گزارشی کوتاه از سفری کوتاه به خوزستان استانی که از مدارس فرسوده و ناایمن و کمبود معلم رنج می‌برد

مدرسه‌ها نو می‌شوند

برداشت اول: زن، ساقه بلند گل رز را که در لفافه پلاستیکی پژمرده شده، روی دیوار بالا و پایین می‌برد و مطمئن که می‌شود ته ساقه را چند بار به دیوار می‌کوبد و می‌گوید آب تا همین جا بود؛‌ می‌شود تا خط کمر آدمی میانه قد. پیرزن چین به پیشانی می‌اندازد و دورتر از زن گل به دست، روی پنجه پاها بلند می‌شود و انگار که بخواهد پشت دیوار را ببیند، با لهجه غلیظ عربی می‌گوید سیل همه جا را گرفته بود، بعد انگار نه انگار که حرفش نیمه مانده، چشم می‌دوزد به روبان صورتی رنگ که در ازدحام آدم‌ها با فشار انگشت وزیر دارد قیچی می‌شود.
کد خبر: ۱۲۳۱۶۲۷

دبستان دخترانه رضوان که در شیفت مخالف، دبستان شهید دغلاوی است، نبش خیابان اصلی عین دو اهواز، دوم مهر بازشد و ویرانی‌های سیل از سر و تنش ریخت اما اسکورت ویژه وزیر و هیات بزرگ همراه، مردم را باز آورده به تماشا. پیرزنی استخوانی، چشم‌های ریزش را ریزتر می‌کند و به عربی چیزهایی می‌گوید؛ کمک می‌خواهد، کلمه مساعدت را می‌شود فهمید. زنی با سینی گرد روی سر و عبایی خاکی مساعدت می‌خواهد و زنی با پوستی قهوه‌ای و قدی کوتاه بازهم مساعدت می‌خواهد. با هم قدم می‌زنیم، زیرگرمای شدید عین دو و رطوبت مایوس‌کننده‌اش در مهر. پیرزن دست‌ها را مثل وقتی که نانواها دارند چانه خمیر را بزرگ و نازک می‌کنند روی هوا چرخ می‌دهد و زنی ترجمه می‌کند که او نان می‌پزد و می‌فروشد و خودش خانه نیمه‌سازش را از دور نشان می‌دهد که تا خانه شدن،‌ راه زیاد دارد.
مردهای جوان روی زمین سیل‌زده عین دو
که حالا مثل کبریت خشک است، دارند سنگ می‌چینند؛‌ این شروع خانه‌سازی برخی از عین‌دویی‌هاست. ماشین‌های شاسی‌بلند و اسکورت‌ها راه افتاده‌اند، می‌دویم که به گروه برسیم. قلوه‌سنگ‌های زیرپا اذیت می‌کند، زن می‌گوید قبلا راه خاکی بود، قلوه سنگ‌ها را بعد سیل ریخته‌اند. ماشین شاسی‌بلند می‌افتد درون یک چاله ولی گاز می‌دهد و سرعت می‌گیرد وچاله می‌ماند پشت‌سر، پسربچه‌ای کوچک اما توی کوچه خاکی پشت مدرسه پایش به چاله‌ای گیر می‌کند و می‌افتد و همان‌جا ریسه می‌رود...
برداشت دوم: روبان مدرسه حجاب درمحله مهدیس اهواز که بریده می‌شود، قند توی دل دخترها آب می‌شود و شاخه‌های گل پلاستیکی روی هوا پیچ و تاب می‌خورد. دخترها نشسته‌اند روی نیمکت‌های قرمز دانه اناری، در یکی از 50 هزار کلاس درس خوزستان، با لبخند...
برداشت سوم: دزفول عصرها هم تب دارد و هوایش دم کرده است، مردم ولی آمده‌اند برای تماشا. آبمیوه‌های خنک و آب معدنی‌های یخزده و کیک‌های مغزدار خورده شده، مسؤولان ملی و محلی هم رسیده‌اند. دختری روی ویلچر با معلولیت شدید جسمی برای وزیر آموزش و پرورش چیزهایی می‌خواند و از پگاه پریدار دخترمعلولِ مرحوم که خانواده‌اش مدرسه را به نام او ساخته‌اند، گفت و اشک همه را درآورد. روبان افتتاح بریده شد، بادکنک‌های رنگی رفت روی هوا و بازهم خیری در دزفول یک مدرسه ساخت،‌ مدرسه‌ای برای دانش‌آموزان استثنایی...
برداشت چهارم: مسؤولان خرمشهر، ایذه، گتوند و رامهرمز همگی240 ثانیه وقت داشتند تا جلوی دوربین‌های ویدئوکنفرانس هرچه می‌خواهد بگویند و با دستور وزیر آموزش و پرورش بهره‌برداری از مدارس تازه‌سازشان را رسما آغازکنند. مدرسه‌ها افتتاح شد، نمادین البته به نیابت از 254مدرسه و860 کلاس درسی که امسال به طور همزمان دراستان خوزستان آغاز به کارکرد...
برداشت آخر: خوزستان درد کم ندارد، جنگ که خیلی چیزهایش را گرفت، حالا هم که سیل گسترده بهار و بعدهم زلزله مسجد سلیمان؛ خوزستان فقط همین‌ها را کم داشت. آمارها مثل پتک می‌خورد توی سر شنونده، نه فقط لطمه سیل به 113 مدرسه استان که فرسودگی30 درصد مدارسش، خطر دائمی فروریختن‌شان روی سر دانش‌آموزان، صد مدرسه کانکسی اش و وضع وخیم
350 مدرسه سنگی استان که معجزه است هنوز آوار نشده‌اند.
جملات نمایندگان مردم شهرهای مختلف خوزستان در مجلس می‌پیچد توی سرمان: کمبود 16 هزار و 700 معلم، تشکیل نشدن چندهزارکلاس درس بی‌معلم، آوردن هرآدمی به نام معلم برای جبران کمبود نیرو، معلم افیونی، کلاس‌های درس بی‌کولر، گرما، ازحال رفتن یک دانش‌آموز گرمازده، مدارس چادری، کلاس‌های کپری و خوردن زنگ اول مهر در یکی از همین کپرها.

مریم خباز

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها