گفت‌وگو با پسر جوان که همکارش را با میله کشت

قتل برای رهایی از سلطه سیاه

به اتهام قتل قرار است ‌پای میز محاکمه قرار بگیرد. می‌گوید در دفاع از خود و‌ برای رهایی از سلطه مرد آزارگر مرتکب قتل شدم و از کار خود پشیمان نیستم. این هفته رودرروی این متهم تبعه افغانستان نشستیم و او‌ از زندگی‌اش و قتل و زندان گفت.
کد خبر: ۱۴۶۲۳۹۷
نویسنده مجید غمخوار - تپش
 
چند سال داری؟ 
۱۸ سال. 

چند سال است به ایران آمدی؟
حدود چهار سال قبل همراه چند نفر از دوستانم برای کار به ایران آمدیم.

قانونی؟
نه، شرایط ورود قانونی و‌ گرفتن اقامت را نداشتیم. 

چطور غیرقانونی آمدید؟ 
یک زنجیره قاچاق‌بر هستند که پول می‌گیرند و تو ‌را تا تهران می‌رسانند. حالا در این مسیر باید سختی‌های زیادی را تحمل کنی. پیاده‌روی در کوه، چند ساعت خوابیدن کنار در صندوق‌عقب ماشین بدون اکسیژن و ... . که اگر دوام ‌بیاوری به تهران می‌رسی اما در هر جای مسیر بمیری، جسدت را همان‌جا رها می‌کنند ‌و به سفر ادامه می‌دهند. وقتی به تهران برسی، پیاده‌ات می‌کنند و خودت می‌مانی و زندگی جدیدت. 

تو وقتی به تهران آمدی چه کردی؟
یکی از دوستانم یک سال قبل از من آمده بود و‌ سرایدار ساختمان در حال ساخت بود. سراغش رفتم و برایم در یک ساختمان دیگر کار پیدا کرد. شب‌ها همان‌جا با چند کارگر دیگر در اتاقی می‌خوابیدیم. 

آنها هم هموطنت بودند؟
بله.

آنجا کارت چه بود؟ 
کارگری می‌کردم. مصالح جابه‌جا می‌کردم. 

خب، برویم ‌سراغ ماجرای قتل، تو ‌برای کار آمده بودی، چطور قاتل شدی؟
چند هفته از شروع کارم گذشته بود که یک شب بصیرکه مسئول ما بود، مشروب آورد تا بخوریم. من برای این‌که کم نیاورم، پابه‌پای آنها خوردم. دیگرنفهمیدم چه اتفاقی افتاد.صبح که حالم جاآمد،فهمیدم بصیر مرا آزار داده وفیلم گرفته است.اوبا آن فیلم مرا تحت سلطه‌اش قرار داده بود. تهدید می‌کرد اگر تن به خواسته‌اش ندهم فیلم را پخش و از کار اخراجم ‌می‌کند. دوست نداشتم خانواده‌ام این فیلم را ببینند، آبروی‌شان برود و سرافکنده شوند. یک شب دوباره مشروب خوردیم. فهمیدم دوباره نیت شیطانی دارد که میله آهنی را برداشته و چند ضربه به سرش زدم و از ساختمان بیرون رفتم.

فرار کردی افغانستان؟
نه. چیزی نداشتم حتی تلفنم را هم برنداشته بودم. حوالی ساختمان پرسه می‌زدم تا هوا روشن شود و بتوانم خبری از سرنوشت بصیر بگیرم. جرات برگشت به ساختمان را نداشتم. 

مگر بقیه کارگران نبودند که مانع تو شوند؟
بصیر وقتی نیتش را عملی می‌کرد که بقیه به دیدن دوستان‌شان می‌رفتند و تنها می‌شدیم.

چطور دستگیر شدی؟ 
در یک پارک نزدیک ساختمان نشسته بودم که ماموران دستگیرم کردند. 

در این مدت ملاقاتی نداشتی؟
نه. خانواده‌ام نمی‌توانند ایران بیایند. فقط وکیلی که برایم گرفته‌اند دو بار به دیدنم آمد.

از درخواست خانواده مقتول خبری داری؟ 
مثل این‌که قصاص خواسته‌اند. حالا تا روز دادگاه باید صبر کنم ببینم چه می‌شود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها