سناریوی مرگبار زن و مرد خیانتکار

 زن و مرد جوان لباس زندان به تن دارند. زن و مردی که تا چند ماه پیش محرم رازهای هم بودند و حالا هرکدام برای نجات خود و اعدام طرف مقابل تلاش می‌کند. فکر می‌کردند بعد از جنایت، خیلی راحت به ارتباط‌شان ادامه می‌دهند اما راز توطئه هولناک‌شان خیلی زود فاش شد. هر دو مدعی هستند در دام طرف مقابل گرفتار شده و مرتکب جنایت شدند.
کد خبر: ۱۴۶۴۳۷۸
نویسنده مجید غمخوار - تپش
 
سعید، ماجرا از کجا شروع شد؟
من و شهرام ــ‌ مقتول ــ دوست بودیم و به خاطر این دوستی به خانه‌شان رفت‌و‌آمد داشتم. یک روز در خیابان، سارا همسر او را دیدم و سوار کردم تا به خانه‌شان برسانم. در مسیر متوجه ناراحتی‌اش شدم و سعی کردم علت ناراحتی‌اش را بپرسم‌. سر صحبت را باز کرد و متوجه اختلاف شدید او و شهرام شدم. به یک کافه رفتیم و درباره زندگی‌اش صحبت کردیم. آنجا فهمیدم که هیچ علاقه‌ای به شوهرش ندارد و اگر می‌توانست از او جدا می‌شد. بعد از آن ماجرا تلفنی با من درد‌دل می‌کرد. گاهی هم همدیگر را می‌دیدیم.
 
به خاطر خیانت به دوستت عذاب وجدان نداشتی؟
اوایل داشتم و نمی‌توانستم تو صورت دوستم نگاه کنم اما کم‌کم که به سارا علاقه‌مند شدم، عذاب وجدانم کمرنگ شد. با خودم می‌گفتم شهرام مقصر است که با همسرش رفتار خوبی ندارد و من هم فقط به سارا کمک می‌کنم. 
 
شهرام به ارتباط شما شک نکرد؟
متوجه رفتار مشکوک سارا شده بودامانفهمید او بامن ارتباط دارد‌.اگراورانمی‌کشتیم متوجه می‌شدچون دنبال این بودمچ سارارا بگیرد. 
 
از کجا فهمیدی؟
یک‌بار سراغم آمد وازرفتارهای مشکوک همسرش گفت. ازمن کمک خواست تابتواند مچ ساراومرد غریبه را بگیرد‌. به او گفتم اشتباه می‌کنی وزندگی‌ات رابه خاطرشک سیاه نکن.بعد با سارا تماس گرفتم وخواستم مدتی ارتباط نداشته باشیم تا شک شهرام از بین برود. 
 
بعد چه شد؟
سه، چهار روز بعد سارا زنگ زدوگفت به من عادت کرده و این چند روز بدون من برایش جهنم بود و نمی‌تواند این شرایط و دوری را تحمل کند حتی به قیمت این‌که ماجرا لو برود. من هم به او علاقه‌مند شده و خیلی زود خام حرف‌هایش می‌شدم. 
 
چرا جدا نمی‌شد؟
شهرام مخالف جدایی بود. از سوی دیگر خانواده سارا طلاق را کار بدی می‌دانستند. 
 
چه شد به قتل فکر کردید؟
گفتم که خام حرف‌های سارا شدم‌. یک روز گفت کاش شهرام می‌مرد تا راحت با هم در ارتباط بودیم. از آنجا جرقه قتل در ذهن هر دوی ما روشن شد. قرار شد من قرص‌هایی بگیرم و به او بدهم تا شوهرش را از سر راه بردارد. به ناصرخسرو رفتم و سم گرفتم و به او دادم تا به شوهرش بدهد. سارا هم قرص‌ها را در شربت حل کرد و به او داد اما اثر نکرد و فقط چند روز حالش بد بود. چند بار دیگر قرص گرفتم تا این‌که یک شب تماس گرفت و از مرگ شهرام خبر داد و قرار شد برای این‌که پلیس شک نکند مدتی ارتباط نداشته باشیم. بعد از اجرای نقشه قتل، سارا که نمی‌توانست سه، چهار روز از من بی خبر باشد چند هفته تماس نگرفت وقتی هم من تماس گرفتم گفت باید ذهنش آرام باشد تا درباره ادامه رابطه فکر کند. آنجا بود که متوجه شدم بازیچه دست او شدم و صمیمی‌ترین دوستم را به کشتن دادم. 
 
ماجرا چطور لو رفت؟
یک روز در محل کارم بودم که ماموران سراغم آمدند و بازداشتم کردند. همان موقع فهمیدم ماجرا لو رفته و دستگیر شدم. اول فکر می‌کردم سارا عذاب وجدان گرفته و همه چیز را لو داده است اما در اداره آگاهی فهمیدم علت مرگ در پزشکی قانونی لو رفته و به سارا هم مشکوک شده و متوجه ارتباط ما شدند. سارا منکر همه چیز بود اما عذاب وجدان داشت خفه‌ام می‌کرد و تصمیم گرفتم اعتراف کنم تا از این فشار خلاص شوم. 
 
ارزشش را داشت؟
الان که فکر می‌کنم نه اما آن موقع که با سارا در رابطه بودم به این فکر نمی‌کردم.

خام حرف‌هایش شده بودم

سارا، الان عذاب وجدان نداری؟
فریب حرف‌های سعید راخوردم. اوطوری حرف می‌زدانگار قرار است بعد از قتل زندگی راحتی را تجربه کنم.یک هوس همه چیز راخراب کرد. 

همین هوس می‌تواند تو را پای چوبه دار ببرد؟
سعید نگفته بود این قرص‌ها می‌تواند مرگبار باشد. می‌گفت فقط شوهرم را بی‌حال می‌کند تا راحت در ارتباط باشیم.

شوهرت به تغییر حالش شک نمی‌کرد؟
شهرام چاق بود و می‌گفتم به او داروهای لاغری می‌دهم. اولش بدن به داروها واکنش نشان می‌دهد اما بعد از مدتی عادی می‌شود. 

بعد از کشتن او چرا کسی شک نکرد؟
شوهرم بیماری قلبی داشت و به همه گفتم در خواب سکته کرده است. به خاطر سابقه بیماری‌اش همه باور کردند. 

ارزشش را داشت؟
نه. الان که فکر می‌کنم شهرام برای آسایش من همه کار کرد اما خوشی زد زیر دلم وزندگی‌ام را تباه کردم.کاش هیچ وقت شهرام دوستش را به خانه نمی‌آورد‌. سعید طوری رفتار کرد که خامش شدم.
newsQrCode
برچسب ها: خیانت قتل قتل همسر
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها