محسن می‌گوید از کشتن پسر نوجوان بشدت پشیمان است

یک نگاه، یک ضربه و یک جنایت

معمای پلیسی

سرقت خونین از خانه مرد تنها

جنایت در آپارتمانی در طبقه دوم یکی از برج‌های سعادت‌آباد اتفاق افتاده و مردی میانسال به نام مجید به قتل رسیده بود. طبق گزارش کلانتری، از خانه مقتول سرقت شده بود اما چون مجید تنها زندگی می‌کرد، به طور دقیق مشخص نبود چه چیزهایی و با چه ارزشی به سرقت رفته است.
کد خبر: ۷۱۵۶۸۴

موضوع قتل را نگهبان ساختمان به پلیس گزارش کرده بود، به همین دلیل وقتی سرگرد مشفق به لابی ساختمان رسید، پیش از هر کسی از او سوال و جواب کرد. در لابی دفتری وجود داشت که نگهبان، ساعت ورود و خروج مهمانان به واحدها را ثبت می‌کرد. او دفترش را نشان داد و گفت حدود نیم ساعت قبل از قتل مردی نسبتا چاق که موهای بوری داشت و به نظر می‌رسید یک طرف صورتش سوخته است، پیش مجید رفت. البته من اول تلفنی با او هماهنگ کردم و بعد مهمان را بالا فرستادم. اسمش را هم اینجا نوشته‌ام: محسن معروفی.

کارآگاه نگاهی به دفتر انداخت. ساعت ورود ثبت شده اما جلوی ساعت خروج خالی بود. سرگرد دلیل را پرسید.

ـ رفتنش را ندیدم. در لابی نشسته بودم که یکدفعه صدای فریاد شنیدم و سریع از راه‌پله‌ها به طبقه دوم دویدم. همین که رسیدم، دیدم در واحد مجید باز است. داخل که رفتم، جسد را دیدم. آن مهمان احتمالا با آسانسور فرار کرده بود.

مشفق به آپارتمان مقتول رفت و ابتدا نگاهی به جنازه انداخت. معلوم بود با جسمی سنگین چند ضربه به سر مقتول زده‌اند. آشفتگی خانه هم نشان از وقوع سرقت می‌داد. مشفق به راهرو رفت تا از بقیه همسایه‌ها تحقیق کند. قتل سر ظهر اتفاق افتاده بود و ساکنان دو واحد از چهار واحد آن زمان خانه نبودند. تنها واحد باقیمانده هم در اجاره زنی مسن بود که می‌گفت صدای فریاد را شنیده اما توجهی نکرده و اصلا احتمال نمی‌داده قتلی انجام شده باشد.

کارآگاه باید سرایدار را با خودش به اداره می‌برد تا از مهمان مقتول چهره‌نگاری شود اما قبل از آن نگاهی به گوشی تلفن همراه مجید انداخت و در میان عکس‌هایی که در حافظه آن ذخیره شده بود مجید را کنار مردی با مشخصات اعلام شده دید. شماره تلفن‌ها را بررسی و شماره او را پیدا کرد. با محسن تماس گرفت و ضمن معرفی خودش، از او خواست هر چه سریع‌تر به اداره آگاهی مراجعه کند. مرد هم قبول کرد.

به این ترتیب کارآگاه و سرایدار راهی آگاهی شدند و محسن نیز حدود نیم ساعت بعد رسید. البته طوری رفتار می‌کرد که انگار از کشته شدن مجید خبر ندارد. سرایدار تا او را دید، به کارآگاه گفت: خودش است. مطمئن هستم خودش است. یک ذره هم شک ندارم.

محسن جا خورد. کارآگاه او را به نشستن دعوت کرد و پرسید: شما امروز به خانه مجید رفته بودید؟

پاسخ مثبت بود: باید تعدادی مدارک از او می‌گرفتم، رفتم و زود برگشتم.

سرایدار خواست دخالت کند که مشفق مانع شد.

ـ شاهدی هم دارید که حرفتان را تائید کند.

ـ نه، از خانه مجید یکراست به خانه خودم رفتم. من هم تنها زندگی می‌کنم.

ـ می‌دانید مجید مرده؟

ـ مرده؟ کی؟ چطور؟

ـ به قتل رسیده و از خانه‌اش هم سرقت شده.

محسن دودستی بر سرش کوبید و بعد از چند ثانیه گفت: لابد فکر می‌کنید قتل کار من است؟

سرگرد لبخندی زد و سپس به یکی از دو مرد رو کرد و گفت: شما فعلا می‌توانید بروید. سپس به دیگری گفت: شما باید بمانید و ماجرای قتل را برای من تعریف کنید و بگویید چه چیزهایی سرقت کرده‌اید و انگیزه دیگری هم داشته‌اید یا نه؟

متهم شروع به انکار کرد اما مشفق گفت: مدرک محکمی علیه شما دارم، انکار بی‌فایده است، این طوری خودتان هم اذیت می‌شوید، پس بهتر است حقیقت را بگویید.

شما خواننده گرامی برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید کارآگاه کدام یک از دو مرد را بازداشت کرد و دلیلش چه بود؟

پاسخ معمای شماره قبل: شوهر مقتول قبل از رسیدن به خانه میوه خریده بود، پس ادعایش درباره تماس همسرش و این‌که او سراسیمه خودش را به منزل رساند، صحت نداشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها