ایران صحیح است. نگارنده بر این اعتقاد است که غرب از بابت گزاره اول هیچ نگرانی ندارد. غربیها به خوبی میدانند که ایرانیها بر اساس اعتقادات دینی و مذهبی از یک طرف، به استناد سوابق تاریخی و روحیات ملی از طرف دیگر، به هیچ وجه اهل تجاوز و لشکرکشی به دیگر کشورها و راهانداختن جنگ با نگاه توسعهطلبانه نیستند.
بنابراین نگرانی غربیها گزاره دوم است و آنان به شدت تلاش میکنند شاید بتوانند از دستیابی جمهوری اسلامی به یک قدرت بازدارندگی پایدار و اطمینان بخش جلوگیری کنند. البته باید به غربیها گوشزد کرد که در پرتو مجاهدتهای خاموش و کارهای شبانهروزی فرزندان ملت ایران، اکنون جمهوری اسلامی به چنین قدرتی دستیافته است و در پرتو همین قدرت، تمامی تهدیدات نظامی امریکا و رژیم صهیونیستی علیه ملت ایران غیرمعتبر شناخته میشود. بر این اساس غربیها در تلاشند تا بتوانند شاید زمینههای نظارت، کنترل و محدودسازی برنامه موشکی ایران را با ابزار تهدیدها و تحریمها فراهم سازند و از این رهگذر قدرت بازدارندگی نظامی ایران را مخدوش نمایند. کسانی بحث کنترل برنامه موشکی ایران را مطرح میسازند که هر از چندی جمهوری اسلامی ایران را به اقدام نظامی تهدید میکنند، لکن جرئت عملیسازی تهدید خود را ندارند. کشورهایی که جمهوری اسلامی ایران را یک مانع اساسی و بزرگ بر سرراه سلطهجوییها و زیادهخواهیهای خود در جهان و میبینند، تضعیف قدرت دفاعی ایران را یک ضرورت میدانند و در همین راستا بر کنترل برنامه موشکی جمهوری اسلامی تمرکز میکنند.
این کشورها تصور میکنند راه نهایی برداشتن مانع ایران از سرراه، یک تهاجم نظامی است و لازمه این تهاجم، کنترل برنامه موشکی جمهوری اسلامی به بهانههای گوناگون میباشد. آنان اینگونه به موضوع میاندیشند که اگر در این مقطع زمانی نتوانند برنامه موشکی ایران را در کنار برنامه هستهای با ابزار فشار تحریمها کنترل و محدود سازند، باید برای همیشه فکر حمله نظامی به ایران را از ذهن خود خارج کرده و جمهوری اسلامی را به عنوان یک قدرت مؤثر نه تنها منطقهای، بلکه یک قدرت تعیینکننده جهانی به رسمیت بشناسند. برای اینکه صحت گزاره دوم با استدلال مستحکم شود، توجه به نگاه غرب و خصوصاً امریکاییها و صهیونیستها به تأسیسات غنیسازی اورانیوم در فردو، کفایت میکند. غرب وقتی به اجبار غنیسازی در ایران را به اجمال پذیرفت، تأکید بر آن داشت و دارد که غنیسازی در نطنز باشد و در فردو نباید تأسیسات غنیسازی باشد. یکی از موارد اختلافی در مذاکرات یک سال گذشته، موضوع فردو از همین منظر بود.
حال سؤال این است که اگر غربیها و امریکاییها، اصل غنیسازی و برخورداری ایران از چرخه سوخت هستهای را پذیرفتهاند، به چه دلیل اصرار دارند که این غنیسازی نباید در فردو باشد و ایران باید فقط تأسیسات غنیسازی نطنز را نگه دارد و فردو را تعطیل نماید؟ بررسیهای کارشناسی در این خصوص، نشان میدهد که دلیل اصرار امریکاییها و متحدینشان از جمعآوری تأسیسات هستهای در فردو و تعطیل کردن آن، آسیبناپذیری این تأسیسات در هر نوع حمله هوایی و موشکی است!
آری آنان در حالی که پای میز مذاکره جدی غنیسازی را برای جمهوری اسلامی میپذیرند، اما از همین الان به گونهای به این موضوع نگاه میکنند که این غنیسازی باید در محلی باشد که اگر لازم شد، روزی بتوانند با حملات موشکی و هوایی آن را نابود کنند!
حال که این موضوع روشن است که غربیها همواره فکر تجاوز نظامی به ایران را در سر میپرورانند، باید بدانند که جمهوری اسلامی، هرگز بر سر قدرت دفاعی ملت ایران با آنها معامله نخواهد کرد و همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند، توقع کنترل و محدودسازی برنامه موشکی ایران، یک توقع احمقانه و ابلهانه است.
آفرینش:میراثی سرطانزا، بلای جان جوانان
«میراثی سرطانزا، بلای جان جوانان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛در چند سال اخیر بحث قلیان و عرضه آن در سفره خانه های سنتی، قهوه خانه ها، استراحتگاه های تفریحی و گردشگری، به موضوعی اختلافی و سلیقه ای بین دولت و نهادهای برخورد کننده مبدل شده است.
در زمینه استعمال دخانیات در ایران مطلبی که باید به آن از جنبه تاریخی توجّهی خاص نمود ، قلیان است . به گواه کتب تاریخی نخستین قلیان در ایران ساخته شده است . بی شک اروپاییان آنرا نداشته و نمی شناخته اند و در سفرنامههای خود یکایک تکه های آنرا با چگونگی پرکردن و کشیدنش را توضیح و نقش آن را کشیده اند . بهر حال چنانکه انگلستان دودکشی را از آمریکا آورد و پایپ یا پیپ را به اروپا معرفی نمود و عثمانیان با ابداع چپق آن را به آفریقا و آسیا رساندند ، ایرانیان نیز با معرفی قلیان آن را به هندوستان و دیگر کشورهای جهان معرفی نمودند .
اما این میراث چندصد ساله به عاملی مضر و مخرب در فرهنگ و جامعه ما مبدل شده است. زمانی قلیان تنها مورد مصرف افرادی بود که سن و سالی داشتند و جایگاه آن طوری بود که حتی در مساجد و مناسبت های مذهبی نیز حضور داشت. اما هیچ گاه از آن به عنوان عاملی مخرب یاد نمی شد. اما در حال حاضر این میراث ایرانی سبب افزایش سرطان و بیماری های ریوی و تنفسی گردیده است. به راستی چه شد که آن قلیانی که پدر بزرگ ها ومادربزرگ ها می کشیدند و در کنار گرمای آتش آن محفل خانواده را گرم می کردند به وسیله ای ناهنجار و محل عرضه آن (قهوه خانه ها) بعضا به محلی برای حضور اراذل و اوباش و انجام کارهای خلاف تبدیل شده است.
کاهش سن استفاده کنندگان قلیان و فراگیرشدن آن بین قشر جوان کشور، نشان از بی تفاوتی ما نسبت به این قضیه بوده است. این غفلت ما یک شبه به وجود نیامده که بخواهیم یک شبه آن را از بین ببریم. مسلما با برخورد مستقیم و تعطیلی مراکز عرضه قلیان، تنها محل استعمال آن تغییر خواهد کرد و ازقهوه خانه ها به درون خانه ها راه پیدا می کند که باعث دریده شدن بسیاری از حرمت ها و ارزش ها می گردد که امروز شاهد جلوههایی از آن هستیم.
البته در این بین نوع تربیت خانواده ها بسیار حائز اهمیت است . چگونه است که ما کوتاه ترین فرصت های تفریحی خود درکنار خانواده را با استعمال قلیان همراه می کنیم و آن وقت توقع داریم فرزندان کوچک ما با این وسیله آشنا نشوند و نسبت به استفاده آن خود را منع کنند.
زمانی که پدری درکنار فرزند خود قلیان می کشد و بعضا برای جذابیت بیشتر و خنده اطرافیان او را به کشیدن قلیان تشویق می کند چه انتظاری در مورد بازخوردهای این قضیه می توان داشت. آیا در گذشته هم نحوه استفاده از این وسیله اینگونه بوده است. فرهنگ غلط استفاده از قلیان در جامعه ما باعث بروز ناهنجاری های کنونی گشته است و الا استفاده از این وسیله در زمان های قدیم و تا آنجا که ما به خاطر می آوریم با این شدت ناهنجاری با خود به همراه نداشت.
اما در بعد اقتصادی نیز این میراث سنتی، آفتهای بسیاری برای ما به همراه داشته است و برخورد با آن همچون تیغ دولب به جامعه آسیب میرساند. از یکسو باید درنظر داشت که بسیاری از کسانی که از قدیم الایام به این شغل مبادرت داشته اند، نمی توانند به یکباره کسب و کار خود را تعطیل کنند و ازاین بابت دچار مشکلات معیشتی خواهند شد.
از سوی دیگرصدای «قل قل» قلیان به قدری سود آور و وسوسه برانگیز است که بسیاری از افراد حتی با سرمایه ای نسبتا پایین سفره خانه ای به راه می اندازند که خمیر مایه اصلی درآمد آن قلیان است. براساس آمار میزان واردات توتون میوهای از حدود 2.1 میلیون دلار در سال 1380 به نزدیک 13 میلیون دلار در سال 1391 رسیده است. یعنی طی 11 سال، واردات کالایی مانند توتون میوه ای، حدود 520 درصد رشد کرده است!!.
لذا این توقع از مسولان مربوطه میرود تا در دادن مجوز به برخی مراکز برای عرضه قلیان به این آفتهای اجتماعی توجه کافی داشته باشند. همچنین لازم است با مشاوره از کارشناسان اجتماعی و تشکیل کارگروه های مشورتی راه حلی مناسب و موثر برای نحوه استفاده از این میراث قدیمی درنظر بگیریم و از اقدامات عجولانه پرهیز کنیم.
مردم سالاری:چرا ائتلاف ضد داعش محکوم به شکست است؟
«چرا ائتلاف ضد داعش محکوم به شکست است؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی خسروی است که در آن میخوانید؛نشست موسوم به ائتلاف ضد داعش که در بروکسل برگزار شد، بار دیگر تو خالی بودن این ائتلاف و نداشتن استراتژی واقعی برای مقابله با داعش را نمایان ساخت. در روزهای آغازین تشکیل این ائتلاف که با مانور گسترده رسانهای همراه بود، تصمیم برای هدف قرار دادن مواضع داعش در عراق و سوریه، امیدهایی را در محافل سیاسی و اجتماعی منطقه برانگیخت که با حضور یگانهای نظامی این کشورها در مقابله با داعش، این سیلاب مخرب از منطقه پر التهاب خاورمیانه دفع شود. اما در اولین گام عدم دعوت رسمی از ایران برای حضور در این ائتلاف و لجاجت دوباره مبنی بر ساقط کردن نظام سوریه، نشانههای سیاسی بودن این ائتلاف و اهداف پشت پرده آن را تا حدودی مشخص ساخت.
اما آنچه پشت پرده اهداف این ائتلاف را بیشتر از قبل نمایان ساخت عملکرد و جهتگیریهای خاص این ائتلاف از زمان آغاز فعالیت خود تا به امروز است. نشست بروکسل بار دیگر سیاستهای مغرضانه این گروه از کشورها را نسبت به سوریه مشخص ساخت و بیانیه پایانی این نشست نیز بیشتر از آنکه برای مبارزه با داعش برنامه ای را معرفی کند، بیشتر خط و نشان برای نظام سوریه است.
با گذشت زمان و با نگاه به این دست نشستها، شکست اهداف و برنامههای ائتلاف در مبارزه با داعش را در دو بعد سیاسی و نظامی میتوان بیشتر درک نمود. در بعد سیاسی، کشورهایی که عضو این ائتلاف هستند و در پی اقدام مشترک علیه داعشاند، خود جزء حامیان اصلی داعش به شمار میآیند. هیچکس در منطقه خاورمیانه نیست که نداند ترکیه، عربستان و قطر حامیان اصلی گروهک تروریستی داعش هستند. ترکیه با باز گذاشتن مرزهای خود با سوریه شرایط انتقال نیروهای اروپایی داعش را به سوریه و از آنجا به عراق فراهم ساخته است.
شهرهای مرزی ترکیه مامن نیروهای داعش و دیگر گروهکهای تروریستی فعال در سوریه هستند. طارق هاشمی معاون فراری رئیس جمهور عراق که به برنامه ریزی برای عملیاتهای خراب کارانه در عراق متهم است، همچنان در ترکیه به سر میبرد و دولت اردوغان به او پناه داده است. عربستان تغذیه کننده ایدولوژیک این گروهک است و اکثر فرماندهان داعش نیز ملیتی عربستانی دارند. قطر نیز حامی اصلی مالی گروهک داعش است که گفته میشود چرخش اعتبارات مالی داعش از طریق بانکهای قطر انجام میگیرد. در واقع حتی اگر آمریکاییها هم به این کشورها فشار بیاورند آنها نمیتوانند دست از حمایت داعش بردارند. دشمنی این کشورها با نظام سوریه آنها را برای پرورش و حمایت از داعش قانع ساخته است.
مثل مشهور دشمن دشمن من، دوست من است حکایت امروز کشورهای ائتلاف ضد داعش است. اما مهمتر از این کشورها، ستون مرکزی این ائتلاف است که خود به نوعی بستر ساز خلق گروهکهای تروریستی به خصوص داعش در منطقه است. آمریکا در بهترین حالت اگر خود داعش را ایجاد نکرده باشد، هرچند اسنودن مامور امنیتی فراری از آمریکا بر این موضوع صحه گذاشته است که داعش را سرویسهای اطلاعاتی غربی ساختهاند، باز با اعمال سیاستهای غلط و خوی تجاوزگری خود، شرایط را برای شکلگیری تفکرات افراطی در منطقه خاورمیانه فراهم ساخته است.
