در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
پا جای پای بزرگان ادبیات گذاشتن کاری نیست که از عهده هر نویسندهای برآید؛ اصلا آدم باید بیعقل باشد که بخواهد به این موضوع فکر کند؛ از بس که ریسک انجام آن زیاد است. مهدی قزلی ریسک کرده و برای بهدست آوردن تجربهای مشابه «جلال آلاحمد» که یکی از بیبدیلترین نویسندگان تاریخ ایران است، به سراغ نوشتن سفرنامهای رفته که حاصل پا جای پای جلال گذاشتن است و اصلا بههمین خاطر هم هست که نام این سفرنامه را «جای پای جلال» گذاشته است. قزلی سعی کرده تا با مرور سفرهای مختلف جلال به اقصی نقاط ایران، حالا روایتی تازه از این نقاط به مخاطبانش ارائه کند؛ روایتی که در آن نیمنگاهی نیز به یادداشتهای جلال درباره هر کدام از این مناطق نیز شده است تا جای پای جلال در واقع به عنوان یک سفرنامه در سفرنامه هم حاوی دیدهها و شنیدههای مهدی قزلی از این سفر باشد و هم مروری بر روایتهای جلال از این مناطق.
قزلی اساسا آدم رکی است و این رک بودن در نوشتههایش نیز به وضوح دیده میشود. یزد، کرمان، اسالم، کاشان، اورازان و...، که روزی هر کدام مقصد یکی از سفرهای جلال بودهاند، بعد از حدود 50 سال پذیرای مهدی قزلی شده و او حالا روایتهایی تازه و امروزی از این شهرها در پیش چشم مخاطبانش ترسیم میکند؛ روایتهایی که تکمیلکننده آنها مجموعه عکسهایی است که قزلی از این سفرها جمعآوری کرده و در قسمت انتهایی این کتاب 336صفحهای منتشر شده است.
روزگاری که نان مردم یزد با «شَعربافی» درمیآمد
بافت سنتی یا نمایشگاه؛ مساله این است
راوی جای پای جلال، سعی کرده تا به هر شهری که میرود، نگاهی هم به صنایع فرهنگی و هنری آن شهر داشته باشد؛ نگاهی که ممکن است رنگ انتقادی به خود بگیرد. او درباره بافت سنتی یزد مینویسد: «روزگاری نان مرد یزد از شَعربافی درمیآمد؛ که با خوی و خصلتشان سازگاری داشت. هر خانوادهای در خانهاش دو سه دستگاه شعربافی به پا میکرد و سرش در لاک خودش بود. ولی در حال حاضر دیگر شَعربافی سنتی و دستی تقریبا وجود ندارد و همه چیز ماشینی شده است. شَعر در عربی یعنی مو و شَعربافی یعنی بافتن تارهای نخی به باریکی مو. به دلیل وزن و آهنگ رنگها، پارچهها و نخها، به این کار شِعربافی هم میگویند. پسر جوانی به نام حمید به ما گفت که یکی از اتاقهای زندان اسکندر یا مدرسه ضیائیه را اجاره و دستگاه شعربافی را علم کرده بود. البته بیشتر جنبه نمایشی داشت و حمید در واقع فروشنده بود تا بافنده؛ هر چند بافتن بلد بود. در واقع همه چیز در بافت قدیم شبیه نمایشگاهی بزرگ است که روح ندارد. دستگاههای شعربافی نمایشی، درهای کلوندار (که کنارش یک آیفون تصویری هم است)، دیوار کاهگلی نمایشی (که اگر جای ریختگی داشت، معلوم میشد برای یکدست شدن محله روی دیوارهای جدید کاهگل کشیدهاند.»)
خاطرهای جالب از ضدیت جلالآلاحمد با حکومت پهلوی
عکس این پدرسوخته را بنداز دور!
جای پای جلال نه فقط از باب سفر به مکانهایی که جلال به آنها سفر کرده بلکه از زاویه بازخوانی برخی از خاطرات کمتر شنیده شده درباره جلال هم اثر قابل جالب توجهی است. در یکی از این خاطرات که مربوط به یکی از آشنایان قدیمی آقا جلال در شهر اسالم است، میخوانیم: «پدرم عکس شاه [منظور محمدرضا پهلوی است] را قاب کرده بود و گذاشته بود بالای بخاری. جلال وقتی آمد و آن قاب را دید، گفت: «نظام! عکس این پدرسوخته را چه کسی زده اینجا؟» پدرم سرش را انداخت پایین. جلال جلو رفت و قاب را برداشت و جلوی بخاری زد زمین و شکست. بعد با پا لگدش کرد و گفت: «عکس این پدرسوخته را بنداز دور.» پدرم با ترس گفت: «آقا! این چه کاری بود کردید؟ پدر ما را درمیآورند.» جلال محکم گفت: «من به تو میگویم بیندازش بیرون.» پدرم عکس. قاب را برداشت و غرغرکنان بیرون رفت. پرسیدم: «بعد از جلال، سیمین [منظور همسر جلال آلاحمد است] نیامد اینجا؟» گفت: هیچوقت. وقتی داشت میرفت، پله خانه را بوسید و گفت: «من دیگر اینجا برنمیگردم.»
قالیشویان، مراسمی که نماد مردم کاشان است
محشر مشعر وسط بیابانهای کاشان!
مراسم قالیشویان کاشان هم یکی از مقصدهای مشترک سفر آقا جلال با نویسنده جای پای جلال است. در بخشی از سفرنامه مربوط به این بخش میخوانیم: «مردم همهجا بودند؛ حتی روی تپهها و کوههای مشرف به صحن. مجری پشت میکروفن داد میزد: «مردم فین! امروز، روز شماست.» شاید به همین دلیل، جلال برنامه را یکجور تفاخر و اشرافیت دهاتی میداند.... وقت اذان شد و یک نفر از پشت همان میکروفن اذان گفت. وقتی اذان تمام شد، درِ صحن حرم هم بسته شده و فینیها آخرین فریادهایشان را هم زده بودند و بیجان و بیرمق از ایوان بیرون میآمدند. جلال یاد سعی صفا و مروه افتاده بود؛ ولی دیگر از فرط شلوغی، هرولهای وجود ندارد. آدم یاد محشر مشعر میافتد و شلوغی منا و عرفات. کمی که خلوت شد، یاد سهراب سپهری افتادم که به وصیت خودش در همین حرم دفن شده است. با خودم گفتم بد نیست حالا که گذرم به مشهد اردهال افتاده، بعد از زیارت پسر امام باقر(ع) فاتحهای هم برای سهراب سپهری بخوانم.»
احسان سالمی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم