حکایت چشمه زاینده و دولت پاینده و یک دسته چوب‌خشک

چهار پسر آمدند و در کنار بالین پدر نشستند. پدر دست دراز کرد و یک دسته چوب خشک را که از قبل آماده کرده بود در دست گرفت و گفت: فرزندانم، شما در زندگی ممکن است در پی چیزهای مختلفی باشید. ثروت، قدرت، شهرت و هنر. بدانید و آگاه باشید که ثروت و قدرت و شهرت قابل اعتماد نیستند. ثروت را دزد می‌برد، قدرت در اثر تحولات سیاسی و اجتماعی زایل می‌شود و شهرت با یک ویدئوی افشاگرانه یا اسکرین‌شات نابود می‌گردد. اما هنر، چشمه زاینده و دولت پاینده است و هنرمند اگر در اوج فقر و بیچارگی و گمنامی هم باشد هنرش راه را برای او باز می‌کند. پسر بزرگ‌تر گفت: ای پدر، نصیحت خوبی کردی. چوب‌ها را نمی‌شکنی؟ پدر گفت: نه و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. بعد از مرگ پدر، پسر بزرگ‌تر که طالب ثروت بود به ثروت‌اندوزی مشغول و طی مدتی به یکی از گنده‌های بازار تبدیل شد. پسر دوم که طالب قدرت بود به فعالیت‌های سیاسی پرداخت و از طریق یکی از لیست‌ها به مجلس راه یافت. پسر سوم که طالب شهرت بود به فعالیت مجازی روی آورد و طی مدتی به یکی از شاخ‌های اینستاگرام با یک‌میلیون دنبال‌کننده تبدیل شد و پسر چهارم که طالب هنر بود نصیحت پدر را به کار بست و هنرمندی صاحب‌سبک شد. پس از مدتی برادر چهارم تصمیم گرفت با برگزاری نمایشگاهی هنر خود را به جامعه عرضه کند. نخست با برادر دوم تماس گرفت تا در راستای کسب مجوز برگزاری نمایشگاه از او یاری بگیرد. برادر دوم گفت نخست باید کارشناس مربوط آثار وی را مورد بررسی قرار دهد و مراتب را در کمیسیون مطرح کند. سپس با برادر سوم تماس گرفت که در اطلاع‌رسانی و تبلیغات نمایشگاه به او کمک کند. برادر سوم گفت هر پست 20میلیون تومان و هر استوری ده‌میلیون تومان. سپس با برادر نخست تماس گرفت تا حامی مالی نمایشگاه او باشد. اما برادر بزرگ به تلفن او جواب نداد. برادر هنرمند که اوضاع را چنین دید، تصمیم گرفت در اقدامی نمادین نمایشگاه خود را سر قبر پدرش برگزار ‌کند.
چند روز بعد خبر برگزاری نمایشگاهی در قبرستان در مجامع و محافل هنری پیچید و علاقه‌مندان برای بازدید از آن در قبرستان صف کشیدند و منتقدان به نقد و بررسی آثار پرداختند و خریداران آثار هنری آثار را به قیمت‌های نجومی خریدند و... برادر هنرمند نیز پس از پایان نمایشگاه یک آتلیه و یک گالری و یک پیج اینستاگرام با یک و نیم میلیون دنبال‌کننده خرید و تا پایان عمر از چشمه زاینده و دولت پاینده هنر بهره‌برداری کرد و به تلفن‌های برادرانش جواب نداد.

امید مهدی نژاد

طنزنویس