در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
سال 2008 از سوی یونسکو به عنوان سال زبانهای در خطر اعلام شده است. بر این اساس 3000 زبان در خطر نابودی قرار دارند. از روی قاعده این نابودی یکشبه اتفاق نخواهد افتاد وسالیان دراز به طول میانجامد. با توجه به محدود شدن دایره زبان فارسی به مرزهای داخلی وچند کشور پیرامونی میتوان فرض کرد که زبان ما نیزدر معرض این تهدید قرار گرفته است.
اولا تعداد کسانی که در جهان به زبان فارسی صحبت میکنند چیزی در حدود 110 تا 120 میلیون نفر است. در ایران، افغانستان، تاجیکستان زبان رسمی فارسی است. در بخشهایی از پاکستان و ازبکستان یعنی سمرقند و بخارا مردم به زبان فارسی فکر میکند، شعر میگویند و مینویسند.
خوشبختانه زبان فارسی پشتوانه غنی عظیمی دارد و با شاعران ونویسندگان بزرگی که ما میشناسیم به توسعه و گسترش فرهنگ جهانی کمک کرده است. من فکر نمیکنم این زبان در خطر نابودی باشد؛ البته این که در حال حاضر زبان انگلیسی به عنوان زبان بینالمللی انتخاب شده است، به این معنا نیست که دیگر زبانها در معرض نابودی قرار دارند. این مساله شاید یک توافق جهانی باشد که زبان جهانی انگلیسی شود، اما این باعث نمیشود زبان فارسی، فرانسه و... از میان بروند.
زبان فارسی در کنار آنهاست. زبان فارسی هنوز هم زبان زنده، فعال و پر جوشی است. در همین روزگار، ما شعرا و نویسندگانی داریم که با بهترین شعرا ونویسندگان جهان پهلو میزنند. اینها باعث اعتبار و ماندگاری زبان ماست. در این زمینه ممکن است گویشها در یک زمان کنار گذاشته شوند، اما زبان کنار نمیرود.
این که شعرا و نویسندگان ما با شعرا و نویسندگان جهان پهلو میزنند در مورد معاصران اتفاق نیفتاده است؟
چرا، مثلا شعرای ما مثل سپهری، اخوان، شاملو و حتی سیمین بهبهانی. اینها آدمهای کوچکی نیستند. محمود دولت آبادی، هوشنگ گلشیری و بسیاری از شعرا و نویسندگان معاصر ما در عرصه جهانی مطرح و شناخته شدهاند.
پس چرا مدام در رسانهها مطرح میشود که ادبیات ما جهانی نیست و باید بکوشیم آن را جهانی کنیم؟
این به معنای این نیست که باید زبان و هویت خودمان را فراموش کنیم و زبان دیگری انتخاب کنیم تا جهانی شویم.
این تنها درباره زبان مطرح نیست. بسیاری ریشه این مشکل را در آثار ما جستجو میکنند که به زبان فارسی است و خوانندگان محدودی در جهان دارد.
نمیدانم چرا باید این بحث مطرح شود که زبان فارسی در زمره زبانهای در خطر قرار دارد.
هنوز کسی به صورت رسمی اعلام نکرده است که زبان فارسی در زمره زبانهای در خطر قرار میگیرد. محدود شدن زبان ما به مرزهای جغرافیایی خاص این شائبه را در ذهن تقویت میکند که زبان فارسی در این مجموعه قرار میگیرد.
آری. یک روز فرهنگ ما، فرهنگ غالب منطقه بوده است. زبان فارسی در آن دوران بخصوص زبان ادبی ما از شرق اقصای بنگال تا بالکان را در بر میگرفت. زبان شعر بوده، زبان فرهنگ بوده و مردم به این زبان فکر میکردهاند، حرف میزدهاند و شعر و داستان مینوشتهاند.
منظورمن هم همین بود.
ببینید وقتی میگوییم زبان فارسی در هند بوده به این معنا نیست که تمام مردم این مناطق به فارسی حرف میزدهاند یا در بالکان شاعری مثل نعیم فراشری شعر به فارسی میگفته و سودی بوسنوی حافظ و بوستان مینوشته. اینها در جمع خانواده و شهر خود به زبان خود حرف میزدهاند و تنها از زبان فارسی برای شعر و شاعری استفاده میکردهاند. بعدها در این کشورها شعر و ادبیات پیدا شد. خود آقای سوری هم کتابهایش را به زبان ترکی نوشته نه بوسنی؛ بنابراین ما غلبه فرهنگی داشتهایم و مردم به زبان ما شعر میگفتهاند و به زبان خودشان حرف میزدهاند. فرهنگ و زبان فارسی بخصوص در دوره گورکانیان زبان اداری بوده و مردم به زبان خودشان حرف میزدهاند. سیطره 200 ساله انگلیس بر هند هم باعث نشد زبان مردم این کشور انگلیسی شود. باز مردم به زبان خودشان حرف میزدند. زبان انگلیسی البته تاثیر خودش را داشت، اما نه اینگونه که همه مردم زبان خود را رها کنند و انگلیسی حرف بزنند. آن زمان هم زبان فارسی زبان اداری و فرهنگی بوده تا این که رسما به دستور فرمانروایان کنار گذاشته شد.
پس از کنار رفتن رسمی زبان فارسی، همان میزان علایق فردی هم که وجود داشت از میان رفت؟
نکتهای که باید بگویم این است، مثلا به زبان اردو بیش از 800 میلیون نفر صحبت میکنند و 70 تا 80 درصد کلمات و لغاتش فارسی است یا اگر غیر فارسی است از راه زبان فارسی به این زبان راه یافته است. سرود ملی پاکستان 2 حرف غیر فارسی دارد و بقیه فارسی است و این یعنی حضور زبان فارسی. من در مقدمه کتاب «ادب فارسی در شبه قاره» نوشتهام اگر در همه جای جهان زبان فارسی از باب ایرانشناسی مطرح باشد در شبه قاره، زبان خودشناسی است. یک و نیم میلیارد نفردر شبه قاره اگر زبان فارسی را ندانند فرهنگ و زبان خود را نمیشناسند. زبان فارسی، زبانی بوده که با آن تاریخشان را نوشتهاند، داستانشان را گفتهاند و افکارشان را بیان کردهاند. برای همین است که در دو سه کشور شبه قاره، فارسی هنوز زنده است و در نسوج و بافت زندگی مردم و فرهنگ آنان نفوذ کرده و از آنان جدا نخواهد شد.
باز هم به پرسش پیشین باز میگردم. پس چرا با این همه نفوذ و سیطره، باز هم مدام از ضرورت جهانی شدن آثار و زبان فارسی میشنویم؟
من یک سوال دارم. مگر زبان ژاپنی زبان جهانی است؟ مگر زبان چینی زبان جهانی است؟ زبان انگلیسی مثل دلار است. دلار پول امریکا نیست، پول جهان است. اگر کسی دلار داشته باشد امریکایی است؟ بنابراین زبان انگلیسی هم همین طور است. وقتی ژاپنی کالا میسازد روی آن مینویسد MADE IN JAPAN به خاطر این که قرار گذاشته شده که یک زبان بینالمللی باشد، در حالی که تعداد کسانی که به زبان چینی صحبت میکنند چندین برابر کسانی است که انگلیسی زبان آنهاست. بیش از یک میلیارد و 300 میلیون نفر به زبان چینی حرف میزنند. چرا باید نگران باشیم که زبان ژاپنی وچینی روزی بمیرد.
شما فکر میکنید این مساله صرفا یک دغدغه ایرانی است؟
یک سوءتفاهم است نه یک دغدغه؛ مثلا چون چهار تا فرنگ رفته به انگلیسی حرف میزنند به این معنا تعبیر شود که امریکایی شدهایم؛ اما این فرهنگ به خاطر گسترش ارتباطات جهانی، به سمت یک فرهنگ جهانی در حرکت است و این را قبول دارم، یعنی سلیقهها و فرهنگ مردم جهان به هم نزدیک میشود. ذائقه دارد جهانی میشود تا اندیشه. این اتفاق مکن است بیفتد، اما ارزشها و ویژگیهای یک ملت هرگز از میان نمیرود. همیشه یک شرایط بحرانی در جهان ممکن است پیدا شود. بعد یک مساله خودیابی را هم داریم. مدتی حرفی، دغدغهای و نگرانیای پیدا میشود و بعد هم میبینیم همه چیز سر جای خودش است. خرد جمعی فرهنگ جهانی به جایی میرسد که هر کس باید سر جای خودش باشد.
این بحث را از آن نظر مطرح کردم که بتازگی در مجله تایم مقالهای چاپ شد که فرانسه و برخی کشورهای اروپایی را با جنجالی به هم ریخت. مقاله با عنوان «زبان فرانسه میمیرد» با اشاره به پیشرفتهای این زبان در دورههای گذشته و شخصیتهای بزرگی که به جهان داده است و افت محسوسی که در سالهای گذشته پدید آمده عنوان شده بود که این زبان میمیرد.
در اروپا بیش از هر جای دیگری از جهان، ملتها زبان هم را نمیفهمند. نزدیکترین زبان به آلمانی زبان هلندی است. خیلی از هلندیها زبان آلمانی را نمیفهمند، همانطور که خیلی از آلمانیها زبان هلندی را. عواملی باعث شده تا اینها به هم نزدیک شوند. پس از کشتاری که در سالهای میان 1939 تا 1945 رخ داد و بیش از 40 میلیون نفر را کشت و به همان میزان آواره به جا گذاشت و بسیاری از میراث فرهنگی بشری را نابود کرد، حالا رسیدهاند به جایی که به هم نزدیک شوند. اینها ترسشان از چیست؟
بحث اروپا به گسترش روز افزون اقلیتها برمیگردد. شورش 2 سال گذشته اقلیتها در فرانسه این کشور را به هم ریخت. حضور گسترده ترکها در آلمان و این نگرانی که اگر اقلیتها روزی به اکثریت تبدیل شوند، فرهنگ وزبان کشور را تغییر خواهند داد؟
آلمان 84 میلیون نفر جمعیت دارد. از این جمعیت تنها 2 میلیون نفر ترک هستند؛ البته شنیدهام که میگویند ترکهای آلمان کمتر در فرهنگ این کشور حل شدهاند. این جمعیت اندک چگونه میتوانند زبان یک کشور را تغییر دهند. این اتفاق بعید به نظر میرسد. خیلی طبیعی است که زبان آنها آلمانی شود.
آلمان یک بحث است. در فرانسه اقلیتها اگر چه همگون نیستند، اما جمعیت قابل توجهی را به خود اختصاص دادهاند؟
من فکر نمیکنم چنین اتفاقی بیفتد.
بر اساس حضور اقلیتها و واکنشهای کشورهای اروپایی به این حضور که با سرکوب گسترده هم صورت گرفت، این مساله به عنوان یک فرض مطرح است؟
فرانسه با آن همه پشتوانه عظیم فرهنگی و شخصیتهای بزرگی که به بشریت تقدیم کرده است نمیتواند فرهنگش تغییر کند؛ البته از ویژگیهای فرهنگهای زنده یکی هم این است که از زبانهای دیگر وام بگیرد. مگر زبان فارسی از زبان عربی کم واژه وام گرفته است یا خود زبان عربی از زبان فارسی. حتی واژههای فارسی را هم در قرآن میبینید. فردوس، کنز و... تا حدود یکصد واژه فارسی در قرآن پیدا کردهاند. در زبان انگلیسی مگر کلمههای زبان فارسی کم است. محققی در زبان لیتوانی 50 کلمه فارسی پیدا کرده است، در حالی که ارتباط زبانی میان دو کشور اصلا وجود نداشته است. با این بحث آیا میتوان گفت زبان فارسی میمیرد یا زبان لیتوانی؟
بر گردیم به زبان فارسی و حوزه آن در منطقهای که پیش از این فارسی بزرگ خوانده میشد. ما به عنوان کشوری که داعیه مادری این زبان را داریم (شاید این هم از منیت ایرانی باشد) نتوانستهایم ارتباط خوبی با حوزه زبانی خود برقرار کنیم و این حوزه را تقویت کرده و غنا بخشیم.
این را قبول دارم. بین ما و افغانستان از قدیم ارتباط خوبی بوده و بدهبستانهای زیادی هم صورت گرفته است. درگیر شدن آنها در جنگهای داخلی و آواره شدن بسیاری از آنها و حضور حدود 2 تا 3 میلیون نفر به عنوان مهاجر به ایرا ن باعث شد این بدهبستانها شدت و وسعت بگیرد. بر همین اساس، امروز میان مردم افغانستان شاعرانی پیدا میشود که شعرشان با بهترین شعرهای فارسی قابل رقابت است. شما فقط خلیل الله خلیلی را نبینید یا لطیف پدرام یا بیرهنگ کوه دامنی یا لطیف ناظمی و.... سید ابوطالب مظفری، محمدکاظم کاظمی و... شاعران درجه یکی هستند که به زبان فارسی شعر میگویند و به قول خودشان زبان دری.
میخواهم بر این نکته تاکید کنم که بعد از فروپاشی شوروی که ما میتوانستیم مراودات فرهنگی بسیار گستردهای با کشورهای فارسی زبان منطقه داشته باشیم متاسفانه از راه دیگری رفتیم. اگر از راه فرهنگی پیش میرفتیم به نتایج مورد نظر هم میرسیدیم. خوشبختانه رفتهرفته این آگاهی دارد پیدا میشود. من این را احساس میکنم. در همین سالها ببینید چقدر کتابهای آنها در ایران چاپ شده است. برای این که ما دانشنامه ادب فارسی در آسیای میانه را بنویسیم از این کتابها بسیار زیاد استفاده کردهایم. فقط ما هم این کار را نکردهایم. خیلیها از این آثار استفاده کرده و میکنند. ما پیش از فروپاشی اتحاد شوروی تنها دو شاعر تاجیکی میشناختیم: صدرالدین عینی و عبدالغنی میرزایف. اما حالا چندین نفر را میشناسیم. میتوانستیم بیشتر از اینها را هم بشناسیم و بهتر کار کنیم و نکردیم. خوشبختانه داریم راهمان را اصلاح میکنیم.
و این هم بیشتر از طرف بخش خصوصی دنبال میشود؟
در بخش دولتی هم این مساله به وجود آمده است. پیش از این، کسانی که برای فعالیتهای فرهنگی به این کشورها میرفتند فقط کار سیاسی ــ مذهبی میکردند، اما حالا این طور نیست و بیشتر کار فرهنگی صورت میگیرد. ما داریم راههای غلط گذشته را اصلاح میکنیم. بسیاری از مردم این کشورها در گذشته به ما بدگمان بودند. فکر میکردند ما مقاصد دیگری داریم. الان در ایران میتوانم بگویم صدها کتاب به فارسی از نویسندگان آن کشورها چاپ شده است. در گذشته تنها کتابی بود به نام دیوان لغات ترکی از محمود کاشغری. بتازگی در تهران کتاب 7 جلدی فرهنگ لغات ازبکی ــ فارسی با 18 هزار واژه ازبکی منتشر شده است. با این که کتاب مقدمه بسیار ناشیانهای دارد، اما یک کار فرهنگی مهم به شمار میآید. یا موسوی گرمارودی کتاب «از ساقه تا صدر» درباره تذکره شاعران تاجیکستان را نوشته و دکتر ابراهیم خدایار «غریبههای آشنا» یا «از سمرقند تا بخارا» را مینویسدکه تذکره شعرای ازبکستان است. نشر میراث مکتوب، آثار خطی به دست آمده در گنجینههای کشورهای آسیای میانه در تهران را چاپ میکند. میبینید که مبادلات فرهنگی ما رفته رفته دارد گسترش مییابد و ما داریم همدیگر را پیدا میکنیم.
آیا این شدت علاقهای که از سوی ما برای زبان فارسی در کشورهای منطقه وجود دارد، از آن طرف قضیه هم دیده میشود؟
از آن طرف از ابتدا علاقه بسیار و میشود گفت عشق وجود داشت. من دیده بودم کسانی که از تاجیکستان و ازبکستان آمده بودند، میگفتند وقتی ما در خیابانهای تهران راه میرویم و میبینیم که مردم به زبان فارسی صحبت میکنند، احساس امنیت و شادی میکنیم. از احساس تنهایی بیرون میآییم و میدانیم دیگر تنها نیستیم. بعضی از آنها میگفتند ما وقتی در شهر خودمان هستیم و دور هم مینشینیم، بحث میکنیم که حالا رو به کدام شهر ایران نشستهایم. اینقدر عشق میان آنها وجود داشت. حتی یکی از ازبکها عبارتی را به کار میبرد که اگرچه بچگانه است، اما قابل تامل و حاکی از عشق و علاقه فراوان. او میگفت ای کاش کشور ما نزدیک کشور شما بود و ما کاری میکردیم تا شما کشور ما را اشغال میکردید تا ما جزیی از ایران و زبان و فرهنگ ایرانی باشیم. در حال حاضر نویسندگان فراوانی از ایران در این کشورها مطرح و شناخته شدهاند و مقلدانی هم دارند. تقلید از ملکالشعرای بهار و پروین اعتصامی و نادرپور کنار رفته است. در این زمان تقلید از سپهری، شاملو، فروغ و شعرای متاخرتر ما رواج بسیار دارد. اشعار این شاعران را به زبان فارسی و خط سیریلیک در نشریات خود چاپ میکند. در ازبکستان در حال حاضر بیش از 100 شاعر فارسیزبان وجود دارد، در حالی که زبان رسمی آنها ازبکی است. نمیخواهم بگویم شعر اینها صددرصد خوب است، اما میگویم که فارسی میگویند. اگر خوب نمینویسند یا خوب شعر نمیگویند به جایی دیگری مربوط است، ولی مهم این است که فارسی میگویند. 70 سال اینها را مجبور کردند در یک کانال خاصی حرف بزنند، فکر کنند، شعر بگویند و بنویسند و این باعث شد اینها نتوانند رشد کنند. در حالی که در ایران با وجود حکومتهای استبدادی گذشته به دلیل تنوع فکر شاهد رشد و بالندگی بودهایم. به همین علت اینها شعرشان به اندازه شعر ایران نیست، اما زبانشان فارسی است و این اهمیت بسیار دارد.
بخش دیگری از زمینه فعالیتی تخصصی شما تاریخنگاری است. در جایی از شما خواندم که گفتهاید بهترین آثار تاریخی بویژه در حوزه تاریخ باستان ایران را نویسندگان و مولفان خارجی ارائه کردهاند و بیشتر آثار منتشر شده داخلی گزارش است. بر این اساس، گردآوری یک دایرهالمعارف جامع در این زمینه به یک گروه منسجم، متخصص و با مطالعات گسترده نیاز دارد.
ابتدا باید به نکتهای اشاره کنم که قابل توجه است. چندی پیش مجری یک برنامه اشاره کرد که همه خاورشناسان جاسوساند. من هیچ اعتقادی به این گفته ندارم. ممکن است برخی خاورشناسان مقاصد دیگری داشتهاند، اما نباید همه را با یک چوب راند. حوزه تاریخ پس از اسلام ما کاملا روشن است و منابع و ماخذ فراوانی از فارسی و عربی در دسترس داریم. در حوزه پیش از اسلام مشکل داریم. چرا زبانهای این اعصار از میان رفته است؟ فارسی باستان، فارسی میانه، فارسی پهلوی و دوره ساسانی دیگر وجود ندارد. در اروپا بسیاری نشستند زبانها را پیدا کردند. ما به کتیبه داریوش میگفتیم گنجنامه، به مقبره کورش میگفتیم مقبره مادر سلیمان. آنها وقتی آمدند، خطها را خواندند و گفتند روی مقبره کورش نوشته است منم کورش پادشاه ایران یا در کتیبه داریوش چه نوشته است. آنها در کشف و رمز زبانهای باستانی ما پیشگام بودند. به ما کمک کردند. اگر آنها کمک نمیکردند ما همچنان کتیبه داریوش را گنجنامه میگفتیم. آدمی به نام یوزف وولسکی هنوز زنده است. متولد 1910 است و در کراسکوف لهستان زندگی میکند. هیچ کس در جهان به اندازه او از تاریخ اشکانیان نمیداند، در حالی که اصلا به ایران نیامده است. او از کجا میتواند جاسوس باشد؟ یا دیاکونوف که تاریخ ماد را نوشته و هرگز به ایران نیامده، چگونه میتواند جاسوس باشد؟ بله بعضیها هم بودند که جاسوسی میکردند. سرپرس سیساکس بود، کاکس یا وامبری بودند؛ البته اینها در خدمت منافع کشور خود بودند و سراسر جهان را میگشتند تا از آثار و فرهنگ جهانی برای غنی کردن فرهنگ خود بهره بگیرند، اما هانری کربن نبود.
آنه ماری شیمل؟
آنه ماری شیمل هم نبود. نمیشود همه را با یک چوب راند و گفت همه جاسوس بودهاند. اینها برای معرفی فرهنگ و تاریخ ما به مردم کشورشان زحمات بسیاری کشیدهاند و باید برای تلاش آنها ارزش و اعتبار قائل شویم.
چند روز پیش درباره تاریخ انقلاب با یکی از پژوهشگران این حوزه صحبت میکردم. نظر ایشان این بود که در حوزه تاریخنگاری انقلاب در دانشگاهها با استقبال چندانی روبهرو نیستیم. در حوزه ایران باستان، خارجیها تکلیف ما را روشن کردهاند. به طور کلی وضعیت ما در حوزه تاریخنگاری چگونه است؟
در حوزه تاریخنگاری، اگرچه بسیاری به صورت پراکنده کار میکنند و فعالیتهای ارزشمندی هم انجام میدهند، اما متاسفانه میخواهم بگویم وقتی فرهنگ سیاسی میشود و ملاحظات سیاسی در کار فرهنگ اعمال میشود، جای بعضی از چیزها عوض میشود و حقایق تاریخی آن گونه که هست نمود پیدا نمیکند. در این گونه موارد نمیشود به تاریخ رسمی زیاد اعتماد کرد. نمونه آن در ارتباط با تاریخ رسمی در دوره ناصری و در 2 اثر ناسخالتواریخ و روضهالصفای ناصری دیده میشود که مرگ امیرکبیر را گزارش کردهاند. به نوشته این 2 کتاب، امیرکبیر به دلیل عفونت پا و گسترش عفونت در تمام بدن فوت کرده است، در حالی که روایت واقعی چیز دیگری است. همه قاتل امیرکبیر را هم میشناسیم: حاج علیخان حاجبالدوله معروف و حالا چه کسی تاریخنگار واقعی است؟ چه کسی این حقیقت را گفته است؟ کسانی بودهاند که در گوشهای مینشستند و روایت واقعی را ضبط و بعدها منتشر میکردهاند. یکی از اینها جعفر خورموجی است که حقایقالاخبار را نوشته است. در این کتاب، حقایق به طور کلی خلاف چیزی است که در ناسخالتواریخ و روضهالصفای ناصری نوشته شدهاند؛ بنابراین تاریخی که تاریخنگاری آن بار ایدئولوژیک داشته باشد اعتباری ندارد. تاریخنگاریای که کانالیزه شده باشد ارزش و اعتباری ندارد. جاهای دیگری هم این کار را کردهاند و به هیچ نتیجهای هم نرسیدهاند. جامعه یا شعور جامعه حقایق را پیدا میکنند، بخصوص در روزگار ما. الان با دوران باستان و حتی 30 سال پیش تفاوت فراوان دارد. کسی گفته است تفاوت دوران ما با دوران مصدق به اندازه تفاوت دوران مصدق تا دوره هخامنشیان است. این نشاندهنده شتاب آگاهی، دانش و شتاب علمی است که زمانه ما شاهد آن است.
مهمترین و بزرگترین کار شما در همه حوزه فعالیتی، تحقیق و گردآوری دانشنامه عظیم ادب فارسی است که با رنج بسیار هم ادامه دارد. تاکنون 8 مجلد از این اثر سترگ منتشر شده است. برای مجلد نهم مشکلاتی پیش آمد و مثل این که هنوز هم رفع نشده است.
در مورد دانشنامه ادب فارسی، هفته گذشته جلد نهم را که شامل ادبیات عرب بود به چاپ سپردیم. این کتاب 8 ماه پیش آماده چاپ بود، ولی فکر میکردیم نوشتن دانشنامه مثل نوشتن هر کتاب دیگری نیست. باید برای هر فصل منابع فراوانی گردآوری شود، از منابع مختلف استفاده شود، برای هر مقاله از افراد صاحبنظر در همان حوزه درخواست مقاله شود و خلاصه هزینه هنگفتی صرف آن کرد. حال باید به ناشری بسپاری که 15 درصد قیمت پشت جلد را به شما بدهد. دیدیم که اگر کتاب را نگه داریم و چاپ نکنیم حاصلی ندارد. گفتیم به 15 درصد قیمت پشت جلد که ناشر میدهد قناعت کنیم. با توجه به تمام شدن جلدهای پیشین در بازار کتاب و ضرورت بازنگری در آنها تصمیم گرفتهایم که یک سال را به مجلدات گذشته اختصاص دهیم. دایرهالمعارفها پس از گذشت یکی دو چاپ خودشان را بازنگری میکنند. مقالات مهم را وسعت بیشتری میدهند، مقالات کماهمیتتر را حذف، ضعفها و خلاها را اصلاح میکنند. این شیوه همه دایرهالمعارفها در سراسر جهان است. ما هم تصمیم گرفتهایم وقتمان را صرف بازنگری در مجلدات گذشته و تجدید چاپ آنها کنیم. بعد سروقت ایران در مرزهای کنونیاش میرویم؛ البته برخی مقالاتش نوشته شده و آماده است. کار این مجلد را یک سال آینده شروع میکنیم. تمام نیرویمان را صرف بازنگری در مجلدات گذشته نخواهیم کرد و بخشی از آن را به تالیف جلد ایران در مرزهای کنونی اختصاص میدهیم. پس از این که دستمان در بازنگری جلدهای گذشته باز شد تمام نیرویمان را صرف جلدهای تازه خواهیم کرد. در حال حاضر مشغول بازنگری جلد آسیای میانه هستیم. این جلد تغییرات زیادی میکند. بخشی از آن حذف میشود. در این بخش ضعفهای زیادی داشتهایم و باید آنها را تقویت کنیم. منابع تازهتری به دست ما میرسد و اطلاعات ما تازهتر میشود. امیدواریم بتوانیم این دایرهالمعارف را به یک دایرهالمعارف مطلوب نزدیک کنیم؛ چون من اعتقاد ندارم که دایرهالمعارفها بیعیباند. دایرهالمعارفها صرفا اطلاع درست میدهند و دایرهالمعارفهای پرسابقه هم هنوز از خطا مبرا نیستند. دایرهالمعارف عظیمی مثل مصاحب که در فرهنگ ما هنوز بدیلی ندارد، کمخطا نیست. متاسفانه فرصت پیدا نکرده آنها را اصلاح کند و هنوز هم از مآخذ و منابع مهم در فرهنگ ایرانی به شمار میآید.
شما در این زمینه کار بزرگ و ارزشمندی میکنید و نمیشود بر آن نقطه پایانی گذاشت. فکر میکنید کار تالیف کامل این دایرهالمعارف چه زمانی به سرانجام برسد؟
انتظارم این بوده که تا سال 1392 تمام شود، اما نمیشود تاریخ قطعی داد. الان یک سال از وقت خودمان را به بازنگری اختصاص دادهایم و فایدهاش این است که کتاب را تازه و روزآمد میکند. افتخار ما این است که در این کتاب بعد فرهنگی جهان ایرانی را نشان میدهیم که تا کجا رفته بودیم. همین که کسی بداند ما روزگاری از اعماق هند تا اقصای بالکان نفوذ داشتهایم و چرا حالا نداریم، بخشی از ذهنیتی است که این گونه کتابها پدید میآورند. بسیاری از مردم ایران و جهان در همین کتاب ما دیدند که ما تا کجا بودهایم.
همین نگاه که ما تا کجا بودهایم باعث نمیشود که در ذهن جامعه دانشنامهنگاری به عنوان یک کار مربوط به گذشته و کهنه نقش بندد؟
دایرهالمعارف، وظیفهاش دادن اطلاعات است و رسالتی جز دادن اطلاع ندارد. کار ما آسان کردن کار خواننده است. یعنی اگر کسی بخواهد مطلبی را سریع به دست آورد دایرهالمعارف کمک میکند که چیزی از آن مطلب بداند، آن هم نه همه مطلب را. خلاصه و بخشی از مطلب را به خواننده میدهد. رسالت دایرهالمعارف همین است و من برای دایرهالمعارف، رسالت دیگری نمیشناسم. تنها دایرهالمعارفی که در اندیشه مردم تاثیر گذاشته دایرهالمعارفی است که توسط اصحاب دایرهالمعارف فرانسه دیدرو، دالامبرو... نوشته شده است.
نمونه دیگری هم ندارد؟
نه. فکر نمیکنم. دایرهالمعارف علت نیست، معلول است. بستگی به نیاز جامعه، دایرهالمعارف تدوین و منتشر میشود. جامعهای به آن نیاز دارد و دست به کار آن میشود، همین. بر اهل تحقیق که تاثیر ندارد. تنها کمک میکند که کارشان آسانتر شود.
آیا این تعدد دایرهالمعارفها که در جامعه رواج دارد به فعالیت در این عرصه و به طور کلی به فرهنگ لطمه نمیزند؟
نه. اگر جدی باشند، پیش میروند. اگر نباشند راه به جایی نمیبرند. حالا ممکن است کارشان به پایان برسد و در میان مردم بمیرند. تدوین دایرهالمعارفها هر چقدر هم که نوشته شوند، بخصوص با رشدی که پس از انقلاب داشتهاند، حاصل نیاز جامعه بوده است. دایرهالمعارف برای خود تعریفی دارد. هر کتابی نمیتواند دایرهالمعارف باشد. باید همه علوم را دربرگیرد یا همه شاخههای یک علم را. نمونه اولی که دایرهالمعارف عمومی است در فرهنگ ما دایرهالمعارف مصاحب است و نمونههای دومی که تخصصی نامیده میشود دایرهالمعارفهای بزرگ اسلامی و کودک و نوجوان و دانشنامههای تشییع، ادب فارسی و جهان اسلام است. این که چقدر دایرهالمعارفها توفیق دارند بستگی به همت خودشان دارند و این که جامعه بتواند از آنها استفاده کند. در جامعه ما بسیاری از کتابها نامشان را دایرهالمعارف گذاشتهاند، ولی نه دایرهالمعارفند و نه دانشنامه. مجموعهای از مقالات را گردآوری کرده و پشت یا روی جلد عنوان دایرهالمعارف گذاشتهاند.
و قاعدتا این گونه کتابها در جامعه هم با استقبال چندانی روبهرو نمیشوند و زود از گردونه کنار میروند.
دقیقا. چون کاربردی در جامعه ندارند، زود کنار میروند.
غلامرضا معصومی
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جامجم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد