تو برای همیشه بزرگ روزگاری، روزگاری که نبودی و از خلقت تو سخن به میان آمد و پیامبران الهی در مصیبت تو دیدهای گریان داشتند، روزگاری که آمدی و آموزگار زندگی آزادگان عالم شدی و روزگار ما و پدران و اجداد و نیاکان ما که همه فریاد برآوردهایم «یا لیتنا کنا معک» کاش ما با تو بودیم.
تو بزرگ روزگار هر دورانی. خدایی که تو را آفرید، پیامبر، امام و زهرایی که دست پرورده آنی، دامن پاک و مطهری که تربیت تو را عهدهدار بوده، مردان و جوانان غیرتمندی که تو را در احاطه خود دارند، هرگز به تو اجازه نخواهند داد که فرمانبر حکومت فرومایگان و لئیمان باشی، تو فرزند شیر خدا علی مرتضایی، تو بزرگ آموزگار آزادگان جهانی که فرمودی «مرگ سرخ بهتر از زندگی ننگین است.»
دشمن میماند و فرصتی به قدر اسب سوار شدن و عاقب اضطراب و دلنگرانی برای تمام دوران زندگی او. نفرین تو گریبانگیر حیات چند روزه آنان میشود و روزگارشان را به تباهی و نیستی خواهد کشید. آسمان، باران خویش را از آنان دریغ خواهد داشت و تازیانههای مرگ و نیستی بر پیکر آنان فرود خواهد آورد.
آقای من! عاشورا نزدیک است مرثیهسرای تو شدهام، هر چند دیرتر از دیر! هر چند هیچ و پوچم، بر قصه پرغصه واقعه کربلای تو، حضرت آدم، ابراهیم خلیل، پیامبر خاتم و فرستاده خدا حضرت عیسی در جمع حواریون مرثیهخوان شده و اشک ریختهاند.
کاش کربلا بودیم و در غربت و تنهایی تو به یاری میآمدیم، آن لحظهها که با عمر سعد مواجه میشوی و آنگاه که فریاد برمیآوری آیا کسی هست تا از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند، فدایی تو میشدیم. چه یاران باوفایی به یاری تو میآیند.
حُر سردار سپاه دشمن، او که خود را بر سر دوراهی بهشت و دوزخ میبیند، او که دل خاندان تو را لرزانده و اکنون تائب و پشیمان است، عاشورا نزدیک میشود و چه سخت، لحظه لحظه آن سپری میشود. تو دستان قطع شده وهب و سر بریده او را میبینی، بر بالین مسلم بنعوسجه حاضر میشوی و پیکر نیمجان او را در آغوش میگیری.
به جَون غلام سیاهچهره خود اجازه میدهی تا به مصاف دشمن برود و سفیدرو شود و خون سیاهش آمیخته به خون شهیدان دیگر شود.
عمروبنخالد پیشرو راه شهادت میشود، حنظله سپر تیرها، نیزهها و شمشیرهاست، مثل زهیربن قین که هنگام نماز ظهر فدایی تو میشود و در مقابل تیرهای دشمن میایستد.
عاشورا نزدیک میشود و یاران تو در راه کشته شدن گوی سبقت میگیرند. چه سخت میگذرد بر تو وقتی علیاکبر اجازه میدان میگیرد، نگاهی از سر یاس و ناامیدی به او داری با چشمانی اشکبار، جوانی زیبا صورت و نیکسیرت، شبیهترین مردم به پیامبر!
حسین من! عاشورا نزدیک میشود و تشنهکامی اصغر نفسگیر. کاش جرعه آبی داشتیم و سقای آخرین سرباز تو میشدیم. کاش کربلا عاشورا نداشت.
کاش قاسم یادگار برادر در پیش چشم تو به خاک و خون نمیغلتید، کاش دست حرمله شکسته بود و گلوی نازک اصغر را نشانه نمیگرفت.
کاش عباس صدای العطش کودکان را نمیشنید و مشک آبی نداشت. کاش سقای لب تشنه تو بودیم.
محمد خامهیار - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد