روایت تاریخ از کارنامه روحانیت(بخش سی‌ویکم)

حوزه درس امام(ره)

انقلاب کردیم تا نوکر اجانب نباشیم

پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، اتفاقی منحصر به‌فرد در تاریخ معاصر ایران و جهان بود که موفقیت آن مرهون مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) و فعالیت نخبگان، گروه‌ها و جریانات سیاسی مختلف علیه نظام ستم‌شاهی بوده است.
پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، اتفاقی منحصر به‌فرد در تاریخ معاصر ایران و جهان بود که موفقیت آن مرهون مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) و فعالیت نخبگان، گروه‌ها و جریانات سیاسی مختلف علیه نظام ستم‌شاهی بوده است.
کد خبر: ۱۴۹۲۴۳۱
نویسنده محمد دشتی - نویسنده و پژوهشگر
 
در جریان پیروزی انقلاب، بسیاری از شخصیت‌ها، احزاب، گروه‌ها وجریانات سیاسی، مبارزات و فعالیت‌های حساس و درخور توجهی داشته‌اند که به سبب این‌گونه فعالیت‌های سیاسی، زندانی‌شده و مرارت‌ها کشیده‌اند.در این میان وبر خلاف تصورعموم مردم، در بدنه ارتش و در میان افراد نظامی نیز نیروهای مبارز و مخالف رژیم فعالیت داشته‌اند که کمتر از آنها شنیده‌ایم. آقای قنبر راسخ از جمله این افراد نظامی است که ۴ سال و ۴ ماه از عمرش را به دلیل مخالفت با رژیم پهلوی در زندان گذرانده و در معرض انواع شکنجه‌ها قرار گرفته است. به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی در بهمن ماه ۱۴۰۳با او گفت‌و‌گو کرده‌ایم. 

درابتدای گفت‌وگو خودتان رامعرفی کنید وبفرمایید ازنگاه شما هسته‌های مقاومت ازچه دوره‌ای در ارتش ایران شکل گرفته است؟
قنبر راسخ عظمت، متولد سال ۱۳۳۴ درتهران هستم وسال۱۳۵۲ در فرماندهی لجستیکی نیروی زمینی ارتش به‌عنوان کارمند فنی مشغول به کار شدم و در نوزدهم تیرماه سال۱۳۵۳به علت فعالیت سیاسی ومذهبی توسط ضداطلاعات ارتش شاهنشاهی (فرماندهی لجستیکی) دستگیر شدم.در ابتدای صحبت باید اشاره کنم ما نظامی‌هایی بودیم که در زمان رژیم منحوس پهلوی فعالیت‌های گسترده‌ای علیه رژیم شاه، آمریکا، انگلیس و اسرائیل داشتیم وبه عنوان آزاده و جانباز سیاسی ارتش محسوب می‌شویم. در حال حاضر نیز به عنوان دبیر فجر آفرینان نیروهای مسلح انجام وظیفه می‌کنم.استعمار انگلیس وقتی احساس کرد دیگر نمی‌تواند حضور فیزیکی در کشور ما داشته باشد، به دنبال شخصی بود که مطیع باشد و بتواند منافع و مطامع استعمار را در سطوح مختلف تامین و برای آنان نوکری کند که بعدها او را رضا خان خواندند و در ادامه هم که تبدیل به رضا شاه پهلوی شد. او که ابتدا در سفارت هلند مهتر بود و به تر و خشک کردن اسب‌های آنان مشغول بود و البته فردی قلدر و بی‌سواد و به اصطلاح قالتاق بود که این صفت هم مورد توجه استعمار بود.  بعدها رئیس فوج قزاق‌ها شد که وقتی به قدرت رسید مخالفان خودش مثل شهیدان مدرس، کلنل پسیان و میرزا کوچک خان را در حاشیه قرارداد و بعضا به شهادت رساند. علاوه بر آن به مبارزه با عشایر غیوری پرداخت که پرچم مخالفت با او بر افراشته بودند.  اما این که سؤال کردید هسته‌های مقاومت از کی شکل گرفت، باید اشاره کنم به علت ظلم و بی عدالتی که وجود داشت از همان آغاز حکومت پهلوی‌ها «هسته‌های مقاومت در ارتش شاهنشاهی» پا گرفتند. 
موضوع مهم دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که رضا شاه درطول حکومت خود به کشور ترکیه سفرکرد ووقتی به قول خودش پیشرفت‌های آنان را دید شیفته و مفتون آن شدوچون مسائلی مثل پوشش وحجاب وبه اصطلاح مراتب تمدنی آنان خیلی برایش جذاب بود، به تصور خودش به دنبال این بر آمد که آنها را درایران نیز پیاده کند.زیرا گمان او این بود که امور دینی و از جمله حجاب و تقیدات دینی باعث عدم پیشرفت کشور شده است و با چنین ذهنیتی به فکر مخالفت و مبارزه با شعایر دینی و مذهبی بر آمد.البته معروف است که قزاق‌ها به سرکردگی رضا شاه روزهای عاشورا مراسم مفصلی می‌گرفتند و خودشان را مذهبی جا می‌زدند! مذهب علیه مذهب! ماجرا این بود. اینها برای این که نظر مردم را جلب کنند، دست به هر کاری می‌زدند. از جمله این که برای مردم فریبی در ایام محرم دسته‌ای تشکیل می‌دادند و قزاق‌ها را لشکر و سپاه امام زمان جا می‌زدند. خود رضا شاه روزهای عاشورا گل به سرش می‌مالید و با پای برهنه جلو دسته حرکت می‌کرد و در حقیقت می‌خواستند با مذهب علیه مذهب عمل کنند. با آن که اصلا اعتقادی به اسلام و امامان معصوم(ع) نداشتند می‌خواستند در چشم مردم خودشان را مذهبی جلوه دهند. و کم کم همین کارها و البته حساسیت ارباب کار دست آنها داد. یعنی بعد سفر رضا شاه به ترکیه و اقداماتی که بدون هماهنگی بااستعمار و انگلیس کفتار پیر انجام داد، آنها به فکر افتادند که به حکومتش پایان دهند. و همین شد که او را به جزیره موریس تبعید کردند. جالب است بدانید چون رضا شاه از کلاغ سیاه و کلفت سیاه بدش می‌آمد انگلیس پلید او را به جایی تبعید کرد که هم کلاغ فراوان داشت و همه پیشخدمت‌هایش نیز سیاه‌پوست بودند. آن جا بود که رضا شاه دوبار سکته کرد و به درک واصل و بعدها جسدش به ایران حمل و دفن شد. بعدش هم به خواهش او و اشاره استعمار پیر، پسرش محمد ر‌ضا، شاه شد و همه کسانی که تاریخ معاصر را خوانده‌اند با ظلم و جور و بی‌عدالتی‌های این خاندان منحوس آشنا هستند. 
 
بفرمایید چه اتفاق یا اتفاقاتی رخ داد که به سمت و سوی مخالفت با رژیم رفتید و بعد هم دستگیر و زندانی شدید؟ 
خاطرم هست که علاقه زیادی به نوشته‌های شهید بهشتی و شهید باهنر داشتم وخیلی با دقت مطالب آنها را می‌خواندم و برای خودم تجزیه و تحلیل می‌کردم. از طرفی مسائلی که در رابطه با ایام عاشورا و عزاداری اباعبدا...‌الحسین(ع) در مجالس روضه توسط روحانیون مطرح می‌شد کنایه‌ای داشت‌ به رژیم طاغوت محمدرضا پهلوی و ظلم‌هایی که به مردم می‌شد. اینها باعث می‌شد که رشد ذهنی من در رابطه با حق و باطل کامل‌تر و آنچه در لایه‌های زیرین جامعه جریان داشت، برایم روشن‌تر شود.  آن دوران مستشاران اسرائیلی، انگلیسی و آمریکایی که با ما کار می‌کردند وظیفه آموزش و همکاری با ارتشیان را داشتند، اما هیچ حقی برای ما قائل نبودند و در واقع نمی‌توانستیم بدون اجازه مستشاران کاری انجام دهیم به طوری که می‌توان گفت عملا تمام ارکان ارتش ایران را آنها تعیین می‌کردند. این نیروها در حقیقت برای تأمین منافع خودشان و تسلط بر ایران، در ارتش ستم‌شاهی نفوذ کرده و در همه جای آن ریشه دوانیده بودند.البته برخی اتفاقات هم در شکل‌گیری زندگی افراد اثرگذار است. خوب به یاد دارم در خانه اجاره‌ای که در خیابان دخانیات واقع شده و در آن زندگی می‌کردیم، یک رادیو داشتم که یک روز اتفاقی یکی دوتا موج را جابه‌جا کردم و متوجه شدم کسی که دارد صحبت می‌کند حرف‌های اعتراضی علیه رژیم پهلوی می‌زند. کمی بیشتر به این سخنان گوش دادم متوجه شدم منشأ اینها از عراق است. چون آن موقع ایران متحد آمریکا بود و عراق متحد شوروی و بین اینها درگیری‌های لفظی وجود داشت. اتفاقی که باعث شده بود مخالفان رژیم چه مذهبی و چه غیرمذهبی دو ایستگاه رادیویی در بغداد داشته باشند. رادیوی مذهبی توسط زنده‌یاد حجت‌الاسلام سید محمود دعایی اداره می‌شد و آن یکی اسمش رادیو میهن‌پرستان بود که توسط حسین تاجمیر ریاحی از رهبران کمونیسم در ایران اداره می‌شد. گوش‌دادن به اینها برای من انگیزه‌ای شد تا هر مطلب و رازی که درباره حکومت می‌شنوم را به دیگران هم اطلاع بدهم. یکی از فعالیت‌های اصلی من همین شعار نوشتن داخل خود ارتش بود، از آن جایی که دیوارهای ساختمان ارتش در معرض دید عموم قرار داشت، شعارهایی مانند مرگ بر شاه و مرگ بر آمریکا می‌نوشتیم. در واقع در سال ۱۳۵۳ به خاطر همین فعالیت‌ها توسط ساواک دستگیر شدم.
 
چه زمانی دستگیر شدید،چون آن طور که به نظرمی‌رسد، بعد ازآغازاین فعالیت‌ها مدتی طول کشیده است که شما رادستگیر کنند. 
همین طور است. اینها می‌دیدند که من دارم شعار می‌نویسم، منتها اقدامی نمی‌کردند تا ببینند با چه کسانی ارتباط دارم. اما من خودجوش این اقدامات را پیش می‌بردم. کسی مرا راهنمایی نمی‌کرد که چگونه باید کار کنم. مسائلی را در کتاب درسی تعلیمات دینی آن دوره که توسط محمدجواد باهنر تدوین شده بود مطالعه کرده بودم. شیخی به نام شریفی داشتیم در دوره جوانی که برایمان مختصات طاغوت را ترسیم می‌کرد. موقعیت یزید را برایمان مجسم می‌کرد و ما این را تعبیر می‌کردیم که با این تفاسیر، شاه و خاندانش هم طاغوت هستند. اما در مورد نحوه مبارزه کسی به من راهنمایی نمی‌کرد.
 
اما بالاخره سراغتان آمدند!؟ 
بله، مجموع این شرایط باعث شد از طرف ضداطلاعات سراغم آمدند. بعد دستگیری هم در اتاق ضداطلاعات ارتش، دو سه ساعتی به لحاظ روانی روی من فشار آوردند. آن زمان اگر یک ارتشی فعالیت‌های انقلابی داشت و لو می‌رفت ابتدا به ضد اطلاعات می‌بردنش و بعد از آن اگر صلاح می‌دانستند تحویل ساواک یا شهربانی می‌شد. خلاصه با چک و لگد سه شبانه روز نگذاشتند بخوابم و در همان ضداطلاعات نگهم‌ داشتند. بعد از آن مدتی به پادگان وزارت جنگ (باغ شاه) منتقل شدم. یعنی بازجویی اولیه را کردند بعد گفتند: نه، این حرف‌هایش را نمی‌زند باید منتقل شود که آنجا هم سه روز تحت اذیت و شکنجه بودم. سپس به کمیته مشترک ساواک و شهربانی سابق منتقلم کردند. 
 
علت اصلی که به آن دلیل دستگیر شدید، چه بود؟
علت بازداشت من را اقدام علیه امنیت کشور شاهنشاهی وپخش اعلامیه، توهین به مقام سلطنت و شعارنویسی روی دیوار فرماندهی لجستیک ارتش ذکر کرده بودند که پس از دستگیری مجرم شناخته شدم و در کمیته مشترک ضدخرابکاری (موزه عبرت کنونی) مدتی بازداشت و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفتم.این را هم باید اضافه کنم که در دوران پهلوی، وضعیت به‌گونه‌ای بود که میزان محکومیت انقلابی‌ها را بازجو‌ها تشخیص می‌دادند و دادگاه و قاضی جنبه فرمایشی داشت. به گونه‌ای که دادگاه اول من را به شش ماه حبس محکوم کرد؛ اما در دادگاه دوم، به پنج سال حبس محکوم شدم. البته در آن زمان، تروررئیس کمیته مشترک شهربانی و ساواک توسط انقلابی‌ها در میزان محکومیت ما تأثیرگذار بود. البته بازجو‌ها در گزارش‌های خود، مقداری هم غلوّ می‌کردند؛ مثلا وقتی یک مبارز انقلابی رادستگیر و بازجویی می‌کردند، در گزارش‌هایی که به آمریکایی‌ها می‌دادند، می‌گفتند که یک «کمونیست» را دستگیر کرده‌ایم. بعد از بازجویی‌ها و تحمل شکنجه‌های مختلف جهت محاکمه به زندان قصر و دادگاه‌های نظامی فرستاده شدم تا این‌که با اوج‌گیری مبارزات انقلابی ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره)، زمینه آزادی من و تعدادی از زندانیان سیاسی انقلابی فراهم و موجب شد در آبان سال ۱۳۵۷ بعد از ۴ سال و ۴ ماه اسارت از زندان قصر آزاد شوم و به جمع مردم انقلابی بپیوندم. این آزادی خیلی برای ما ارزش داشت، زیرا ما و همه ی مردم شریف ایران انقلاب کردیم تا نوکر اجانب نباشیم!
 
اما شما بعد از انقلاب هم فعال بودید، بفرمایید که فعالیت خود را چگونه و در کجا آغاز کردید؟
خوب است اشاره کنم بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب اسلامی زندانیان سیاسی می‌توانستند فعالیت کاری گذشته خود را ادامه دهند. بعداز آن دوران کارم به این شکل بود که صبح‌ها به ارتش می‌رفتم و بعدازظهرها در کمیته مرکزی انقلاب در بهارستان فعالیت می‌کردم. در سال۱۳۷۵ برای مأموریتی به فرماندهی آماد و پشتیبانی فرستاده شدم و در نمایندگی خارج از مرکز نزاجا (بازرسی) انجام‌وظیفه نمودم. در سال۱۳۷۸ بر اساس مصوبه مجلس شورای اسلامی زندانیان سیاسی رژیم منحوس پهلوی هم جزو آزادگان قرار گرفتند و من درنهایت در سال ۱۳۷۹ از خدمت بازنشسته شدم.
 
لطفا کمی هم درباره گروه « فجر آفرینان نیروهای مسلح » و فعالیت‌های آن بگویید.
«فجرآفرینان» دو گروه را شامل می‌شود؛ گروه اول زندانی‌های سیاسی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هستند و گروه دوم نیز فعالان سیاسی هستند که با رژیم پهلوی مبارزه می‌کردند. اولین همایش «فجرآفرینان» سال ۱۳۸۵ با حمایت حجت‌الاسلام «سید محمود علوی» که آن‌زمان رئیس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش بود، برگزار شد که مرحوم حجت‌الاسلام «روح‌ا... حسینیان» نیز در آن سخنرانی کرده و به تبیین نقش انقلابی‌های ارتش شاهنشاهی در پیروزی انقلاب اسلامی پرداخت.بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب اسلامی زندانیان سیاسی می‌توانستند فعالیت کاری گذشته خود را ادامه دهند. بعداز آن من صبح‌ها به ارتش می‌رفتم و بعدازظهرها در کمیته مرکزی انقلاب در بهارستان فعالیت می‌کردم. در سال ۱۳۷۵ برای مأموریتی به فرماندهی آماد و پشتیبانی فرستاده شدم و در نمایندگی خارج ازمرکزنزاجا(بازرسی)انجام‌ وظیفه نمودم.درسال۱۳۷۸ بر اساس مصوبه مجلس شورای اسلامی زندانیان سیاسی رژیم منحوس پهلوی هم جزوآزادگان قرارگرفتند و درنهایت درسال۱۳۷۹ ازخدمت بازنشسته شدم. ضمنا باید اشاره کنم که بعد از شروع جنگ ما و همه نیروهای نظامی به نوعی وارد میدان جنگ شدیم ومن به دلیل تخصصم درتعمیرات توپ، تانک وانواع خودروهابه‌ عنوان پشتیبانی جنگ فعالیتم را ادامه دادم ودرعملیات مرصادهم برای تعمیرات توپ حضور داشتم.

و صحبت نهایی برای نسلی که باید از انقلاب بیشتر بداند! 
جوانان و نسل دوم و سوم انقلاب اسلامی باید بدانند انقلاب حاصل و دستاورد رنج‌ها، سختی‌ها و شکنجه‌های زیادی است که نخبگان کشور متحمل شده اند. رنج‌ها وسختی‌هایی که شامل همهٔ رزمندگان نظامی وغیرنظامی چه قبل از انقلاب وچه بعد از انقلاب اسلامی و همه انقلابیون می‌شود. ولی اگر این رنج ها، شکنجه‌ها ومشکلات، درجهت و مسیر تحقق اهداف و راهبرد ولی فقیه زمان نباشد و ما رهرو مسیر رهبری نباشیم، ممکن است علیرغم همه ی این سختی ها، بدون نگاه روشن رهبری معظم از مسیر منحرف شویم و صدها برابر بدتر از رژیم فاسد پهلوی بر ملت‌ها مسلط شوند. لذا توصیه می‌کنم که مخاطبان این گفت و گو برای آگاهی از این رنج‌ها و مشقت‌ها و سختی ها، کتاب «گروه بی‌نام» که چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی است، کتاب «عکس جنجال برانگیز» و کتاب «همافر» را حتما تهیه و مطالعه کنند. و السلام علی من اتبع الهدی

ارباب اطاعت بی چون و چرا می‌خواست! 
درجنگ جهانی دوم،رضاشاه پیشروی‌های هیتلررا برنقشه روی دیواردرکاخش تعقیب می‌کردورادیو آلمان گوش می‌دادکه انگلیسی‌ها ممنوع کردند و رسما به او دستور دادند که فقط باید BBC و رسانه‌های انگلیسی را گوش کند و او هم اطاعت کرد. در حقیقت ارباب‌های این دست‌نشانده‌ها چنین امری را بر نمی‌تافتند و زمانی که قزاق‌ها و رضا‌شاه در محرم دسته عزاداری راه می‌انداختند، به آنها می‌گفتند شما وقتی نوکر ما هستی نباید خودت را لشکر و سپاه امام زمان(عج) نشان دهی! تو باید تابع محض ما باشی و هر چه دستور می‌دهیم اطاعت کنی!
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها