نقش چندگانه اراذل و اوباش در دوره صفوی

با روی کارآمدن صفویان، تحرک گسترده‌ای در فضای سیاسی و اجتماعی ایران پدید آمد. صفویان برخلاف حکومت‌های پیشین برآمده از نیروی قبیله‌ای مختص ‌ خود نبودند، بلکه با مشروعیت صوفیانه‌ای که داشتند مریدانی از قبایل قزلباش را بر گرد خویش جمع کرده و حکومتی بر پایه مذهب شیعه اثنی عشری بنیان نهادند. در این فضای نو و تازه، نیروهای اجتماعی از تمام طبقات به صورت جریان‌هایی در بطن جامعه عصر صفوی تحرک نوینی را متاثر از تشکیل حکومت متمرکز با مبادی اعتقادی جدید آغاز کردند.
کد خبر: ۶۷۸۶۵۱
نقش چندگانه اراذل و اوباش در دوره صفوی

قشرها و طبقه‌های دون‌پایه اجتماعی هرچند در بدنه حاکمیت جایی ندارند، اما در قدرت یا تضعیف دستگاه سیاسی به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه تاثیر بسزایی دارند. اراذل و اوباش ـ که موضوع بررسی حاضر ‌ است ـ از زمره این اقشار اجتماعی است. پیش از پرداختن به کنش سیاسی و اجتماعی قشر مذکور باید تعریفی از آن ارائه کرد و این که جغرافیای مفهومی این واژه تا چه حد گسترده و حدود و ثغور آن در دوره صفویه به چه شکل بوده است. منابع حکومتی صفوی به طور کلی مخالفین، شورشی‌ها، لوطی‌ها و طبقات ضعیف شهری و روستایی را با عنوان اراذل و اوباش ذکر کرده‌اند. در ذهن و فکر مورخ صفوی حفظ قدرت سیستم حکومتی حائز اهمیت فراوان است. از این رو افترا بستن و تهمت اوباشی به حکام نیز اگر در راستای تثبیت نظام صفوی باشد موجه و قابل دفاع است. از این رو نباید جغرافیای مفهومی اراذل و اوباش را تنها به لوطیان و قداره‌کشان محلات شهری قلمداد کرد، بلکه حدود و ثغور این مفهوم شامل حاکمان عزل شده و مغضوب سیستم حکومتی، شورشیان و متمردان ایلی و محلی، عیاران و جوانمردان نیز می‌شود. نام‌هایی که منابع دوره صفوی علاوه بر اراذل و اوباش به این قشر اجتماعی نسبت داده‌اند هر کدام در جای خود قابل تامل و پیگیری است. رنود1، اجامره، اجلاف، قلاش بدمعاش، قلندر2 و... تنها تعدادی از این اسامی است. ویژگی‌هایی که منابع به طور عموم به اراذل و اوباش منتسب می‌کردند عبارتند از: اغتشاش‌طلبی، طغیانگری، دون‌پایه، بی‌اصل و نسب، مسبب هتک‌حرمت و بی‌ناموسی.

با تعاریف فوق مشخص شد ما در دوره صفویه با سه نوع اراذل و اوباش مواجه هستیم: الف) اوباش محلات شهری یا همان قداره‌کشان و لوطی‌ها ب) مخالفان صفوی و شورشیان ج) روستاییان و بینوایان شهری. در این بین اطلاق این واژه بر نوع دوم بنیادی سیاسی دارد و اطلاق آن بر نوع سوم براساس عادت مورخین قرون میانه است که عموم طبقات پایین جامعه را با این عنوان خطاب قرار می‌دادند. نوع اول اوباش، معمولا ابزار و دستاویز پیشبرد آمال حکومت‌ها، نهادها و اشخاص با نفوذ می‌شوند و این منحصر به زمان صفویه نیست. با این حال آنچه از منابع دوره صفویه قابل استنباط و ردیابی است این که حکومت صفویه برای خفیف کردن مخالفان و شورشیان معمولا دسته‌ای از مسخرگان و اوباش شهری را به استقبال فرد اسیرشده ملبس به لباس مندرس می‌فرستادند و دور تا دور شهر را برای عبرت سایرین و خواری شخص شورشی می‌گرداندند. از این دست نمونه‌ها به وفور در متون تاریخی دوره صفویه به چشم می‌آید و تداعی قضیه حسنک وزیر و جمله ماندگار بیهقی که «مشتی رند را سیم دادند» است. این رویه‌ شاهان صفوی در حق مخالفان و تجمیع اوباش و بی‌مایگان در طول دوره حکمرانی آنها برقرار بود.

دیگر استفاده‌ای که حکومت از جماعت اراذل و اوباش به تعبیر منابع عصر صفوی می‌کرد برپایی مراسم پهلوانی و گستراندن مجلسی با فرح و نشاط بود. اسکندر بیگ‌ منشی نمونه‌ای از این مراسم را در کتاب تاریخ عالم‌آرای عباسی آورده است که به اختصار می‌آوریم: «دیگر از سوانح این سال [1004 قمری] آن که‌ هنگام بهار و اعتدال لیل و نهار که حضرت اعلی در دارالسلطنه قزوین بساط انبساط گسترانیده به عشرت و شادکامی می‌گذرانیدند و همه روزه در میدان سعادت‌آباد... به چوگان‌بازی و قبق‌اندازی انتظام‌بخش عالم نشاط بودند میانه اجامره قزوین که دو گروهی و دو هوایی از قدیم‌الایام استمرار دارد و همواره سرمست باده جهل و غرورند ماده نزاع در هیجان آمده لاف‌های گزاف می‌زدند. حضرت اعلی تماشای جنگ و جدال آن جاهلان فتنه‌انگیز را موجب ازدیاد نشاط خاطر دانسته رخصت جنگ سنگ و چوب دادند و قدغن فرمودند که مطلقا آلت جارحه به میان نیاورند و روز موعود هر دو گروه به میدان سعادت جمع آمده آن فرومایگان بازار عقل و توانگران جهل و جنون مستعد جدال ایستادند و حضرت اعلی با خاصان درگاه در ایوان جهان‌نمای میدان عشرت پیرا ‌تماشاگر آن حادثه غریب بودند. پهلوانان طرفین ساعتی با یکدیگر نبردآزمایی کرده سرکرده یک طرف بابا حاجی‌بیگ و طرف دیگر بابا مختار بود. جوانان محله بابا حاجی‌بیگ فایق آمده بابا مختاریان شکست خورده انهزام یافتند و الحق تماشای غریبی بود

گاهی همین گروه‌های پهلوانی محلی یا به تعبیر منابع اجامره و اجلاف در اخراج متجاوزان عثمانی و ازبک به داد حکومت رسیده و آنها را بیرون می‌راندند. نمونه بارز این حرکت در تبریز و نیشابور در متون تاریخی این دوره ثبت شده است. البته به نظر می‌رسد مردم عادی نیز در این امر با گروه‌های پهلوانی همدست بوده‌اند، اما از آنجا که مورخ صفوی تفکیکی بین مردم عادی و قداره‌کشان قائل نیست، بنابراین همه این اقدامات را از سوی اوباش قلمداد کرده و به رشته تحریر درآورده است. زمان سلطان حسین صفوی نیز حاکم مشهد اسماعیل قلی‌خان شاملو به خاطر ظلم و اجحافی که علیه رعایا روا می‌داشت منشا جنبشی مردمی گردید. سرکردگی این جنبش به یکی از لوطیان شهر به اسم ملا رونقی افتاد که به واسطه سکونتش در محله بابا قدرت به بابا قدرتی مشهور شد و مدتی حکومت مشهد را به دست گرفت تا این که توسط ملک محمود سیستانی سرکوب شد. این واقعه به هر نحوی که باشد نماد نوعی جنبش اجتماعی است علیه ظلم عمال حکومتی و ضعف حکومت مرکزی که توسط مورخ صفوی با همان تعبیر شورش اوباش و فرومایگان تعریف شده است.

مفر دیگری که ماده خام را برای قلمفرسایی مورخ صفوی و تاختن‌های او به طبقات ناراضی آماده می‌کند مواقعی است که در نظام حکومتی خلأ یا سستی به وجود می‌آمد یا این که حکومت درگیر جنگی برون‌مرزی بود. نمونه این مورد شورش‌های محلی قلندران در نواحی مختلف ایران پس از درگذشت شاه اسماعیل دوم است. شورش‌های اجتماعی طبقات پایین شهری نیز که علیه نظام صفوی به وقوع پیوسته است و عمدتا ناشی از ظلم و ستم عمال دولتی و بستن مالیات‌های ناروا بر مردم بوده نیز با همین زاویه دید نگاه شده است و از منظر مورخ آن دوره تفاوتی با اوباش ندارند. ‌عینکی که مورخ صفوی به چشم می‌زند عینکی ایدئولوژیک و کاملا جانبدارانه است. عینکی که نه‌تنها آلام مردم و اقشار و طبقات اجتماعی را نمی‌بیند، بلکه درصدد سرکوب و تهمت و افترا به آن نیز بر می‌آید. از این زاویه تمام طبقات دون‌پایه اجتماعی شهری و روستایی به عنوان دیگری و نه خودی در جامعه صفوی معنا می‌یابد. ‌در وجه دینی نیز طبقات و اقشار زیرین جامعه معمولا اعتقادات دینی عمیق‌تری نسبت به طبقات بالای جامعه دارند. اینان حامیان سنت مرسوم و روحانیت نیز هستند. در دوره صفوی گروهی از افرادی که در منابع صفوی به عنوان اراذل و اوباش از آنها یاد شده است، حامیان مذهب بودند. شاه اسماعیل دوم هنگامی که می‌خواست تغییر مذهب سلسله صفویه را در بین مردم معمول کند میرزا مخدم شریفی نامی را که ظاهرا روحانی بوده مورد عتاب و خطاب قرار داد از طرف اجلاف و اوباش زبان به سفاهت و دشنام شاه گشوده شد و شاه با دیدن این منظره از فکر تغییر مذهب منصرف شد. این روایت خود بیانگر آن است که جمع کثیری در تصمیم شاه و انصراف وی نقش داشته‌اند، چون اگر این گونه نبود سرکوب الواط و اشرار برای یک حاکم کار چندان سختی نمی‌نماید؛ نانوشته پیداست راوی طبقات پایین جامعه را نیز که در مبانی دینی اعتقاداتی ریشه‌دارتر دارند با جمع قلیل اوباش به یک چشم می‌بیند.‌ به طور کلی طبقات زیرین جامعه‌ دوره صفوی به واسطه‌ نادیده انگاشته‌شدن آنها از سوی صاحب‌قلمان و بی‌توجهی مورخان درباری به زندگی، خواسته‌ها و جنبش‌های آنها و دادن برچسب اراذل، اوباش، اجلاف، رنود، اجامره و... فرصتی برای عرض‌اندام در تاریخ نیافته و اگر جنبشی به راه انداخته‌اند به دلیل هجمه تبلیغاتی مورخان صفوی و تلفیق حرکت‌ها و نهضت‌های اجتماعی این طبقات با اراذل و اوباش در پرده‌ای از ابهام باقی مانده است.

پانوشت‌ها:

‌1 ـ در آغاز قرن هفتم رند در کاربرد ملامتی‌اش با صبغه‌ای از روحانیت و معنویت همراه است، اما در این دوره معنایی کاملا متفاوت از قرون گذشته دارد و در معنای اوباش یا همتراز با آن قرار گرفته است.

2ـ محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب قلندریه در تاریخ و دگردیسی‌های یک ایدئولوژی می‌نویسد: قلندر تا قرن هفتم نام جایی بوده، اما در قرن یازدهم و دوازدهم آنچه از رسم قلندری باقی مانده بود سر و شکل عجیب و غریب این قلندران بود که دیگر تراشیدن سر را هم به عکس آن بدل کرده بودند. این قلندرهای صفوی دیگر از قلندر بودن نامی با خود داشته‌اند. قبل از صفویه قلندر بار معنایی مثبت داشته، ولی از نظر شفیعی کدکنی قلندر تاریخی در مجموع چهره‌ای منفی و منفور دارد.

صباح خسروی‌زاده‌ / دانشجوی دکتری تاریخ

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها