سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
این درآمدی است بر هر نوشتهای که امروز در حوزه جنگ جهانی اول در ایران آورده میشود. جنگی خانمانسوز که جمع کثیری از مردم را به کام مرگ برد و در ادامه ویرانی تاریخی بزرگی را برجای گذاشت. در این میان حماسههای بسیاری در ایران و در برابر متجاوزان به کشور صورت گرفت، حماسههایی که مادر پیر استعمار را انگشت به دهان نگه داشت و نظامیان آن را برای سالها پشت دروازههای زاگرس نگه داشت. حماسههایی که مردمان وطندوست ایران بیپیرایه و بدون هیچ چشمداشتی و صرفاً برای ایران آن را شکل دادند، حماسههایی که از سواحل تفتیده خلیج فارس و دشتستان شروع شد و تا بلندیهای زاگرس تداوم یافت، حماسههایی که یک قرن پس از آن همچنان نگاه تیزبین هر مورخی را به خود مشغول میدارد.
دیماه 1295 خورشیدی؛ برابر 1916 میلادی، در حالی که ایران زیر سم ستوران و چکمههای روس و انگلیس و عثمانی در جنوب و شمال و غرب به خود میپیچید، در بلندیهای زاگرس رویدادی بس شگرف در حال رویدادن بود. نظامیان انگلیسی که دو سال بود در بندر بوشهر پیاده شده بودند و در برابر عشایر و تفنگچیهای دشتستانی و تنگستانی قدرت خروج از بندر را نداشتند، بار دیگر دست به کار شده بودند تا مسیر بوشهر به شیراز را باز کنند. چریکهای جنوبی با هر گریزی که بر سپاه اجنبی میزدند و هر تازشی، توان مقاومت را از آنها ستانده بودند، حال اجانب به میعادگاه دیگری آمده بودند تا اینبار نیز ضربشست ایرانیان را بچشند. تهران در خواب قدرت قاجاری در برابر فشارهای روس و انگلیس توان ایستادگی نداشت و شاه جوان نیز در حالی که گزمههایش تنها اطراف دارالحکومه را به نگهبانی ایستاده بودند، منتظر پیکهای سفارت روسیه و انگلیس بود تا تکلیف خود را بداند. پیش از ایران بر اساس قرارداد 1907 سنپترزبورگ میان روس و انگلیس تقسیم شده بود و استعمارگران برای آخرین مناطق ایران دندان تیز کرده بودند، سیاسیون و ملیگراها در هنگامه جنگ تهران را ترک کرده و به تبعید رفته بودند دولتی در دولت تشکیل داده بودند، ایران چندپاره شده بود و پایتخت در خواب بود و تنها به تلگرافهایی که میرسید دل خوش کرده بود که همچنان مردم شاه را به شاهی میشناسند و قهوه قجری هنوز اثر نکرده است. ناصر دیوان کازرونی «ما به موجب تعالیم اسلامی باید با قوای کفر جهاد کرده از تسلط ملحدین به مردم مسلمان جلوگیری بهعمل آوریم.» این جمله منتسب به ناصر دیوان کازرونی، کلانتر کازرون بود که در هنگامه آن جنگ خانماسوز، مردان زاگرسنشین را گرد هم آورد و علم مبارزه را برافراشت. ناصر دیوان فرزند حسنعلی، کلانتری شیراز را به صورت موروثی داشتند. در ابتدای جنگ جهانی اول و هنگامی که واسموس فرستاده تیزچنگ و پرآوازه آلمانی راهی صفحات جنوبی ایران شده بود، به هماهنگی با عشایر و ایلات جنوب و نیروهای ژاندارمری پرداخت تا در نبرد مقدس شرکت کند. در 2 سال اول جنگ که جنوبیها در برابر خواست انگلیسیها برای رسیدن به شیراز و پس از آن دستدادن به نیروهای ارتش تزاری در اصفهان مقاومت کردند، ژنرال سرپرسی سایکس فرمانده انگلیسی جنوب ایران اقدام به انجام 2 ماموریت مهم کرد، او ابتدا نیروهایش را نه در بوشهر که در جاسک و بندرعباس پیاده کرده و آنها را از راه کرمان و لار به سمت فارس کشاند. اقدام دوم وی تشکیل پلیس جنوب برای سرکوب قیام مردم ایران بود. این دو اقدام به همراه جذب همراهی دربار در تهران باعث شد تا انگلیسیها بتوانند اندکی دست و پای خود را جمع کنند.در شیراز، قوامالملک که پیوندی دیرینه با انگلیسیها داشت و پیش از این به دلیل قیام مردم شیراز از راه لار به لنگه فرار کرده بود و پس از آن خود را به پناه پرسی سایکس رسانده بود، بار دیگر ریاست خود را بر ایل خمسه به دست آورد و شروع به همراهی با نیروهای بیگانه کرد. او به همراه سایکس از شرق به شیراز وارد شده بود و همراهی گستردهای برای ترتیبدادن نیروهای پلیس جنوب میکرد. ناصر دیوان اما در برابر این وطنفروشیها، عزمش را دفاع از وطن میداند و میگوید: من به پشتیبانی شما [مردم کازرون] با دولت مقتدر بیگانه [انگلیس] وارد جنگ شدهام، زیرا میدانم شما همه شجاعتپیشه و وطندوست هیچوقت راضی نیستید که پای اجنبی به شهر شما باز شود.» مردم کازرون نیز عزم خود را برای دفاع از کشور اعلام میکنند. واسموس به دنبال متحدکردن مجاهدین رسیدن سایکس به همراه قوامالملک به شیراز، واسموس را وادار به واکنش میکند. او که نزد زائر حضرخان اهرمی است، خود را به برازجان و پس از آن به نزد صولتالدوله قشقایی میرساند و از او و برادرش سردار احتشام قول همکاری میگیرد. واسموس که بوی خون و جنگ را بخوبی احساس کرده و میداند هدف سایکس از رفتن به شیراز سرازیر شدن به بوشهر است، پس از آن بار دیگر راهی کازرون میشود تا با ناصر دیوان ملاقات کند؛ او درصدد هماهنگ کردن همه جبهههاست، اما در این میان است که انگلیسیها بیش از 14 هزار نیروی هندی و انگلیسی را در بوشهر جمع کرده و با مدرنترین تسلیحات خود، آماده میشوند تا راه شمال را باز کنند. ناصر دیوان که تا آن روز هنوز وارد جنگ نشده بود و نیروهای تازه نفسی داشت، پس از آنکه پلیس جنوب اولین پادگان خود را در این شهر مستقر میکند تا مسیر رسیدن به بوشهر را هموار کند، به توصیه واسموس به ناگهان این پادگان را که پر از سلاحهای انگلیسی بود مورد حمله قرار میدهد. این ماجرا در آخرین روزهای پاییز سرد سال1295 روی داد؛ درست یکهفته پیش از آنکه جنگ بزرگ روی دهد. این حرکت ناصردیوان که بدون مقاومت خاصی از سوی افراد پادگان پلیس جنوب همراه بود اخراج فرماندار منصوب فرمانفرما را هم در پی داشت و به این صورت بار دیگر مسیر شیراز به بوشهر برای لشکر شمالی انگلیس ناهموار شد. این اقدام باعث شد تا سایکس در اندیشه خود برای رسیدن به بوشهر و گشودن دروازههای کازرون و گردنههای سر به فلک کشیده زاگرس سپاهیانش را پیش از تمام شدن زمستان و رسیدن بهار روانه کارزار کند. 500 نفر از شبهنظامیان پلیس جنوب در حالی که تعدادی از افسران انگلیسی و تعدادی از عشایر خمسه وابسته به قوامالملک آنها را همراهی میکردند در روز 15 دیماه راهی جنوب شد، او بهسرعت خود را به دشت ارژن مرتفعترین نقطه میان بوشهر ـ شیراز رسانید و هنگامی که دشت را به سمت «کتَلِ پیرزن» به سوی جنوب روانه میکرد، بهناگهان زیر بارش گلولههای مجاهدین ایرانی غافلگیر شد. او که فکر نمیکرد در این زمستان سرد؛ مدافعان ایرانی بتوانند اینچنین در شیارها و سنگهای زاگرس خود را پنهان کنند، در کتاب خود مینویسد: «... حقیقتاً مقاومت آنها شدیدتر از آنچه که پیشبینی میشد بود و سلسله جبال به وسیله صدها تفنگچی محافظت میشد.» بزودی فهمیده شد که برای رویارویی با این وضعیت یک نیروی عظیم لازم است. بنابراین پس از جنگ و زدوخوردی که به هر دو طرف تلفات جزئی وارد آورد؛ فرمان عقبنشینی به شیراز داده شد. این یگانه موقعی بود که این ستون در تمام مدت خدمت 3 ساله خود در ایران با عدم موفقیت برخورد کرد. مورخالدوله سپهر نوشته است: یک نفر صاحبمنصب انگلیسی مقتول و بقیه با بینظمی پا به فرارگذاشتند. تلخیهای یک شکست کام انگلیسیها به شدت تلخ شد؛ پس از شکست از مجاهدین در جنوب، حالا نوبت به سلسله جبال زاگرس بود تا ضربشست مدافعان ایرانی را به انگلیسیها نشان دهد. پس از این نبرد و در زمستان سرد آن سال در حالی مجاهدین ایرانی از خانزنیان در دو فرسخی شیراز تا برج مقام در بوشهر را در کنترل داشتند، که نظامیان انگلیسی در شیراز و بوشهر به امید روزهای بهاری نشستند تا شاید با قدرت بیشتری بتوانند با مجاهدین برخورد کنند. تا پیش از وقوع جنگ جهانی اول این دومین بار بود که عدهای چریک تفنگ به دست در حالی که هیچ رهبری واحدی نداشتند اینگونه ارتش بریتانیای کبیر! را به چالش میکشیدند. نبردهایی که تا آن روز روی داده بود هر چند برای ایرانیها کم تلفات نبود، اما آنها نه عِده و نه عُده انگلیسیها را داشتند؛ ولی ایمان به دفاع از وطن باعث شد تا بدترین خاطرات نظامیان و سیاسیون انگلیسی مربوط به ایران باشد. حماسهها ادامه دارد سال 1295 به پایان خود رسید در حالی که همچنان مسیر شیراز به بوشهر بسته مانده بود و جنوبیها استوار بر جای خود ایستاده بودند. اما نکبت خیانت و مهره مار انگلیسیها بار دیگر به کار افتاد تا شاید از آب گلآلود ماهی بگیرند. انقلاب اکتبر در سال 1917 در روسیه تزاری روی داد و تزار نیکلای دوم از تخت سلطنت کناره گرفت و همین امر باعث شد تا از توان روسها در جبهه ایران کاسته شود. سردرگمی ارتش تزاری و عقبنشینی آنها از ایران باعث شد تا از یک سو عثمانی توان جدیدی برای کنترل مناطقی از غرب ایران به دست بیاورد و از سوی دیگر دست انگلیسیها برای کنترل ایران بازتر شود. براساس طرح جدید سرپرسی سایکس او میبایست راه شیراز به بوشهر را باز کند، اما ماموریت مهمتر کنترل تمام مناطق ایران به هر صورت ممکن بود. او در این راستا تلاش کرد تا میان قوامالملک، فرمانفرما و صولتالدوله نزدیکی به وجود آورد و با استفاده از توان آنها راه شیراز به اصفهان را کنترل کند. از سوی دیگر او به توان دریابیگی در بوشهر افزود تا توان مقابله با مجاهدین جنوبی را داشته باشد. برآیند سیاسی در ایران و جهان به گونهای پیش میرفت که انگار همه چیز با انگلیسیها همراه بود، آنها پلیس جنوب را به فرماندهی افسران انگلیسی در دست داشتند و محیط امنی را در اطراف شیراز بهوسیله آنها فراهم میکردند. در طول سال 1297 بار دیگر زاگرسنشینان جنوبی در چند محور به انگلیسیها و پلیس جنوب حمله بردند. در این حمله صولتالدوله که توسط صمصامالسلطنه بختیاری نخستوزیر وقت ایران اجازه هر اقدامی را به دست آورده بود به بهانه دستگیری چند نفر از قشقاییها با 8 هزار جنگجوی سبک اسلحه حمله خود را به دهشیخ آغاز کرد و در مقابل نیز ناصر دیوان کازرونی در یک حمله ایذایی به پادگان پلیس جنوب در خانزنیان حمله برد. 1500 تفنگچی جنوبی در نبردی نابرابر در برابر توپخانه و مسلسل انگلیسیها با گوشت خود از وطن دفاع میکردند، پیروزی بزرگی که در نبرد خانزنیان به دست آمد برخروشیدگان جنوبی و عشایر را برآن داشت تا نبردی دیگر در آستانه شیراز داشته باشند. این نبرد در تاریخ 27 و 28 خرداد 1297 یکی از خونینترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران بود. این نبرد، البته جزو آخرین جنگهایی بود که در جهان صورت میگرفت. دهها نفر از عشایر جنوبی در راه حفظ وطن و اخراج اجنبی و تنبیه وطنفروشان در نبرد شیراز جان خود را از دست دادند؛ اما نامشان هماره بر تارک تاریخ ایران خواهد درخشید. کریم جعفری
منابع: ـ فارس در جنگ بینالملل اول، رکنزاده آدمیت، محمدحسین، تهران، اقبال 1357. ـ سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، علمی، بیتا. ـ سپهر، مورخ الدوله، ایران در جنگ بزرگ، تهران، بانک ملی ایران، 1336. ـ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر 1383. ـ مطهریزاده، موسی، ناصردیوان کازرونی به روایت اسناد، تهران، کازرونیه، 1382. |
|
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست اداره کل روابطعمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد