در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
مریم در این مدت چند باری نوشتهاش را خواند و به نظر خودش بد نشده بود. سرانجام مامان آمد و از او خواست که مطلبش را بخواند.
مریم روبهروی مادرش نشست و شروع کرد: « به نام خدای مهربان؛ موضوع انشا: اگر بال داشتم پرواز میکردم؛ خدای مهربان من دلم میخواهد مثل پرندهها یا فرشتهها بال داشته باشم شاید از من بپرسید چرا؟
برای شما میگویم و میدانم شما اینقدر مهربان هستید که همه حرفهای مرا با حوصله گوش میدهید.
خدای خوب؛ اگر من بال داشتم پرواز میکردم و به خیلی جاها میرفتم و با بالهایم به دیگران کمک میکردم، البته بیشتر دلم میخواهد مثل فرشتهها باشم که مردم مرا نبینند تا بتوانم بیشتر کمکشان بکنم.
مثلا بروم توی خیابان جلوی ماشینهایی را که تند میروند بگیرم تا بچهها راحت بروند به مدرسه و پیرزن همسایه هم بتواند از خیابان رد بشود و بعدش یک جوری یواشکی بروم و کمی از پولم را توی جیب روپوش همکلاسیام بگذارم تا او هم بتواند مثل بقیه از بوفه مدرسه خوراکی بخرد و بخورد و خیلی کارهای دیگر که الان یادم نیست، اما اگر شما به من 2تا بال بدهی و فرشته بشوم به همه کمک میکنم، به مردم عزیز کشورم و به تمام بچههای دنیا؛ خدای مهربان خواهش میکنم اگر خواستی به من بال بدهی رنگشان صورتی و سفید باشد، خدایا اگر شد لطفا این کار را برایم انجام بده؛ اگر نشد هم اشکالی ندارد، ولی من شما را دوست دارم! این بود انشای من؛ پایان.»
وقتی خواندن مریم تمام شد مامانش او را بغل گرفت و با لبخند گفت: عزیز دل من خیلی خوب نوشته بودی، کمک کردن به دیگران خیلی خوبه.
ـ مامان فکر میکنی خدا حرفای منو شنیده؟!
ـ بله که شنیده؛ خدای بزرگ بچهها رو خیلی دوست داره و به حرفاشون توجه میکنه.
ـ پس حتما بهم بال میده، مگه نه؟
مادرش لبخندی زد و او را بوسید.
رضا بهنام
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم