
در همین خصوص گروه فیلم و سریال شبکه دوم نیز مجموعه «سیر و سرکه» را به تهیهکنندگی ابراهیم زاهدیفر و کارگردانی غلامرضا رمضانی در مرحله تولید دارد.
برای تهیه گزارش از این مجموعه در واپسین روزهای بهمن به سراغ لوکیشن این سریال در یکی از کوچههای فرعی محله یوسفآباد میروم؛ ساختمانی سه طبقه که در طبقه دوم آن به چهرههای آشنایی همچون پری امیر حمزه، همان شمسی سریال به یاد ماندنی شمسی و مادام یا کمی دورتر، مادر مقتدر اصلان در آرایشگاه زیبا برمیخورم که با لباسهایی خانگی کنار پروین قائممقامی، چهره دوستداشتنی مجموعههای طنز روبهروی یک تلویزیون قدیمی ایستادهاند و دیالوگهایشان را با دستیار کارگردان مرور میکنند. رمضانی ـ کارگردان ـ نحوه ایستادنشان را به آنها میگوید و تمرین آغاز میشود ...
هر دو بانوی میانسال به سمت صفحه تلویزیون خم شدهاند. برنامه زبان انگلیسی است و امیر حمزه با همان طنازی همیشگی سعی میکند برای دوستش جمله را ترجمه کند. او آنقدر این صحنه را جذاب و با نمک بازی میکند که همه عوامل میخندند.
به سراغ تهیهکننده مجموعه میروم تا درباره داستان و نحوه تولید اثر بگوید. زاهدیفر علاوه بر تهیهکنندگی در زمینه مدیریت تولید، کارگردانی، بازیگری و طراحی صحنه و لباس فعالیت داشته و آثاری مانند تلهفیلم دماغ، در پناه تو، در قلب من، جادههای سرد، با من بمان، روشنتر از خاموشی و ... را در کارنامه هنری خود به ثبت رسانده است.
زاهدیفر میگوید: طرح اصلی داستان را غلامرضا رمضانی پیشنهاد کرده بود و قرار شد فیلمنامه توسط مصطفی خشک دامن نوشته شود. داستان در مورد زندگی پیرزنی به نام تهمینه با بازی پری امیرحمزه است که در روستایی حوالی اراک با دخترش زندگی میکند. او زنی مهربان و مقتدر است و بنا به دلایلی برای آماده شدن سفر به خارج از کشور به تهران میآید و در منزل همسر برادرش مهمان میشود.
پیرزنی که هوای فرنگ کرده است
این مجموعه یک طنز اجتماعی است و در واقع تلاش زن میانسالی را برای رفع و رجوع مشکلات خود و اطرافیانش و ارادهای که برای یادگیری زبان خارجی و مهیا شدن جهت سفر به خارج از کشور دارد، به تصویر میکشد.
وی اینگونه ادامه میدهد: مجموعه در دو بخش روستا و تهران تصویربرداری شده است. بخش اول به معرفی زندگی روستایی شخصیت اصلی داستان در روستایی در اراک میپردازد و در ادامه ورود تهمینه به تهران و استقرار او در منزل همسر برادرش و تدارک سفر به کانادا و مناسبات او با همسایگان و آدمهای جدید داستان نشان داده میشود.
رمضانی درباره تصویربرداری بخش اراک از سرمای خشک آن منطقه و تعدد بازیگران در آن قسمتها یاد میکند و میگوید: حدود 18 روز در اراک ضبط داشتیم و بجز دو بازیگر اصلی که به تهران سفر میکنند، مجموعا 25 بازیگر دیگر داشتیم که همگی از بهترین بازیگران تئاتری استان مرکزی بودند و همزمان در تهران نیز یک گروه بخشهایی را ضبط میکردند و از همان روزهای آغازین، تدوین و صداگذاری نیز توسط بابک رضاخانی آغاز شد.
این تهیهکننده درباره انتخاب بازیگران مجموعه هم میگوید: شخصیتهای اصلی از ابتدا مشخص بودند و با رسیدن متنها که در حال نگارش همزمان بود، به مرور شخصیتهای دیگر جان گرفته و دعوت به کار شدند و در حال حاضر نیز گروه بازیگران مجموعه کامل نشده و به این شکل کار را ادامه میدهیم.
رمضانی البته اظهار امیدواری میکند سیر و سرکه بتواند لحظات خوبی برای مخاطبان خود پدید آورد.
گروه مشغول ضبط مجدد است. با اعلام دستیار کارگردان همه به سکوت فرا خوانده میشوند. امیر حمزه و قائممقامی رو به تلویزیون با هم گفتوگو میکنند که ناگهان علی سلیمانی و آناهیتا اقبالنژاد با جعبه شیرینی وارد میشوند و این باعث میشود نگاه دو پیرزن از صفحه تلویزیون به سمت تازهواردها معطوف شود.
امیر حمزه پس از سالها دوری از تلویزیون با نقش تهمینه دوباره بازگشته تا دوستدارانش را با یک مجموعه جدید پای صفحه جادو بکشاند. اهل گپ زدن نیست، ولی میگوید بعد از سالها از مضمون این داستان خوشش آمده و به گروه پیوسته است.
پروین قائممقامی، بازیگر نقش مقابل اوست که بازیاش را در مجموعه طنز مرد هزارچهره به یاد داریم. او در سیر و سرکه نقش سرور را بازی میکند.
داستان در واقع مناسبات او با تهمینه و دخترش و همچنین مشکلاتی را که پسرش برای او پیش میآورد به تصویر میکشد.
او سرور را زنی رنج کشیده و مهربان میداند که فقر و ناملایمات زیادی تحمل کرده است و توانسته با صبر و بردباری، بسیاری از مرارتها را پشت سر بگذارد.
سرور سعی دارد پسرش را که با تلاشهای او از شر اعتیاد رها شده، سر و سامان دهد و این باعث میشود داستانهای فرعی را که در این زمینه پیش میآید به کمک تهمینه رفع و رجوع کند.
قائممقامی درباره کارگردانی این مجموعه میافزاید: داستان خوب و هوش کارگردان باعث شده تا من و امیر حمزه بخوبی کنار هم قرار بگیریم و از همکاری با ایشان خرسندم و امیدوارم نتیجه کار مورد پسند مردم هم واقع شود.
در همین زمان بچههای برنامه تلویزیونی «شما و سیما» هم از راه میرسند و دوربین و تجهیزاتشان رابرای تهیه گزارش تصویری آماده میکنند.
دوباره ضبط آغاز میشود. علی سلیمانی به همراه آناهیتا اقبالنژاد به خانه میآیند و با مادرانشان حال و احوال میکنند.
تهمینه با زیرکی سعی دارد علت خوشحالی و خرید شیرینی را جویا شود که موفق نمیشود و دوباره سرگرم تماشای برنامه انگلیسی زبان میشود. به نظر میرسد عزمش را جزم کرده تا پیش از سفر به کانادا و دیدار پسرش بتواند زبان انگلیسی را فراگیرد.
سایه ماجراهای گذشته
خانه بافت نسبتا قدیمی دارد که قسمت هال و پذیرایی با دکوری چوبی از هم جدا شده است. در بخش تفکیک شده سالن که فعلا بلا استفاده است، مبلهایی قدیمی و یک میز ناهار خوری قرار دارد که دو بافتنی نیمهکاره رنگی روی آن قرار دارد.
دختر جوانی که یکی از بازیگران مجموعه است مشغول بافتن یکی از کامواها میشود. او ناهید کارگر است که در این مجموعه نقش مهلقا را بازی میکند و برای دیدن تهمینه از اراک به تهران میآید و در چند قسمت بازی خواهد داشت.
علی سلیمانی با گریم جدیدش که تفاوت زیادی با نقش یاور ـ که جوان سادهدل زال مجموعه«سقوط یک فرشته» بود - دارد، از نقش خود در سیر و سرکه میگوید: نقش کمال، پسر سرور را بازی میکنم. جوانی که مدتها اسیر اعتیاد بوده و با تلاشهای مادرش ترک کرده است، ولی در ادامه درگیر ماجراهایی از گذشته میشود که او را رها نمیکنند.
سلیمانی نقش کمال را دوست دارد. او در انتخابهایش سعی داشته متفاوت باشد و در یک نقش خاص کلیشه نشود. به همین دلیل چهرهاش در نقشهایی که انتخاب میکند مدام در حال تغییر است و مجموعههای اخیرش چون وضعیت سفید، سقوط یک فرشته و... گواه این مدعاست.
سلیمانی طراحی گریم و لباس را برای یک بازیگر به عنوان ابزاری برای رسیدن به نقش میداند و بر خلاف برخی بازیگران که مقابل بعضی طراحیها مقاومت نشان میدهند با این مساله بخوبی کنار میآید.
او علاوه بر تلویزیون به عنوان یک چهره تئاتری شناخته شده است و نمایش «مشروطه بانو» با بازی وی و جمعی از ستارگان سینما و تلویزیون بتازگی در تئاتر شهر به پایان رسیده است.
سکانسی که رمضانی از ابتدا مشغول ضبط آن بوده، اکنون به پایان رسیده و گروه برای ادامه تصویربرداری آشپزخانه را آماده میکند. خانه کاملا بافت قدیمی خود را حفظ کرده است و لوازم فرسوده آن نیز اعم از فرشهای دستبافت، گلدانها و قاب عکسها همگی مناسب زندگی یک زن میانسال است.
آناهیتا اقبال نژاد که نقش فرزانه، دختر امیر حمزه را بازی میکند، درباره نقش خود میگوید: فرزانه یک معلم ساده شهرستانی است که با مادرش به تهران میآید.
او مدتی مهمان منزل زن داییاش میشود و ناخودآگاه به دلیل خصوصیات اخلاقیاش برای حل مشکل پسرداییاش ـ علی سلیمانی ـ درگیر ماجراهای دیگری میشود، ولی دو پیرزن داستان تصور میکنند رابطهای احساسی بین آن دو شکل گرفته و در سر رویای ازدواج فرزندانشان را در سر میپرورانند که خود این، مسالههای دیگری را به وجود میآورد.
اقبالنژاد که در زمینه تئاتر و طراحی صحنه و لباس نیز فعالیت دارد، گزیده کار است و کمتر تمایل به صحبت دارد. به اعتقاد او، حرفهای اصلی را اثری که در آن حضور دارد، بازگو میکند.
وی چندی پیش طراحی صحنه و لباس مجموعه «سایه روشن» را انجام داده بود که از شبکه تهران پخش شد.
تصویربرداری با دقت خاصی پیگیری میشود. دوربین مدام در حال حرکت است. علیرضا قاضی، مدیر تصویربرداری این مجموعه درباره کارش میگوید: در این کار سعی شده میزانسنها ساده و کلاسیک باشد، ولی چون بازیگران مسن هستند کار کمی با کندی جلو میرود. در واقع قرار بر این شده تمامی تغییرات و مسائل از طریق خود کارگردان به دو بازیگر اصلی مجموعه منتقل شود و سایر عوامل هیچ موردی را به بازیگران منتقل نخواهند کرد تا بازیگران براحتی ارتباط برقرار کرده و از تغییرات مطلع شوند که این تدبیر کارگردان به تسریع کار کمک قابل توجهی کرده است.
حالا صحنه بعدی آماده شده است. در این سکانس تلفن زنگ میزند و امیر حمزه برای پاسخ دادن به تماس به سمت میزی در نزدیکی آشپزخانه ـ جایی که قائممقامی مشغول کار است ـ میرود و ...
سعید پورصمیمی، محمود پاکنیت، ابراهیم آبادی، مهلقا باقری، بهاره مشیری، خاطره مسلمی، حمید یوسفی، ناهید کارگر، خداداد خدام، صفرعلی کوهی، زهرا صالحی، مهدی غلامی، مسعود فتاحی، محمد اقبالیان، مجتبی شهرجردی، جعفر طریقتی، فروغ صحرایی، زهرا بزارشی، محمد صمدیان و رحیم آشوری دیگر بازیگران این مجموعه هستند.
بازیگران کمی خسته به نظر میرسند و تا پایان تصویربرداری امروز کمتر از یک ساعت باقی مانده است. به طبقه اول که در واقع دفتر برنامهریزی موقت مجموعه است، میروم. سوسن مقصودلو که قرار است نقش یکی از همسایگان این ساختمان را بازی کند، احتمالا برای بستن قرارداد به اینجا آمده است.
سایر عوامل در این طبقه نیز درگیر کارهایشان هستند. برای تماشای این سریال با مادربزرگهای دوست داشتنیاش در نوروز 1391 به انتظارمینشینیم.
سکانس برگزیده سیر و سرکه
این سکانسی از ابتدای سریال است؛ جایی که تهمینه خودش را برای خارج رفتن آماده میکند و قبل از هر چیز باید زبان یاد بگیرد.
رضا: پرسیدم وات ایز یور نیم؟! یعنی اسم تو چیه؟!
تهمینه: واه! از اول به زبون خودمون میپرسیدی تا جوابت رو بدم.
رضا: نمیشه (کلافه، راه میرود) وات ایز یور نیم؟ این جوری میپرسه.
تهمینه: پس به زبون خودمون نمیپرسه؟!
رضا: وات؟!
تهمینه: این یعنی چی؟
رضا: چی!!
تهمینه: چیچی؟!
رضا: وات یعنی چی... وقتی میگن وات یعنی از شما میپرسن چی؟!
تهمینه: آهان... وات... وات یعنی چی؟!
رضا: خب همینه دیگه... خانم محترم. حرف اصلی من همینه دیگه. همشیره خانم فقط و فقط به زبون انگلیسی میپرسن...
تهمینه: حقیقت؟!
رضا: بله... من اون دفعهام میخواستم بگم که اگه زبونشون رو بلد نیستی نرو!! اما به ما چه مربوط که بگیم، خیال کن که الان اونجایی، چه حرفی داری که به عروست بزنیها؟! پسرت که بیست و چهار ساعته پیش تو نیس!! یعنی نمیتونه که باشه!! میتونه؟!
تهمینه: نع!!
رضا: گرفتار میشی همشیره... چرا باید بری؟ شما اگه نتونی برای همون زائوندن عروست باهاش حرف بزنی ممکنه خدای نکرده همون بچه صحیح و سالم به دنیا نیاد.
تهمینه: خدا نکنه اوستا... زبونت رو گاز بگیر.
رضا: نه، باید یه چیزایی رو بگم خدمتت... خانم گرامی نمیخوایی وقتی عروست داد و هوار میکنه و ناراحتی داره ازش بپرسی چه دردی داره؟ نمیخوایی بهش بگی شیر که به بچه میدی به پشتش بزن تا آروغ بزنه؟ حالا اینا هیچ، وقتی باید بری بهجای عروست خرید خرت و پرت... با کسبه چه جوری حرف میزنی؟ ناسلامتی شما قراره بری کمک حالش باشی... ها؟
تهمینه: پس شما هم قبول دارید که من حتما باید زبونشونو یاد بگیرم ها؟!
رضا: بله.. اینجوری خیلی بهتره.
تهمینه: راستش رو بخواهید من برای همین اومدم خدمت شما... اومدم شما که آدم دنیا دیدهای هستید و با همت این زبون رو یاد گرفتید یاد منم بدید... فقط شما راه و رسم یاد گرفتنش رو بلدید.
رضا خیاط میماند. جا خورده است.
رضا: ای بابا یه دفه بگو در دکونم رو تخته کنم و بشینم به شما انگلیسی یاد بدم. نه خانم. من نمیرسم.
تهمینه: آسهآسه... هر چی میتونید یادم بدید!
رضا: بفرمایید همشیره... من نه حال و حوصلهاش رو دارم نه وقتش رو...
تهمینه: باشه... نقدا همین مصاحبه رو بگید چه جوریه تا ببینم چی میشه.
رضا: (کلافه است) باشه... مصاحبه رو شروع میکنیم!!
منصوره بسمل
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر محمد اسحاقی، استاد دانشگاه تهران:
محمدرضا مهدوی در گفتوگو با «جامجم»: