گفت‌ و گو با علی موذنی در این‌باره که از هر ۶۶۷ ایرانی یکی نویسنده است

مردم نباید خجالت بکشند

علی موذنی از آن دسته نویسنده‌هاست که عیار نوشتن را بالا می‌برند.
کد خبر: ۱۳۲۴۷۱۳

از آنها که با خیال راحت می‌شود بهشان گفت نویسنده و این نویسندگی شامل خیلی چیزها باشد؛ از داستان‌نویسی و نوشتن رمان و نمایشنامه گرفته تا فیلمنامه. با او درباره آماری که محاسبه کرده‌ایم به گفت‌ و گو نشسته‌ایم؛ در این‌باره که از هر ۶۶۷ ایرانی یکی نویسنده است. فکرش را بکنید او خود نویسنده‌ای است با کارنامه‌ای پربار و پر‌اثر. یعنی به‌تنهایی این آمار را می‌تواند با افزایش چشمگیر مواجه کند.

بر اساس محاسبه‌ای که ما کرده‌ایم، سال گذشته حدود ۱۲۶ هزار عنوان کتاب ترجمه و تالیف در همه حوزه‌ها (چاپ اول) منتشر شده است. جمعیت ایران در آغاز امسال، ۸۴ میلیون نفر بوده و بر این اساس، از هر ۶۶۷ ایرانی، یک نفر کتاب نوشته یا ترجمه و منتشر کرده است. برآیند شما از این آمار چیست؟ با توجه به این‌که می‌گویند در ایران کتاب چاپ‌کردن حساب و کتاب ندارد، چنین نسبتی چه معناهایی می‌تواند داشته باشد؟
اولا باید این آمار راستی‌ آزمایی شود تا ببینیم چقدر ممکن است صحت داشته باشد. بر فرض صحت، این آمار باید تفکیک شود. ما باید بدانیم در رمان و داستان و شعر و در کل آثار خلاقه، با چه تعداد عناوین و چه تیراژی رو به‌ روییم. مترجم‌های متعددی فعال هستند که یا خودجوش ترجمه می‌کنند یا از ناشران سفارش می‌گیرند. تا تفکیک در ارتباط با کتاب‌های تالیفی و ترجمه صورت نگیرد، نمی‌شود در این باره با دقت حرف زد.

نسبت کتاب‌های ترجمه به تالیف در بازه زمانی یک سال اخیر، حدود یک به چهار بوده است. یعنی کتاب‌های تالیفی چهار برابر کتاب‌های ترجمه در سال گذشته منتشر شده‌اند.
اگر چنین بوده، اتفاق مبارکی است. به هر حال، نوشتن، بیان‌ کردن نیات و آنات است. حالا که این اقبال به وجود آمده، می‌شود نتیجه گرفت تفکر، قوت گرفته است. این‌که شخصیت‌های متفکری به جامعه ما اضافه بشوند که نسبت به اتفاقات واکنش مکتوب نشان دهند، نشانه خوبی است. در این باره ارزشگذاری نمی‌کنم، صرفا به تحلیل خود آمار می‌پردازم که نشان‌ دهنده تحول است.
بروز چنین تحولی، از زمان رونق وبلاگ‌نویسی که طی آن هر کس توانست صفحه‌ای برای خودش و نوشته‌هایش ایجاد کند، برای من مشخص بود. از همان موقع، این دورنما برای من ترسیم شده بود که ما با توجه به این امکان، شاهد افزایش چشمگیر کسانی خواهیم بود که کم‌کم از وبلاگ‌نویسی به مطبوعات و دیگر حوزه‌های نوشتن می‌آیند و آنجاها پا را محکم می‌کنند.
حالا البته نکته‌ای دیگر هم درباره این آمار و ارقام بگویم. از طرفی ممکن است برخی از این آثاری که در بازه زمانی مورد بررسی شما منتشر شده‌اند، جزو آثاری باشند که سال‌ها در اداره ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد متوقف بوده‌اند و حالا با تغییر رویکرد ممیزی، یکباره منتشر شده‌اند. آمار ممکن است به این دلیل هم بالا برود.

می‌گویند ما ملت شعر هستیم و از همین رو به تمدن و ادبیات غنی‌مان می‌بالیم. به نظرتان با توجه به سرانه اسفبار مطالعه و سرانه نه‌ چندان چشمگیر نگارش کتاب، همچنان می‌توان قائل به چنین مفاخره‌هایی بود؟
درست است که وجه غالب ادبیات ما در گذشته شعر بوده است، اما گمان می‌کنم در این مورد باید اصطلاح نظم را جایگزین شعر بکنیم. اغلب داستانگویی‌های ما در قالب نظم بوده است. این در حالی است که ما به این دسته از آثار هم شعر اطلاق می‌کنیم. بسیاری از این آثار، داستان‌هایی هستند که در قالب نظم نوشته شده‌اند. هر چند صور خیال در این آثار مشهود است اما رویکرد اصلی شاعر یا ناظم یا نویسنده، داستان‌سرایی بوده است. از جمله آثار نظامی یا فخرالدین اسعد گرگانی و دیگران.
ما به آثار متقدمان به خاطر سرشار بودنشان از حکمت و دانش می‌بالیم و افتخار می‌کنیم. اما این‌که این افتخار را به مساله مطالعه ربط بدهیم، شاید درست نباشد. متقدمان ما کار خود را کرده، برای ما فخر ایجاد کرده‌اند و ما هم به آثارشان می‌بالیم. اما این‌که وضع مطالعه این‌طور است، باید آسیب‌شناسی شود. آیا تقصیر، متوجه مردمی است که کتاب نمی‌خوانند؟ من این‌طور فکر نمی‌کنم. ما با فرهنگ کتابخوانی بزرگ نمی‌شویم و این تقصیر نهادهایی است که باید نقش موثر داشته باشند، مثل خانواده و آموزش و پرورش. همه در حال کم‌کاری‌اند. تیراژ سه‌ هزار تایی، چطور پس از انقلاب رو به کاهش رفته؟ پاسخ این پرسش‌ها با آسیب‌شناسی به دست می‌آید. تا آسیب‌ شناسی و تبدیل به مقوله‌ای اجتماعی نشود تا برای رسیدن به نتایج این آسیب‌ شناسی بودجه صرف نشود و تا تبدیل به مساله نشود، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. ما تا مردم را کتابخوان بار نیاوریم و آنها را به این نتیجه نرسانیم که خواندن کتاب صرفا برای سرگرمی نیست، بلکه برای برآورده‌ کردن مهم‌ترین نیازهای زندگی از جمله خودسازی و دانش‌ افزایی و برای ساماندهی زندگی و گسترش افق دید است، کتابخوانی رونق نمی‌گیرد. کتابخوان‌ کردن مردم، مرحله‌ای و پله‌ پله و چند لایه است. مردم اگر به پرسش‌ها فکر کنند، مثلا به این فکر کنند که چرا در جامعه درجا می‌زنیم و بدانند علت ناآگاهی مثلا به تاریخ است، می‌توانند جلوی تجربه‌های مداوم شکست‌خوردن را بگیرند. با تجهیز به آگاهی است که شما می‌توانید از اتلاف سرمایه اجتماعی جلوگیری کنید. ما با عده‌ای هم طرفیم که کتاب خواندن برایشان به عنوان آرزو مطرح است؛ آنها دچار پندار غلط هستند، مبنی بر این‌که بازنشسته بشوند تا فرصت پیدا کنند کتاب بخوانند. اینها مغالطه‌های ذهنی است. چه کسانی باید جلوی شکل‌گیری چنین باوری را بگیرند؟ متاسفانه این دغدغه‌ها موجود نیست. نتیجه، اوضاع نابهنجار در زمینه‌های مختلف است. بنابراین بهتر است تقصیر را صرفا گردن مردم نیندازیم. مردم نباید به تنهایی خجالت بکشند، آن دسته از مسؤولانی که باید با دانش وارد می‌شدند و مشکل را حل می‌کردند و نکردند باید خجالت بکشند که نتوانسته‌اند بسترسازی کنند.

با این اوصاف، شما با چه روزنه‌های امیدی به خودتان انگیزه می‌دهید که این مسیر را ادامه دهید؟
من از ابتدای ورود به کار حرفه‌ای نوشتن که باز می‌گردد به زمان دانشجویی، با این سوال مواجه بودم. یعنی این مساله برای خودم و هم دوستانم که به شکل حرفه‌ای با حوزه نوشتن سر و کار داشتیم، مطرح بود. به طور کلی وقتی وارد رشته‌ای می‌شوید که با نوشتن سر و کار دارد، در واقع دارید الفبای حرفه‌ای‌گری را هم می‌آموزید و دارید آینده خودتان را بر این اساس پی‌ریزی می‌کنید و طبیعتا یک واقعیت هم همیشه خودش را نشان می‌داد که وضعیت نویسندگی در این کشور به چه صورت است، چون ما اهالی قلم با این وضعیت روبه‌رو بودیم که از طریق نوشتن نمی‌شود، ارتزاق کرد.
نویسندگان ایرانی با توجه به کمبود مطالعه مردم با تیراژ خوبی روبه‌رو نیستند و اگر بخواهند از این طریق نان‌شان را درآورند باید رو به قبله دراز بکشند. اما مساله اصلی این است نوشتن یک نیاز است. یعنی نویسنده با این احساس نیاز به دنیا می‌آید که دنیا را از طریق نوشتن خود، تعبیر و تفسیر کند. برای همین است که اصلا به مضایقی که در این مسیر وجود دارد، فکر نمی‌کند بلکه به برآوردن نیاز خودش می‌اندیشد. وقتی هم شما آثاری چاپ می‌کنید و مردم این آثار را می‌خوانند و با یک تعاملی رو به‌ رو می‌شوید، خودبه‌خود مساله نویسندگی جا می‌افتد و همان‌طور که عرض کردم حواشی دیگر نمی‌توانند سایه بیندازند بر مساله اصلی که «نوشتن» است.
شخصا برای هر اثری که نوشته‌ام وقت گذاشته‌ام. اما آثاری که با همان وسواس نوشته شده‌اند، گاهی یک خواننده بیشتر نداشته‌اند. علتش هم مضیقه‌هایی است که به لحاظ موضوعی در کشور ما وجود دارد و نویسنده نمی‌تواند در هر حوزه‌ای قلم بزند. اما همان داستانی که فقط یک خواننده داشته هم برایم همان‌قدر ارج و قرب دارد که اثری مثلا ۳۰ هزار جلد از آن به فروش رفته است. من به نیاز درونی خودم پاسخ می‌دهم. اگر این آثار زمانی امکان چاپ‌شان فراهم شود که چه بهتر! اما اگر هم نشود باز هم نویسنده با اشتیاق می‌نویسد و کار نویسندگی با همین مضایق دنبال می‌شود. نویسنده می‌نویسد چون حرفی برای گفتن دارد و این ارتباط یعنی نوشتن و عرضه کردن، نوعی نیاز حیاتی است و هیچ‌وقت قطع نمی‌شود. نویسنده تا وقتی حرفی برای گفتن و انرژی برای نوشتن دارد نباید به این چیزها خیلی جدی فکر کند، چون جدی‌ترین کار برای نویسنده، نوشتن است. مهم پاسخ به روح انسان است و روح انسان باید به این تکامل برسد که وقتی می‌خواهد جسم را ترک کند باید بتواند به این سوال پاسخ دهد که آیا همه توانت را به کار گرفتی و کاری را که باید می‌کردی انجام دادی یا اسیر حواشی شدی و از اصل داستان جا ماندی؟
 
روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها