سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
او تحصیلات دیپلم تا دکترای خود را در آمریکا گذراند. لیسانس اقتصاد خود را از دانشگاه هیوستن دریافت کرد و در دوره فوق لیسانس رشته خود را به ارتباطات تغییر داد.
ایزدی از پایاننامه دکترای خود با عنوان «دیپلماسی عمومی آمریکا در ایران» در دانشگاه دولتی لوئیزیانا و در رشته ارتباطات سیاسی دفاع کرد و بعد از سالها زندگی در آمریکا سال 1388 به ایران بازگشت.
وی هم اکنون در دانشکده مطالعات جهان وابسته به دانشگاه تهران و دانشگاه امام صادق(ع) مشغول تدریس است.
ایزدی به عنوان یکی از کارشناسان مطرح مسائل آمریکا در رسانهها شناخته میشود و از این رو طرف خوبی برای سوالاتی است که در اذهان ایرانیها در مورد جامعه آمریکا وجود دارد. گفتوگوی تفصیلی ما را با دکتر فواد ایزدی پیشرو دارید:
یکی از پیامدهای اقدامات آمریکا در منطقه خاورمیانه ، وجود نوعی ذهنیت منفی درباره این کشور و سیاستهای خارجی آن است. وضعیت در سوی مقابل به چه صورتی است؟ شهروندان آمریکایی درباره ایران و مسلمانان چه ذهنیتی دارند؟
نظرسنجیهایی که سالهای اخیر در آمریکا انجام شده است نشان میدهد نظر آمریکاییها نسبت به اسلام و مسلمانان مثبت نیست و این هم به سیاستهای اسلام هراسانه دولتهای غربی برمیگردد که با کمک رسانههای خود علیه اسلام و ایران تبلیغ میکنند. حملات رسانهای غرب بسیار شدید است و آنها با کمک تاثیر و تسلط رسانهها برای اقناع مردم آمریکا توانستهاند بخشی از افکار مردم را با خود همراه کنند.
به غیر از اکثریت مردم آمریکا که نظر مثبتی درباره اسلام و ایران ندارند، دو اقلیت وجود دارد؛ اول، گروهی که نظر خاصی ندارند یعنی نه نظر مثبتی ابراز میکنند و نه نظر منفی. دوم، اقلیت باز هم کوچکتری است که نظرشان درباره اسلام و ایران مثبت است که این اقلیت آخر در حال بیشتر شدن است و روی افکار عمومی آمریکا تاثیرگذاری میکند.
تشکلهایی که بانی حرکت اخیر اعتراضی در وال استریت نیویورک بودند بهصراحت گفتند که ما از بهار عربی تاثیر و الگو گرفتهایم و این یعنی تاثیرپذیری بخشهایی از جامعه آمریکا از رفتار اعتراضی مسلمانان و این امر برای نهادهایی که در آمریکا پیگیر مباحت اسلام هراسیاند بسیار فاجعهآمیز است. به نظر من اکثریت آنها جزو همان یک درصدی هستند که در حرکت وال استریت مورد خشم 99 درصد هستند.
بخش پرنفوذی از این یک درصدیهای مورد خشم مردم معترض، یهودیانی هستند که سالیان سال است در حال تبلیغ علیه اسلام و مسلمین هستند.
بر اساس نظرسنجیهای صورت گرفته حدود 54 درصد مردم آمریکا موافق حرکت اعتراضی وال استریت هستند، هر چند همه این 54 درصد نظرشان درباره مسلمانان و ایران مثبت نیست. با توجه به هجمه بسیار سنگین رسانههای آمریکایی حتی میتوان پرسید که چرا همه مردم آمریکا نظر منفی درباره ایران و اسلام پیدا نکردند
.اقلیتی که ذهنیت مثبتی درباره ایران و مسلمانان دارند بیشتر از کدام گروههای اجتماعی هستند؟ آیا دانشجو هستند یا میتوان گفت که آنها جزو مردم معمولی آمریکا هستند؟
اینها در درجه اول افرادی هستند که منتقد سیاست خارجی آمریکا و با رویکرد امپریالیستی و استعماری آمریکا آشنا هستند. آنها متوجه شدهاند که وقتی آمریکا به دنبال دشمن در خارج از مرزهای خود میگردد، مشکل اصلی در داخل خود آمریکاست نه در خارج از مرزهای آن. البته بخش مهمی از این گروههای منتقد جوان یا دانشجو هستند. برای نمونه بیشتر کسانی که در جنبش اعتراضی تسخیر والاستریت شرکت کردهاند جوانند. اینها همچنین متوجه شدهاند که رسانههای بزرگ آمریکایی لزوماً همیشه حقیقت را بیان نمیکنند.
معمولاً خود این افراد جویای حقیقت هستند و از منابع مختلفی نیز برای کسب خبر و اطلاعات استفاده میکنند. آدمهایی که این گونه هستند در هیچ کجای دنیا در اکثریت قرار ندارند و اصولاً دغدغههای متفاوت و ذهن مستقلی دارند
.شهروندان آمریکایی تا چه اندازه روی سیاست خارجی دولتمردان خود توجه دارند و آن را پیگیری میکنند؟
اکثریت مردم آمریکا اصولاً سیاسی نیستند و اگر توجهی هم به مسائل سیاسی داشته باشند تمرکزشان روی سیاست داخلی و مسائل مربوط به زندگی خودشان است. به همین دلیل تمرکز چندانی روی مسائل سیاست خارجی دولتهایشان ندارند. البته باید دقت کرد که جامعه آمریکا از لحاظ فکری گستردگی بسیار دارد. از طیف راست دو آتشه دارای نگاه نژادپرستانه وجود دارد تا کمونیستهای متعصبی که نمونه آنها در آمریکا کم بود.
هر دفعه که دولتمردان آمریکایی به کشوری خارجی حمله میکردند براساس آمار، محبوبیت رئیسجمهور حملهکننده بالا رفته است. این حالت ویژهای در آمریکا است. این نگاه در ایران وجود ندارد که دولتمردی به کشوری حمله کند و از این طریق محبوبتر شود. شاید این مساله در خصوصیات فرهنگی مردم ایران ریشه داشته باشد.
چرا این اتفاق در آمریکا میافتد؟ آیا اکثریت مردم جنگطلبند یا چون احساس میکنند سرور دنیا هستند، این حق را برای خود قائلند که به کشورهای مختلف حمله کنند؟
بحث این موضوع کمی پیچیده است. بحثی هست به نام «منحصر به فرد بودن آمریکایی» یا «تافته جدا بافته بودن». خودشان را بهتر میدانند. روحیات نژادپرستی هم در آنجا وجود دارد. اگر دقت کنید آمریکاییها به کشورهای غیراروپایی ـ یعنی به کشورهای آسیایی و آفریقایی و رنگین پوستان ـ حمله میکنند.
تبلیغات گسترده رسانهای هم تاثیر خود را میگذارد و معمولاً قبل از اینکه آمریکا به جایی حمله کند ذهن مردم را آماده میکند. در نهایت محبوبیت رئیسجمهور حملهکننده بالا میرود. بنابراین بخشی از مردم آمریکا منتقد هستند و بخشی هم از سیاستهای آمریکا حمایت میکنند و بخش میانهای هم وجود دارد که بعضی وقتها حمایت میکنند و بعضی اوقات خسته میشوند.
برای نمونه در جنگ عراق وقتی بوش به این کشور حمله کرد محبوبیتش بالا رفت ولی وقتی جنگ فرسایشی شد و سربازان آمریکایی کشته شدند و معلوم شد آمریکا دروغ گفته است، برخی دست از حمایت کشیدند. اما به هر حال تعداد کسانی که دست از حمایت جورج بوش کشیدند آنقدر بالا نبود که وی در دوره بعدی مجدداً پیروز نشود.
وی سال 2003 درباره دلایل حمله دروغ گفت اما در انتخابات سال بعد ـ در سال 2004 ـ دوباره پیروز میدان شد. البته نیمی از مردم آمریکا در انتخابات شرکت نمیکنند. این داستان در مورد باراک اوباما کمی متفاوت بود، چون در این دوره سیاهپوستانی که معمولاً رای نمیدهند به اوباما رای دادند. در انتخابات کنگره آمار حدود 30 درصد مردم شرکت میکنند و در انتخابات محلی حتی آمار به پنج درصد هم نمیرسد. اما در انتخابات سال 2004 برخی از مردم آمریکا نه به جورج بوش، جمهوریخواه رای دادند و نه به جان کری دموکرات. آنها به مخالفین این دو رای دادند چون به سیستم اعتقاد نداشتند. هم اکنون هم بخشی از همین افراد در والاستریت تجمع اعتراضآمیز برگزار کردهاند.
تسخیر سفارت آمریکا در سال 1358 چه تاثیری بر افکار و نگرش آمریکاییها نسبت به ایران داشت؟
بدون شک به دلیل همان مطالب گفته شده و آن هجمه تبلیغات آن سالها در نبود اینترنت و منابع اطلاعاتی دیگر، نظر مردم خوب نبود. درصدی از مردم آمریکا البته میدانستند که کشورشان در کشورهای دیگر چه جنایتهایی کرده است، نفت ملتها را به تاراج برده و در برخی دیگر از کشورها کودتا کرده است.
مثلا ریچارد فالک استاد دانشگاه پرینستون ـ و ناظر کنونی سازمان ملل در امور فلسطین ـ در همان زمان در دفاع از تسخیر سفارت آمریکا مقالهای نوشت. یا برخی از سیاهپوستان آمریکا از این حرکت در تهران دفاع کردند، چون میدیدند که کشوری دارد با روش خود با هژمونی آمریکا مخالفت میکند، ولی اکثریت مردم و نخبگان آمریکا نظر مثبتی نسبت به موضوع تسخیر سفارت آمریکا نداشتند.
در آن زمان برخی از ایرانیان ساکن آمریکا را اذیت کردند و مورد توهین قرار دادند. نظرهای دیگری هم وجود داشت که اعتقاد داشتند با توجه به سابقه کودتا در ایران توسط آمریکا، دانشجویان ایرانی میخواهند کاری کنند که دیگر توسط عوامل این سفارت در کشورشان کودتا نشود.
طی 444 روزی که دیپلماتهای سفارت آمریکا در ایران بودند، دولت وقت آمریکا تلاشهایی برای آزاد سازی این افراد انجام داد؛ تلاشهایی که البته برای مدت طولانی مثمر ثمر نبود. سوال این است که چقدر برای شهروندان آمریکایی، حفاظت از جان اتباع این کشور توسط دولت آمریکا مهم است؟
مشخص است که جان شهروندان یک کشور برای مردم هر کشوری مهم است و از همین موضوع سیاستمداران برای نشان دادن این موضوع که مردمی هستند استفاده میکنند. یکی از دلایل عمدهای که کارتر و دموکراتها در انتخابات بعدی شکست خوردند به غیر از عوامل اقتصادی، حواشی پیش آمده درباره تسخیر سفارت آمریکا در تهران و طولانی شدن ماندن آنها در ایران بود.
تسخیر سفارت آمریکا در ایران چه پیامدهای دیگری در دنیا داشت؟
ایزدی: در جهان اسلام، تسخیر لانه جاسوسی تاثیر بسیار مثبتی داشت چون این موضوع نشان داد که یک کشور مسلمان تازه انقلاب کرده واقعا قصد دارد خود را از سلطه کشورهای استعمارگر خارج کند. حضرت امام ره نیز بحث انقلاب دوم را بعد از تسخیر لانه جاسوسی داشتند
اگر انقلاب ایران را با بسیاری از انقلابهای دنیا مقایسه کنید، میبینید که دولتی سقوط میکند و دولت جدیدی سرکار میآید، اما دولت جدید نیز به نوعی، همان وابستگیهای دولت پیشین به قدرتهای استعماری را دارد. انقلاب مردمی ایران و روی کار آمدن ساختار جدید، اجازه ورود مجدد دولت استعماری را نداد و این حرکت را متوقف کرد. این پیام بسیار مهمی برای مردم مسلمان دنیا بود.
آنها در درجه اول از این حرکت انقلابی خوشحال شدند. خیلی از آنها که حکومتهای دیکتاتوری داشتند، امیدوار بودند که مانند ایران در کشورشان هم مشابه این انقلاب اتفاق بیفتد. تسخیر لانه جاسوسی و رخ دادن انقلاب دوم به همه مردم دنیا نشان داد که این انقلاب، یک انقلاب کاملا جدی است.
برخلاف روند همیشگی که استعمارگران از راههای دیگری وارد ساختار نظامهای نوپای انقلابی میشدند، در مورد ایران این اتفاق نیفتاد. البته این تاثیر منحصر به کشورهای مسلمان دنیا نبود بلکه کشورهایی که طعم سلطه و ستم آمریکا را چشیده بودند از این حرکت دفاع کردند.
کسانی هم که در داخل خود آمریکا تحت فشار بودند از این حرکت دفاع کردند. حرکت بعدی ایران بعد از تسخیر لانه جاسوسی یعنی آزادسازی سیاهپوستان سفارت، سبب بیشتر شدن حمایت سیاهپوستان آمریکایی شد.
آیا با توجه به شرایط کنونی دنیا تسخیر یک سفارت میتواند روش خوبی برای رساندن صدای اعتراض باشد؟
در دنیای امروز بهترین روش، روشی است که کارآمد است و هدف را تامین میکند. بحث دانشجویان این بود که آمریکا شاه را به عنوان کسی که نیاز به معالجه دارد در داخل خاک خود پذیرفته بود و با توجه به سابقهای که آمریکا در ایران داشت و در کودتای 28 مرداد دوباره شاه را به قدرت رسانده بود، این نگرانی وجود داشت که دوباره همان اقدامات تکرار شود. دانشجویان میخواستند که این فرد به ایران عودت داده شود تا همه مطمئن شوند که این سفارت مرکز کودتای دیگر نخواهد بود.
در آن دوران روش دیگری غیر از تسخیر نمیتوانست کارآمد باشد. وقتی روشهای معمولی جواب نمیدهد شما هم به دنبال روشهای غیرمعمول میروید. امروزه در عرف دیپلماتیک تسخیر سفارت کشوری برای رسیدن به اهداف سیاسی چندان پسندیده نیست اما در نظر بگیرید که حالت کشور ما در سالهای اولیه بعد از انقلاب حالت ویژهای بود. خطر استفاده از این مرکز برای سرنگونی انقلاب وجود داشت.
در ثانی سفارت آمریکا دیگر سفارتخانه نبود و دیپلماتها کارهای امنیتی و اطلاعاتی میکردند. در اسناد ویکیلیکس هم مواردی وجود دارد که نشان میدهد هیلاری کلینتون، وزیر خارجه کنونی آمریکا از سفیران آمریکا در سراسر دنیا خواسته بود در مواردی کارهای امنیتی و اطلاعاتی انجام دهند. در این اسناد مواردی وجود داشت که از دیپلماتهای آمریکایی خواسته بود از بان کیمون، دبیرکل کنونی سازمان ملل جاسوسی کنند.
دیپلماتی که به کارهای جاسوسی روی بیاورد دیگر دیپلمات نیست و از شأن یک دیپلمات خارج شده است. اگر سیا کار اطلاعاتی انجام دهد وظیفهاش را انجام داده است اما اگر سفارتخانهای وظایف سازمان سیا را بر عهده بگیرد، دیگر بحث از حوزه دیپلماتیک خارج میشود. بنابراین این خود آنها بودند که قداست سفارتخانه را مخدوش و آن را به لانه جاسوسی تبدیل کردند. من فکر میکنم در اینگونه موارد تسخیر اشکالی ندارد.
چه تفاوتهایی میان دموکراتها و جمهوریخواهان در خصوص رویکردشان در برابر ایران وجود دارد؟
در هدف دموکراتها و جمهوریخواهان با هم در قبال ایران مشترک هستند و آن هم این است که میخواهند براندازی کنند.
اما در روش و تاکتیک با هم تفاوتهایی دارند. هر حزبی در آمریکا سر کار بیاید هدفشان در برابر ایران تغییر نمیکند زیرا رویکرد سیاست خارجی آمریکا توسط لابی اسرائیل تامین و مشخص میشود.
پرونده ایران در آمریکا معمولا در اختیار کسانی است که سابقه کار و فعالیت در لابی اسرائیل را داشتند. هماکنون هم پرونده ایران در دستان دنیس راس است که قبلا در لابی اسرائیل کاملا فعال بوده و در مرکز پژوهشی لابی اسرائیل یعنی «واشنگتن برای خاور نزدیک» سالها فعالیت کرده است. قبل از این که اوباما به ریاست جمهوری برسد، دنیس راس در اسرائیل زندگی میکرد و مسوول مرکزی تحقیقاتی به نام «انستیتوی سیاستگذاری مردم یهود» در اسرائیل بوده است.
اینگونه نیست که لابی اسرائیل در آمریکا بخواهد روی افرادی که در سیاست خارجی آمریکا درباره ایران کار میکنند تاثیرگذاری کند بلکه پرونده به کلی در دستان این لابی است. در لابی اسرائیل هم گاهی اختلاف نظر در مورد روشها و تاکتیکها وجود دارد اما در هدف اصلی یعنی براندازی اختلافنظری نیست. ایران طرف مقابلش دولت آمریکا نیست و لابی اسرائیل است که سیاستگذار اصلی در مورد ایران است.
آیا فعالیت و پژوهشهایی که اتاقهای فکر آمریکا درباره ایران انجام میدهد، قابل مقایسه با فعالیت و پژوهش ما در ایران درباره آمریکا است؟
ما پژوهشی انجام دادهایم در سال 2009 میلادی که چه تعداد افراد درباره ایران در آمریکا کتاب یا ژورنالهای تحقیقاتی منتشر کردهاند و دیدیم که 182 نفر در 104 مرکز به طور تخصصی درباره ایران کار کرده بودند. کاملا کارشان تخصصی و حرفهای است و عمیقاً ایران را میشناسند و بسیار فعال هستند.
اینها افرادی هستند که سرشناسند و در مطبوعات و رسانهها قلم میزنند. تعداد بسیاری از افراد متخصص و پژوهشگر هم هستند که قلم نمیزنند و شناختهشده نیستند. اگر این افراد را هم اضافه کنیم شاید تعداد افرادی که در آمریکا روی ایران کار میکنند به هزاران نفر برسد.
در داخل ما متاسفانه بسیار ضعیف هستیم و دانشکدهای که ما در آن مشغول فعالیت هستیم یعنی دانشکده مطالعات جهان در حوزه مطالعات آمریکا مدرک فوق لیسانس و دکترا میدهد. کارهای پژوهشی ما ضعیف است و جای تعجب است که چرا نخواستیم با توجه به دشمنی آمریکا با ما، آمریکا را به صورت تخصصی بشناسیم.
کار تخصصی اگر نباشد تحلیلها ضعیف میشود. در جریان بهار عربی تحلیلهایی وجود داشت که میگفتند بهار عربی کار خود آمریکاییهاست.
شخصی که این تحلیل را ارائه میدهد ساختار آمریکا و روشهای سیاست خارجی را نمیشناسد یا این که ویکیلیکس را نتیجه کار خود آمریکا میداند. نشناختن آمریکا خود خطری بزرگ برای کشور ماست. شما اگر فکر کنید دشمنتان خیلی قدرتمند است تاثیر منفی روی ذهنیتها میگذارد. آمریکا محدودیتهایی در دنیا دارد. بسیاری از سیاستهای آنها در منطقه خاورمیانه عملی نمیشود.
ما در ارائه و تفسیر درست و واقعی از آمریکا ناتوان بودهایم و حتی رسانههای مادر آنچنان که باید نتوانستهاند تصویر درستی از آمریکا به مردم نشان دهند. تصویر دولتهای آمریکا بسیار سیاهتر از آن چیزی است که در رسانههای ملی ما پخش میشود و این برمیگردد به نبود تخصص و نداشتن پیشینه پژوهشی در کشورمان درباره آمریکا.
پرداختن زیاد به نکات کلیشهای و تکرار آن باعث عدم کارکرد فعالیت رسانهای ما درباره آمریکا میشود. هماکنون هم به خاطر نبود ارائه تصویر صحیح از آمریکا، تصویری کاریکاتوروار و غیرواقعی در ذهن برخی از جوانان ما نسبت به دموکراسی و آزادی در آمریکا شکل گرفته است.
البته باید در نظر داشت آمریکا دانشگاههای بسیار خوب و معتبری دارد اما حساب دولت و ملت آمریکا جداست. چون شناخت به حد کافی وجود ندارد قادر به اقناع مخاطب نیستیم. تنها راه باقیمانده برای حل این نقیصه، انجام کارهای پژوهشی بیشتر در این زمینه است و راه میانبری وجود ندارد.
کتاب و مستندهای بسیار خوبی در داخل خود خاک آمریکا تولید شده است که تصویرهای واقعی از آنچه در آمریکا میگذرد نشان میدهد که ما متاسفانه نسبت به این تولیدات هم بیتوجهی نشان دادهایم
.کمی در مورد پژوهشی که به آن اشاره کردید، برایمان بگویید؛ پژوهشی که در مورد متخصصان ایران در میان آمریکاییها بود.
در پژوهشی که انجام دادیم 182 نفری که در سال 2009 میلادی به طور تخصصی و حرفهای درباره ایران کار کرده بودند را به چهار گروه تقسیم کردیم. گروه اول گروهی بودند که در داخل آمریکا به نومحافظهکار مشهورند، یعنی افرادی که به دنبال تعامل با ایران نیستند و میخواهند به ایران ضربه بزنند.
کسی مانند جان بولتون که در دوره اول جورج بوش هم بسیار فعال بود، جزو همین دسته طبقهبندی میشد. گروه دوم افرادی بودند که صحبت از تعامل میکنند اما هدفشان براندازی و ضربهزدن به ایران است مانند افرادی مثل دنیس راس که این افراد در دولت اوباما فعالند. گروه سوم خواهان تعامل استراتژیک با ایران هستند.
اینها افرادی هستند که معتقدند سیاستهای آمریکا در 32 سال بعد از انقلاب ایران، جوابگو نبوده و آمریکا باید سیاستهای خود را عوض کند.
آمریکا بهتر است به سمتی برود که در نهایت از براندازی دست بردارد و به تعامل استراتژیک با ایران برسد. گروه چهارم هم افرادی هستند که نگاه انتقادی به سیاستهای آمریکا دارند و عمدتا از طیف چپ هستند.
فرزاد مرادی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد