در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چه مدتی است در زندان هستی؟
حدود 2 سال، البته من قبلا هم زندان بودم. تقریبا 10 سال. بعد بیرون آمدم و به زندگی عادی برگشتم.
تو که سابقه زندان داری و میدانی تحمل این شرایط چقدر سخت است، چرا دوباره مرتکب جرم شدی؟
واقعا نمیدانم چه باید بگویم. خیلی عصبی بودم. اصلا کارهایم دست خودم نبود.
قبل از اینکه به جرم قتل بازداشت شوی، چرا در زندان بودی؟
25 سال قبل به خاطر برخی مسائل زندانی شدم. حکمی که به من دادند اعدام بود. چند سالی در زندان ماندم و بعد درخواست عفو کردم. آن زمان خیلی تغییر کرده بودم.
عبادت میکردم و از خدا کمک میخواستم و در زندان هم فردی آرام و بیدردسر بودم. کمیسیون عفو با درخواست من موافقت کرد و به حبس ابد محکوم شدم. 10 سال در زندان بودم. تحمل اینکه باید تا آخر عمر در زندان باشم خیلی برایم سخت بود.
اینکه بدانی آیندهای نداری و باید تا پایان عمر در زندان بمانی زجرآور است، اما من ناامید نشدم و تلاش کردم. سعی کردم آدم خوبی شوم و برای بار دوم درخواست عفو کردم و دوباره با درخواست من موافقت شد. با توجه به اینکه 10 سال در زندان بودم آزادم کردند.
بعد از اینکه از زندان آزاد شدی چه شد؟
دیگر کارهای خلاف را کنار گذاشتم و زندگیام را ساختم. وقتم را با کار پر میکردم و در این مدت هیچ کار خلافی نکردم.
شغلت چه بود؟
در کارهای ساختمانی بودم. زمین میخریدم و خانه میساختم. سالها بود که این کار را میکردم. تحصیلاتم هم در این زمینه بود.
تو که زندگی موفقی داشتی، چرا دوباره مرتکب جرم شدی؟
من واقعا نمیخواستم این کار را بکنم، اما کنترل خودم را از دست دادم و نتوانستم درست تصمیم بگیرم. آنقدر عصبانی بودم که به عواقب کارم فکر نکردم.
با مقتول چطور آشنا شده بودی؟
چند سال قبل یکی از دوستانم او را به من معرفی کرد. گفت پسر خوبی است و از من خواست برایش وثیقه بگذارم تا از زندان بیرون بیاید. وقتی آزاد شد سعی کردم زیر بال و پرش را بگیرم تا بتواند زندگی خوبی داشته باشد، اما او از من سوءاستفاده کرد.
چرا به او کمک کردی؟ تو که قبلا او را نمیشناختی از طرفی حتما خلافی کرده که به زندان افتاده بود.
با دوستم دوست بود. قصدم کمک بود. من به همه کمک میکردم. برایم فرقی نمیکرد میشناسمش یا نه. مقتول هم یکی از همان افراد بود. فکر میکردم به خاطر شرایط بدی که داشته به زندان افتاده است.
آدمکشی انگیزه بالایی میخواهد. مگر او چه کرد که دست به قتل زدی؟
وقتی از زندان آزاد شد او را با خودم سرکار بردم و گفتم میتوانی کار کنی و عقبماندگی مادیات را جبران کنی، اما او به من خیانت کرد.
منظورت از خیانت چیست. بیشتر توضیح بده؟
یکی دو سالی پیش من کار کرد تا اینکه یک روز متوجه شدم در تمام این مدتی که به او اعتماد کرده و قسمتی از کارم را به او سپرده بودم او به من خیانت میکرد. سند چند زمین را که به نامم بود با جعل سند به نام خودش و دوستانش کرده بود.
پس چطور تو همان اول متوجه این اتفاق نشدی؟
من اسناد را به او میدادم تا کارهای اداریاش را انجام دهد و بتوانیم این زمینها را بفروشیم. اما مقتول اسناد را به محضر برده و به نام خود کرده بود.
به جای قتل میتوانستی با او صحبت کنی یا از طریق قانون پیگیری کنی. حتی اگر حق با تو باشد باز هم نباید دست به قتل میزدی؟
متاسفانه نمیتوانستم. کار قانونی روی این موضوع جواب نمیداد و اگر هم شکایت میکردم معلوم نبود چه اتفاقی بیفتد. ضمن این که آدم در آن شرایط عقلش درست کار نمیکند. وقتی عصبانی شدی دیگر نمیتوانی خوب فکر کنی. البته سعی کردم با خودش حرف بزنم و مصالحه کنم. گفتم شکایتی ندارم و خسارتی هم نمیخواهم فقط زمینهایم را پس بده که قبول نکرد. کلافه شده بودم. من به او کمک کرده بودم، اما او به من پشت پا زد. نمک خورد و نمکدان شکست.
دوست مشترکتان نمیتوانست کمکی کند؟
او هم واسطه شد، اما نتوانست کاری بکند. آخر تهدیدش کردم و گفتم میکشمت. باور نمیکرد. میگفت دروغ میگویی تو آدم این کار نیستی. اما من واقعا تصمیم خودم را گرفته بودم.
سلاح را از کجا آوردی؟
از یک قاچاقچی خریدم. 700 هزار تومان پول دادم و سلاح را خریدم. شرایط روحیام آنقدر بد بود که واقعا فکر میکردم باید دست به قتل بزنم.
از روز حادثه بگو چطور نقشهات را اجرا کردی؟
نقشهای در کار نبود. به خانه مقتول رفتم تا برای آخرین بار از او بخواهم املاکم یا پولشان را بدهد، اما باز هم گفت نمیدهم و تو هم نمیتوانی از من اسناد را بگیری. درگیر شدیم.
کار بالا گرفت. دیگر کنترلی بر اعصابم نداشتم. سلاح را از جیبم درآوردم و به سمتش رفتم. گفتم اسناد را بده. خندید و گفت امکان ندارد. نمیدانم چه شد که به طرفش شلیک کردم.
چند گلوله زدی؟
3 گلوله. پشت سر هم به طرفش شلیک کردم و سینهاش را هدف گرفتم.
بنابراین قصد قتل داشتی؟
واقعا نمیخواستم او را بکشم، البته منظورم این است که با قصد کشتن به خانه او نرفتم ، اما من را عصبانی کرد و به سمتش شلیک کردم. چیزی که عذابم میداد رودستی بود که به من زد. من به او اعتماد کردم اما او من را نقرهداغ کرد.
کسی در خانه نبود که مانع شما شود؟
دوست مشترکمان آنجا بود. میخواست درگیری را بین ما فیصله بدهد، اما وقتی دعوا بالا گرفت همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که نتوانست کاری بکند.
چطور دستگیر شدی؟
وقتی گلولهها را شلیک کردم انگار زمین زیر پایم لرزید. همینطور مبهوت ایستاده بودم. دوستم به من نگاه کرد و گفت چه کردی؟ بعد با عجله از خانه بیرون رفت و چند دقیقه بعد با پلیس به خانه آمد.
خودت را تسلیم کردی؟
بله، مقاومتی نکردم. همان لحظه بود که فهمیدم چه کردهام. دوباره خاطرات زندان جلوی چشمم آمد و فهمیدم بدبختی شروع شد. من را به بازداشتگاه بردند و بعد از چندین جلسه بازجویی و تکمیل تحقیقات من را به زندان منتقل کردند.
این بار هم حکم مرگ داری. فکر میکنی باز هم نجات پیدا کنی؟
نمیدانم. فکر نمیکنم. اینبار دیگر شانسی ندارم. خداوند یکبار به من کمک کرد و من را از مجازات اعدام نجات داد، اما اینبار فکر نمیکنم بتوانم نجات پیدا کنم.
این روزها برایم خیلی سخت میگذرد. میدانم تا چند وقت دیگر نوبت اجرای حکمم میرسد و من باید در سلول انفرادی شب را به صبح برسانم و اعدام شوم. خیلی به من سخت میگذرد.
با اولیای دم حرفی داری؟
از آنها درخواست بخشش دارم. کار بدی کردم. کاری که قابل جبران نیست.
آنها باید بدانند من نمیخواستم فرزندشان را از بین ببرم و از کاری که کردم بشدت پشیمان هستم. البته این را هم میدانم حرفهایی که حالا میزنم فایدهای ندارد و تاثیری در غم آنها ندارد، اما درخواست دارم یا زودتر من را قصاص کنند تا از این زندگی نکبتبار که گرفتارش شدم راحت شوم یا ببخشند و اجازه بدهند دوباره زندگی کنم.
در این سالهای پایانی عمرم دیگر حرمتی ندارم، حتی خانوادهام با من مثل سابق نیستند. بسیاری از کسانی که در زندان هستند جواناند و برای خود آیندهای متصور هستند.
اما من فقط فکر میکنم کی میمیرم و کی این زندگی لعنتی در زندان تمام میشود. من در سنی هستم که باید به من احترام گذاشته شود و کوچکترهای فامیل به دیدنم بیایند، اما حالا در زندان با جانیان و قاتلان هستم. البته میدانم سزاوار این رفتار هستم، اما درخواست بخشش دارم.
مرجان لقایی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم