دوباره از جیب مبارکمان و این هم از عواقب صلحطلبی و اقامت ناچاری در هتل پنج ستاره بیمسافر دامارز دمشق.
ناصر فیض هم مطابق معمول از آدمهای مختلف عکس میگیرد و به نامهای عجیب و غریبی آنها را معرفی میکند به دوستانش در فضای اینترنت.
یک نوجوان موبور سفیدپوست اروپایی در لابی هتل نشسته بود، عکسش را انداخته و زیرش نوشته پسر پادشاه هلند.
یک عرب چفیه قرمز دشداشهپوش عقال سیاه پیدا کرده و عکسش را با خودش انداخته در اینترنت و زیرش نوشته: همراه با شیخ کویت! عکس دو تا خانم بیحجاب را در یکی از ادارات سوریه گرفته و زیر عکس برای دخترش نوشته اینها دو تا از دختران حافظ اسد هستند، رفته بودیم خانه برادرشان اینها هم آنجا بودند و عکسشان را گرفتم و سلام هم رساندند. البته دختر فیض هم لابد روحیه پدرش را میداند و میفهمد که اینها را ناصر با چه حس و حالی نوشته که یحتمل خندهای بر لب فرزند بنشاند.
از همه جالبتر این که عکس خانم برنده صلح نوبل ایرلندی را که در هیات صلح همراه ماست، به اتفاق خودش برای دخترش فرستاده و اتفاقا این بار در زیرعکس بدرستی نوشته که این خانمی که در کنار من است برنده جایزه صلح نوبل است، دخترش باور نکرده و برایش نوشته: بابا یک کمی کمتر شوخی کن ببینم این آدمها کیاند.
شب برای شام مهمان یکی از وزرای سوریه هستیم. چیزی در مایههای وزیر صنعت ما، برای شام به ساختمانی در نزدیکی هتل میرویم و در یک فضای ساده قهوهخانهای، شامی ساده برایمان تدارک دیدهاند. بیشتر غذاها گیاهی و غیرگوشتی است.
یاد همین یکی دو سال قبل خودم افتادم که تمام غذاهای گوشتی را کنار گذاشته بودم و تنها غذای سبزیجات میخوردم. آخرش هم با یک سرماخوردگی افتادم در گوشه بیمارستانی در دهلی. امشب هم غذای اصلی ماکارونی است.
یحتمل جناب وزیر هم به قول هندوها وج شده بود و غذای گیاهی میخورد. بعد ناصر با استفاده از یک برنامه موبایلش چند عکس از من و چند نفر از دوستان خارجی من جمله سلومون – همان سیاهپوست مشتزن نیجریهای مقیم استرالیا- گرفت و بعد عکسهایمان را با یک فیلم کارتونی فیکس کرد و شدیم دلقکهای فیلم موبایل ایشان.
جالب آن که سلومون تا به حال چنین چیزی ندیده بود و حسابی ذوق زده شده بود از رقص کارتونی خودش در موبایل ناصر فیض. بعد هم وزیر به زبان فارسی چند کلامی با ما خوش و بش کرد. کلماتی مثل خوش آمدید. ایران خوب است. شما چه طور؟ به هر حال این هم از عمر شبی بود که شامی خوردیم. پیاده از طبقه چهارم ساختمان پایین آمدیم، در مسیر طبقات چند رستوران مجللتر هم بود که یحتمل برای رعایت هزینه ما را به آنجا نبرده بودند. شب بود و با بچهها پیاده برگشتیم به هتل. هنوز تک و توک صدای خمپاره میآمد که به هتل رسیدیم.
دکتر علیرضا قزوه - شاعر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه