با اینکه، «باند خیانتکار فراماسونها» بر تمامی ارکان فرهنگی و سیاسی حکومت کودتا، از آغاز تا انجام، یعنی تا شهریور ۲۰، حاکم بودند، اما هرگز نتوانستند به «ساخت روحی ایرانزمین»، آسیب وارد کنند و با ایجاد رخنههای فرهنگی و تغییر «زیباییشناختی»های دامنگستر، و «نزاعآفرین»، یکدستی «عاطفه قدرتمند ایرانی» را، بهسوی هولناکیهای شکننده و ویرانگر، هدایت کنند و بدین واسطه، آرامش تاریخی احساسات ملی را، با خلق و آفرینش «گرایشهای افراطی» به «باستان و تاریخ باستان و همه رنگ و بوهای محوشده باستانی»، دچار لغزش و ناهمواریهای رشدیابنده عاطفی و معنایی، کنند؛ و در یک کلمه، «قدرت عاطفه ملی ایران»، را زمینگیر کنند و از حرکت و پیشرفت تاریخی آن، جلوگیری نمایند. عامل اصلی و کلیدی «ساخت روحی جامعه ایرانی» کلمه حسین، با همه ابعاد تاریخی و سنتی و رفتاری آن هست و اگر بتوان، با اجرای طرح و برنامهای، به قدرت گسترده این کلمه، ضعف و سستی، وارد ساخت، میتوان در «ساخت روحی جامعه ایرانی» دستکاری نمود و آن را به سوی «کاهش قدرت عاطفی»، هدایت برنامهریزیشده کرد. به همین خاطر، بعد از داستان خونین گوهرشاد، نقشه شوم و خباثتآمیز، «ممنوعیت استفاده از لباس روحانی»، به اجرا گذاشته شد و دولت رضاشاه، اعلام کرد، که رفت و آمد، با لباس روحانی و آخوندی در شهر و همه مکانهای عمومی، کاملا ممنوع است و هیچ فردی، حق ندارد با چنین لباسی، در کوچه و بازار، ظاهر گردد. زمانی، نگذشته بود؛ که «ممنوعیت دوم»، توسط ماشین دیکتاتوری مدرنسازی جامعه ایرانی، اعلام شد و دولت فراماسونی بیگانهپرست، فکر میکرد، که با این دومین ممنوعیت به آرزوهای «ضعیفسازی» و «ناتوانسازی» قدرت عاطفه ملی ایرانیان، دسترسی خواهد یافت. و این، دومین نقشه ضدجامعه ایرانی، عبارت بود از: «ممنوعیت کامل برپایی مجلس عزاداری حسینی». گرچه از این، اقدام هولناک حکومت دیکتاتوری رضاشاه، بیش از ۷۰ سال، میگذرد و ظاهرا در دل ابرهای گذرنده روزگاران، محو گشته است؛ و هیچ مورخی، برای آن حساب تاریخی جداگانه، افتتاح نکرده است؟! اما، باید، با گریههای بزرگ و پرسروصدا، نوشت سختترین روزگار جامعه ایرانی، در یک قرن گذشته، همین ایام ممنوعیت «روضه» و «گریه» و به حبس ابد محکومشدن «محتشم کاشانی» برای سرودن تعزیه حسینی بود اگر، در دست کسانی، کتیبه یا پارچهنوشته اشعار «محتشم» دیده میشد؛ دستگیر میشدند و روانه زندان میگشتند!
و نیز، اگر، از خانهای، صدای گریه؛ بلند میشد؛ دستگیر میگشتند و کتک میخوردند و به بازداشتگاه، روانه میشدند! و اگر، شهروندی؛ زمزمه میکرد برای خویش: باز، این چه شورش است که در خلق عالم است ... این زمزمه، یک جرم سیاسی، محسوب میگشت و یک رفتار ضدحکومت رضاخان و دیکتاتوری به حساب میآمد! و به همین خاطر، در این دوران سخت و سیاه و پرآزار، و دشمنی با «حسین»، «محتشم کاشانی»، بدون محاکمه، محکوم به اعدام شد، تنها برای یک تعزیه جاودانه و یک سروده باشکوه، که همه زبانها و لبها، دوستدارش شدند و همه حسینیهها، آوازخوانش، گشتند! اما حکومت دیکتاتوری رضاشاه، با همه توانی که داشت هرگز، دستش؛ به «محتشم شاعر» نرسید و نرسید و نرسید ... چراکه ... «محتشم شاعر»، در تعزیه حسینی خویش، آنچنان گریست؛ که به «بارانی جاویدان» بدل گشت. بارانی برای همه ایران و برای همه دلها و برای همه خانهها.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه