آموزش و پرورش موضوع را پیگیری می‌کند

تنبیه بدنی یک دانش‌آموز در شیراز +فیلم

نگاهی به مقوله آموزش اجباری به کودکان و تفاوت‌های آن با فرآیند صحیح یادگیری مساله‌ای که این‌روزها در مدارس، چالش‌هایی جدی به بار آورده‌است

از یادگیری تا آموزش زوری!

در جوامع شکارچی ـ گردآورنده کار اصلی کودکان بازی بوده‌است و از ویژگی‌های این جوامع تفریح زیاد، کار کم، لذت بردن از کار، روحیه مشارکت و همکاری، استقلال‌طلبی و مساوات را می‌توان نام برد.
کد خبر: ۱۳۱۲۹۸۳

از آنجا که افراد برای به‌دست آوردن غذا و دفاع از خود در مقابل حیوانات و مراقبت از کودکان با هم همکاری می‌کردند مساوات‌ طلبی آنها به معنای اهمیت برابر نیازهای همه افراد بوده و میزان مساوات‌طلبی آنها بسیار بالاتر از آنچه امروزه به دنبال آن هستیم، بوده‌است و هیچ کس از دیگری برتر نبوده بلکه هر فردی دارای یک سری مهارت‌ها بوده و حتی برتری‌جویی مورد تمسخر قرار می‌گرفته‌است.

افراد در زندگی کودکان دخالت نمی‌کنند و اصل اساسی رفتار آنها با کودک بر اساس اعتماد بر غرایز کودکان است.

کودکان به کشف در طبیعت و مهارت‌ آموزی به وسیله مشاهده می‌پردازند و بیشتر وقت خود را مشغول بازی هستند.

افراد بالغ به کودکان آموزش نمی‌دهند اما در خودآموزی کودکان از طریق پاسخ دادن به خواسته‌های آنان کمک می‌کنند و به آنها اجازه امتحان کردن وسایل خطرناک را می‌دهند و می‌دانند بچه‌ها آنقدر عاقل هستند که به خود آسیب نزنند. در این نوشتار درباره تفاوت‌های امر آموزش اجباری به کودکان با فرآیند صحیح یادگیری صحبت خواهیم‌کرد.

نگاهی به تاریخچه فرآیندهای آموزش به کودکان

بعد از یک‌جانشینی و کشاورزی و نظام فئودالی و ایجاد صنعت، میزان کار افزایش یافت و مالکیت خصوصی شکل گرفت.

فرمانبری و فرمانبرداری و جامعه طبقاتی شکل گرفت و آزادی کودکان نیز به فراخور آن کمتر شد و برخلاف جوامع شکار که خلاقیت و انطباق در هر لحظه موفقیت محسوب می‌شد، در این جوامع فرمانبرداری و نظم و خدمت اهمیت یافت.

بعد از این دوران با شکل‌گیری مذهب کاتولیک و پروتستان، آنهایی که در راس هرم قدرت قرار داشتند مصداق حقیقت بوده‌ و وظیفه افراد رده پایین یادگیری تکرار و پیروی بوده‌است. دانش در انحصار گروه‌های مذهبی قرار گرفت و انحصار دانش به ایجاد قدرت منجر می‌شد. تنبیه‌ بدنی کودکان طبیعی قلمداد می‌شد و نگاه به کودک، موجودی سرکش بود که با تنبیه‌بدنی اصلاح می‌شد.

مارتین‌لوتر که مذهب پروتستان را ایجاد کرد، معتقد بود همه افراد برای رستگاری باید نوشته‌های مقدس را بخوانند و در نتیجه آموزش‌جهانی برای خواندن ایجاد شد.

به دنبال آن مدارس ایجاد شدند و روش اصلی مدارس اولیه حفظ کردن طوطی‌وار و به جای کنجکاوی شست‌وشوی مغزی در جهت انباشت سرمایه بود. از اینجا به بعد یادگیری یک آموزش اجباری شد و بچه‌ها در بین آموزش‌ها زنگ تفریح داشتند و به بازی می‌پرداختند اما بازی یادگیری محسوب نمی‌شد بلکه دشمن یادگیری به حساب می‌آمد.

به مرور سیستم آموزشی یکدست با دروس مشخص و اهداف واحد طراحی شد. آگوست هرمن فرنک که سیستم آموزشی را تاسیس کرد، می‌گوید: «بچه‌ها نمی‌دانند چگونه زندگی‌شان را اداره کنند و زمانی که به حال خود رها می‌شوند به طور طبیعی به سمت رفتار بیهوده و گناه‌آلود کشش و تمایل دارند و در نتیجه این یک قانون است که کودکان بدون ناظر و سرپرست جایی نباشند.»

در این دوره بسیاری از کودکان در کارخانه‌های صنعتی مشغول کار بودند و مدارس یکی از حامیان قوی ایدئولوژی قالب شدند و آموزش کودکان وظیفه دولت بود و دولت به نام‌نویسی اجباری کودکان پرداخت و
سلسله مراتب قدرت در مدارس شکل گرفت و دانش‌آموزان در پایین‌ترین سطح این قدرت قرار داشتند.

پیتر گری در کتاب یادگیری آزاد خود می‌گوید: «امروزه اکثر مردم کودکی و آموزش را به‌صورت درهم‌آمیخته می‌بینند و یادگیری را به‌صورت کار برای کودکان در نظر گرفته‌اند که بچه‌ها باید به اجبار در محل کار حاضر شوند و به کار و تکلیف‌شان برسند! ما فراموش کرده‌ایم که کودکان ذاتا برای یادگیری از طریق اکتشاف و بازی خودانگیخته طراحی شده‌اند و در نتیجه آنها را بیش از پیش برای یادگیری محروم می‌کنیم و در عوض آنها را در روش‌های آموزشی خسته‌کننده و به‌شدت آهسته قرار می‌دهیم.»

وضعیت امروز آموزش و یادگیری

امروزه کودکان با هر سطح هوشی و هرگونه علاقه و استعدادی باید کتاب‌های درسی و آموزشی با چارچوب‌های خشک و یکسانی را پشت سر بگذارند. روحیه اکتشافی و خلاقانه در کودکان با توجه به سیستم و هرم قدرتی مدارس از بین رفته‌است و نگاه دانای کل رایج در مدارس باعث ایجاد روحیه پیروی صرف از صاحبان قدرت در کودکان می‌شود. 

کودک به‌جای ارتباط با محیط طبیعی و یادگیری خودانگیخته از دل تجاربی که در محیط کسب می‌کند مفاهیم خشک و بی‌روحی را در قالب تئوری در کتاب‌ها و در کارخانه‌های درس می‌آموزد و مجبور به انجام تکالیف است؛ تکالیفی که از موضع بالا برای نیازهای کودک تعریف شده‌است و کودکی که میل ذاتی او به کشف و یادگیری از طریق بازی است مجبور به انجام تکالیفی است که نمی‌داند کجا قرار است به کارش بیاید.

کودکی که در سراسر زندگی‌اش یک مرغ را از نزدیک لمس نکرده‌است مجبور می‌شود که تصویر مرغ را ببیند و باور کند که پوشش بدنی مرغ از پر بوده و بسیار نرم است!

با گذشت سال‌ها هر روزه از میزان بازی که کار اصلی کودک است کاسته شده و زمان زنگ تفریح‌ها کمتر شده و ساعات مدارس و تکالیف بعد از مدرسه افزایش یافته‌است، به طوری که کودک گاهی بیش از هشت ساعت کار می‌کند و علاوه‌بر مدارس، ایجاد رقابت بر سر کودکان و نخبه‌پروری توسط والدین باعث شده‌است که کودکان کلاس‌های آموزشی زیادی را از سنین پایین پشت سر بگذرانند و هر روز از میزان آزادی و حق بازی آنها کاسته شود. دلزدگی از مطالعه و سرانه مطالعه در کشور خود شاهد از غیب این موضوع است.

در دو سال اخیر اندک لذت‌های حضور در مدرسه مثل زنگ‌تفریح و همکاری و بازی با دوستان با آنلاین شدن فضای آموزشی از بین رفته‌است و کتاب‌های بی‌روح، کودکانی از درس و مشق فراری را روی دست خانواده‌ها گذاشته‌اند! خانواده‌هایی که دست راست سیستم آموزش‌محور بوده و به مدرسه هم اکتفا نکرده و برای هر لحظه کودکان کلاس تازه‌ای را برنامه‌ریزی می‌کنند تا از این تورنمنت سراسری
جا نمانند و کودکان بازنده اصلی این تورنمنت هستند؛ کودکانی که حق کودکی کردن‌شان گرفته شده‌است.

چه باید کرد؟

شاید این ایام به ما نشان داد که باید فکر جدی‌تری به حال سیستم آموزش‌وپرورش کشور کرد. طرح‌هایی مبتنی بر کاهش ساعت فعالیت مدارس، استفاده از بازی در آموزش دبستانی‌ها، انجام تکالیف در مدرسه، ایجاد مدارس کیفی که مبتنی بر یادگیری خودانگیخته‌است و مدارسی که به‌طورکلی نیاز کودک به یادگیری خودانگیخته و بدون فشار آموزشی و اضطراب‌های بیهوده را درک می‌کند رو به افزایش بوده‌است و امید است در سطح نظام آموزش‌و پرورش کشور طرح‌های بیشتر و جدی‌تری مشاهده شود و تمام مدارس کشور از بُعد آموزش اجباری به سمت یادگیری خودانگیخته حرکت کنند.

زینب ملایی - روان‌شناس حوزه کودک / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها