با برادران کوئن به خاطر جایزه اسکارشان

انگار برای سینما نوشته شده بود

«کشوری برای پیرمردها نیست» ساخته جدید اتان و جوئل کوئن برنده اصلی مراسم اسکار 2008 بود. فیلم اسکار بهترین کارگردانی، فیلم، فیلمنامه اقتباسی و بازیگر مرد سال نقش مکمل (برای خاویر باردم) را از آن خود کرد. تامی لی جونز، جاش برولین و باردم در فیلم ــ که با نگاهی به کتاب کورمن مک‌کارتی به همین نام ساخته شده _ نقش‌های اصلی را بازی می‌کنند. در حقیقت فیلم فقط همین سه بازیگر را دارد. فضای موش و گربه‌بازی فیلم بسیار خوب و جذاب از کار درآمده است. یک قرارداد مربوط به مواد مخدر در مسیر غلطی می‌افتد و مشکلات اصلی را سازمان می‌دهد. جوانی بی‌خبر از همه جا در مسیر خود با ماشینی روبه‌رو می‌شود که راننده‌اش به قتل رسیده و پر از پول و مواد مخدر است. او پول‌ها را برداشته و فرار می‌کند. مردی که قبل از این راننده ماشین را کشته و قاتلی خبیث و خطرناک است، به دنبال جوان به راه می‌افتد تا پول‌ها را از او پس بگیرد. او سر راه خود خشونت‌های تازه‌ای را مرتکب می‌شود. کلانتر پیر منطقه که متوجه ناامنی محل خدمت خود شده، به دنبال قاتل به راه می‌افتد تا او را دستگیر و تحویل مقامات قانونی دهد. این موش و گربه‌بازی مرگبار فضای ناامنی را در منطقه ایجاد کرده و این امکان را به برادران کوئن‌ می‌دهد تا به روان‌شناسی آدم‌ها و یک محیط محدود و شرایط سخت روحی و روانی آدم‌ها بپردازند.
کد خبر: ۱۶۲۹۱۳

 قصه کتاب کورمن مک‌کارتی را چه زمانی خواندید؟ آیا همان زمان احساس کردید می‌خواهید آن را به صورت یک فیلم سینمایی درآورید؟

اتان کوئن: نکته جالب این است که کتاب مک‌کارتی قبل از این که منتشر و روانه پیشخوان کتابفروشی‌ها شود، به دست ما رسید. یکی از دوستان تهیه‌‌کننده ما که با نویسنده و کارهایش آشنایی داشت و می‌خواست فیلمی براساس قصه کتاب‌های او تهیه و تولید کند، خیلی مایل بود نظر ما را هم بداند. در وهله اول نمی‌خواست پیشنهاد ساخت آن را به ما بدهد، منظورش بیشتر این بود که ببیند ما در رابطه با این قصه چه می‌گوییم. بعد از ما پرسید آیا به این قصه علاقه‌مند شده‌ایم یا خیر. خودش که کتاب را خوانده بود شیفته‌اش شده بود و من و جوئل هم پس از خواندنش دیدیم اثر خوبی است و قابلیت تبدیل به یک کار خوب سینمایی را دارد. البته این اولین بار نبود که ما قصه کتابی از مک‌کارتی را می‌خواندیم. کتاب‌‌های قبلی‌اش را خوانده بودیم، می‌دانستیم چه جور آدمی است و چه روحیاتی دارد. قصه این کتاب هم که یکی از بهترین کارهایش بود. در حقیقت، دیگر کتاب‌های او با آن‌‌که آثار جالبی بودند، اما به درد اقتباس سینمایی نمی‌خوردند و قابلیت این که فیلمی سینمایی از روی آنها ساخته شود را نداشتند. به همین دلیل بود که ما هیچ‌وقت به فکر ساختن فیلمی براساس قصه‌ای از او نیفتاده بودیم. این یکی انگار اصلا برای سینما نوشته شده بود و خیلی حال و هوای یک فیلمنامه را داشت.

پس به این ترتیب کار اقتباس شما کار سختی نبود و فیلمنامه را راحت نوشتید.

جوئل کوئن: خب، اتان به این نکته اشاره کرد که کار اقتباس از روی قصه او خیلی سخت نبود. اما این جمله به مفهوم آن نیست که ما کار نگارش فیلمنامه را خیلی راحت انجام دادیم. به هر حال، آن قصه برای یک کتاب نوشته شده بود و هنگام تبدیل شدن به فیلمنامه،‌کار زیادی می‌طلبید. در حقیقت، نگاه کلی قصه خیلی تصویری بود و این مزیت آن محسوب می‌شد. این نکته‌ای است که در کمتر کتابی می‌توان سراغی از آن گرفت. مشکل اصلی هنگام برگرداندن قصه به فیلمنامه این بود که ما فقط با 2 کاراکتر سروکار داریم. برای همین من و اتان احساس می‌کردیم باید با این مشکل به شکلی منطقی کنار بیاییم. اغراق نکرده‌ام اگر بگویم اکثر دیالوگ‌های کتاب را مستقیما در داخل فیلمنامه به کار گرفتیم (می‌خندد). کار ما بیشتر شبیه تدوین کردن قصه بود. ما فصل‌های کتاب را می‌خواندیم تا ببینیم درباره چیست. بعد تصمیم می‌گرفتیم که حالا آن را به چه صورتی به شکل فیلمنامه درآوریم. بعضی از بخش‌های کتاب جنبه ادبی داشت و مشکل ما این بود که چگونه با آن سروکار پیدا کنیم تا شکلی تصویری و سینمایی به خودش بگیرد. می‌خواستیم هنگام این تغییر و تحول، روح اصلی ماجرا حفظ شده و از دست نرود. نمی‌توانستیم این بخش‌ها را رها کنیم و بگوییم در فیلم از آنها استفاده نمی‌کنیم. پس می‌بینید که چالش اصلی ما هنگام نگارش فیلمنامه چه بود و باید چه مشکلی را حل می‌کردیم. ما نیازی نداشتیم که خط اصلی قصه یا کاراکترها را خلق کنیم. اصل قصه با تمام پیچ و تاب‌هایش در اختیار ما بود. حالا ما باید به این قصه و کاراکترها و پیچ و تاب‌هایش زبانی سینمایی بدهیم. در اکثر فیلمنامه‌ها کاراکترها عنصر اصلی قصه هستند و در اینجا ما با کاراکترهایی ویژه و خاص سروکار داشتیم.

هنگام نوشتن فیلمنامه گرایش اصلی‌تان این بود  که به موضوع اولیه کتاب تا پایان آن نزدیک و وفادار بمانید؟

اتان کوئن: بله. قصه کتاب خیلی کامل بود و ضرورتی وجود نداشت که بخواهیم از خودمان چیزی خلق کنیم، زمان نگارش فیلمنامه اصلا چنین قصد و نیتی نداشتیم. مک‌کارتی همه چیز را به‌وضوح و خیلی روشن برای ما و بقیه خوانندگان کتاب مشخص کرده بود. پس ما به اصل قصه وفادار بودیم. این اولین بار نبود که ما فیلمنامه‌ای اقتباسی کار می‌کردیم. قبل از این هم از ما خواسته شده بود که کتاب‌هایی را برای سینما اقتباس کنیم. خیلی از آنها را هنگام نگارش عوض کردیم، زیرا آن قصه‌ها سینمایی نبودند و برای نوشتن فیلمنامه‌شان باید تلاش زیادی می‌کردیم و تغییراتی را در آنها می‌دادیم. اما کتاب مک‌کارتی اصلا چنین حال و هوایی نداشت و برای اقتباس سینمایی‌اش ضرورتی نداشت که کار زیادی انجام دهیم. به قول جوئل، کار ما بیشتر شبیه یک تدوینگر بود تا یک نویسنده. به این ترتیب ما مجبور نبودیم چیز تازه‌ای را خلق کنیم یا نکته جدیدی را به آن اضافه کنیم.

بازی‌های فیلم عالی است. هم تامی لی جونز و هم خاویر باردم اسپانیایی، بخصوص او در فیلم عالی ایفای نقش می‌کند.

اتان کوئن: هنگام نوشتن فیلمنامه دقیقا او را در نظر داشتیم و کاراکتر را بر مبنای فیزیک و بازی او نوشتیم. علتش هم این است که ما همیشه می‌خواستیم در یکی از فیلم‌هایمان با او همکاری کنیم. ولی خب، او اسپانیایی‌‌زبان است و بیشتر نقش‌هایی که در فیلم‌های قبلی‌مان نوشته بودیم، به درد او نمی‌‌خورد. این در حالی است که بسیاری از فیلمنامه‌های ‌مان هم اریژینال و متعلق به خودمان بود. اما کاراکترهای این فیلمنامه‌ها امریکایی بودند. به این ترتیب، کتاب مک‌کارتی در این رابطه هم یک فرصت و شانس تازه برایمان بود. کاراکتر خبیث داخل قصه کتاب، البته اسپانیایی‌زبان نبود. با این حال، او به‌گونه‌ای ترسیم شده بود که می‌توانست یک آدم خارجی هم باشد. من و جوئل فکر کردیم به این کاراکتر حال و هوایی اسپانیایی بدهیم تا بتوانیم برای نقش‌‌آفرینی آن از خاویر دعوت به همکاری کنیم. صادقانه بگویم چیزی از کاراکتر خاویر در داخل این شخصیت وجود نداشت؛ اما او این کاراکتر را خیلی خوب جلوی دوربین خلق و زنده کرد. وی خیلی خوب این کاراکتر را درک و باور و نوعی خشم و احساس ترحم را در آن زنده کرد. ما پیش از شروع فیلمبرداری مطمئن بودیم خاویر آنچ‌نان بازیگر قوی و بزرگی است که می‌تواند این کاراکتر را به شکلی جذاب و منطقی بسازد. وی توانایی آن را دارد که حضوری گرم و تاثیر‌گذار روی پرده سینما داشته باشد و به این نقش رنگ و بوی ویژه‌ای بدهد. ما نمی‌خواستیم تصویری کلیشه‌ای از یک آدم خبیث ارائه کنیم و خاویر می‌توانست این خواسته‌ها را برآورده کند، اما خلق یک شخصیت غیرکلیشه‌ای (و حتی بعضی وقت‌‌ها ضد کلیشه‌ای) خیلی سخت بود. به همین دلیل است که می‌گوییم خاویر کار بسیار سختی را به نحو احسن انجام داد. دستش درد نکند!

با تماشای فیلم به این نتیجه می‌رسیم که درباره طراحی صحنه و گریم حساسیت خیلی زیادی داشتید. فضا و آدم‌های فیلم خیلی واقعی هستند و کاملا حال و هوای غرب تگزاس را در دهه 70 به یاد می‌آورند.

اتان کوئن: مجبور بودیم در خصوص این مساله حساس و دقیق باشیم. عکس‌ها و فیلم‌های مستند زیادی را تماشا و مرور کردیم که مربوط به آن دوره بودند. تحقیقات طولانی ما خوشبختانه ثمر خوبی داد که نتیجه‌اش را در داخل فیلم می‌بینیم. ساعات زیادی را در کتابخانه‌ها و در دل آرشیو‌ها سرکردیم تا ببینیم فضای آن دوران دقیقا چگونه بود و آدم‌ها به چه شکلی رفتار می‌کردند.

در این میان، یکی دو تا عکس سیاه و سفید خیلی به کمک‌مان آمد و جرقه اصلی را برای خلق فضا و کاراکتر‌های آن روشن کرد. آدمی که در این عکس بود، نگاه غریبی داشت که سخت بیننده را تحت تاثیر قرار می‌داد. در آن هنگام او به چه فکر می‌کرد که چهره‌اش این شکلی شده بود؟ عکس را به خاویر نشان دادیم و گفتیم آدمی مثل او می‌خواهیم. خاویر هم نتوانست حدس بزند این آدم در حال فکر کردن به چه چیزی است اما توانست خیلی غریزی حس و حال آن نگاه را جلوی دوربین  زنده کند. هنوز هم نمی‌دانیم او چگونه این کار را کرد؛ ولی هر چه بود مربوط به جادوی بازیگری‌اش می‌شود. این همان چیزی است که او را از دیگر بازیگران جوان جدا می‌کند.

خاویر باردم می‌گفت گروه سازنده فیلم به خاطر نوع نگاه به کاراکترش، کمی با او شوخی می‌کردند.

اتان کوئن: (می‌خندد) برای کامل کردن فیلم و بازی سر صحنه فیلمبرداری، نه تنها صورت و مویش گریم شده بود، بلکه حتی رنگ پوستش هم تحت‌تاثیر گرمای محیط قرار گرفته بود. خیلی کثیف و ژولیده شده بود. وقتی نگاهش می‌کردی، احساس می‌کردی یکی از آن زندانیانی است که از یکی از زندان‌های دور و بر فرار کرده و در دل گروه سازنده پناه گفته است. خیلی توی حس و نقش رفته بود و نمی‌خواست از آن جدا شود. البته از شوخی بچه‌ها خیلی ناراحت نمی‌شد.

با آن که با جاش برولین در صحنه‌‌های زیادی از فیلم هم‌بازی نبود، اما رابطه خیلی دوستانه و نزدیکی برقرار کرده بودید.

اتان کوئن: سر صحنه نمی‌توانستی برای یک دقیقه از هم جدایشان کنی! خیلی بانمک بود. واقعیت این است که آنها روی پرده سینما هیچ صحنه مشترکی ندارند، این یکی در تعقیب آن یکی است و تقریبا در طول فیلم یکدیگر را ملاقات نمی‌کنند اما پشت صحنه تبدیل به دوستانی صمیمی شده بودند.

به محیط زیست که آسیب نرساندید؟ جاش برولین می‌گفت یک بار برای آن که از محلی آب بخورند، فنس‌های یک مکان دولتی را خراب کرده‌اند.

جوئل کوئن: بله، ولی آن زمان ما آنجا نبودیم. به ما هشدار داده شده بود که چیزی را از بین نبریم و ما مثل بچه‌های خوب این هشدار را گوش کردیم. قصدمان ساخت یک فیلم سینمایی بود و نه مردم‌آزاری، برایمان خیلی باعث تعجب و شگفتی است که برخی آدم‌ها هنگام فیلمبرداری فیلم‌هایشان، دست به تخریب محیط زیست می‌زنند. این کار باعث بدبینی به تمام گروه‌های فیلمسازی می‌شود، ما می‌‌خواهیم باز هم فیلم بسازیم، پس خیلی مراقب هستیم.

هنگام ساخت فیلم، به کار جدیدی هم فکر می‌کردید؟

جوئل کوئن: اتان همیشه در حال فکر کردن به قصه‌های جدید است و با تمرکز خاصی این کار را انجام می‌دهد. همیشه مطمئن هستم که او قصه‌ها و ایده‌هایی با خودش دارد (می‌خندد). سر صحنه جز خود فیلمی که داریم می‌سازیم، درباره کارهای جدید هم صحبت کرده و پیش‌بینی می‌‌کنیم کار بعدی‌مان چه خواهد بود.

شنیده‌ایم که برای فیلم بعدی‌تان «آتش گرفتن پس از خواندن»، برای سومین بار با جورج کلونی در مقام بازیگر همکاری می‌کنید. او چه چیزی دارد که باعث می‌شود این همه با او کار کنید؟

اتان کوئن: جورج بازیگر و آدم ویژه‌ای است، زیرا همیشه آمادگی بازی در نقش یک احمق را دارد.

جوئل کوئن: آدم خیلی بانمکی است. او چندبار سر صحنه «کشوری برای پیرمردها نیست» آمد. حتی روز آخر فیلمبرداری با ما بود. رفیق و یار همراهی است.

اتان کوئن: البته همان‌جا گفت من به دنبال همکاری با شما آخرین نقش احمقانه‌ام را بازی کرده‌ام و دیگر بس است. به همین دلیل او دیگر با ما همکاری نخواهد داشت، اما این یک شوخی بود. با او کار می‌کنیم چون یکی از بهترین‌هاست.

ادا کردن حق مطلب

«کشوری برای پیرمردها نیست» از همان دسته فیلم‌هایی است که انتظار داریم برادران کوئن کارگردانی کنند. بیان این نکته که فیلم یک اثر درخشان است، نمی‌تواند حق مطلب را درباره آن ادا کند، از قبل مشخص بود این فیلم چندان به مذاق تماشاچی عادی خوش نخواهد آمد و در گیشه نمایش فروش خیلی بالایی نخواهد داشت (فیلم پس از 16 هفته نمایش 64 میلیون دلار فروش کرده و پیش‌بینی می‌شود موفقیت‌های اسکاری‌اش باعث جذب تماشاگران تازه‌ای برای آن شود) اما منتقدان همه شیفته سبک بیانی آن شده‌اند. در یک کلام، فیلم را می‌توان یک سفر جاده‌ای آدم‌کشانه ارزیابی کرد که کوئن‌ها آن را به بهترین شکل ممکن کارگردانی کرده‌اند. درام، خشونت و شوخ‌طبعی تلخ و سیاه دست در دست هم داده‌اند تا فیلمی سیاه خلق کنند که درباره چند تا از مهم‌ترین مسائل و مشکلات جامعه امروز و دیروز صحبت می‌کند. در عین حال آنها با این فیلم کاری را انجام داده‌اند که بسیاری معتقدند انجام آن غیرممکن است: اقتباسی وفادار و جذاب از یکی از نوول‌های کورمن مک‌کارتی، علت این است که هم در دنیای سینما و هم در دنیای ادبیات این عقیده رواج دارد که قصه کتاب‌های مک‌کارتی قابلیت تبدیل به یک فیلم سینمایی را ندارند و در بخش غیرقابل اقتباس قرار می‌گیرند. با این حال، اتان و جوئل کوئن این قصه را نیز با دیدگاه خاص و شوخ خود ادغام کرده‌اند و فیلمی را در معرض دید و قضاوت تماشاگران گذاشته‌اند که لحظه به لحظه آن تماشایی است. اگرچه فیلمنامه فیلم اقتباسی از کتاب مک‌کارتی است، اما فیلم مهر شخصی کوئن‌ها را بر خود دارد و آنها اقتباس مخصوص خود را از این قصه دارند. قصه فیلم خیلی راحت و روان تعریف می‌شود و کاراکترهای اصلی (که تعدادشان بسیار محدود است) در دل قصه و به آرامی معرفی می‌شوند. طبق معمول فیلم‌های برادران کوئن، پایان این فیلم هم باز است و هیچ راه‌حل مشخصی ارائه نمی‌کند. آنها یک بار دیگر تماشاچی را در معرض یک تصمیم‌گیری و قضاوت می‌گذارند و از او می‌خواهند خودش آخر و عاقبت ماجرا را حدس بزند. همین نکته، حال و هوای خاصی در دل بیننده ایجاد و او را وادار می‌کند در سرنوشت کاراکترهای فیلم شریک شود و موضعی خنثی نداشته باشد. شاید پایان باز برخی فیلم‌ها تحمیلی و غیرجذاب به نظر برسد، اما در اینجا نمی‌توان پایان دیگری را برای قصه تصور کرد. جذابیت قصه فیلم در این است که سرگذشت 3 آدم متفاوت و بیگانه از هم را نشان می‌دهد که دست تقدیر زندگی و سرنوشت آنها را به هم گره می‌زند. هر یک از این کاراکترها ناخواسته مجبور می‌شود وارد  مسیر و جاده‌ای شود که پس از مدتی، هر 3 آنها را در درون خود دارد. به همین ترتیب قصه فیلم پر از چرخش‌ها و تغییرهای پیش‌بینی نشده است. اتفاقاتی که در طول قصه رخ می‌دهد، در گذرگاه خاصی در ارتباط با یکدیگر قرار می‌گیرند. این چرخش‌ها در عین حال به تماشاچی مجال کمی استراحت هم می‌دهد و کمک می‌کند او در فاصله صحنه‌های مهیج آن کمی تنفس کند.

کوتاه شده از آسوشیتدپرس
ترجمه: کیکاووس زیاری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها