جام جم:آقای رئیس جمهور! این عبارات انتقاد است یا تخریب؟
«آقای رئیس جمهور! این عبارات انتقاد است یا تخریب؟»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم بیژن مقدم است که در آن میخوانید؛به نظر میرسد نگاهی به سخنان دیروز رئیس جمهور خالی از لطف نباشد. اینکه آقای روحانی توضیح دادهاند منظور و مخاطبشان منتقدان و حتی مخالفان دولت نبوده، بلکه مخاطب ایشان تخریبکنندگان و کارشکنان بوده است، میتواند تا حدی روشنگر باشد، اما قطعا کافی نیست، چرا که واکنشها نشان داد فهم عمومی (چه اصلاحطلب، چه اصولگرا و ...) چنین برداشتی از سخنان رئیسجمهور نداشتهاند بلکه مخاطب اصلی این سخنان را منتقدان دولت میدانند.
بدیهی است باید مرزبندی روشنی بین انتقاد، انتقاد دلسوزانه و مصلحانه و انتقاد انتقام گیرانه و مخرب قائل شد. اما اینکه مرز نقد و تخریب کجاست موضوع مهم دیگری است.
معمولا مسئولانی که از سعه صدر کمتری برخوردارند عمده نقدها را تاب نیاورده آن را ناشی از جریانی سازمان یافته، مخرب، پیچیده، با دست های پنهان در پشت پرده معرفی می کنند که جز کلی گویی نیست.
آقای روحانی گفته اند منظورشان تخریب گران و کارشکنان بوده که دولت از اقدامات آنان آگاه است و در «این زمینه جملات متناسب با تخریب آنها را بکار خواهد برد» این گروه چه کسانی هستند که مستحق مخاطب قرار گرفتن با چنین عباراتی بوده اند؟ آیا معنای دیگر این سخن آن است که رئیس جمهور در بیان عباراتی که مورد نقد همه قرار گرفت با دقت عمل کرده و چون متناسب با رفتار مخاطب (تخریب گران) بوده، هیچ اشکالی بر آن مترتب نیست؟
در این صورت احتمالا باید در آینده منتظر تکرار این دیالوگ ها باشیم.
آقای روحانی خیرخواهانه از جنابعالی می خواهم سخنان خود در جلسه شورای اداری استان چهارمحال و بختیاری را که با لحنی آکنده از عصبانیت بیان شد، دوباره مرور و به کارشناسان خبره ای ارجاع دهید.
آنجا که می گویید: تحت نام دور زدن تحریم ها، نفت را دادند به عده ای و بردند و خوردند و ملت را دور زدند. (ایسنا 22/5/93)
اگر در پایان دولت شما یا در نیمه راه با چنین عباراتی از شما و دولت یازدهم یاد کنند چه احساسی خواهید داشت؟ عبارت فوق را که به نقل از جنابعالی ذکر شد در زمره کدام دسته بندی های مرسوم می توان قرار داد.
شما نقد دلسوزانه کرده اید؟ قصدتان اصلاح و خیرخواهی بوده است؟ مخاطبان تخریب شده اند؟ به گروهی که احتمالا جامعه عددی بزرگی را تشکیل می دهند تهمت و افترا زده اید؟ آیا تکرار این ادبیات و کلی گویی ها اعتماد عمومی را افزایش می دهد یا مردم را ناامید می سازد؟ براساس سنت الهی همانگونه که درباره دیگران قضاوت می کنیم بدانیم دیگران نیز به همان شیوه درباره ما و شما سخن گفته و قضاوت خواهند کرد.
به شما حق می دهم که به دلیل جایگاه اجرایی و کسوت روحانیت و مسئولیتی که ملت بر دوشتان نهاده از هر گونه ادعایی درباره عملکرد دولت ناراحت شوید کما اینکه در موضوع معروف رانت 650 میلیون یورویی در دولت شما هم (که توسط حسابرسان دیوان محاسبات هم تائید شد) واکنش تندی نشان دادید و آن را شایعه و توطئه ای برای سرپوش گذاشتن بر مفاسد گذشته عنوان کردید و به نوعی نمایندگانی را که خواستار پیگیری این موضوع بودند شریک در مفاسد مورد نظر گذشته معرفی نمودید.
پایان سخن آن که دولت یازدهم که تنها یک سال از عمرش را پشت سر گذاشته نباید با مشغول کردن خود به حاشیه ها، متهم کردن گذشتگان به فساد به گونه ای که دستاویز، بهانه و کد جریان های ضدانقلاب برای تضعیف کلیت نظام اسلامی گردد در افکار عمومی متهم به «فرافکنی»، کم تحملی و پوشاندن نقاط ضعف خود گردد.
فراموش نکنیم پاکدستی، موفقیت و کارآمدی دولت شما باید برگی بر افتخارات انقلاب اسلامی و نظام برآمده از رای و انتخاب مردم بیفزاید. و ان شاءالله چنین باد.
خراسان:حاشیه ها نه به نفع مردم است و نه رئیس جمهور
«حاشیه ها نه به نفع مردم است و نه رئیس جمهور»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمد سعید احدیان است که در آن میخوانید؛اظهارات تند آقای روحانی خطاب به منتقدان مذاکرات هسته ای مورد انتقاد بسیاری حتی بخشی از هواداران ایشان قرار گرفت. عمده این انتقادها حول محورهایی مانند لحن به کار رفته، ضرورت انتقادپذیری و داشتن سعه صدر بود. آقای رئیس جمهور نیز در اظهارات روز گذشته خود در هیئت دولت نظرات خود را درباره این چند مسئله بیان و تأکید کردند که خطاب سخن شان عده ای خاص بود و نه همه منتقدان؛ اما به نظر می رسد مسئله بسیار مهم تری درباره اظهارات آقای روحانی مغفول مانده و آن هم تأثیرات مخرب و هزینه های سنگینی است که حاشیه ها در درجه اول برای مردم و در درجه بعد برای دولت و آقای رئیس جمهور ایجاد می کند.
موضوع برای مردمی که ناظر بر رفتارهای مسئولان مختلف و گروه های سیاسی هستند چنان روشن است که نیاز به توضیح اضافه ندارد همه مسئله در دو کلمه حرف حساب خلاصه می شود: اول این که مسائل و مشکلات مردم به ویژه در حوزه مسائل معیشتی و آسیب های اجتماعی بسیار جدی تر از این است که مسائل درجه دومی مانند رقابت ها یا برخی مطالبات سیاسی دغدغه عموم مردم باشد و دوم این که حل این مسائل در هم پیچیده اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیاز به فضایی دارد که در آن هم آرامش حاکم باشد و هم همگرایی تا مدیران عالی و میانی کشور بتوانند تمام تمرکز خود را بر برنامه ریزی، اجرایی کردن برنامه ها و ارزیابی موثر برای حل این مسائل معطوف کنند.
نتیجه این دو کلمه حرف حساب در این جمله خلاصه می شود: «برای منافع مردم و نظام، حاشیه سازی ممنوع»!
اگر این نکته بدیهی و روشن توسط گروهی خدشه دار شود گرچه جای نقد دارد که ما در زمان خود قبلاً این نقدها را انجام داده ایم اما آن چه بیشتر ایجاد سوال می کند این نکته است که چگونه شخص رئیس جمهور هر از گاهی به صورت محاسبه شده یا محاسبه نشده، اظهاراتی را بیان می کنند که به دلیل داشتن جایگاه مهم، فضای اجتماعی و سیاسی را دچار تنش می کند. ماجرای بی سواد خواندن منتقدان و به زور به بهشت بردن مردم (حتی به فرض درست بودن) از مصادیق پیشینی این مسئله توسط رئیس جمهور و اظهارات اخیر ایشان نیز آخرین نمونه از این قبیل است. واقعیت این است که به دلیل حمایت های رهبر انقلاب از تیم مذاکره کننده هسته ای، نقد منتقدان منصف از تندروی ها، کم توجهی مردم به این عده و شاید هم خبرهایی که حاکی از پیش بینی شکست مذاکرات در آینده است، گروه مورد نظر رئیس جمهور مدتی است نه سخنی گفته اند و نه اقدامی کرده اند ضمن آن که حتی اگر هم اقدامی می کردند با توجه به حمایت های رهبری از اصل مذاکرات، تأثیری منفی در روند مذاکرات ایجاد نمی کرد بنابراین سوال این است که چرا آقای رئیس جمهور چنین بحثی را آن هم با لحنی آن چنانی پیش کشیدند که واکنش ها و بگومگوهایش مدت ها ذهن جامعه و مسئولان را به خود مشغول می کند؟
به نظر می رسد آقای دکتر روحانی بیشتر از هر کس دیگر باید مراقب باشند که نه تنها گفتار و رفتار خودشان حاشیه ای برای انجام خدمت به مردم و رفع مشکلات اصلی آنان ایجاد نکند بلکه با سعه صدر و تمرکز بر حل مسائل مردم، آتش حاشیه های ایجاد شده را فرو بخوابانند؛ چرا که ایشان به عنوان منتخب مردم برای مدیریت اجرایی کشور، اولین مسئولی هستند که باید پاسخگوی مردم باشند.
همه مسئولان و افراد و گروه ها بر نکته بدیهی «حاشیه سازی ممنوع»! صحه می گذارند و می گویند که با هر حاشیه سازی مخالف اند اما تجربه چند سال روزنامه نگاری در دوران آقایان خاتمی و احمدی نژاد و یک سال اول آقای روحانی و رفتار روسای جمهور و دولتمردان و رقبای سیاسی آن ها نشان داده است که اغلب به این نکته بدیهی، فقط در بیان پای بندند شاید به این علت که... بگذریم.
آقایان حاشیه سازی ممنوع!
کیهان:طلب اعتدال از آقای روحانی
«طلب اعتدال از آقای روحانی»عنوان یادداشت میهمان روزنامه کیهان به قلم دکتر حسین کچوئیان است که در آن میخوانید؛اعتدال هرچه که نباشد، قطعا توصیف نحوه عمل، شیوه رفتار یا تعامل با نیروهای مختلف اجتماعی است. شخصیت معتدل بیشتر از هر جا، ویژگی اعتدالی خود را در کلام و سخن، که مهمترین شکل تعامل به ویژه در قلمروی عمومی و صحنه اجتماعی است، ظاهر میسازد. با این حال هرچه که رئیسجمهور بیشتر در صحنه اجتماعی ظاهر شده و از طریق کلام و سخن، شخصیت و نحوه تعامل و مواجهه خود با دیگر گروههای سیاسی را به نمایش میگذارد، توصیف ایشان و نحوه عملکرد وی با ویژگی اعتدال، دشوارتر و بلکه ناممکن میگردد. بعد از سخنان رئیسجمهور در انتقاد از مخالفین سیاستهای هستهای دولت و بیسواد و بیکار خواندن آنها که اولین نمودهای رفتار و سخن غیر اعتدالی ایشان را به نمایش درآورد، همچنین بعد از طرح اتهام خوردن و بردن اموال ملت توسط دولتیان قبل، اظهارات ایشان در گردهمایی سفرا و نمایندگان دستگاه سیاست خارجی کشور، ارتقا و اوجگیری به شدت نگرانکنندهای را در لحن و کلام رئیس دولت از این حیث انعکاس داد.
«عدهای شعار سیاسی میدهند اما بزدل سیاسی هستند. هر وقت مذاکرات میشود میگویند میلرزیم، به جهنم، بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید» اشتباه نکنید! اینها سخنان آقای احمدینژاد نیست که تنها یک بار آن هم از طریق تحریف و کجنمایی سخنانش، کلامی در حدی مشابه این سخنان به وی نسبت داده شده است. حتی احمدینژاد هم به عنوان یک سیاستمدار که رقبای وی از جمله رئیسجمهور روحانی، وی را افراطی قلمداد مینمایند، هرگز طرفهای مقابل خود را خس و خاشاک نخوانده بود هرچند طرفهای مقابل وی به اعتبار فتنهآفرینی و خروج از حدود قانونی و تقابل با مردم به لحاظ سیاسی شأنیت و اعتباری برای حرمتگذاری نداشتند. بله، سخنان بالا سخنان آقای روحانی است که اتفاقا دولت و سیاست دولت خود را، دولت و سیاست تدبیر و اعتدال معرفی نموده است.
اینگونه ادبیات که با چاشنی تمسخر و استهزا نیز همراه میشود نه تنها نسبتی با تدبیر و اعتدال ندارد بلکه حتی در فضای سالم و درست سیاسی، از سوی گروههای رقیب و بیرون از قدرت رسمی نیز نباید مورد استفاده قرار گیرد چه رسد به مقامی در بالاترین مراتب رسمی قدرت سیاسی.
اما چرا انتقاد از این اظهارات و روند نگران کننده حاکم شدن اینگونه ادبیات بر لحن و کلام رئیس جمهور ضرورت دارد؟! قطعاً این ضرورت ناشی از انتقاد یا مخالفتی نیست که نسبت به طرح سیاست اعتدال و حاکم ساختن آن بر عرصه سیاسی کشور ممکن است وجود داشته باشد. در هر زمینهای که اعتدال مسئلهساز باشد، قطعاً حاکم ساختن مشی اعتدال در یک عرصه از عرصههای سیاست کشور یعنی سیاست داخلی، از ضرورتی حیاتی برخوردار است. اما عجیب این است که عدول از سیاست مشی اعتدال-مانند اینگونه اظهارات رئیس جمهور محترم- دقیقاً در همین عرصه که بقاء، رشد یا ثبات و سلامت آن منوط به رعایت اعتدال است به چشم میخورد.
نظام سیاسیای که اساس خود را بر مشارکت همگانی و مداخله گروههای مختلف سیاسی در عرصه عمومی بنیان گذاشته است، مشروط به وجود روابطی مسالمتآمیز و ایجابی میان طرفهای درگیر در این صحنه است. نه رشد بلکه بقاء و ثبات این نظام مستلزم این است که گروههای مختلف درگیر در این صحنه یکدیگر و حق همگانی هر یک را برای رقابت در سیاست در چارچوب قوانین کشور به رسمیت بشناسند. فراتر از شناسایی حقوق و تعامل مسالمتآمیز با یکدیگر، سیاست سالم و رو به رشد در عرصه عمومی، بیشتر نیازمند دوستی و تلاش همگانی برای حفظ حقوق دیگران در کنار حق خود و رقابت برای تأمین آن است. اما متأسفانه آنچنان که ادبیات یا لحن و کلام گروههای سیاسی در کشور نشان میدهد نوع نسبت و تعامل گروههای سیاسی با یکدیگر از قسمی است که میان گروههای اپوزیسیون با نظام یا میان گروههای انقلابی با نظام نامشروع برقرار میباشد. اینجاست که سیاست اعتدالی اعلام شده توسط رئیس جمهور محترم صورت سیاسی ضروری و حیاتی به خود گرفته و به شرطی لازم برای بقا و رشد، بلکه ثبات و سلامت آن بدل میشود. به همین دلیل است که وقتی آقای روحانی دقیقاً با اظهارات خود عرصه تعامل و روابط میان گروههای سیاسی را هدف گرفته و در چارچوب لحن و ادبیاتی حذفی با بخش یا گروهی از آنها سخن میگوید، تمام امیدها برای وقوع بهبود و ارتقا در این بخش در پرتو مشی اعتدال از بین میرود. حال آنکه فراتر از سیاست اعلام شده، این امید بود که آقای روحانی به اعتبار شخصیت آرام و روحیه محافظهکارانه شناخته شده خود، به تلطیف این فضا و بهبود نهادی روابط میان گروههای سیاسی کمک کنند. خاصه اینکه اقدامات ایشان در چند ماه اخیر نظیردعوت از گروههای مختلف سیاسی و تعامل با تمامی این گروهها نشانههایی ایجابی از صحت این پیشبینی و انتظار مورد بحث انعکاس میداد.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛امروز 23 مرداد، در تقویم جمهوری اسلامی ایران به پاس مقاومت حماسی رزمندگان حزبالله لبنان در جنگ 33 روزه تابستان سال 85 که توانست رژیم صهیونیستی را در یکی از خسارت بارترین و بدترین روزهای حیات منحوس خود با شکست از لبنان بیرون براند، به نام "روز مقاومت اسلامی" نامگذاری شده است؛ جنگی که در آن رزمندگان حزبالله توانستند 2300 نظامی صهیونیست را به هلاکت رسانده، 160 تانک مرکاوا را منهدم و یک ناوشکن اسرائیلی را به قعر دریا بفرستند و هیمنه نظامی رژیم صهیونیستی را درهم بکوبند.
نامگذاری این روز در حقیقت گامی در جهت تجلیل از واژه مقدس "مقاومت" است؛ مقاومتی که ریشه در اعتقادات اسلامی مردم جنوب لبنان داشته و معطوف به اراده پولادین آنان است؛ مردمی محروم و زجر کشیده که در برابر تجاوز همه جانبه رژیم اشغالگر قدس تا پای جان ایستادگی کرده و در نبردی 33 روزه نقشههای دشمن متجاوز و سلطهگر را نقش بر آب کرده و الگویی مجسم برای ملتهای منطقه خلق کردند.
روز مقاومت امسال بار دیگر سرشار از روحیه ایستادگی و مقاومت شد. بدین معنا که رژیم صهیونسیتی در اشتباهاتی محاسباتی به منظور ریشه کن کردن روحیه مقاومت اسلامی در میان ملت فلسطین و به تعبیر خود، یکسره کردن کار رزمندگان فلسطینی تهاجم همه جانبهای از زمین، هوا و دریا علیه مردم سرزمین محاصره شده غزه و با هماهنگی با رژیمهای غربی و عربی آغاز کرد. هر چند این رژیم جنایات بیشرمانهای را علیه زنان و کودکان فلسطینی مرتکب شد ولی بمبارانهای بیرحمانه غزه تنها تأثیری که داشت، سنگینتر کردن پرونده ننگین صهیونیستها بود و هرگز نتوانست کوچکترین خللی در عزم و اراده مردم غزه ایجاد کند. نتیجه مشهود این مقاومت دلیرانه آنکه این روزها شاهد تمکین اسرائیل بر شروط به حق مقاومت در برقراری آتش بس و شکستن محاصره هشت ساله غزه هستیم.
داستان تکراری سقوط هواپیمای مسافربری و کشته شدن تعدادی از هموطنانمان در این هفته بار دیگر قلب ملت ایران را جریحهدار کرد و مسأله پایین بودن امنیت و کیفیت پرواز با هواپیماهای نه چندان مطمئن را در کانون توجه افکار عمومی قرار داد. صبح روز یکشنبه یک فروند هواپیمای مسافربری "ایران 140" که از فرودگاه مهرآباد تهران عازم طبس بود، دقایقی پس از بلند شدن از باند فرودگاه دچار نقص فنی شد و سقوط کرد. این هواپیما ساخت داخل و مهندسی شده از سوی شرکت "هسا" بود. این هواپیما که از روی مدل آنتونوف 140 روسی ساخته شده بیش از این نیز یک بار سابقه سقوط در سال 88 را با کشته شدن همه پنج سرنشین ثبت کرده بود. رسانهها در نقل قولی تامل برانگیز از یک نماینده مجلس شورای اسلامی نوشتند اعضای کمیسیون عمران سالها قبل دو بار از مراحل ساخت این هواپیما بازدید داشتند و نگرانی خود را همان زمان اعلام کرده بودند. نباید به این هواپیما اجازه پرواز میدادند که شاهد چنین حوادثی باشیم.
نکته مهم دیگر اینکه این هواپیما در اختیار شرکت هواپیمایی "سپاهان ایر" بود. این شرکت در دولت گذشته به این دلیل تأسیس شد که هواپیماهای "ایران 140" تولید شده را به کار گیرد زیرا دیگر ایرلاینها از پذیرش و به کارگیری این هواپیما خودداری و تاکید کرده بودند در صورتی از آن استفاده میکنند که تغییرات لازم در این هواپیما اعمال شود.
به هر حال سقوط این هواپیما فقط به این منجر شد که رئیسجمهور دستور توقف استفاده از این نوع هواپیماها را در خطوط مسافری صادر کند ولی هیچیک از مسئولین حاضر به پاسخگویی به افکار عمومی و عذرخواهی از مردم نشده و مقامات وزارت راه و ترابری فقط اعلام کردند ظرف 8 ماه آینده علت سقوط هواپیما را مشخص خواهند کرد! و این بدان معناست که این پرونده نیز به دیگر پروندههای بیسرانجام سقوط هواپیما در کشور خواهد پیوست.
در این هفته همچنین موضوعی به نام "پالم"، نماد بیتوجهی به حقوق مصرف کنندگان تبدیل شد و استفاده گسترده و غیرقانونی از روغن صنعتی "پالم" در صنایع غذایی بویژه لبنیات نشان داد که برای بسیاری از شرکتها و کارخانهها، آن چه به هیچوجه مهم نیست، سلامت و جان مردم است. فاجعه پالمدار کردن شیر و ماست پرچرب و زخمی کردن روح و جسم شهروندانی که میفهمند چه کلاه گشادی سرشان رفته طبعاً با هیچ معیار و با هیچ قیمتی قابل برگشت نیست. این زیان بسیار دهشناکتر از زیانی است که احتمالاً از جیب مصرف کنندگان میرفت. مخدوش شدن امنیت غذایی مردم و اعتماد عمومی چیزی نیست که بتوان به سادگی جبران کرد.
از جمله رویدادهای هفته جاری، برگزاری همایش سفرا و مسئولان نمایندگیهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور بود که در جلسه افتتاحیه آن، رئیسجمهور طی سخنانی بر تصمیم و عزم جدی دولت به تعامل سازنده با دنیا تاکید کرد. شرکت کنندگان در این همایش همچنین دیروز با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار دستگاه دیپلماسی کشور را مدافعان خط مقدم دفاع از اهداف، منافع ملی و سرمایه ملی ایرانیان خواندند و ضمن تبیین ویژگیهای دیپلماسی ایرانی و ضرورت دیپلماسی فعال و هوشمند در دوران بسیار مهم گذر به نظم جدید جهانی، فرمودند: دیپلماسی هوشمندانه و فعال میتواند دستاوردهای بسیار مهم سیاسی، اقتصادی، انسانی و اجتماعی به همراه بیاورد که با هیچ حرکتی از جمله جنگهای پرهزینه و پرخطر حاصل نمیشود و این واقعیت نشان دهنده وزن و جایگاه دستگاه دیپلماسی در مجموعه مدیریت یک کشور است.
رهبر انقلاب، وزارت خارجه را ارتش منظم دیپلماسی کشور خوانده و افزودند: در مسئله سیاست خارجی، دستگاههای دیگری هم مؤثرند اما وزارت خارجه به عنوان یک سازمان موظف و ارتش منظم، مسئولیت اصلی را برعهده دارد. ایشان برخورداری از عناصر با صلاحیت را شرط دیگر یک دیپلماسی موفق دانسته و در تبیین مفهوم "صلاحیتهای دیپلماتیک"، عناصری همچون "هوش و مهارت دیپلماتیک"، "انعطاف در جای لازم"، "نفوذناپذیری در مواقع ضروری" و "پایبندی صادقانه و عمیق به اهداف" را مورد اشاره قرار دادند.
حضرت آیتالله خامنهای "مهارت دیپلماتیک" را استفاده به موقع و به جا از انعطاف و اقتدار معنا کرده و افزودند: معنای دیگر این ویژگی، نرمش قهرمانانه است که صلح امام حسن مجتبی(ع) پرشکوهترین نمونه تاریخی آن به شمار میرود. ایشان افزودند: اگر در مقطع فعلی دستگاه دیپلماسی بتواند حضور فعال، هوشمندانه و مقتدرانه داشته باشد، جایگاه و استحکام جمهوری اسلامی در چندین ده سال آینده و در نظم جدید جهانی به عنوان جایگاهی برجسته تثبیت میشود وگرنه، در جهان پیش رو، از موقعیت لازم برخوردار نخواهیم بود.
رهبر انقلاب همچنین "مخالفت جدی با نظام سلطه" را از خصوصیات آشکار سیاست خارجی جمهوری اسلامی برشمرده و افزودند: مسئولان ما با شهامت و بدون رودربایستی با حضور سلطهگران و بویژه آمریکا در هر جای جهان، مقتدرانه مخالفت کرده و میکنند. ایشان با تأیید سخنان رئیسجمهور در جمع سفیران و کارداران درخصوص تعامل با همه دنیا افزودند: در این میان دو استثنا وجود دارد رژیم صهیونیستی و آمریکا. رهبری با بیان چند دلیل و استدلال درباره نفی تعامل با آمریکا تأکید کردند: رابطه با آمریکا و مذاکره با این کشور به جز در موارد خاصی برای جمهوری اسلامی نه تنها هیچ نفعی ندارد بلکه ضرر هم دارد و کدام عاقلی است که دنبال کار بیمنفعت برود؟!
در مرور تحولات بین المللی، این هفته نیز مسائل عراق و فلسطین اهم رویدادهای هفته را تشکیل میدادند و بخش اعظم اخبار و گزارشها را به خود اختصاص دادند.
تحولات پرشتاب در صحنه سیاسی، نظامی و امنیتی عراق همچنان ادامه دارد. در صحنه سیاسی، معرفی نخستوزیر جدید از سوی رئیسجمهور این کشور رویداد مهمی محسوب میشود و در تکمیل روند تشکیل دولت جدید است که پس از برگزاری انتخابات مجلس، انتخاب رئیس مجلس و گزینش رئیسجمهور اتفاق میافتد.
فواد معصوم، رئیسجمهور عراق، حیدر العبادی را این هفته مأمور تشکیل کابینه کرد این درحالی بود که ائتلاف "دولت قانون" به رهبری نوری مالکی شدیداً به این اقدام معترض بوده و آنرا خلاف قانون اساسی دانسته است. نوری مالکی طی سخنانی که از تلویزیون عراق پخش شد تشکیل کابینه را حق گروه خود به عنوان بزرگترین فراکسیون مجلس دانست و به همین جهت، فواد معصوم را به زیر پا گذاشتن قانون اساسی متهم کرد و وی را مورد انتقاد شدید قرار داد. این درحالی است که مخالفان و منتقدان مالکی چنین میگویند که اعضای گروه مالکی طی روزهای اخیر ریزش پیدا کردهاند و دیگر این گروه در اکثریت نمیباشد.
علاوه بر گروههای رقیب، بسیاری از افراد و شخصیتهای سیاسی که تا پیش از این از متحدان مالکی محسوب میشدند اخیراً به منتقدین وی پیوستهاند. آنان نوری مالکی را متهم به در پیش گرفتن انحصار قدرت و دیکتاتوری میکنند. حتی چنین گفته میشود که آیتالله سیستانی نیز با ادامه نخست وزیری مالکی موافق نیست هر چند این موضع تایید نشده است. نماینده آیتالله سیستانی روز گذشته خواستار قطع تظاهرات در عراق شد. طرفداران مالکی طی روزهای اخیر اقدام به برگزاری تظاهرات در بغداد کرده و خواستار نخست وزیری مجدد مالکی شده بودند. هر چند مالکی گفته است موضوع را به دادگاه فدرال محول خواهد کرد ولی این نکته واضح است که موضع مالکی به دلیل دوری گزیدن گروههای عراقی از وی، روز به روز ضعیفتر میشود.
در صحنه نظامی نیز این هفته درگیری نیروهای عراقی با داعش در چند محور ادامه یافت که در برخی از مناطق، نیروهای داعش متحمل تلفات سنگین شدند. درگیریهای شدید در برخی مناطق نزدیک به کردستان عراق گزارش شده که موجب آواره شدن گروه کثیر دیگری گردیده است.
در این میان، آمریکا که تاکنون با سکوت خود به صورت تلویحی به داعش برای پیشروی و ادامه جنایاتش چراغ سبز نشان داده بود پس از اینکه این گروه به کردستان عراق نزدیک شد اقدام به حملات هوایی محدود به نیروهای داعش کرد. کردستان عراق متحد غرب میباشد و با رژیم صهیونیستی نیز روابط گوناگون دارد و این انتظار وجود داشته است که آمریکا از حکومت کردستان عراق حمایت کند. با اینحال کاملاً مسجل است که آمریکا از داعش در عراق استفاده ابزاری میکند و به همین دلیل بعید است به طور جدی و قاطعانه با داعش به رویارویی بپردازد.
این هفته بازتاب شکست رژیم صهیونیستی در غزه همچنان ادامه داشت و فشارها برای کنارهگیری نتانیاهو به دلیل نتیجه مفتضح حمله به غزه افزایش یافت. شماری از سردمداران رژیم صهیونیستی، از جمله چند وزیر کابینه این رژیم بر شکست عملیات ارتش صهیونیستی در غزه تاکید کردند و مسئولیت آن را متوجه نتانیاهو و سیاستهای وی دانستند. این مقامات صهیونیست نتانیاهو را به باد انتقاد گرفتهاند که با وجود این حملات گسترده، هیچ تغییری در وضعیت ایجاد نشده، حماس ضعیف نگشته و اسرائیلیها نیز احساس امنیت نمیکنند.
در تازهترین تحول، اعلام شده است که در جریان مذاکراتی که در قاهره میان رژیم صهیونیستی و طرف فلسطینی برگزار شده است رژیم صهیونیستی برای نجات از مخمصهای که پس از شکست در غزه گرفتار شده با اکثر شرایط فلسطینیها، از جمله رفع محاصره غزه و آتش بس دائمی موافقت کرده است. بدین ترتیب رژیم صهیونیستی در دامی که در غزه خودش ساخته گرفتار شد و علاوه بر آنکه به هیچ یک از اهدافش از این حمله دست نیافت، بیآبروتر از قبل شد و با موج انزجار جهانی مواجه گردید.
رسالت:روحانی و ما و تکلیف گروههای سیاسی
«روحانی و ما و تکلیف گروههای سیاسی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛قضیه • رئیس جمهور، جناب دکتر حسن روحانی، طی روزهای اخیر، و در اولین سالگرد انتخاب خود، مکرراً به حاشیههای «نود»ی رفتهاند، و این وضع، مایه نگرانی است؛ چرا که ایشان، به عنوان شخص دوم کشور که از قضا، پرچم اعتدال را نیز حمل میکنند، باید از خویش سعه صدر و پختگی بیشتری نشان دهند. • در مقابل، منتقدان و «دلواپسها» که مشکل شخصی با جناب رئیس جمهور ندارند، و بیش از هر منافعی به ثمره خون شهدا میاندیشند و از هدررفت آن دلواپساند، با طمأنینه و برهان، استمرار نقدورزی خویش را تضمین میکنند.
• به رغم حرکت منضبط و منطقی منتقدان، جناب رئیس جمهور، سبیل اعتدال را نمیپیمایند، و این، بیش از آن که در بدو امر به نظر میرسد، «خطرناک» است، چرا که اندکی افراط نزد نخبگان، «میتواند دامنه این افراطیگری در بدنه هواداران را به جاهای بسیار حساس و خطرناکی برساند که گاهی خود نخبگان هم نمیتوانند آن را جمع کنند». این تبعات را از تیتر برخی روزنامههای اصلاحطلب که در استقبال از تندروی سابقه طولانی دارند، میتوان دید. رئیس جمهور، باید با توجه به این تیترها مواضع غیر اعتدالی خود را اصلاح فرمایند. ایشان با خروج از اعتدال چیزی به دست نمیآورند.
تبصره
• این حوادث، که در ادامه رویدادهای سالهای پیش، و در استمرار معضلات دوران صدارت عظمای رئیس جمهورهای قبلی روی میدهد، در درجه اول، ما را به شکر وا میدارد که تز ولایت فقیه از ابتدای انقلاب، مکرر در مکرر، به داد «دموکراسی» نارسای مدرن رسیده است، و ملت ما را به یک «جمهوری» و «پولیتی» برازنده و بالغ و حکیمانه نایل کرده است.
• ولایت فقیه، در مواردی مکرر از این دست، استمرار و ثبات را در عین پویایی و چرخش نخبگان، و در کنار اعتماد مردم برقرار داشته است. حضور یک فقیه جامع الشرایط در رأس ساختار حکمرانی، که به لحاظ اخلاقی و شخصیتی متکی بر دانش عمیق و حکمت اسلامی است به علاوه آن که مجهز به ملکه تقوا و پرهیزگاری است، به کشوری که آماج حوادث گوناگون («حوادثی که بعضی از آنها میتوانست یک ملت را، یک نظام را از جا بکند، میتوانست یک کشور را دچار دریای طوفانیای بکند که ندانند چه میکنند و چه باید بکنند ،همین طور که میبینیم در بعضی از کشورهای همسایهیمان») قرار گرفته است، آرامش میبخشد. «این کشتی استوار، در طوفانهای مختلف، اندک اضطرابی پیدا نکرد».
از یک دید وسیعتر...
• این وضع، صرف نظر از مسائلی که برای کشور پدید میآورد، یک آسیبشناسی بلندمدت را هم در ذهنهای تحلیلگر فعال میکند؛ این که جریانهای سیاسی باید ساز و کارهای مناسبتری برای خلق و مجرب ساختن نخبگان سیاسی هوشمند و پرهیزگار و اخلاقی و فرهیخته و حکیم و پخته و پرطمأنینه و با سعه صدر داشته باشند تا بتوانند بهتر استمرار انقلاب را تضمین نمایند.
• من نمیخواهم سیاهنمایی کنم، یا بگویم وضع ما از دموکراسیهای مدرن امروز دنیا بدتر است. بله؛ دموکراسی در آمریکا و فرانسه و انگلستان و ایتالیا هم رهبرانی چون جرج دبلیو بوش جونیور و سارکوزی و تونی بلر و سیلویو برلوسکونی رو میکنند. واقع آن است که دموکراسیهای مدرن، استعدادهای شگرفی در به صدارت رساندن افراد متوسط الحال دارند، و بخش مهمی از فلاکتهای مردم امروز جهان از این روست. این که سیاستمداران بزرگ در قیاس با متوسط الحالها در دموکراسیهای مدرن، شانس بیشتری برای صعود دارند، مورد تردید نیست.
ولی برای یک حکومت انقلابی مثل حکومت ما که درگیر یک انقلاب مداوم برای فائق آمدن بر نظام ناعادلانه جهانی است، توقع میرود که روسای جمهوری که کمتر برای ملت حاشیه درست کنند و هزینههای کمتری به بار آورند، به قدرت برسند.
• یکی از اصلیترین وظایف و شاید مهمترین تکلیف سیاستمداران، توسعه نسل بعدی فعالان سیاسی است. مهمترین نکته این است که همیشه نگه داشت و نیز توسعه استعدادهای جدید، بسیار ارزانتر از حفظ وضع موجود به رغم فقدان کانالها برای رشد استعدادهاست. اگر جریانهای سیاسی در جذب فعالان جوان، هضم ایدههای جدید آنان، آموزش این فعالان، و از همه مهمتر انتقال اخلاق و بصیرت سیاسی به ایشان، به قدر کافی فعال عمل نکنند، در آینده، کشور با یک اظهار نظر نابجای آنان هزینههای سهمگین و هولناک پرداخت خواهد کرد.
• گروههای سیاسی، همواره باید برنامههای توسعه منابع انسانی
بلند مدت و چند ساله تدوین کنند که موجب پرورش نیروهای با استعداد و با پتانسیل بالا شود. هدف، رشد و ارتقای افراد است به نحوی که چشمانداز وسیعتری نسبت به سازمان داشته باشند.
• در اینجا مقدمتاً توصیههایی در خصوص نحوه اجرای چنین برنامههایی مطرح میکنیم تا در آینده این مباحث حیاتی و مهم را بسط دهیم:
نکته اول
• مطلب اول اینکه اصرار بر جذب فعالان سیاسی جدید، ابداً به معنای خروج تجربههای ارجمند پیشین نیست. اگر در هر حرفهای تجربه مهم است، در سیاست، بسیار مهمتر و کاملاً غیر قابل
صرف نظر کردن است. در سیاست، پختگیهایی هست که بدون مرور زمان به دست نمیآید. پس تجربهها به طرز غیر قابل تصوری مهم است. پس، اجازه ندهید دانش فعالان مسنتر از سازمانهای سیاسی خارج شود.
• از این بیش، بین افراد باتجربه، و فعالان جدید، جلسات بحث و بررسی مستمر با برنامه منظم و با موضوع تحلیل تاریخ سیاسی، ارزیابی شرایط جاری و آیندهپژوهی برگزار کنید. تمام سعی خود را داشته باشید تا از تجربه و دانش افراد مسنتر حتی در زمانی که بازنشسته شدهاند ولو به صورت پارهوقت استفاده کنید.
نکته دوم
• فعالان سیاسی جوان را در موقعیتهای مختلف سیاسی و البته در حیطه تخصص خود بچرخانید. از این طریق، رهبران پیشکسوت سیاسی، میتوانند به افراد این فرصت را بدهند تا با قرار گرفتن در موقعیتهای مختلف، تجربه مستقیم و کارورزی ماهرانهای به دست آورند؛ در عین حال، آنها نیز به نوبه خود، به بخشهای مختلف سازمان سیاسی هم ایدههای نوین تزریق میکنند.
نکته سوم
• فعالان سیاسی جوان باید در کوران چالشهای سیاسی مختلف قرار گیرند تا بالاجبار سطح مهارتهای خود را ارتقا بخشند و این تکلیف گروههای سیاسی است که نیروهای خود را به لحاظ فکری و عملیاتی، در این موقعیتها درگیر کنند.
• البته چیزی که پیشکسوتهای گروههای سیاسی میخواهند
این است که آنها تحت فشار باشند تا آموزش ببینند، ولی شکست نخورند و سقوط نکنند بنا بر این باید مطمئن شوند در تکالیف اولیه خود حمایتهای کافی را دارند. همچنین ارزیابیهای مستمر به گروههای سیاسی کمک میکنند تا مشکلات به موقع شناسایی شوند.
نکته چهارم
• پیشکسوتان گروههای سیاسی باید اطمینان حاصل نمایند که فعالان سیاسی تحت هدایت و بازخوردهای متناوب قرار دارند. این ارزیابی متناوب، باید یک فرآیند مستمر باشد و نیازی به نقطه شروع مشخصی ندارد.
اعضای قدیمیتر را برای نظارت بر افراد جدید بگمارید. وقت گذاشتن برای صحبت پیرامون شیوههای کاری، زمینههای ایجاد فضای کاری مطمئن را به وجود میآورد.
• گاه این آموزش و ارزیابی و بازخورد مستمر میتواند در قالب فعالیت توأم فعالان سیاسی جوان در کنار و با همراهی باسابقهترها صورت گیرد، و در برخی موقعیتهای حساستر، باید تحت نظارت و راهبری مستقیم و صریح فعالان ارشد صورت گیرد که در این نوع موارد باید دستورالعملهای روشنی وجود داشته باشد، که حساسیتها و ظرافتهای یک فعالیت سیاسی دقیق و مینیاتوری آسیب نبیند. انضباط در سطوح بالای فعالیتهای سیاسی، کماهمیتتر از انضباط نظامی نیست، چرا که با موضوعاتی با بالاترین سطح حساسیت ممکن مواجه است و کوچکترین اغماضی، اخلاقاً جایز نیست.
قدس:منطق درست فلسطینی ها در مذاکرات
«منطق درست فلسطینی ها در مذاکرات»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم صادق مهدی شکیبایی است که در آن میخوانید؛شاید نتوان با قاطعیت گفت که سومین جنگ در غزه پس از خروج(بخوانید فرار) شهرک نشینان صهیونیست از این باریکه 360 کیلومتری (در 17 آگوست 2005) پایان یافته است، اما کسی هم تردید ندارد، رژیم صهیونیستی دیگر تمایلی به ادامه آن ندارد.
سومین جنگ غزه در حالی آغاز شد که از همان ابتدای جنگ، ورود مصر به دایره میانجیگری نشان داد، طولانی شدن آن سم مهلکی برای طرف اسراییلی است، بنابراین در ششمین روز این جنگ، فعالیتهای دیپلماتیک مصر که حالا رابطه خوبی با مقاومت فلسطینی ندارد، آغاز شد.
در واقع قاهره مأمور تحقق اهداف رژیم تل آویو شد که از یک سو می ترسید نبردش در غزه به درازا کشیده شود و از دیگر سو فکر می کرد رابطه تیره مصر و غزه فرصت مناسبی برای محاصره و خلع سلاح مقاومت است.
از این رو آنچه در مفاد طرح پیشنهادی مصر دیده می شد، چیزی جز منویات طرف صهیونیستی نبود، توقف حملات نظامی اسراییل در ازای خلع سلاح مقاومت فلسطینی. طرف فلسطینی اما از همان ابتدا خواستار پایان محاصره نوار غزه در برابر توقف حملات موشکی و نه خلع سلاح مقاومت بود.
اعلام شروط مقاومت فلسطین در برابر طرح پیشنهادی مصر پرده از زوایای بسیاری از رفتارهای پشت پرده و بده بستانهای منطقه ای و بین المللی با رژیم صهیونیستی برداشت.
این حجم حمایت منطقهای و بین المللی از رژیم صهیونیستی نشان می داد که جنگ با مخالفت مقاومت با طرح مصریها وارد مرحله جدیدی خواهد شد تا فلسطینی ها را وادار به پذیرش مطالبات اسراییل در چارچوب این طرح نماید.
جنگ وارد مرحله نبرد زمینی شد. افزایش حجم کشته ها و گسترش دامنه جغرافیایی نقاط آتش با هدف اعمال فشار بر مقاومت در دستور کار قرار گرفت. فشارهای منطقه ای و بین المللی همزمان بر گروههای جهادی وارد مرحله جنگ روانی شد و تلاش شد در افکار عمومی مقاومت به عنوان مسبب همه ویرانی ها قلمداد شود.
به رغم این اما حمایت مردمی در غزه از مقاومت، راه را بر هر توطئه ای بست و مقاومت ثابت قدم در صحنه میدانی و امیدوار به حمایت هم پیمانان منطقه ای خود جنگ را تا جایی مدیریت کرد که در نهایت جبهه توطئه گران وادار به پذیرش مذاکره بر سر مطالبات مقاومت شده و با مهندسی زمان و اعلام آتش بسهای انسانی ، 24 ساعته و 72 ساعته سعی در مدیریت نتایج جنگ سوم غزه دارند.
دلیل این رفتار تلاش برای انکار و یا تأخیر در پذیرش شکست در برابر مقاومت فلسطینی است تا به این ترتیب بزرگی پیروزی مقاومت به چشم نیاید. صرف نظر از اینکه آتش بس دایمی و یا موقت میان نوار غزه و سرزمینهای اشغالی فلسطین اعلام گردد، نفس این شکست، پیامها و پیامدهای متعددی را در عرصه داخلی فلسطین،درون رژیم صهیونیستی، اتحاد و ائتلافهای منطقه ای و بین المللی به همراه دارد.
بدون تردید وضعیت نوار غزه هرگز به شرایط قبل از جنگ سوم باز نمی گردد، چه اینکه شرایط در صحنه میدانی از حیث توازن رعب و وحشت و در صحنه منطقه ای از حیث هم پیمانی ها متفاوت از گذشته است.
حداقل خواسته فلسطینی ها، یعنی پایان محاصره جزو اولویت شروط آتش بس فلسطینی ها تعیین شده و حداکثری های این خواسته به پیوند میان کرانه باختری روابط با کشورهای منطقه و بین الملل و منوط شده است. اگرچه ممکن است تحقق این نتیجه کمی به درازا بکشد، اما تحقق آن غیر قابل انکار خواهد بود.
منطق فلسطینی ها آنگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت ا... خامنهای فرمودند، منطقی درست است و به تناسب دستاوردی که مقاومت بدست آورده باید شروط و مطالبات آنان لحاظ شود.
سیاست روز:حاشیههای خودساخته
«حاشیههای خودساخته»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن میخوانید؛
اول) گزارش بیگزارش
بعد از سخنــــان آقای رئیسجمهور در جمع سفرا و استفاده ایشان از ادبیات نامناسب که باعث نکوهش اغلب دوستانشان نیز شد، قرار بر این بود تا به آسیبشناسی افت ادبیات سیاسی کشور طی سالهای اخیر بپردازیم. ادبیاتی که متاسفانه گریبانگیر روسای جمهور فعلی و سابق شده بود و است و بازتاب سخنان فاصله گرفته از اخلاق ایشان بازتابهای داخلی و خارجی خوبی نداشت.
اما به سبب سخنان روز گذشته رئیسجمهور و اصلاح و توضیح درباره آن سخنان، تصمیم گرفتیم این گزارش را فعلا در بایگانی بگذاریم و انشاءالله هیچ وقت مجبور به چاپ آن نشویم. امیدواریم رئیسجمهور کنونی و روسای جمهور آینده در کلام خود دقت بیشتری داشته باشند.
دوم) شفافیت لازم است
آنچه در دیدار سفرا رخ داد، متاسفانه تکرار کنایههای آقای روحانی با ادبیاتی نامناسب بود. اما وقتی رئیسجمهور محترم، قصد دارد الفاظی ناپسند را به کسی نسبت دهد، بد نیست انگشت اشاره خود را به سوی متهم مورد نظر خود بگیرد و روی سخنش با او باشد. البته نه با ادبیاتی که در شان مقام یک روحانی و رئیسجمهور نیست. ضربالمثل «فحش را بینداز، صاحبش پیدایش میکند» در منابر و تریبونهای رسمی و آن هم از زبان یک مقام عالیرتبه رسمی همچون رئیسجمهور از صواب به دور است.
سوم) عذر بدتر از گناه
برخی دوستان آقای روحانی، شیوه دوستی خاله خرسه را در پیش گرفتهاند و به جای کمک فکری به رئیسجمهور و مشاورههای دقیق، سعی در توجیه اشتباهات سهوی ایشان دارند. طی دو روز گذشته مدافعان ادبیات رئیسجمهور با توجیهاتی نظیر «شفافیت»، «شجاعت» و «صراحت» سعی در پاسخگویی به اعتراضات درخصوص سخنان آقای رئیسجمهور داشتند و روز گذشته نیز، معاون سیاسی دفتر ایشان، سخنان رئیسجمهور را «زیرکانه» و «هرکسی از ظن خود شد یار آن» تلقی کرد که این نیز همچون موارد قبلتر عذر بدتر از گناه محسوب میشود. اغلب منتقدان به سخنان و ادبیات رئیسجمهور، سخنان ایشان را به خود نگرفتند، اما از تکرار اتفاقات سالهای قبل اظهار نگرانی کردند.اظهار نگرانی به واسطه اینکه رئیسجمهوری که هم مسئولیتهای سنگینی را تا پیش از این بر عهده داشته، فردی که در حوزه علمیه درس خوانده و تحصیلات دانشگاهی نیز دارد و اتفاقا حقوقدان است، نباید با این واژگان سخن بگوید.
چهارم) خودتان حاشیهسازی نکنید
حاشیهسازی برای دولت، آن هم از درون مثل سَم میماند. دولتی که با مشکلات فراوانی روبهروست. دولتی که برخلاف وعدههایش برای حل مشکلات اقتصادی در کوتاه مدت، هنوز نتوانست پشت غولهایی به نام تورم و رکود را به خاک بمالد، دولتی که تصور میکرد، به نتیجه نرسیدن مذاکرات در سالهای قبل به خاطر عدم قدرت چانهزنی مذاکرهکنندگان سابق بوده و حالا به این نتیجه رسیده، این دشمن است که از دشمنیاش نمیکاهد، دولتی که متاسفانه هنوز درگیر واژههایی نظیر یارانه، سلامت عمومی، مشکلات حملونقل است و هنوز نتوانسته برای اقتصاد مقاومتی و فرهنگ راهکاری اساسی بیابد، باید مراقبت بیشتری از خود داشته باشد.
ایجاد حاشیه برای دولت اعتدال خوب نیست و بدتر از حاشیهسازیهای بیرونی، اتفاقاتی است که خود دولتمردان رقم میزنند.
پنجم) برای سالهای بعد باید تمرین صبر کنید
رئیسجمهور محترم در سخنان روز گذشته خود در هیئت دولت عنوان داشته: «امروز به جایی رسیدهایم که برای حفظ منافع ملی و رفع معضلات و توسعه کشور اگر ببینیم، گروه و اقلیتی که در گوشه و کنار از اتاق فکر خارج شده و وارد اتاق عملیاتی شدهاند، باید بدانند، دولت هم از اقدامات آنها آگاه و مطلع است و هم در این زمینه ،جملات متناسب با تخریب آنها را بکار خواهد برد.»
این سخنان رئیسجمهور محترم ممکن است باعث بزرگنمایی همان عده اقلیتی شود. کارشکنی از سوی عدهای در همه دولتها بوده و است و خود آقای روحانی هم در زمان ثبتنام برای کاندیداتوری ریاست جمهوری قطعا به آن واقف بوده است و با همین علم انگشت خود را جوهری کرده است. اما اینکه رئیسجمهور باز هم وعده «جملات متناسب با تخریب» میدهد، نگرانکننده است.
در روزهای سخت دولت، آرامش ضروریترین نیاز است. آرامشی که هم باید در بدنه دولت و دستگاههای اجرایی باشد و هم در متن جامعه جریان داشته باشد. برهم خوردن آرامش، اتفاقا همان عده اقلیتی را سرِ ذوق میآورد و تیغشان را تیزتر میکند.
اکثریت منتقدان قطعا هدفشان اصلاح امور است، اما باید آستانه تحمل بالاتر برود.
رئیسجمهور محترم هنوز (حداقل) سه سال دیگر باید بر این مسند بماند اما با این نوع ادبیات و برخوردها، تمرین صبوری برایشان ضروری است.
اگر قرار بر این باشد که به این راحتیها طاقت از کف برود، کار برای روزهای آینده دشوارتر میشود. با رد و بدل شدن این دیالوگها، ممکن است عدهای سودجو به بهانه صراحت و شجاعت و شفافیت، به جایگاه مهم رئیسجمهورمان اهانت کنند. هیچکدام از منتقدان دولت نمیخواهند، شأن رئیسجمهور نظام اسلامی را آسیبدیده و آسیبپذیر ببینند.
حمایت:تغییر در نرخ سود بانکی چه تبعاتی دارد؟
«تغییر در نرخ سود بانکی چه تبعاتی دارد؟»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم دکتر ابراهیم رزاقی است که در آن میخوانید؛بعد از ارائه بسته پیشنهادی دولت برای خروج از رکود، همایشی با عنوان "تبیین سیاستهای اقتصادی دولت برای خروج غیرتورمی از رکود" برگزار شد. از موضوعات مهمی که در این همایش از سوی رئیس کل بانک مرکزی مطرح شد موضوع "تغییر نرخهای سود بانکی" است. یکی از اهداف اعلام شده در این طرح حمایت جدی از تولید در راستای تأمین منابع لازم برای تأمین سرمایه در گردش است. اما به نظر میرسد ورای این هدف، اهداف دیگری نیز وجود دارد که بررسی این اهداف و تحلیل آثار و تبعات این اقدام دولت بر سایر متغیرهای اقتصادی موضوع این نوشتار است. آنچه در خصوص سپردههای بانکی شایان توجه است نوع سرمایهگذاری آنها است. اگر سپردههای بانکی در مسیر تولید سرمایهگذاری شوند، به علت افزایش اشتغال و نیز افزایش سطح تولید باعث کاهش تورم و نهایتا تثبیت و بهبود بیشتر شرایط اقتصادی خواهد شد. ولی اگر پساندازها به سمت پرداخت وامهای بدون بازگشت یا همان معوقات بانکی سوق پیدا کنند باعث ایجاد تورم مضاعف خواهد شد. چراکه این وامهای بدون بازگشت، در کانال بورسبازی و دلالی به جریان خواهند افتاد که نتیجه آن افزایش تورم است. متاسفانه برخی بانکها خصوصا بانکهای خصوصی به جای اینکه این سپردهها را به سمت تولید هدایت کنند با تأسیس شرکت های اقماری به فعالیت های غیرتولیدی سودآور روی آورده و سپردهها را در مسیر تورمزا سرمایهگذاری میکنند.
این حرکت بانکها باعث افزایش سرعت گردش پول و افزایش قیمت ها و در آخر افزایش تورم میشود. در چنین شرایطی تولیدکننده به نوعی تنبیه میشود چراکه با رونق بخش دلالی، از سطح سودآوری بخش تولید کاسته خواهد شد. با توجه به اینکه عمدهترین تغییر نرخ سود بانکی در سپردهها و تسهیلات بانکی است، لذا لازم است اقدام دولت در افزایش سود بانکی در این 2 حوزه ارزیابی شود. چراکه هر نوع تغییری در هر یک، اثر معکوس بر دیگری دارد. به این ترتیب که افزایش سود سپردهها، باعث جذب بیشتر سپردهها توسط بانکها خواهد شد.
بانکها نیز برای کسب سود به دنبال اعطای وام هستند. اما اگر سود تسهیلات نیز افزایش یابد به نوعی با کاهش متقاضی برای تسهیلات مواجه خواهیم شد. در حالی که بر اساس مبانی ارزشی اقتصاد اسلامی، میبایست سپردهها در مسیر تولید به کار گرفته شود. حتی نظام سرمایهداری هم از سودهایی که عاید می شود مرتب برای تولید بیشتر و انباشت سرمایه استفاده می کند و از آن برای تداوم حیاتش بهره می برد. اما در ایران، سرمایه ها در مسیر سوددهی از هر راهی به کار گرفته می شوند که عمدتا مسیرهای کاذب و دلالی است. دولت نیز در این میان خنثی است، حتی عملا از این روند حمایت می کند؛ نه تلاشی برای وصول معوقات بانکی می کند و نه حرکتی برای محو و یا کند شدن این روند انجام می دهد. یکی از مهمترین دلایل تداوم روند موجود این است که دستگاه های مسئول، انقلابی عمل نمی کنند. همین باعث جسارت بیشتر جانیان اقتصادی و دست اندازی بیشتر آنها به منابع بانکی شده است.
در این میان بانکها نیز مقصرین عمده و اصلی هستند. از سوی دیگر بانکها به نحوی به سپرده گذاران اجحاف می کنند. چراکه با وجود تورم 40 درصدی، بانک ها 20 درصد به مردم سود می دهند. یعنی قدرت خرید مردم 20 درصد در سر سال کاهش می یابد. راهکار حل این معضل بازگشت به اقتصاد اسلامی است. با توجه به وجود 2حوزه پر چالش اقتصادی، یعنی تولید و مسکن در اقتصاد ایران، تغییر نرخ سودهای بانکی در هر یک از این حوزه ها آثار و تبعات متعددی دارد.
در حوزه تولید، اگر نرخ سود تسهیلات بانکی افزایش یابد، تولیدکننده باید بهره بیشتری به بانک بپردازد که این باعث افزایش سطح هزینههای تولیدکننده می شود. تولیدکننده نیز برای جبران این هزینه های مضاعف، ناچار به افزایش محصولات تلید خود می شود. نهایتا این روند موجب تشدید روند تورم خواهد شد. تولیدکننده نیز به صرافت می افتد به جای اینکه این وام ها را در مسیر تولید به خدمت بگیرد، آن را برای سوددهی بیشتر در مسیر دلالی به کار میاندازد. یکی از راه حل ها در این زمینه، ایجاد دستگاه های نظارتی قوی برای شناسایی تولیدکنند های خوب و تولید کننده های سوء استفاده گر است تا با جریمه و تنبیه متخلفین و دادن پاداش و مشوق به تولیدکنندهای صادق، مسیر سرمایهگذاری اصلاح شود. مسکن موضوع مهم و راهبردی دیگری است که به شدت از تغییر نرخ سودهای بانکی متأثر است.
مسکن یکی از منابعی است که سرمایههای بسیاری را به خود جلب و جذب کرده است. چرا که میزان سوددهی آن، گاه به مراتب بیشتر از سایر حوزه های اقتصادی و گاه بیش از میزان تورم است. از بین حدود 19 میلیون مسکن در ایران قریب به 6 میلیون آن متعلق به کسانی است که بیش از یک واحد، مسکن دارند. نگاهی به این آمار نشان دهنده میزان میل مردم به سوی مسکن است. مسکن به نوعی و تا حدی باعث رکود می شود زیرا با جذب سرمایه هایی که میبایست در مسیر تولید سرمایهگذاری شود، با رسوب در بخش مسکن، رکود را برای اقتصاد به ارمغان می آورد.
ایجاد و تقویت نظام مالیاتی دقیق و سریع و صحیح می تواند با وضع مالیات های سنگین مانع از تمرکز سرمایهها در بخش مسکن و هدایت آنها به سوی تولید شود. دولت نیز در این روند کمک کننده است؛ دولت با افزایش میزان وام هایی با بهره بالا به تورم حباب مسکن کمک می کند. در صورتی که اگر این روند در جایی قطع شود و عده کثیری که در حوزه مسکن با دلالی و واسطهگری پول های هنگفت به جیب زدهاند متضرر و حتی ورشکست شوند این حباب و جو کاذب غالب بر بازار مسکن، خواهد شکست و ثبات بر این بازار حاکم خواهد شد. در پایان پیشنهاداتی برای اصلاح ساختار و نظام سود بانکی ضروری است. پرداخت سودهای بانکی به سپرده گذاران باید متناسب با میزان تورم باشد. روند پرداخت تسهیلات باید اصلاح شود و نظارت های دقیق و محکم بر آن باید حاکم شود. فکری اساسی برای وثیقهها برای تضمین بازگشت وام ها شود تا مانع بروز پدیدهای به نام معوقات بانکی شود.
می توان از مردم خواست تا سپردههایشان را در بانکهای تخصصی سرمایهگذاری کنند. این نوع بانک ها نمایندگان سپردهگذران در مسیرهای مشخص و معین باشند تا به طور هدفمند سرمایهها را سرمایهگذاری کنند. چنین بانک هایی می توانند از سپردهگذار درخواست کنند تا به جای سود بیشتر در امری عامالمنفعه مشارکت کنند. مثلا به جای 40 درصد سود با 25 درصد سود راضی شوید تا با پرداخت وام به افراد فاقد مسکن یا تولیدکنندگان صادق، مشکلی از مشکلات کشور حل شود. با تحقق این موضوع، سود آن به همه افراد کشور خواهد رسید. اما این رویکرد در بینش سرمایهداری لیبرال بی معنی است اما با رویکرد اقتصاد اسلامی و مقاومتی ممکن است.
آفرینش:چراغی که به خانه رواست...
«چراغی که به خانه رواست...»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن می خوانید؛در روزهای اخیر خبری در رسانهها و سایتهای مختلف خبری منتشر شد که موجب خوشحالی بسیاری بود. یعنی همان مطلبی که براساس آن، مریم میرزاخانی؛ استاد دانشگاه استنفورد آمریکا به عنوان برنده جایزه فیلدز ریاضی آمریکا معرفی شد. وی در سال 2013 هم برنده جایزه ستر انجمن ریاضی آمریکا گردیده بود.
رزومه تحصیلی و کاری این نخبه ریاضی، مانند بسیاری از نخبگان دیگر جامعهمان، عنوان دانشگاه صنعتی شریف و طی دوره کارشناسی در این دانشگاه را در خود ثبت نموده است. دانشگاهی که درواقع یکی از نخبهپرورترین دانشگاههای کشور بوده و به همین دلیل در سطح بینالمللی نیز به واسطه داشتن فارغالتحصیلان و دانشجویان نخبه، بسیار شناخته شده است. اما این کسب توفیق در کنار تمام ابراز خوشحالیها و شیرینیهایی که با خود به همراه دارد، ما را به سمت مسالهای نه چندان ناآشنا، دلالت میکند که میشود گفت بسیار هم تلخ است.
قبل از هر چیز باید گفت در جامعه جهانی کنونی برقرار نمودن روابط بینالمللی و ارتباطات آکادمیک در سطح جهانی امری اجتنابناپذیر است و این که انتظار داشته باشیم دانشجویان و علاقمندان به ادامه تحصیل و فراگیری علوم، شرایط موجود در کشور خود را همواره ترجیح دهند و به هیچ وجه منالوجوه در اندیشهی تحصیل در جایی خارج از مرزهای کشور خود نباشند، امری است که چندان هم واقعبینانه نیست.
به علاوه قابل انکار نیست اصولا آموزش دیدن در برخی مناطق از جهان و دانشگاههای برتر بینالمللی، میتواند راه فرد را در جهت کسب کمالات علمی بسیار تسهیل نموده و هموار کند. بنابراین بر نفس قضیه که تحصیل در خارج از کشور و تجربهآموزی در مراکز یادگیری و دانشگاههای بزرگ جهانی است، ایرادی وارد نیست.
اما در همین رابطه، آمار بسیار زیاد نیروی انسانی نخبهای که کشور ما سالانه و در اغلب موارد، برای همیشه آن را از دست میدهد، رقمی است که از سالها قبل، ضرورت برنامهریزی برای به حداقل رساندن ضرر کشور از این جهت را، گوشزد نموده است.
با این حال، به نظر میرسد هنوز هم در این زمینه، برنامه اصولی و اساسی اندیشیده نشده است و از همین روست که ما همچنان شاهد میزان بالای مهاجرتهای همیشگی نخبگان به خارج از مرزها هستیم. کشورهای مورد مهاجرت، با توجه به امکانات و شرایط مطلوبی که در اختیار این افراد قرار میدهند، سود چندبرابری این سرمایهگذاری را نیز هوشمندانه از آن خود میکنند و درمقابل، ضرر از دست دادن این سرمایهها، متوجه کشورهایی میشود که نتوانستهاند شرایطی ایدهآل را برای نخبگان خود فراهم کنند. دود این مساله نیز در ابتدای امر در چشم جامعهای میرود که برای ساخته شدن و توانمند شدن، ناگزیر از داشتن افراد توانمند و نخبه است.
باید گفت در این ارتباط، آمارها از هر قلم و بیانی گویاترند. آمارهایی که سالهاست از خروج نخبگان و المپیادیها از کشور سخن میگویند.
باید پرسید برای بهبود شرایط در این زمینه و کمک به قشر نخبه برای بازگشت به کشور چه اقداماتی انجام شده است؟ و آیا حجم اقدامات صورت گرفته، به اندازهای هست که توانسته باشد تا حدودی فکر نخبگان را برای برگشتن و تحقیق و تدریس در داخل کشور، به خود مشغول کند؟
در شرایطی که افراد نخبه با سنجیدن موقعیت خود در خارج و داخل کشور، آینده شفاف و مشکلات حداقلی را که زندگی علمی و شغلی آنها را تحتالشعاع خود قرار ندهد، پیشروی خود نمییابند، انتظار بازگشت نخبگان، امر چندان معقولی به نظر نمیرسد. در این حالت، ما همچنان باید شاهد متضرر شدنهای دوباره کشور از جهت خروج نخبگان و مستفید شدند سایر کشورها از این سرمایه مهم باشیم.
شرق:تصویری ماندگار از چهرهای نامدار
«تصویری ماندگار از چهرهای نامدار»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم مهدی بهزاد است که در آن میخوانید؛
اهدای جایزه «فیلدز» به خانم «مریم میرزاخانی» اسباب مسرت جامعه علمی ایران و بهویژه جامعه ریاضیدانان ایران است؛ چراکه از یکطرف نشاندهنده ظرفیتهای علمی ایران و از طرف دیگر بیانگر تواناییهای بانوان کشورمان در حوزههای علمی است. البته لازم به یادآوری است که موفقیتهای خانم «مریم میرزاخانی» یکباره به دست نیامده و سالهاست که مجامع ریاضیات جهان، وی را میشناسند. برای مثال وی پیش از این نیز برنده جایزه «کلی» شده و روز گذشته نیز جایزهای را دریافت کرد که بسیاری آن را از لحاظ اعتبار علمی و اهمیت، همتای نوبل در زمینه ریاضیات میدانند، هرچند مبلغ مالی آن از جایزه نوبل کمتر است. جایزه «فیلدز» اولینبار در سال 1936 (78 سال پیش و سال تولد اینجانب) اهدا شد که طی این مدت هیچ خانمی در جهان موفق به دریافت این جایزه نشد و همین موضوع گویای جایگاه علمی «مریم میرزاخانی» در دنیای ریاضیات است. اما اعطای این جایزه از لحاظ دیگر هم برای من بسیار هیجانانگیز بود.
اینجانب بهتازگی معرفی کتابی درباره 92 ریاضیدان برجسته و زنده ساکن در ایالات متحده آمریکا را آغاز کردم که هماکنون در مراحل پایانی است. این کتاب تالیف خانم «ماریانا کوک» است که انتشارات دانشگاه پرینستون در سال 1999 منتشر کرد. گردآورنده این کتاب به هرکدام از ریاضیدانان دو صفحه اختصاص داده است. در یک صفحه تصویری از این ریاضیدانان چاپ شده و در صفحه مقابل آن شرح مختصری از فعالیتهای علمی آن ریاضیدان ذکر شده که به قلم خود آنان تنظیم شده است. البته روی جلد این کتاب نیز تصویر 25 ریاضیدان قرار دارد که خانم «میرزاخانی» یکی از آنهاست. برای آنکه به اهمیت کتاب پی ببریم خوب است اشاره کنم یکی از ریاضیدانان این کتاب «جان نش» ریاضیدان برجسته آمریکایی است که فیلم «یک ذهن زیبا» بر مبنای زندگی و دستاورد علمی او تهیه شده. وی ریاضیدان برجستهای است که بهدلیل ارایه نظریههای جالب در حوزه اقتصاد، برنده نوبل اقتصاد هم شده است.
خوب است به همین مناسبت بخشهای مربوط به خانم «میرزاخانی» را برای خوانندگان روزنامه «شرق» بیان کنم. خانم «کوک» در مقدمه کتاب میگوید: «یکی از آخرین ریاضیدانانی که عکسش را برای تنظیم این کتاب تهیه کردم، یکی از جوانترین ریاضیدانان هم هست: خانم مریم میرزاخانی. من با وی مصاحبه کردم. پس از صحبت درباره علاقه اولیهاش، از کار تخصصیاش نیز جویا شدم. کنجکاوانه به من نگاه کرد و کوشید بفهمد چقدر از پاسخش خواهم فهمید. تحتتاثیر ملاحظهکاریاش قرار گرفتم. فنجانی را از روی میزش برداشت و درباره شکل دسته فنجان به سخن پرداخت.
اینکه این شکل چگونه میتواند تغییر کند و در فرآیند تغییر چه پرسشها و پاسخهایی در زمینه ریاضیات میتوان مطرح کرد، صحبت کردیم. ضمن خوشحالی از اینکه توانستم اندکی از پاسخش را بفهمم به او گفتم که عکس ریاضیدان دیگری بهنام دنیس سالیوان را هم گرفتهام. فریاد برآورد که سالیوان پدربزرگ علمی من است و مکمولن رابط بین ماست. پروفسور مکمولن که استاد من بود، زمانی دانشجوی سالیوان بود. بین ریاضیدانان همبستگی چشمگیری وجود دارد. دانشجویان، وقت و زحمات استادان خود را ارج مینهند و خود نسل بعدی را پرورش میدهند.» اما در صفحه مربوط به خانم «میرزاخانی» زندگینامه خودنوشت وی نیز نقل شده است. وی میگوید: «تخصص من نظریه ارگودیک و هندسه هذلولی است و هماکنون استاد ریاضیات دانشگاه پرینستون هستم. (البته خانم میرزاخانی در آن زمان استاد دانشگاه پرینستون بود و هماکنون استاد دانشگاه استنفورد است.) من در ایران متولد شدم و رشد کردم و دوران کودکی شادی داشتم. در بین اعضای خانواده ما کسی دانشمند نبود اما من از برادر بزرگتر خود که همواره به ریاضیات و علوم علاقه داشت، مطالب بسیاری آموختم.
در آن روزگار به خانمها توصیه میکردند مستقل باشند و علایق خود را دنبال کنند. به خاطر دارم که در آن زمان، تلویزیون ایران درباره خانمهای متشخص و توانایی مانند ماری کوری و هلن کلر برنامههایی پخش میکرد، از کسانی تمجید میکردم که کارشان را با جدیت انجام میدادند. من تحتتاثیر کتابهایی مانند «شور زندگی» (زندگینامه «ونسان ونگوگ») قرار گرفتم، با وجود این همیشه در رویای نویسندگی بودم و با خواندن داستانهای گوناگون، اوقاتفراغتم را پر میکردم. بعدها درگیر رقابتهای ریاضی شدم و علاقهام به ریاضیات بیشتر و بیشتر شد.
دوستان صمیمی زیادی داشتم که آنها هم به ریاضیات علاقه داشتند که سالهای تحصیل در دوره کارشناسی را مهیج و الهامبخش میساختند. من برای ادامه تحصیلات به دانشگاه هاروارد رفتم. در هاروارد زیر نظر پروفسور مکمولن فعالیت میکردم و به شاخههای گوناگون ریاضیات علاقهمند شدم. در آن زمان در بخشهای ریاضی دانشگاهها به خانمها چندان توجه نمیکردند، البته به من بیتوجه هم نبودند و من همیشه از لطفشان برخوردار بودم. ولی هنوز هم تا آن جایگاه مطلوب فاصله داریم.»
اهدای این جایزه را یکبار دیگر به جامعه علمی ایران تبریک میگویم و امیدوارم این رویداد باعث تشویق جوانان و دانشجویان ما شود. ذات و طبیعت بشر اینگونه است که از تشویقها خشنود و خرسند میشود، بهویژه جوانان و نوجوانان. به همین دلیل از قدیم جوایز مختلفی را در حوزههای گوناگون علمی پایهریزی کردند تا باعث سرافرازی جوانان شود. از بدو تاسیس انجمن ریاضی ایران در سال 1350، یک مسابقه ریاضی بین دانشجویان دورههای کارشناسی ریاضی سراسر کشور برگزار شد که مسوولیت اولین دوره آن با من بود. خوشبختانه این مسابقه تداوم پیدا کرد و هنوز هم ادامه دارد. یکی از نکات جالب، آنکه خانم «میرزاخانی» علاوه بر شرکت در مسابقات المپیاد دانشآموزی، در این مسابقات نیز شرکت کرده است. در پایان ذکر این نکته ضروری است که خانم «میرزاخانی» بسیار بیش از اینها بر گردن جامعه ایران حق دارد و شایسته است که مطبوعات و رسانههای کشور در روزهای آینده نیز به این موضوع بپردازند و اطلاعات کاملتر و دقیقتری را به مخاطبان ارایه دهند و به همین یادداشت تلفنی اینجانب اکتفا نکنند.
جوان:دستاورد مقاومت
«دستاورد مقاومت»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم حسن رشوند است که در آن میخوانید؛زمانی که رژیم صهیونیستی اولین شکست بزرگ خود را در سال 2006 با جنگ 33 روزه علیه حزبالله لبنان تجربه میکرد، هیچگاه تصور نمیکرد روزهایی فرا رسد که دست ارتش تا بن دندان مسلح او در مقابل دستان تقریباً خالی فلسطینیان به نشانه تسلیم بالا رود و شکستهای پیدرپی در جنگهای 22 روزه و 40 روزه غزه چنان افتضاحی برای او به بار آورد که خواب راحت را از آنان برباید.
جنگ 40 روزه غزه نشان داد که معادله، دیگر عوض شده است. اگر تا دیروز این شهروندان صهیونیستی بودند که با تاپ و شلوارک عصرها در بلندیها و تفرجگاههای شهر «سدیروت» از لنز دوربین خود غروب آفتاب غزه را میدیدند و همزمان محل فرود موشک و بمبهای صهیونیستی بر سر مردم مظلوم غزه را رهگیری میکردند، این بار باید با رد دود موشکهای گردانهای «القسام» بر سر خود، تپههای «سدیروت» را با عجله پایین آمده و به پناهگاهی بخزند تا شاید از آماج موشکهای حماس و گروههای فلسطینی در امان بمانند.
مردم مظلوم فلسطین به ویژه ملت مقاوم غزه در طول این چند دهه، همه راهها را طی کردهاند؛ چه زمانهایی که خوشبین به مذاکرات با طرف اسرائیلی، 22 سال پیش شاهد عقبنشینی تانکهای صهیونیستی از شهر فلسطینینشین «رامالله» بودند و شروع مذاکرات را همزمان با سفر «آنتونیزینی» فرستاده ویژه کاخ سفید به سرزمینهای اشغالی رصد میکردند و چه زمانی که میدیدند نمایندگان آنها در دولت خودگردان پشت میز مذاکره با صهیونیستها دست خالی صحنه را ترک میکنند. از همین رو بود که برخلاف برخی سیاسیون خوشبین که عقبنشینی چند تانک از «رامالله» را در آن مقطع زمانی بزرگترین عملیات ارتش اسرائیل برای تثبیت صلح با فلسطینیان و پایان درگیری و جنگ با فلسطینیها فرض میکردند، مردم مظلوم فلسطین این اقدام رژیم صهیونیستی و همه اقدامات مشابه این رژیم را صرفاً «حقه سیاسی» دانسته و به صراحت اعلام میکردند: «تنها در صورت خروج کامل ارتش اسرائیل از مناطق تحت کنترل فلسطینیها حاضر به پیشبرد مذاکرات هستند.»
جنگهای 22 روزه و اکنون نیز جنگ 40 روزه غزه نشان داد فهم مردم و گروههای مبارز فلسطینی از نخبگان سیاسی مذاکرهکننده آنها بسیار بالاتر است و تنها این زبان «مقاومت» است که میتواند رژیم ددمنش و سگ صفت صهیونیستی را به خواستههای فلسطینیها وادار نماید.
فردا سالروز پیروزی حزبالله لبنان در جنگ 33 روزه است و به همین جهت روز مقاومت نامگذاری شده است. اکنون دستاوردهای مقاومت با پیروزی 40 روزه ملت مقاوم غزه در مقابل رژیم تا بن دندان مسلح صهیونیستی به اثبات رسیده است و دیگر نمیتوان جریان «مقاومت» را یک فرضیه، بلکه آن را باید مفروضی دانست که در طول جنگهای 22 روزه و اخیراً 40 روزه غزه قابلیت خود را به اثبات رسانده است و از این پس، نه تنها مردم غزه یا حزبالله لبنان و حماس یا جهاد اسلامی فلسطین، بلکه تک تک شهروندان دربند فلسطینی در کرانه باختری یقین دارند که تنها راه رسیدن به هدف، مقاومت در مقابل رژیم دیوصفت صهیونیستی است و در برابر سلاح صهیونیستها، قوه قهریه و موشک تنها ابزار پاسخگوست.
از همین روست که رهبر فرزانه انقلاب روز گذشته در دیدار سفرا و مسئولان دستگاه دیپلماسی کشور فرمودند: «منطق فلسطینیها در قضیه آتشبس درست است. آنها میگویند قبول آتشبس به معنای این است که رژیم خونخوار و درنده صهیونیست هر فاجعهای خواست بیافریند و بعد بدون هیچ تاوانی، اوضاع به روز قبل از حمله یعنی محاصره شدید و ادامه فشارها برگردد.»
این فرمایش رهبر فرزانه انقلاب، حاکی از پافشاری بر خواسته بحق ملت فلسطین و رفع محاصره و تنبیه رژیم کودککش صهیونیستی است و حداقل تنبیه این رژیم این است که بپذیرد از این پس هیچ تعرضی به مردم مظلوم غزه نداشته باشد و تأکید بر این موضع توسط حماس و دیگر گروههای فلسطینی فقط در سایه مقاومت آنها در جنگهای 22 روزه و 40 روزه که الهام گرفته از جنگ 33 روزه حزبالله لبنان بود، حاصل شده است. بنابراین باید گفت به تعبیر ولی امر مسلمین «نترسیدن از هیبت و تشر قدرتهای بزرگ» و در رأس آنها امریکا و رژیم صهیونیستی، میتواند تمکین دشمن در مقابل خواستههای منطقی و بحق و مقاومت کردن در مقابل زیادهخواهیها را در پی داشته باشد و این حاصل نمی نمیشود مگر با تکیه بر ابزار مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن.
آرمان:استقبال از منتقد نه تخریبگر
«استقبال از منتقد نه تخریبگر»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدرضا خباز است که در آن میخوانید؛سخنان ریاست محترم جمهوری در جمع مردان دیپلماسی کشور حاوی نکات بسیار برجسته و شایستهای بود. اما به جای اینکه آن سخنرانی بسیار شیوا پخش شود متاسفانه طبق عادت روی موضوع خاصی دست گذاشته شد که تعبیرات متفاوتی را میتوانست داشته باشد و به این وسیله خشم مخالفین دولت و منتقدان برانگیخته شد به طوری که روز سهشنبه مجلس روز بسیار سختی بود و عدهای آگاهانه و عدهای ناآگاه این مسئله را بیتالغزل خود قرار داده و در تذکرات و بحثهای مختلف به آن پرداختند.
خوشبختانه دیروز سخنان روحانی پرده از آن مسئله برداشت و آن هم این بود که ما نه تنها از منتقد ناراضی نیستیم بلکه از منتقد استقبال میکنیم یا به تعبیر بنده برای منتقدان فرش قرمز هم پهن خواهیم کرد ولی منتقد با مخرب متفاوت است؛ به تخریبکنندگان و به کسانی که میخواهند چوب لای چرخ دولت بگذارند و بی دلیل به دولت تهمت میزنند و میخواهند دولت را از چشم مردم بیندازند به اینها اجازه چنین سوءاستفادههایی را نخواهیم داد و این کسانی که با نیت پاک و با نیت الهی و با قصد اصلاح امور انتقاد میکنند را مورد احترام و استقبال قرار میدهیم که در واقع میتواند مصداق فرمایش امام محمدباقر(ع) باشد که میفرمایند بهترین دوست من کسی است که عیوب من را به من هدیه کند. حال آیا ما باید بین منتقد و مخرب فرقی قائل شویم یا هر که را با هر لحن و بیان و کلام بها دهیم. چیزی که دراسلام هم به آن اشاره شده امر به معروف و نهی از منکر است.
در طول یک سال گذشته بهرغم تخریبها و تهدیدها هیچکس سخن انتقادی از رئیسجمهور نشنیده بود. شاید اگر هر شخص دیگری جای ریاست محترم جمهور بودند نیز با این موضوع همراهی کرده و گلهمندی خود را از این اوضاع مطرح میکردند اما ریاست محترم جمهور با صبر و شکیبایی و با آرامشی مثالزدنی همه را دعوت به آرامش و شکیبایی و بردباری کردند. روحانی روز گذشته گفت: من روی سخنم با منتقدان نبود بلکه منظور کلام من با مخربین بود. به نظر من بیان منتقد آرامبخش است چون از درونی آرام بلند میشود برعکس آن بیان مخرب است. فرد منتقد هم بدیها را میبیند و هم خوبیها را ولی فرد مخرب تنها عیوب را دیده و در بیان عیوب به بزرگنمایی پرداخته و به سیاهنمایی هم روی میآورد.
در روایتی داریم نیت فرد مومن از عمل وی مهمتر است. در واقع قصد فرد منتقد اصلاح امور است ولی قصد فرد مخرب تخریب دولت است. در واقع کسانی که تمام موفقیتهای دولت را زیرسوال برده و گویی ماموریت دارند بین دولت و مردم فاصله ایجاد کنند ما در برابر آنها سکوت نخواهیم کرد مگر اینکه بیان و شیوه خود را اصلاح کنند. به کسانی که با پلنگصفتی توهین کرده و قصد دارند جامعه را متلاشی کند نباید میدان داد. درواقع سخنان روز گذشته ریاست محترم جمهور فصلالخطابی بود در این موضوع. اندیشه یک مبنایی دارد ولی تخریب مبنایی نداشته از روی هوی و هوس است و برخاسته از کینههای درونی و دراصل منافع شخصی و گروهی را دنبال میکند آن هم با روشی ناپسند. وقتی که چشم بر موفقیتها بسته و آنها را نادیده میگیرند اصلا پسندیده نیست.
شرایطی که به رئیسجمهور تحویل داده شده آشی است که همان آقایان پختهاند و مشکلاتی که امروز در کشور شاهد آن هستیم مواردی است که آقایان باعث آن بودهاند و حال که دولت سعی بر برطرفکردن این مشکلات دارد به دنبال تخریب دولت و عملکرد آن هستند. افراد باید مرز خود را مشخص کرده و منتقدان، این بیانات را به خود نگیرند و مخربان باید بدانند که بیان خود را عوض کرده و سعی در اصلاح آن داشته باشند تا مورد بخشش مردم و دلسوزان دولت قرار بگیرند.
ابتکار:پایان مالکی، آغاز ثبات در عراق
«پایان مالکی، آغاز ثبات در عراق»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن میخوانید؛تکاپو و جنجال نوری مالکی برای حفظ کرسی از دست رفته نخست وزیری، این روزها اوضاع بحرانی عراق را وخیم تر میکند.بخصوص که بخشهایی از این کشور جولانگاه وحشیگری نیروهای تروریستی داعش شده است.اما رویگردانی از مالکی زمانی جلوه گر شد؛ که کشورهای منطقه که بعضا از حامیان وی بودند با پیام تبریک به حیدرالعبادی به عنوان نخست وزیر جدید؛ پایان کار مالکی را تأیید کردند. پیامهایی که مالکی را متعجب کرد.
پیش از اینکه انتخاب حیدرالعبادی به عنوان نخست وزیر جدید مد نظر قرار گیرد؛ باید بحث عبور از نوری مالکی به عنوان شخصی که در اتحاد سیاسی عراق ناتوان بود؛مورد توجه باشد. اتحاد سیاسی و حفظ یکپارچگی برای عراق، بعد از حمله آمریکا به این کشور بیشتر با کشورهای منطقه و همسایگانش ارتباط پیدا کرد و به یک عامل مهم در ساختار سیاسی این کشور تبدیل شد. همچنان که در به قدرت رسیدن و حفظ جایگاه مالکی نیز آمریکا و برخی همسایگان عراق نقش اساسی را ایفا کردند. چنان که برخی تحلیلگران نقطه شروع قدرت مالکی را به جورج بوش ریاست جمهور وقت آمریکا مربوط میدانند و میگویند که بوش با توجه به اینکه جمعیت شیعیان عراق دراکثریت است؛تصمیم گرفت برای بازگشت ثبات به ساختار اجتماعی و سیاسی این کشور از شخصی چون نوری مالکی به عنوان یک چهره شیعی که مورد قبول همسایگان هم هست؛ حمایت کند.
اما بعد از این هرچند مالکی توانست جایگاه سیاسی خود را به ثبات برساند اما به دلایل مختلف از جمله با فاصله گرفتن از سایر احزاب و گروهها از جمله شیعیان قدرت سیاسی وی افول کرد. که همین موضوع چانه زنیها را برای برکناری وی افزایش داد. اما این افول تا جایی پیش رفت که گروههای سیاسی شیعه نیز به جرگه مخالفان وی پیوستند و در خفا یا آشکارا از وی خواستند که برای بازگشت ثبات به عراق صندلی نخست وزیری را ترک کند. نکته اینجاست که برکناری وی از نخست وزیری، از انتخاب فرد جایگزین اهمیت بیشتری داشت. زیرا مسئله، چراغ سبز حامیان قدرتمند مالکی، برای برکناری وی بود.
همچنین اگر از زاویه سیاست خارجی ایران به این مسئله منطقه ای ( باتوجه به اینکه عراق بستری برای رشد و تکثیر گروههای تروریستی در منطقه شده است از این رو ثبات یا تزلزل در ساختار سیاسی این کشور تبعاتی همه گیر دارد) نگاه کنیم؛ برکناری مالکی اهمیت مییابد. باید در نظر داشت که تروریستهای داعش کابوس منطقه شده اند و با اعمال خشونت آمیز الگوی نامطلوب بی امنیتی را در فاصله کمی از مرزهای ایران رواج میدهند. از طرفی همین موضوع دست آویزی برای ادعای استقلال و تجهیز شدن به سلاحهای سنگین برخی گروهها در منطقه شده است که این نیز در همسایگی ایران تبعات خوشی ندارد. از این رو گذر کردن از مالکی و چراغ سبر نشان دادن برای تمام شدن کار وی در سمت نخست وزیری میتوانست؛ بهترین انتخاب باشد. چرا که تقریبا گروههای داخلی عراق به اجماعی در برکناری مالکی رسیده بودند.
از این رو میتوان گفت که مقاومت در برابر برکناری نوری مالکی کار ناصوابی بود. چرا که حامیان مالکی برای حفظ او باید در مقابل مخالفتهای آمریکا و گروهای قدرتمند داخلی عراق از جمله شیعیان ایستادگی میکردند. که این موضع گیری(حمایت از مالکی) میتوانست به بحران عراق دامن بزند و تبعات سنگینی برای همسایگان از جمله ایران داشته باشد.از این رو حمایت ایران از روند انتخاب نخست وزیر جدید بهترین انتخاب بود و به نوعی بلوغ در سیاست خارجی را به نمایش گذاشت.
بعد از این حامیان مالکی که پیام تأیید برای حیدرالعبادی صادر کردند میتوانند از این انتخاب(برکناری مالکی) کسب منفعت کنند.اول اینکه با ایجاد انسجام در ساختار سیاسی عراق، به مبارزه علیه تروریستهای تکفیری کمک کنند که این سیاست امنیت بیشتر برای منطقه در پی خواهد داشت. از طرفی زیاده خواهی گروههای جدایی طلب منطقه را نیز مهار کرده اند و در نهایت فرصت چانه زنی را در ساختار سیاسی آینده این کشور کسب کرده اند.
دنیای اقتصاد:نگاهی به دو محور بسته ضدرکود
«نگاهی به دو محور بسته ضدرکود»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حسین عبدهتبریزی است که در آن میخوانید؛متعاقب انتشار دو سند تبیینکننده شرایط جاری و ارائهکننده سیاستهای اجرایی، در اواخر مرداد ماه نهایتا متن لایحه قانونی مربوط به موضوع تحتعنوان «رفع موانع تولید رقابتپذیر و ارتقای نظام مالی کشور» انتشار یافت. دو محور اصلی در این سند، «اصلاح وضعیت بدهیهای دولت» و «برونرفت از تنگنای اعتباری» جاری است، هرچند در این لایحه پیشنهادی باید تاکید بیشتری روی این دو محور اساسی میشد.
1. اصلاح وضعیت بدهیهای دولت
اولین پیشنهاد آن است که جریانی از نقدینگی راه افتد که به بدهیهای دولت مربوط است. دولت به صندوقهای بازنشستگی، بانکهای تجاری و پیمانکاران خود بدهکار است. بدهی بین 200 تا 250 میلیارد تومان برآورد میشود. پیشنهاد آن است که در یک یا دو مرحله و بهشکل یکباره اوراق بدهی بلندمدتی منتشر شود. دولت باید بپذیرد که این اوراق کوپن سودی دارد که متناسب با نرخ تورم اعلامی بانک مرکزی، سود پرداخت میکند. بهعلاوه، این اوراق اختیار استرداد (call option) دارد؛ دولت در هر زمان که منابع نقدی در اختیار داشته باشد، میتواند بدون رضایت دارنده اوراق، نسبت به تسویه بدهی خود اقدام کند.
اوراق بلندمدت 20 تا 50 ساله، با لحاظ ابعاد شرعی موضوع، نوعی کپیبرداری از اوراق قرضه دائمی (perpetual bonds) یا consol (در انگلستان) است. در این نوع اوراق قرضه، بهره بهطور دائمی و عملا برای همیشه پرداخت میشود. در این وضعیت، این اوراق بسیار شبیه سهامی میشود که باید برای همیشه سود سهم دریافت کنند. تاریخچه انتشار این اوراق به قرن 18 در انگلستان برمیگردد. انتشار این اوراق مزایای متعدد دارد. اولا، اگر چنین اقدام اصولی صورت نگیرد، حداکثر رقمی که در بودجه سال 1394 برای تسویه بدهیها در نظر گرفته خواهد شد، مثلا بیش از 10 یا 20 هزار میلیارد تومان نخواهد بود. این بهطور جدی به بستانکاران دولت و بهویژه پیمانکاران صدمه میزند. تعهد دولت به پرداخت بدهیهای خود به انضباط بودجه کمک شایانی میکند. بدهی دولت باید بدهی ممتاز (prime debt) باشد، نه اینکه به موقعیتی تبدیل شود که هیچکس آن را بهعنوان بدهی قابلوصول نپذیرد. موقعیت بدهی دولت جمهوری اسلامی ایران باید به وضعیتی برگردد که همگان تعهد و ضمانت مقام حکومتی (sovereign guarantee) را بهعنوان معتبرترین ضمانت و بدهی بپذیرند. از اینرو، دولت ناچار است بدهیهای گذشته خود را تسویه کند و در آینده بدهیهای خود را به روز و ساعت بازپرداخت کند. عملکرد سال 1392 اوراق مشارکت در بودجه نزدیک به صفر ریال بوده است. یعنی، دولت بدهکاری بوده است که هیچ تعهدی در قبال بدهیهای خود نداشته است.
این موقعیت قطعا باید تغییر کند و بدهیهای تسویهنشده دولت به صفر برسد و دولت بدهکاری معتبر تلقی شود. مزیت دیگر این اوراق آن است که با بستانکاران دولت تسویه حساب و تعیین تکلیف میشود. این بستانکاران مطمئن میشوند مطالباتی از دولت دارند که هرچند سررسید آنها دور است، اما دولت متعهد به پرداخت اصل و فرع آن بدهیها است. این بستانکاران به اتکای این اوراق میتوانند به نهادهای اعتباری مراجعه کرده و تسهیلات دریافت کنند. این اوراق بازار ثانویه خواهد یافت و بستانکاران خواهند توانست در مقابل این اوراق حتی وجه نقد دریافت کنند؛ یا اینکه اوراق را تضمین اخذ تسهیلات کنند. به این ترتیب جریانی نقدی راه میافتد که بدون مراجعه به بانک مرکزی، کسبوکارها را از تنگنای اعتباری جاری تا حدی خارج میکند. نقدینگی جدید میتواند به صنایع کمک کند تا از وضعیت دشوار نقدینگی فعلی خارج شوند.
دولت ناچار خواهد بود همهساله سود اوراق را در بودجه جاری پیشبینی کند. این اقدام انضباط بودجهای ایجاد میکند. بهعلاوه، دولت را از انجام تعهدات جدید و اخذ مبالغ بیشتری که جنس بدهی داشته باشد، دور میکند. دولت فرامیگیرد که این کار هزینه دارد. پیمانکاران دولت مطالبات خود از دولت را بهروز میکنند. برخلاف شرایط فعلی که در آن پیمانکاران سعی میکنند صورت وضعیت خدمات انجامشده را ارائه ندهند تا از تعدیلهای سنواتی محروم نشوند، همه پیمانکاران دولت، صورت وضعیتهای خود را بهروز خواهند کرد، چرا که از تاریخ بهروزشدن این صورتهای بدهی، دولت هزینه بهره پرداخت خواهد کرد.
خصوصیسازی نیز در آینده میتواند مسیر بهرهوری و ارتقای کیفیت و رقابت را دنبال کند و مجرایی برای تسویه بدهیها نباشد و موضوع «رد دیون» در این فرآیند مطرح نشود. بدین ترتیب و با تسویه و بهروز شدن بدهیهای دولت، خصوصیسازی در داراییهای دولتی نیز مسیری را طی میکند که مدنظر سیاستگذاران است؛ فروشها نقد و نسیه انجام خواهد شد و لزوما به بستانکاران (رد دیون) صورت نمیگیرد. وقتی داراییها به اجبار به بستانکاران منتقل نشود و به خریداران داوطلب واگذار شود، بیشک بهرهوری بالا میرود و کسانی داراییها را از دولت میخرند که مدعیاند میتوانند از آنها بهنحو احسن بهرهبرداری کنند و در تاریخهای تعیینشده، بدهیهای خود را به سازمان خصوصیسازی پرداخت کنند. پس، تسویه بدهیهای دولت به ارتقای کیفیت خصوصیسازی در کشور نیز کمک میکند.
با انتشار اوراق بدهی برای تسویه مطالبات صندوقهای بازنشستگی، مبلغ قابل ملاحظهای نقدینگی ایجاد میشود که از طریق صندوقهای بازنشستگی کشور به نقدینگی کسبوکارها و شرکتهای تابعه آنها تبدیل میشود. این صندوقها بهاتکای تسویه بدهی دولت قادر خواهند بود مقدار قابل ملاحظهای تسهیلات دریافت و کسبوکارهای جدیدی را راهاندازی کنند.
البته، دولت در هنگام تسویهحساب باید رشته اتصال صندوقها را نیز از خود قطع کند. صندوقهای بازنشستگی پس از آن باید به منابع خود متکی باشند و دولت نیز تعهدات جدیدی را به آنها تحمیل نکند. آنچه در لایحه «رفع موانع رقابتپذیر و ارتقای نظام مالی کشور» صورت گرفته است، اولین گام در این مسیر است. این لایحه اجزایی دارد که بیانگر اراده و قصد دولت برای تصویب بدهیهای خود است، اما تا رسیدن به پیشنهاد قطعی این متن، فاصله زیاد است.
2. برونرفت از «تنگنای اعتباری» و اصلاح نظام بانکی
همزمان با گسترش بانکداری غیررسمی، ضعف کنترلی بانک مرکزی، توسعه شرکتهای تابعه بانکها و موسسات مالی، تخصیص نامناسب منابع بانکی و معوقات گسترده بانکها که به مراتب فراتر از رقم رسمی 100هزار میلیارد تومان میرود، شرایط تنگنای اعتباری بهوجود آمده است. صنایع عموما احساس کمبود نقدینگی میکنند و بانکها از تامین نیازهای آنها عاجزند؛ درعینحال، صنایع نیز بهلحاظ عملکرد گذشته نمیتوانند بانکها را راضی کنند که برای دریافت اعتبارات بیشتر معتبرند.
نگاهی به جدول اعتبارات اعطایی بانکها در سالهای 90 به بعد بیانگر عدم تغییر عمده اعتبارات اعطایی آنها به قیمتهای ثابت است. هرچند مانده اعتبارات همراه با افزایش نقدینگی بالا رفته است، اما اعطای اعتبارات جدید در سالهای اخیر بهشدت آسیب دیده و افزایش نیافته است. بنابراین، بهویژه صنایع در شرایط جاری بهشدت احساس کمبود اعتبار میکنند. تنگنای اعتباری جاری از کجا ناشی شده است، و چگونه میتوان آن را رفع کرد تا اقتصاد بهآرامی از رکود بیرون آید؟ چرا بانکها نمیتوانند اعتبار کافی به بازار تزریق کنند؟ در پاسخ این سوال به موارد متعددی میتوان اشاره کرد: (الف) معوقات بانکها، (ب) حبس منابع در پروژههای ساختمانی و واحدهای ساختمانی ساختهشده مسکونی و تجاری گرانقیمت کلانشهرها و (ج) حبس منابع در داراییها و شرکتهای تابعه بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری و تبدیل آن اعتبارات به سرمایه در عمل. برای اینکه بانکهای تجاری در تلهای گرفتار نمیشدند که در هشت سال اخیر به درون آن افتادهاند، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران باید نظارت جدیتری بر وضعیت بانکها میداشت. از یک طرف بانکها نمیتوانند معوقات خود را وصول کنند و از شرکتهای تابعه خود بخواهند تسهیلات دریافتی را بازپرداخت کنند و از طرف دیگر ضعف حوزه نظارت بانک مرکزی و ضعف حمایت از نظارت بانک مرکزی ضرورتی اجتنابناپذیر برای اصلاح نظام بانکی ایجاد کرده است.
پیشنهاد دولت در بسته ارائهشده بر افزایش سرمایه بانکهای دولتی متمرکز شده است. ادعای بسیاری از اقتصاددانان امروزه آن است که بدون اصلاح نظام بانکی که فعالیت آن به مرحله ای بحرانی رسیده است، افزایش سرمایه وضعیت را بهتر نخواهد کرد. بانکهای تجاری در دنیای مدرن کاری جز خلق پول به اندازه نیازهای اقتصاد ندارند. کار اصلی آنها خلق پول بهمیزان نیاز تولید و جامعه است. اکنون که نظام بانکی کشور از انجام این وظایف ساده و معمول خود عاجز است، افزایش سرمایه بانکها را برای خلق پول متناسب با توان تولیدی کشور (بدون مراجعه به پول پرقدرت) تجهیز نمیکند.
هر نوع اقدام برای اصلاح وضعیت بانکها بدون تقویت نظارت بانک مرکزی ناممکن است و در اقتصاد جدید، بانکهای تجاری با اعطای وام پول خلق میکنند (یا بسط پول میدهند). میزان پولی که خلق میشود نهایتا به سیاست پولی بانک مرکزی ربط دارد. وقتی بانک وام میدهد، همزمان حساب سپردهای در بانک وامدهنده ایجاد میشود و همراه با آن، پول جدید خلق میشود پس، این نیست که بانکها از خانوارها سپرده میگیرند و آن سپردهها را وام میدهند، بلکه بانکها با وامدادن خلق سپرده میکنند. بانک مرکزی میزان پول در گردش را ثابت نمیکند و این پول بانک مرکزی هم نیست که با ضریبی به چند برابر وام و سپرده تبدیل میشود. هرچند بانکهای تجاری از طریق وامدادن خلق پول میکنند، اما این کار را نمیتوانند بیحساب ادامه دهند. سیاست پولی سقف نهایی خلق پول را تعیین میکند. بانک مرکزی البته بهدنبال آن است که مقدار خلق پول در اقتصاد با نرخ تورم کم و باثباتی همراه باشد. بخشی از این سیاست اخذ سپرده قانونی است. بانک مرکزی میتواند با پرداخت سود به این سپرده قانونی، بر نرخ بهره دریافتی بانکها از وامگیرندگان تاثیر بگذارد.
محدودیتهایی در توانایی سیستم بانکی برای خلق پول وجود دارد؛ سیاستهای بانک مرکزی برای حصول اطمینان از اینکه رشد اعتبارات و پول باثبات پولی و مالی در اقتصاد منطبق است، بسیار اهمیت دارد. عمده پول مردم بهشکل سپرده نگهداری میشود، اما اینکه موجودی سپردههای بانکی از کجا میآید، درست درک نمیشود. یکی از سوءبرداشتهای جاری آن است که بانکها صرفا بهمثابه واسطه عمل میکنند و این سپردهها را که پساندازکنندگان نزد آنها میگذارند، وام میدهند.
درواقع، وقتی خانوارها تصمیم میگیرند پول بیشتری در حسابهای بانکی پسانداز کنند، آن سپردهها صرفا جای سپردههایی را میگیرند که شرکتها با فروش کالاها و خدمات میتوانستند از مردم دریافت کنند؛ یعنی، «پسانداز» خود سپردهها یا «وجوه در دسترس» بانکها را برای وامدادن افزایش نمیدهد. نگاه به بانکها صرفا بهمثابه واسطه انتقال وجوه این حقیقت را نادیده میانگارد که در اقتصاد مدرن، بانکهای تجاری خالق «پول سپردهای»اند. فعل وامدهی سپرده میآفریند.
سوءبرداشت دیگر آن است که بانک مرکزی با کنترل کمیت «پولِ بانک مرکزی» در اقتصاد، کمیت وامها و سپردهها را تعیین میکند؛ بهاصطلاح رویکرد «ضریب تکاثر پولی». با این رویکرد، بانک مرکزی در مورد میزان سپرده قانونی بانکها تصمیم میگیرد و این سیاست پولی تلقی میشود.
چون نسبت ثابتی بین «پول بسطیافته بانکهای تجاری» و «پایه پول» فرض میشود، آنگاه نتیجه گرفته میشود که تغییر نرخ سپرده با ضریب چند و چندین برابر، وامها و سپردههای نزد بانکها را تغییر میدهد.
نرخ ضریب تکاثر پول توضیح مناسبی برای خلق پول در دنیای واقعی نیست. غیر از کنترل میزان سپرده قانونی، بانکهای مرکزی امروزه معمولا با تعیین نرخ سود سپردههای قانونی و نرخ بهره، سیاست پولی خود را بهاجرا درمیآورند.
هرچند بانکها از طریق وامدهی خلق پول میکنند، اما در عمل نمیتوانند این کار را بدون حد و حصر انجام دهند. بهطور خاص و عمده، این قیمت تسهیلات (نرخ سود و کارمزد آنها) است که مقدار تسهیلاتی را که خانوارها و شرکتها میتوانند دریافت کنند، تعیین میکند. این نیروهای بازار هستند که مقدار وامدهی را محدود میکنند، چرا که هر بانک باید تا آنجایی وام دهد که این فعل سودآور باشد. درواقع، عامل اصلی و اساسی تعیینکننده اینکه بانکها چقدر پول خلق میکنند (یا پول را بسط میدهند) فعالیت سودآورانه آن بانکها است. حال، در شرایط امروز ایران اگر بانکهایی باشند که بدون توجه به سودآوربودن فعالیتهای خود خلق پول میکنند (سپرده میگیرند)، چه باید کرد؟ یعنی اگر بانک مرکزی آنقدر قدرت نداشته باشد که نظارت کند و از سودآوری بانکها مطمئن شود، بحران مالی گستردهای جامعه مالی را فراخواهد گرفت.
بانکها امروز در ایران عمدتا سود خود را از محل آرایش ترازنامه با جابهجایی داراییها و سهام شرکتها بهدست میآورند و چون نقدینگی دارند، به حیات بیمارگونه خود ادامه میدهند (سود غیرعملیاتی). اگر بانک مرکزی علایم بیماری و بحران را شناسایی نکند و نظام بانکی بیمار به حیات خود ادامه دهد، آینده بدتری در انتظار خواهد بود. بهعلاوه، اگر وامگیرندگانی در اقتصاد داشته باشیم که به هر قیمت حاضر باشند وام بگیرند و نظام بانکی نتواند توان بازپرداخت آنها را شناسایی کند در آن صورت بخش عمدهای از معوقههای امروز میتواند در آینده نیز شکل گرفته و افزایش یابد. با توجه بهدلایل ذکرشده، بدون اصلاح این وضعیت و برگشت نظام بانکی به فعالیت سودآورانه اقتصادی، چگونه میتوان نقدینگی را کنترل کرد.
افزایش سرمایه، بدون اصلاحی اساسی، فقط توان تشدید رفتار غیرعقلایی در اعطای اعتبارات را بالا خواهد برد.
تجدید ساختار نظام بانکی قبلاز هر اقدام ضرورت تام دارد. برنامه تجدید ساختار شامل واگذاری داراییها، واگذاری سهام شرکتها، تعیین تکلیف معوقهها و داراییهای سمَی، اصلاح مدیریت، توقف فعالیت موسسات اعتباری بدونمجوز، اصلاح مقررات، حسابرسی نهایی رقم آورده سهامداران (حصول اطمینان از وجود سرمایه) و در نهایت افزایش سرمایه یا ادغام و تلفیق بانکها و موسسات اعتباری است. لایحه پیشنهادی بر ضرورت برونرفت از تنگنای مالی و تجدیدساختار بانکها تاکید جدی دارد. بهعلاوه، مساله تقویت نظارت بانک مرکزی را تصریحا تکرار میکند؛ اما، بهگمان اینجانب، این محور اصلی لایحه نیز در مجلس باید تقویت شود.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
محمد نصرتی در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