حمله به عراق و اشغال آن در سال 2003 عاملی برای بستر سازی و ایجاد جریانهای تندرو در عراق شد. حتی خود آنها اعتراف کرده اند که ابوبکر البغدادی خلیفه خودخوانده داعش در زندانهای آمریکا در عراق و مناطق دیگر نگهداری میشده است. در واقع اشتباهاتی که روسها در تجاوز به افغانستان و تشکیل طالبان برای مقابله با این تجاوز مرتکب شدند، آمریکا نیز مرتکب شد. حتی امروز با حمایت ضمنی و آشکار از مخالفین سوری، یک بستر بزرگتر برای پرورش گروهکهای ریز و درشت تروریستی در سوریه فراهم شده است که بیشک با ادامه این سیاست اشتباه و خصمانه، کشورها و مناطق بیشتری حتی در غرب از ناحیه گروهکهای تروریستی صدمه خواهند دید. شاید اگر روسها به افغانستان حمله نمیکردند هرگز طالبان شکل نمیگرفت و شاید اگر آمریکا به عراق حمله نمیکرد امروز داعشی وجود نداشت.
در معادلات نظامی نیز پیروزی واقعی در یک نبرد زمانی اتفاق میافتد که نیروی زمینی یکی از طرفین نبرد، بتواند مواضع طرف مقابل را مال خود کرده و تصرف کند. در واقع نبرد هوایی و هدف قرار دادن مواضع زمینی از طریق هوا، در بهترین شرایط میتواند طرف مقابل را تضعیف سازد اما نمیتواند آن را به طور کامل نابود سازد. بمبارانهای شدید هوایی که میراثی از جنگ دوم جهانی ست زمانی میتواند موفقیت آمیز باشد که هدف یک ارتش کلاسیک با مواضع آفندی و پدافندی مشخص باشد که با هدف قرار دادن این مواضع، راه برای پیشروی زمینی و نهایتا فتح جبهه مقابل مهیا شود.
این استراتژی برای داعشی که در شهرها و روستاها در میان مردم غیر نظامی لانه کرده است، هرگز نمیتواند موثر باشد. این بمبارانها بارها مردم عادی و حتی نظامیان عراقی را هدف قرار داده است. تجربه کوبانی در سوریه و عملیاتهای آزاد سازی مناطق مختلف عراق نشان داد با حمله هوایی صرف نمیتوان بر داعش پیروز شد و این مقابله زمینی و دفاع مردمی است که میتواند پاشنه آشیل داعش شود.
با این تفاسیر مادامی که نقصهای محتوایی و استراتژیک در این ائتلاف حاضر باشد و این کشورها پرچمدار مبارزه با داعش باشند، ائتلاف در حد یک مانور تبلیغاتی بیخاصیت باقی خواهد ماند و نه تنها هیچ کمکی به کشورهای درگیر با داعش نخواهد کرد بلکه عاملی برای پیشرفت و جسارت داعش و جریان تکفیری –تروریستی خواهد شد تا مرزهای بیشتری را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند.
ابتکار:تازه به دوران رسیدهها هم میتوانند سبب خیر شوند
«تازه به دوران رسیدهها هم میتوانند سبب خیر شوند»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مصطفی داننده است که در آن میخوانید؛این روزها واژه جدید« تازه به دوران رسیده» که روحانی در وصف مخالفان افراطی دولت به کار برد به سوژه اصلی سیاستمداران، رسانهها و حتی مردم تبدیل شده است.
هرکسی از ظن خود به تحلیل این سخنان میپردازد و سعی میکند بر اساس گرایشات و علایق سیاسی خود این تشبیه تازه روحانی در مورد مخالفان دولت را تحلیل کند. اکثر این تحلیلها بار منفی دارد چه از سوی مخالفان و چه از سوی موافقان. مخالفان میگویند این سخنان، یک توهین بزرگ بود و موافقان نیز در ادامه این سخنان به مرثیه سرایی میپردازند و از مشکلات تازه به دوران رسیدهها برای دولت میگویند. نگارنده اما میخواهد به نگاهی مثبت به تازه به دوران رسیدهها نگاه کند و در این نوشتار از آنها تقدیر و تشکر کند.
تازه به دوران رسیدهها که ما آنها را به نامهای دلواپسان، جبهه پایداری، طرفداران دولت احمدی نژاد و... میشناسیم از دهه 70 به طور رسمی فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کردند. آنان در ابتدای کار به اعتراض به سیاستهای فرهنگی دولت خاتمی پای به عرصه گذاشتند و کم کم در دولت احمدی نژاد وارد جرگه مدیران فرهنگی و اجتماعی شدند و بعد از آن نیز به مجلس راه یافتند تا پلههای ترقی را سریعتر از هرجریان سیاسی در کشور طی کنند.
این گروه سیاسی با توجه به اندیشههای رادیکالی خود در زمینههای فرهنگی و سیاسی و نگاه آرمانی به سیاست خارجی، گفتمانی تازه و البته تندرو را وارد ادبیات سیاسی ایران کردند.
این نحله سیاسی، دولتهای قبلی جمهوری اسلامی ایران را دولتهایی غیرتوانمند و حتی در برخی مواقع فاسد میدانستند که انقلاب را از مسیر واقعی خود خارج کردهاند و این ناکارآمدی وظیفهی بزرگی را به دوش آنها گذاشته و آن هم بازگردان قطار انقلاب- به زعم آنان- به مسیر اصلی خود میباشد. براساس همین معنا مقابله با نیروهای قدیمی و تاثیرگذار انقلاب مانند آیتالله هاشمی، سید محمد خاتمی، ناطق نوری و... در دستور کار این گروه قرار گرفت. از زمان ظهور این جریان سیاسی تا به امروز روسای سابق کشور از رئیس جمهور تا رئیس مجلس مورد شدیدترین هجمههای سیاسی قرار گرفتند. در این میان همراهی صداوسیما و در اختیار گذاشتن تریبونهای گوناگون چه در رادیو و چه در تلویزیون در ترویج این تفکر به این جریان کمک شایانی کرد.
نکته مثبت ظهور این نحله سیاسی، قرار گرفتن نیروهای تاثیرگذار اعم از اصلاح طلب و اصول گرا زیر یک چتر است. قبل از سربرآوردن جبهه پایداری، اصلاح طلبان و اصول گرایان در سپهر سیاست ایران به رقابت با یکدیگر میپرداختند و تلاش میکردند که نهادهای مختلف را در اختیار بگیرند. در این میان اختلافهایی نیز میان این دو گروه وجود داشت، اما تازه به دوران رسیدهها با حمله به هر دو جریان سیاسی کشور و به حاشیه کشاندن نیروهای موثر اصلاح طلبان و اصول گرایان باعث شدند توفیقی اجباری نصیب بزرگان این دو جریان شود تا زیر یک عبا جمع شوند و دست در دست هم به فکر ایجاد گفتمان جدیدی در جمهوری اسلامی باشند.
انتخابات ریاست جمهوری 92 به خوبی بیانگر این معنا بود. ائتلاف نیروهای برجسته انقلاب مانند هاشمی، خاتمی، ناطق، سید حسن خمینی و حسن روحانی باعث شد تا بعد از هشت سال گفتمان تندروی در کشور جای خود را به اعتدال بدهد و مردم شاهد پیروزی عقلانیت در کشور باشند.
شاید تصور اتحاد دو رقیب دیرین یعنی خاتمی و ناطق برای بسیاری سخت بود اما جریان تندرو در کشور باعث شد تا اصول گرایان و اصلاح طلبان معتدل در ایران، اختلافها را کنار بگذارند و در کنار یکدیگر جبهه تازهای را تشکیل دهند.
رفتارهای این جریان تازه تاسیس دلواپسان طی سالهای اخیر با عقلای دو جناح اصلی کشور آن قدر زاویه پیدا کرده که رفتارشان به دشمنی میماند، تا انتقاد و مخالفت. از همین رو ست که میتوان گفت رفتارهای این گروه،ضرب المثل قدیمی ایرانی را در ذهن تداعی میکند که « عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»
اعتماد:مولفههای قدرت کدام است؟
«مولفههای قدرت کدام است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد است که در آن میخوانید؛در علم سیاست درباره اینکه مولفههای قدرت یک کشور چیست مباحث مفصلی طرح شده است. جمعیت، جغرافیا و موقعیت استراتژیک، اندازه سرزمین، قدرت نظامی، توان اقتصادی و تولیدی، حمایت مردمی و انسجام و مدیریت سیاسی و نیز قدرتهای نرم مثل فرهنگ و دیپلماسی اهم این مولفهها هستند. ظاهرا باید یک بار دیگر به این بحث پرداخته شود زیرا به دنبال انتشار جملهیی از سوی وزیر امور خارجه آقای ظریف که گفته بود: «من ادعا میکنم که به دنبال این مذاکرات جمهوری اسلامی ایران امنتر شده است هیچ کس دیگر نمیتواند علیه مردم ما بر طبل جنگ بکوبد و تمام فضاسازیهای خصمانه علیه ایران فرو ریخته است... ما توانستهایم مقاومت مردم ایران را تبدیل به کالای قابل عرضهیی در صحنه جهانی کنیم. این کالا برای ما امنیت، نفوذ و قدرت میآورد و همچنین میتواند مانع آسیبپذیری مردم کشور و نظام ما شود».
در مقابل عدهیی معتقدند که مولفههای قدرت فقط مذاکرات نبوده و نخواهد بود. درباره این دیدگاه به نظر میرسد مستقل کردن دو حوزه دیپلماسی و نظامی نه تنها درست نیست، بلکه به تضعیف هرکدام از این دو منجر میشود. قدرت هر حکومت برآمده از وضعیت اقتصادی، نظامی، سیاسی و دیپلماتیک و نیز مقبولیت و مشروعیت مردمی آن است، ضمن اینکه اوضاع جغرافیایی و منطقهیی نیز در این امر موثر است. قدرت اصلی هر کشور وقتی تحقق پیدا میکند که همه این عوامل در یک چارچوب روشن و منطقی و در جهت حمایت از یکدیگر تلفیق و هماهنگ شوند. سیاستمداران، بدون نظامیان و هر دو بدون کارآفرینان و فعالان اقتصادی و همه اینها بدون مردم بیمعنا هستند.
آنان مثل یک تیم فوتبال هستند. گل نخوردن فقط از یک دروازهبان خوب ناشی نمیشود، چه بسا وجود فورواردهای خوب باعث میشود که تیم مقابل برای حمله کردن و زدن گل احتیاط کند. برعکس وجود یک دروازهبان خوب باعث میشود تیم از جنبه دروازه خیالش راحت باشد و با فراغ بال حمله کند و گل بزند. پس چنین نیست که گمان کنیم دروازهبانها تنها عوامل گل خوردن یا نخوردن هستند یا فورواردها نیز تنها عوامل گل زدن یا نزدن هستند.
به همین دلیل است که مسابقه گروهی است و کلیت هر تیم، برنده یا بازنده محسوب میشود، هرچند همیشه بخشی از تیم بهتر یا بدتر از دیگران بازی میکند. در عمل هم میتوانیم ببینیم که جنگها و درگیرهای نظامی لزوماً زمانی رخ نداده که یک طرف ماجرا فاقد قدرت نظامی بوده است. نه جنگ جهانی اول و نه جنگ جهانی دوم، بر این اساس رخ ندادند. اتفاقاً هر دو طرف به نسبت قوی بودند. جنگهای رخ داده میان پاکستان و هند نیز از این نوع است.
جنگ سال ١٩٧٣ اعراب و اسراییل نیز از همین الگو تبعیت میکند. امنیت هر کشوری فراتر از مفهوم قدرت نظامی آن است. هیچ دیپلماتی بدون اتکا به قدرت نظامی و استراتژیک کشورش نمیتواند، دستاورد سیاسی ملموسی در مذاکره را تجربه کند. همچنان که نظامیان نیز بدون قدرت دیپلماتیک قادر به پیشبرد اهداف خود نیستند.
این نگاه تحقیرآمیز به دیپلماسی نه تنها به ضرر قدرت نظامی است، بلکه آنان را از یک قدرت مهم محروم میکند. بخش مهمی از دنیای سیاست، تقابلهای اقتصادی و دیپلماتیک است، جنگها فقط در محدوده زمانی خاصی روی میدهند. حتی در زمان جنگ هم دیپلماسی، بخش مهمی از جنگ است. اگر این فرماندهان نظامی تاریخ جنگ جهانی دوم را مطالعه کنند، متوجه میشدند که مساله اصلی متفقین این بود که چگونه و چه رفتاری کنند که پای ایالات متحده را به جنگ بکشانند تا با حمایت آن، هیتلر را شکست دهند، و برعکس مساله مهم آنان هم این بود که از این خطر اجتناب کنند.
این مساله دیپلماسی بود و هرکدام که در این هدف موفق میشدند، موازنه نظامی را به سود خود میکردند. پیش از آن هم جنگ دیپلماتیک میان هیتلر و غرب در خصوص شوروی صورت گرفت که با تقسیم لهستان، استالین و شوروی سابق را از ورود به جنگ علیه آلمان بازداشت. پیش از آن هم مبارزه اصلی میان انگلیس و آلمان درباره اتریش و چک اسلواکی، در قالب دیپلماسی بود و نه جنگ، که همگی به نفع هیتلر تمام شد. هرچند هیچکدام بدون توجه به قدرت نظامی طرفهای درگیر نبودند.
بنابراین هرگونه اظهارنظری که به دوگانهسازی میان قدرت دیلپماسی و قدرت نظامی منجر شود، موجب تضعیف هر دو وجه قدرت میشود. سخن آقای ظریف کاملا درست بود و اتفاقا یک بیان دیپلماسی پیش برنده هم بود و هیچ تعارضی با قوی بودن ایران از حیث قدرت نظامی نداشت. دیپلماتها بهتر از هر کس دیگر میدانند آنچه که به آنان قدرت میدهد، در درجه اول حمایت مردم و نخبگان جامعه از آنان است، در درجه بعد، توان اقتصادی و نظامی کشورشان است. همچنین قدرتهای نرم رسانهیی و فرهنگی و انسجام اجتماعی مددکار آنان است.
در چنین شرایطی دیپلمات خوب کسی است که این مجموعه را به بهترین صورت بستهبندی کرده و برای دفاع از منافع کشورش آن را با زبان و منطق درست عرضه کند و در بازی با سایر کشورها حداکثر منافع را به دست آورد. او آشپزی است که متناسب با مواد در دسترس خود بهترین غذا را تهیه میکند، اگر این مواد ضعیف و بیکیفیت باشند، بهترین آشپزها هم قادر به تهیه غذای مطبوع نیستند و البته اگر بهترین مواد هم باشد، ولی دیپلمات ضعیف باشد، غذای نامطبوعی را سر سفره حاضر خواهند کرد. وضعیت دیپلماسی دوره ٨ ساله گذشته را از این نظر فراموش نکنید.
دنیای اقتصاد:آثار ضداقتصادی تخلفات بانکی
«آثار ضداقتصادی تخلفات بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر یداله اثنیعشری است که در آن میخوانید؛در چند روز اخیر دو خبر از دو واقعه اقتصادی و پولی منتشر شد که پرداختن به آثار آن بهجهت اهمیت آنها نزد افکار عمومی و در اقتصاد، ضروری است.
الف- سوءاستفاده 12 هزار میلیارد تومانی در یکی از بانکها. اولین بار وزیر اقتصاد و پس از آن رئیس کل بانک مرکزی، بهطور کلی خبررسانی کردند، سپس مسوولان قوای سهگانه به دلیل اهمیت موضوع، در اظهاراتشان اشاراتی داشتند. جزئیات اندکی از پرونده در مصاحبه روز دوشنبه آقای امیرآبادی فراهانی عضو کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی آمده است. بنا بر توضیحات ایشان، در یکی از استانها، بانکی چکهای بیاعتبار یک موسسه مالی و اعتباری را دریافت، به آنها پول تزریق میکرده و آن موسسه سپس وجوه خالی مانده را پر میکرده است.
براساس این خبر، بانک یا بانکهایی که نامشان اعلام نشده، بدون وجود وجه در حساب مشتری، برایش خلق پول میکردهاند. مشتری با این پول از هر نوعی معامله انجام میداده، سپس با برگرداندن وجوه، حساب خود را تسویه میکرده است.
مشابه این موضوع در پرونده معروف به 123 میلیاردی بانک صادرات در سال 1371 اتفاق افتاد که روزانه برای شخصی که در حسابش موجودی نداشت، چک رمزدار صادر میشد. وی طی روز با خرید و فروش ارز در بازار، سود قابل توجهی را بهدلیل التهابات شدید ارزی، بهدست میآورد و اصل پول را به بانک برمیگرداند. نتیجه رسیدگی قضایی به این تخلف، اعدام این شخص و محکومیت افراد دستاندرکار به حبس و جزای نقدی بود.
گرچه برخی از مسوولان از وصول تمامی منابع یا آنکه تنها کمتر از 70 میلیارد از آن برنگشته سخن میگویند، اما بهدلیل ماهیت فساد رخ داده شده نمیتوان از ابعاد نگرانکننده آن غافل بود. ماهیت این فساد بهگونهای بوده که یک نوع عملیات خلق پول را به ذهن متبادر میکند؛ زیرا شعب متخلف حساب شخص یا موسسهای که چکهای رمزداری به نفع او صادر شده، بهصورت صوری بستانکار میکردند و ذینفع در پرتو این عددسازی توانسته با منابع دریافت شده بر اقتصاد و قیمتها تاثیر بگذارد. این در حالی است که بانک مرکزی تنها نهاد قانونی خلق پول است که باید بر مبنای ضوابط دقیق علمی و کارشناسی، براساس ظرفیت ایجاد شده در جامعه از تولید، مبادرت به انتشار پول کند. هر گونه افزایش نقدینگی که در غیر اینصورت ایجاد شود، موجب کاهش ارزش پول ملی و تورم میشود. از این رو اهمیت اثرات پول غیرواقعی ناشی از سوءاستفادههای بانکی، قابلتامل جدی است.
ب- غلامرضا کاتب، سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه مجلس در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم از تشخیص تخلف قانون دولت در برداشت 1/4 میلیارد دلار از حساب صندوق توسعه ملی در انتهای سال 92 خبر و توضیح داده است که این رقم توسط بانک مرکزی تبدیل به ریال شده است.
خبر فروش اولین ارزهای آزاد شده از تحریم پس از مذاکرات هستهای، در ماههای قبل منتشر شد و ریاست کل بانک مرکزی نیز طی اظهاراتی در مورد افزایش نقدینگی، به آن اشاره کرد.
صرفنظر از این مطلب که دلارهای آزاد شده مربوط به سالهای قبل، برابر مقررات در همان سالها میتوانسته هزینه شود و در مورد ضرورت مدیریت بهینه نگهداری و مصرف آنها در سرمقاله «دنیای اقتصاد» مورخ 12 آذر ماه جاری بهطور مفصل به آن پرداختهام. بهنظر میرسد چنانچه برداشت از منابع صندوق توسعه ملی صورت گرفته باشد، برخلاف بند 2-2 قانون بودجه سال1392 و غیرقانونی است.
بدون ورود به بحث قانونی پیرامون موضوع، متذکر اهمیت اقتصادی تبدیل این وجوه به ریال میشود. بانکهای مرکزی در شکل جدید خود، از «چاپخانه پول دولت» به «نهادهای مستقل» و با هدف کنترل نقدینگی از طریق اعمال دقت علمی و اقتصادی در انتشار پول و کنترل فعالان پولی و بانکی که حتی دستگاههای دولتی را نیز دربرمیگیرد، تغییر وظیفه یافتند. نگرش جدید درمورد بانک مرکزی ناشی از چاپ بیرویه پول و در اختیار دولت قرار دادن آن برای رفع خرابیهای ناشی از جنگ جهانی بود که نتیجهاش تورمهای چندصد درصدی شده بود. بانک مرکزی ایران نیز بر همین مبنا تاسیس و در قانون پولی و بانکی مقررات لازم برایش پیشبینی شده، به نحوی که حفظ ارزش پول از مهمترین این وظایف است.
بر مبنای این بحث و وظیفه تخصصی و قانونی بانک مرکزی، هر گونه الزام به ایجاد اعتبار یا تبدیل ارز به ریال توسط این بانک که مستلزم خلق پول و برخلاف قواعد علمی باشد، سیاستهای درست اقتصادی و پولی را که حافظ منافع عامه است، نقض خواهد کرد؛ بنابراین بهنظر میرسد دولت و قانونگذار باید همواره احکام حاکم بر انتشار پول را مراعات کنند.
فروش ارزهایی که با تلاش سنگربانان سیاست خارجی در مذاکرات آزاد میشود، به بانک مرکزی، این خطر را دارد که با افزایش غیرمجاز نقدینگی، باز هم کشور را با کاهش ارزش پول ملی مواجه سازد.
نتیجه آنچه از مباحث فوق بهدست میآید، این است که صرفنظر از موارد قانونی و اجرایی عملکرد اشخاص سودجو با همکاری برخی دستاندرکاران بانکی، خلق اعتبار و پول موهوم، موجب ورود منابع غیرواقعی به جامعه و خسارت به ارزش پول میشود. همچنین خلق پول برای تامین نیازهای دولت، توسط بانک مرکزی یا بانکها با تکیه به بانک مرکزی موجب این فشارها در سطح وسیعتر به اقتصاد میشود که یکی از آثار مخربش کاستن از ارزش پول ملی است.
پژوهش کارشناسان بانک مرکزی در اجرای وظیفهای که به عهده این بانک است، پیرامون مصوبات و عملکرد دهه اخیر، معلوم میکند که علت عمده وضعیت اقتصادی و تنزل ارزش ریال به کمتر از یک سوم طی مدتی کوتاه چه بوده و برجستگی بیش از حد نقش تحریمها از این بابت، تا چه میزان صحیح است. انتشار نتیجه این تحقیق میتواند راهگشای نمایندگان مجلس و اعضای دولت در تنظیم مصوبات و اقدامات آینده آنها باشد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه