زن زندانی ادامه میدهد: یکی از برادرهایم معتاد شد. مثل اینکه خیلی وقت بود مواد میکشید و ما دیر خبردار شدیم، اما کاری نمیتوانستیم بکنیم و بعد از مدتی هم دستگیرش کردند و به زندان افتاد. بعد از آزادی چند روزی در خانه ماند اما بعد رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد و حالا اصلا نمیدانم زنده است یا نه.
اوضاع زندگی مریم از وقتی خرابتر شد که مادرش فوت کرد. او میگوید: 19 سالم بود که آن اتفاق افتاد. دیگر در زندگیام هیچکس را نداشتم چون برادر بزرگم هم میخواست زن بگیرد و برود پی زندگی خودش. از آن به بعد تنهای تنها شدم. مدتی را در خانه خالهام ماندم. او با پسر و عروسش زندگی میکرد و عروس خالهام اصلا دلش نمیخواست من در آن خانه بمانم. نگران شوهر خودش بود. فکر میکرد ممکن است هوییش شوم. آنقدر زیرآبم را زد تا اینکه خالهام بیرونم کرد. البته نه با دعوا خیلی محترمانه و مودبانه گفت بهتر است برای خودت دنبال جایی بگردی.
متهم در تمام این مدت با کارگری در خانههای مردم پول درمیآورد. در همان دوران بود که اولین دزدیاش را انجام داد: داشتم در خالهای کار میکردم که یکدفعه چشمم به جعبه قشنگی افتاد. وقتی درش را باز کردم دیدم داخلش پر از سکه طلاست.آن موقع دنبال خانه میگشتم و پولم کافی نبود. وسوسه شدم. دور و برم را نگاه کردم، کسی نبود. یکی از سکهها را برداشتم و همان روز سر راهم در میدان خراسان فروختم.
مریم اتاقی کوچک در جنوبیترین نقطه شهر کرایه کرد و از آن به بعد تلاشش این بود که گلیمش را از آب بیرون بکشد. او داستان زندگیاش را اینطور ادامه میدهد: از آن به بعد دیگر هیچ سرقتی انجام ندادم. حقیقتش تامدتها میترسیدم دستم رو شود. 23 سالم بود که برایم یک خواستگار پیدا شد. خودم هم دلم میخواست ازدواج کنم. از تنهایی خسته شده بودم. حتی بله را هم گفتم، اما قبل از عقد فهمیدم آن مرد معتاد است. برای همین همه چیز را به هم زدم. آن مرد امد در خانهام و داد و بیداد راه انداخت و آبرویم را برد. از آن به بعد مرتب مزاحمم میشد برای همین ناچار شدم از آن محل بروم. موقع اسبابکشی دوم، یک بار دیگر هم سرقت کردم. این دفعه هم مثل دفعه اول، البته پول نقد برداشتم مبلغاش کم بود. نمیدانم چرا برداشتم. یکدفعه وسوسه شدم.
متهم توضیح میدهد: آن بار هم کسی متوجه نشد. باز هم تا مدتی هیچ کار خلافی نکردم. در یک شرکت خدماتی کار پیدا کرده بودم. چند تا مشتری ثابت هم برای خودم داشتم که هفته یا ماهی یک بار به خانهشان میرفتم. این بار که دزدی کردم، همان اتفاق دفعات قبل افتاد. یکدفعه دیدم کلی طلا روی میز توالت است و کسی هم حواسش به من نیست. چون دو دفعه قبل دستگیر نشده بودم پیش خودم گفتم این بار بیشتر سرقت کنم. بعد از دزدی از آن خانه بیرون آمدم و کسی هم متوجه نشد. دوباره به میدان خراسان رفتم تا طلاها را بفروشم اما به هر مغازهای که میرفتم فاکتور خرید میخواستند من هم به دروغ میگفتم گم کردهام یا در خانه جا گذاشتهام. شب به خانه رفتم و صبح روز بعد راهی شرکت خدماتی شدم در آنجا داشتم نشانی خانهای را برای نظافت میگرفتم که ماموران آمدند و مرا دستگیر کردند.
مریم از زندان خیلی میترسد: واقعا نمیدانم چه میشود خیلی وحشت دارم. اگر رضایت بگیرم شاید آزادم کنند شاید هم نه. من اصلا از این چیزها سردرنمیآورم و فقط میدانم دیگر در همه عمرم حتی از گرسنگی بمیرم، دزدی نمیکنم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: