جام جم: صدای هنر در آمد
از قدیم و ندیم گفتند که هر چقدر پول بدهی، آش میل میکنی. مگر آش مورد نظر، تاریخ انقضایش تمام شده باشد که مفت و مجانی بشود خوردش!.... البته سوای آش نذری که قضیهاش فرق میکند، برای دریافتکننده، مجانی درمیآید، اما برای درستکنندهاش کلی پول آب خورده است.
این معادله در بیشتر مسائل و موضوعات صدق میکند، علیالخصوص در عرصههایی که با کار و تولید سر و کار دارد،فقط باد هوا خوردن است که نیاز به صرف هزینه ندارد.
پرسش فلسفی: معنای عبارت منظوم و معروف «کار نیکو کردن از پر کردن است» در عرصه فرهنگی و هنر چیست؟
پاسخ منطقی: یعنی اگر میخواهی کار شستهرفتهای تحویل بگیری، جیب افراد درگیر کار را پر کن. جیب خالی و پز عالی، از قدیم با هم سازگار نبوده و بلکه موجب خنده بوده است. بلاتشبیه، یکی عسل است و آن دیگری خربزه!
صدا و سیما یکی از آن مراکز مهم در عرصه تولیدات فرهنگی و هنری است. بیشترین اثرگذاری رسانهای را هم دارد، طوری که به رسانه ملی شهره شده است.
رسانه خصوصی نیست که میلی باشد. ملی است. فلذا اگر میخواهیم در وظایف رسانهای خودش موفق و موثر باشد، باید دستش پر باشد. شترسواری، دولا دولا نمیشود. طرف قوز درمیآورد.
نمیشود هم توقع ارتقای تولیدات فرهنگی رسانهای برای مقابله با رسانههای بیگانه و برچیده شدن خودجوش و طبیعی دیشها را داشت و هم سطح بودجه را ارتقا نداد و گفت که خدا بزرگ است برادران!.... بله، خود ما هم میدانیم که خدا بزرگ است و این چیزی نیست که فقط شما کشف کرده باشید. منتها هرکاری از کانال خودش انجامپذیر است. کانال کولر که نیست.
فلذا حق دارند اگر قریب 200 نفر از هنرمندان مملکت، اعم از تهیهکننده، کارگردان و فیلمنامهنویس، در نامهای خطاب به مسئولان کشور، خواستار تامین بودجه صداوسیما شوند؛ طوری که صدا و سیما مجبور نشود برای گذران امور، در یک برنامه ادبی مثلا آگهی بازرگانی مربوط به چوب ضدموریانه یا روغن بدون چربی یا چیتوز با طعم آبگوشت و چیزهای نامربوط دیگر پخش کند.
بسته پیشنهادی: با عنایت به آنچه گفته شد؛ ضمن اعلام حمایت از کتابت این نامه سرگشاده به مسئولان کشور که شاید باید خیلی زودتر از اینها نوشته و ارسال میشد، طبق معمول، عرایض منطقی خود را در قالب چند پیشنهاد سربسته، تقدیم حضرات مینماییم، باشد که مقبول افتد:
1ـ افزایش تعداد هنرمندان: از آنجا که این حقیر نیز در کمال تواضع و فروتنی، مراتب حمایت شدیداللحن خود را از کتابت نامه هنرمندان در خصوص تامین بودجه لازم صداوسیما به شرح فوق به اطلاع عموم رسانید؛ لهذا استدعا دارد که جراید کشور، رقم 200 هنرمند را به 201 هنرمند، اصلاح بفرمایند. صرفا جهت ثبت در تاریخ عرض مینماییم، و الا به خاطر خاکی بودن و اجتناب از ریایی شدن، اصراری به این کار نداریم. اطرافیان هل میدهند!.... (هل نده آقا ! ...)
2ـ همکاری با«مایهداران»: اگر بودجه صداوسیما تامین نشود، باز هم صدا وسیما هرگز زیربار همکاری با سرمایهدارانی چون ... و امثالهم نخواهند رفت، ولو این که اعلام نماید که میتواند کل بودجه آن را به اضافه زمینهای اطرافش، تامین کند، کور خوانده است. مسئولان دولتی و مجلس محترم، حتما در اسرع وقت، تامین بودجه صداوسیما را که در سالهای گذشته از آن کم هم شده به جای آن که یک چیزی به آن اضافه شود، تضمین خواهند کرد. آنها هم میدانند که چاره اصلی مقابله با«تهاجم فرهنگی»،روی آوردن به «تولید فرهنگی» است. مثلا ما الان به سهم خودمان آمدیم یک برنامه ادبی فرهنگی«قندپهلو» در تلویزیون راه انداختیم (که همین شبها دارد بکوب از شبکه آموزش سیما پخش میشود) و الحمدلله با استقبال آحاد مختلف مردم و حتی مسئولان مملکتی مواجه شد، اما الان یک میلیون تومانش هم برای عوامل این برنامه، یک میلیون تومان است.
سیاست روز: من هم که خوابم!
جراید: مسئول کافی شاپ - عامل افشای ماجرای قلیانکشی تیم ملی فوتبال جوانان - در جزیره کیش بازداشت شد.
جمله فوق یادآور کدام یک از گزینه های زیر است؟
الف) گنه کرد در بلخ آهنگری / به شوشتر زدند گردن مسگری!
ب) قلیان بیتقلب و ناز پری رخان / این هر دو در مقاطع ملی!! کشیدنی است
ج) فاش میگویم و از گفته خود دلشادم / بنده «دود» م و از هر دو جهان آزادم
د) تو «تب» کردی و من «آتش» گرفتم!
رئیس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری: باید تلاش کنیم که یک نفر اصطلاحا سلطانشکر، سلطان ذرت، سلطان روغن و امثال اینها نشود.
شما به جای واژه «سلطان» کدام یک از گزینههای زیر را انتخاب می کنید؟
الف) آقازاده
ب) عالیجناب
ج) کارآفرین
د) خادم
کامران باقری لنکرانی (وزیر اسبق بهداشت): بنده به لحاظ برخی از مشکلاتی که در روند دولت دهم میدیدم از سال ۸۹ با رئیس دولت دهم ملاقات نداشته و با او ارتباط هم ندارم.
منظور از «برخی مشکلات» در عبارت فوق کدام یک از گزینه های زیر است؟
الف) متحول شدن ایشان بعد از خواندن شعر «رستم و اسفندیار» از حکیم ابوالقاسم فردوسی
ب) کاهش قیمت «هلو» در میادین میوه و تره بار
ج) وزش بادهای موسمی از نقاط غربی کشور به مناطق شرقی
د) هر سه گزینه فوق صحیح است.
یک نماینده مجلس: مسائلی که تاکنون در خصوص سعید مرتضوی مطرح شده در حد تبلیغات، گمانهزنی و مباحث سیاسی میان جناحهای سیاسی بوده است.
با توجه به اظهار نظر ایشان کدام یک از گزینه های چهارگانه زیر را تایید می کنید؟
الف) ماجرای اختلاس سه هزار میلیارد تومانی یک افسانه بوده است.
ب) داستان تخلفات مالی «بابک زنجانی» یک خاطره بوده است.
ج) واقعه تیراندازی در اتوبان شهید بابایی یک رویاپردازی بوده است.
د) ننجون هم در تمام این مدت «خواب» بوده است.
کیهان: آلبالو (گفت و شنود)
گفت: چرا پرونده هر یک از مفسدان اقتصادی نظیر شهرام جزایری، مهآفرید، بابک زنجانی و... به جریان میافتد، معلوم میشود که پای برخی از کارگزارانیها و اصلاحاتچیها و اصحابفتنه و حلقه انحرافیها هم در میان بوده است؟!
گفت: چرا پرونده هر یک از مفسدان اقتصادی نظیر شهرام جزایری، مهآفرید، بابک زنجانی و... به جریان میافتد، معلوم میشود که پای برخی از کارگزارانیها و اصلاحاتچیها و اصحابفتنه و حلقه انحرافیها هم در میان بوده است؟!
گفتم: این وسط فقط تودههای مردم مظلوم و شریف قربانی میشوند.
گفت: حالا معلوم میشود که چرا تا قبل از لو رفتن ماجرا، هیچکدام علیه دیگری جیک هم نمیزدند!
گفتم: چه عرض کنم؟! برای این که خودشان هم آلوده بودند... میگویند یک نفر با چشم بسته و نفر دیگر با چشم باز مشغول خوردن آلبالو بودند. آن که چشمش بسته بود به دیگری گفت؛ مرد ناحسابی! مگر قرار نبود آلبالوها را دانه دانه بخوریم، چرا سهتا سهتا به دهان میگذاری؟ طرف با تعجب پرسید؛ مگر میبینی؟ و یارو جواب داد نه! پرسید پس از کجا میگویی؟ یارو گفت؛ برای این که من دوتا دوتا میخورم و تو هیچ اعتراضی نمیکنی!
آرمان: پراید و هوو بیرقیب در جادهها
امشب خواب متفاوتی دیدم، همین که چشم روی هم گذاشتم سید محمد بهشتی وارد خوابم شد و گفت «میدانستیم دیوار حاشا بلند است، اما نه دیگه آنقدر بلند!» جواب دادم «خب خدا رو شکر که الان دیگه کاملا توجیه شدید، اصلا هشت سال تمرکز مدیریت فرهنگی کشور بر اثبات همین قضیه بود که امثال جنابعالی باور کنید و ایمان بیاورید که دیوار حاشا خیلی بلندتر از اون چیزیه که توی ذهن شماست!».
آقای بهشتی سری تکان داد و گفت «الان تعداد زیادی تله انفجاری روی دستمان مانده، چند وقت پیش به جناب دکتر نجفی گفتم که چراغ قوهای بر این تاریکی بیندازیم تا ببینیم کجاها تله و مین کار گذاشته شده است».
جواب دادم «فکر کنم ایراد اساسی جنابعالی است که سراغ آدمهای کارنابلد میروید، آخه برادر من، برای مین یابی آدم میره سراغ رمبو یا آقای نجفی؟ لااقل به جمشید هاشمپور زنگ میزدید!».
آقای بهشتی شروع به قدم زدن کرد و گفت «نباید آنقدر فضا تنگ شود که شصت پای این در چشم آن یکی برود» جواب دادم «این یکی رو موافقم، دیگه فضا آنقدر تنگ شده بود که شصت پای این در چشم اون یکی بود، شصت دست اون یکی جلوی چشم این یکی بود، انگشت سبابه اون آقا توی چشم اون یکی بود، خلاصه همینطور رابطه بین انگشت شصت و چشم برقرار میشد!» پس از گفتن این جمله آقای بهشتی به سمت افق حرکت کرد.
قصد پرداختن به ادامه خوابم رو داشتم که مدیر روابط عمومی شرکت اسکانیا وارد خوابم شد و گفت «از کارشناسان برای بررسی اتوبوسهای اسکانیا دعوت به عمل میآوریم» جواب دادم «خسته میشید یه موقع، چه کاریه اصلا؟! همین کارها رو میکنید برخی پرتوقع میشن دیگه، آخه وقتی بزرگترین شرکت تولید خودرو در کشور نصب ایربگ و ترمز ای بیاس رو لازم نمیداند، زدن همچین حرفی چه معنایی داره؟ بعد هم آتش گرفتن اتوبوسهای شرکت شما که قطعیه، دیگه اثبات و تایید کارشناسان رو احتیاج نداره! هنوز به دود اگزوز پراید و هوو نرسیدید آنقدر ننه من غریبم بازی در آوردید!» جواب داد «موافقم باهات عزیزم!».
ادامه دادم «حالا اگه این وسط مسافری وجود داشت که دوست نداشت توی آتیش جزغاله بشه، شما دستور بدید یه ماشین آتش نشانی، اتوبوس شما رو اسکورت کنه!».
مدیر مورد نظر پاسخ داد «دیگه زیادی دارم باهات موافق میشم» به عنوان آخرین پیشنهاد گفتم «توصیه میکنم شرکتهای مسافربری یک خط به سمت رودخانه گنگ هندوستان راهاندازی کنند.»
مدیر مورد نظر قصد پاسخگویی داشت که صدایی از بیرون شنیدم. دستم را روی دهانش گذاشتم و به سمت پنجره رفتم، داخل کوچه مهدی کلهر درحالیکه از روی یک کاغذ میخواند «جغرافیای فارسی زبانان در ۱۵۰ سال پیش بسیار گسترده بود و خیلی از کشورهای خاورمیانه را شامل میشد که توسط استعمار انگلیس تکه تکه شده و این زبان به تدریج از این جغرافیا گرفته شد» با خودش گفت «بهتره یک مثال برای جملهام پیدا کنیم» وقتی درگیری ذهنی ایشان را دیدم، با صدای بلند گفتم «چا او، پِرِگو، بِن ونوتی!» کلهر سرش را به نشانه تشکر تکان داد و به سمت افق رهسپار شد.
شرق: پلنگ ایرانی مهاجر در فیسبوک نوشت: پا شید بیاید بابا، افسردگی کدومه؟
راست و دروغش هنوز روشن نیست اما شنیده شد یک چهره مطرح محیطزیستی، در منطقه حفاظتشده و شکارممنوع، با شکار ممنوع دیده شده است. به نظر ما چیز عجیبی نیست. برای سرشماری مثلا پلنگ ایرانی راهی نیست که پلنگ ایرانی را با تیر بزنیم. چرا؟ چون حیوان زبانبسته که شعور ندارد توی صف بایستد تا آنها را بشماریم.
وقتی هی جستوخیز میکنند، باید اول نگهشان داشت تا بشود شمردشان. بعد هم سخنگوی فراکسیون محیطزیست مجلس گفته: «پلنگ شناسنامه محیطزیست ایران است.»
ولی شناسنامه محیطزیست ایران مدتهاست باطل شده. اینطور که ما فهمیدیم وقتی میگویند «منطقه حفاظتشده» یعنی منطقهای که افراد خاص میروند شکار و مردم عادی نمیروند آنجا تا شکار به این بکری را حیفومیل نکنند. بعد هم واقعا چه عیبی دارد؟
ما منشور حقوق بشری کوروش داشتیم، دادیم رفت. الان هم جاش توی موزه فرنگیها امن است. بهنظر ما پلنگملنگ و این قرتیبازیها هم مثل منشور است، ردش کنیم برود خلاص. اگر هم منطقی نگاه کنیم الان اسم خیلی حیوانات توی شناسنامه محیط زیست ایران نیست و حیفومیل شدهاند. ما صفحه دوم شناسنامه را نگاه کردیم دیدیم فقط نوشته: نام بچه: «موش فاضلاب»، پلنگ کجا بود؟ در دولت مهرورزی شنیدیم: «دو آهوی ایرانی به ولیعهد قطر و دو قلاده پلنگ ایرانی به روسیه هدیه دادهاند.»
باور کنید کار درست همین بوده. باید بدهیم برود. بهتر از این است که ندهیم و گنده کنیم و به سگ دهیم. خوشبختانه الان میدانیم دو آهوی ایرانی و دو پلنگ ایرانی مهاجرت کردهاند و فوقش افسردگی مهاجرت گرفتهاند، اما حالشان و جایشان خوب است.
یکی از این پلنگهای مهاجر در فیسبوکش، خطاب به فکوفامیلش که در ایران هستند، نوشت: «پا شید بیایید بابا. افسردگی کدومه؟ خیلی هم باحاله.»اگر میماندند چه میشد؟ هیچی. الان شکار شده بودند و لاشهشان همراه «چهره مطرح محیطزیستی» شناسایی شده بود.
قدس: مش غضنفر و افزایش چندباره قیمت مواد لبنی
از وَختی دکتر بِزِم گفتِگ چربیم رِفته بالایُ اگِر وازَم چربی بُلُمبونُم، لِنگام سیخ مِره یُ مِمیرُم، ...
دِگه شام نِمُخورُمُ هر چَنروز سَرِ رام یَک سَلطِ خُردویِ ماست از اکبرآقا مِگیرُمُ شبا فِقط یَک دو لقمه نونِ ماست مُخورُم. یَک چَنوختی بود که هَم هردِفه که ماست مِخِریدُم قیمتِش از دِفه قبلی گیرون تر مِرفتُ تو هَم یَکماه چَنبار گیرون رفت تا ایکه مسئولاما وَرداشتَن گفتن ای کارخِنه های مواد لبنی دِگه حق نِدِرَن تا اووَرِ سال قیمتاشایِ گیرون کُنَنُ اَزو روز دِگه قیمتِ ای ماستَم که مو مِخِریدُم رو هَمو قیمتِ گیرون رَفتَش واستاد تا ایکه چَنروز جولوتَرا که رفتُم یَک سَلط ماست گیریفتُم دیدُم واز ماستِ گیرون رِفته.
به اکبرآقا گفتُم یَرِگه مَگِر قِرار ِنبود دِگه ای مواد لبنی رِ گیرون نکنَن؟ یَک خِندِیی کِردُ گفتِگ اینا اَزی قِرارا زیات مُگذارن؛ اگِر مُخواستن به قِراراشا عمل کُنَنُ پاشا وایستَن که الان مملکتِما ایقذَر گلستون رِفته بود که هَمّه یِ مردمِ دنیا پشت مَرزاما لوکّه بودَن تا دَرِ کیشورِما واز بِره یُ کِلّه کُنَن بیَن تویُ اینجه زندگانی بُکُنَن.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم وَختی کارخِنه های مواد لبنی ایقذَر گردنِشا کلفتِ که حرفِ ریئیس جمهورِمایَم گوش نِمُکُنَنُ هَم هَروَخت دِلِشا مِخه قیمتاشایِ مُبُرَن بالا، دِگه مِخَن به حرف ما مردم گوش بِدَنُ بِرَما دل بُسوزونَن؟
تهران امروز: عادت ناپسند تعلیم و تربیت
من نمیدانم که این تعلیم و تربیت یا به عبارتی همان آموزش و پرورش چرا دست از سر دولت بر نمیدارد؟ مدرسه غیرانتفاعی، مدرسه هیات امنایی، مدرسه مخصوص مدرسه ویژه اخص، مدرسه نمونه، مدرسه استعدادهای تابنده، مدرسه ستارگان درخشان نبوغ، خلاصه هر لحظه به رنگی بت عیار درآمد تا این عادت ناپسند تعلیم و تربیت رایگان از یادها فراموش بشود.
به هر ترفندی که بود خواستند این آموزش و پرورش را از سر دولت، باز کنند و هزینههایش را از جیب والدین دانشآموزان تامین کنند، نشد که نشد.اما مسئولان ما که به این سادگی از میدان به در نمیروند پس آن همه دانش و تدبیر و تجربه شان به چه کار میآید؟
نشستند و فکر کردند، رفتند و مطالعه کردند، سمینار گذاشتند در جزیره کیش و اهل و عیال را با خودشان بردند و در نهایت، راه چاره را یافتند.
به به! مرحبا! حبذا! زها زه! بنازم به این هوشمندی و تدبیر! آفرین بر این چارهجویی!
از این بهتر دیگر ممکن نیست! قرار است به میمنت و مبارکی از این پس، سرانه دانشآموزان را به مدرسهها بدهند و مدیران مدرسه از همین سرانه چشمگیر، هم حقوق معلمان را بپردازند، هم هزینه آب و برق و گاز مدرسه را بدهند و هم هر هزینه دیگری که برای مدرسه پیش آید.
اعلام کردهاند که سرانه هردانشآموز میشود یک میلیون و چهارصدهزار تومان در سال، آآآآآآآ!! یک میلیون و چهارصدهزار تومان! عجب رقم درشتی! بله یک میلیون و چهارصد هزار تومان! همین ارقام درشت است که به بودجه دولت فشار میآورد تا نتواند سرانه ستاره فوتبال را بپردازد که او با خیال راحت بتواند ماهی ده پانزده میلیون برای سر و وضعش هزینه کند.
همین حقوقهای بیحساب و کتاب هفتصد، هشتصد هزار تومانی معلمان است که صندوق دولت را خالی میکند و نمیگذارد برای واردات ماشینهای آبرومند یک میلیاردی، چیزی باقی بماند.
آه! تصور کنید آن روزهای رویایی را که دیگر، آموزش و پرورش زحمتش را کم کرده و چشم طمع ازبودجه دولت برداشته! آن روز دیگر پول بیزبان دولتی به جای آنکه صرف تعلیم و تربیت چند تا بچه فسقلی بشود برای بورسیه کردن مدیران کلان در دانشگاههای آن سوی اقیانوسها هزینه میشود.
انصافا اگر اختیار این پولها به دست شما بود، ترجیح میدادید در کجا هزینه شود؟
پرداخت دستمزد معلمانی که در هفت آسمان یک ستاره ندارند و هیچوقت توجه هیچ رسانهای را جلب نمیکنند و اسمشان را کسی نشنیده است چه اهمیتی دارد؟ مگر آنها میتوانند کنفرانس خبری برپا کنند؟ کدام خبرنگاری است که حاضر باشد از یک معلم مصاحبه و خبر تهیه کند؟ کدام دوربینی است که بخواهد از معلم تصویر بگیرد؟
آن کسی که میگفت: فهرست غارتگران بیتالمال در جیب من است دیگر رفته است بیآن که فهرست را از جیبش دربیاورد، اما انگار آن فهرست را به مسئولان بعدی سپرده است و آنان به فراست دریافتهاند که پرداخت حقوق معلمان، بزرگترین مشکل اقتصاد و بودجه دولتی است و با تدبیری هوشمندانه میخواهند جلوی این اسراف بزرگ را بگیرند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: