در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
نام شما در تاریخ نهضت ملی ایران، با نامه مهم آیتا... کاشانی به دکتر مصدق در 27 مرداد سال 1332 گره خورده است. اولا آیا قبل از آن هم از سوی آیتا... کاشانی برای دکتر مصدق پیامی برده بودید و ثانیا چه شد برای بردن چنین پیام مهمی شما را انتخاب کردند؟
پیش از آن حدود 9 بار برای دکتر مصدق پیام برده بودم. یک بار هم کسی از آمریکا دو تا قلم خودنویس برای آیتا... کاشانی و دکتر مصدق آورده بود که من خودنویس دکتر مصدق را برایش بردم. موقعی که افتخار بردن نامه 27 مرداد نصیبم شد، مرحوم مصطفی کاشانی فرزند آیتا... و دایی ام مخفی بود. بعد هم از تشکیککنندگان درباره اینکه چرا من نامه را بردم، سؤالی دارم. چطور دکتر مصدق در
12 سالگی میتوانست مستوفی خراسان شود و من در 21 سالگی نمیتوانستم نامهرسان باشم؟
با وجود اختلاف عمیقی که بین دکتر مصدق و آیتا... کاشانی ایجاد شده بود، چطور ایشان پذیرفتند به دکتر مصدق نامه بنویسند؟
ما که آن زمان در جناح چپ بودیم، ایشان را متقاعد کردیم به خاطر مردم و مصلحت کشور این کار را بکنند. طرفداران دکتر مصدق به سرکردگی مرحوم داریوش فروهر، خانه آیتا... کاشانی را سنگباران و عدهای را زخمی کرده بودند. در آن غائله مرحوم حدادزاده به ضرب چاقو از پا در آمد و خود مرا به عنوان قاتل دستگیر کردند و عدهای جوان بیگناه و تحصیلکرده را از کار و زندگی انداختند، در حالی که قاتلان اصلی راست راست راه میرفتند! در زندان به من بسیار توهین شد. سرم را تراشیدند و از شمارههای مخصوص زندانیها به سینهام آویزان کردند و عکس گرفتند! سه چهار بار هم بازجویی کردند. وقتی دکتر سنجابی -که با ما نسبت خویشاوندی داشت- تلاش کرد مرا از زندان بیرون بیاورد و نتوانست، سرانجام پیغام داد که: دکتر مصدق گفت باید این جوان را در زندان نگه داشت، چون خیلی برای پدربزرگش عزیز است!
با این همه فشار چطور آزاد شدید؟
اول یک وجهالضمان 15 هزار تومانی برایم بریدند! دوستان این در و آن در زدند و این وجهالضمان را که خیلی هم سنگین بود، فراهم کردند. بعد آنها زدند زیر قولشان و وجهالضمان را تصاعدی بالا بردندو به 50 هزار تومان رساندند! درنهایت مرحوم محمدعلی گرامی دامادمان چندین قباله خانه آورد و روی میز دادستان ریخت و گفت: «هر چند تا را که میخواهید بردارید!» آنها هم که دیدند هیچ جوری حریف اقوام من نمیشوند، آزادم کردند!
با این حال مشوق آیتا... کاشانی برای کوتاه آمدن در مقابل دکتر مصدق بودید؟
بله، چون مملکت در معرض خطر جدی بود. آیتا... کاشانی از توهینها و تضییقاتی که برایشان روا داشته شده بود بهشدت دلآزرده بودند، اما میدیدیم آمریکاییها سرنخ قضایا را در دست گرفتهاند و دارند دکتر مصدق را سر دست شان میچرخانند و نهضت ملی را نابود خواهند کرد!
و شما آن نامه تاریخی را بردید. از برخورد دکتر مصدق برایمان بگویید.
بله، نامه را بردم. دکتر مصدق خبر داشت تازه از زندان آزاد شدهام. مثلا خواست خوشمزگی کند. اشارهای به سر تراشیدهام کرد و گفت: «سرت را هم که تراشیدهاند! خوشگل بودی، خوشگلتر هم شدی!» بعد هم یک استدلال عجیب و غریبی کرد: اگر در بیرون زندان بودی، ممکن بود بلایی سرت بیاید و جایت در زندان امنتر بود!
واکنش دکتر مصدق در قبال نامه چه بود؟
موقعی که نامه را میخواند، تغییری در چهرهاش ندیدم و نتوانستم بفهمم دارد چه فکری میکند. تایپ جواب مختصر و کوتاهِ نامه که تمام شد، آن را امضا کرد و داد دست من و بعد هم زد به پشتم و گفت: «این حرفها را تودهایها سر زبانها انداختهاند، بشنو و باور نکن!» در این موقع خبر دادند هندرسون سفیر آمریکا آمده است. دکتر مصدق که تا آن موقع با لباس معمولی خانه روی تختش نشسته بود، یکمرتبه از جا پرید و بهسرعت لباس رسمی پوشید! هیچوقت او را اینقدر زبر و زرنگ ندیده بودم و من کمکش کردم تا کتش را بپوشد. وقتی از اتاق بیرون رفتم، هندرسون وارد شد و از اینکه مرا آنجا دید خیلی تعجب کرد!
مگر شما را میشناخت؟
بله، قبلا دستکم پنج بار به دیدن آیتا... کاشانی آمده و مرا در منزل ایشان دیده بود و کاملا میشناخت.
با جواب دکتر مصدق چه کردید؟
اول نامه را برای پدربزرگم بردم و بعد برای اینکه نسخهای از آن را نزد خود داشته باشم-که در صورت از بین رفتن نامه اصلی این سند تاریخی کلا گم نشود- به عکاسی مهتاب نبش میدان بهارستان رفتم و از نامه عکس گرفتم. قبل از آن هم از نامه پدربزرگم عکس گرفته بودم. یادم هست وقتی نزد آیتا... کاشانی برگشتم، ناصرخان قشقایی هم حضور داشت. قضیه را که شنید گفت: «بیخود به خودتان زحمت دادید، مصدق لجباز است و به حرف کسی گوش نمیدهد!»
شما خود شاهد رویدادهای روز 28 مرداد بودید؟
بله، آن روز حدود ساعت 10، 11 صبح بود که میخواستم به خانه برادرم بروم و دیدم عدهای سوار کامیونها هستند و شعار «زندهباد شاه!» را میدهند. نشنیدم حتی یک بار کسی فریاد بزند: «زندهباد مصدق!» نمیدانم آن عدهای که دکتر مصدق به حضورشان مباهی بود در آن روز کجا بودند؟ روز قبل هندرسون به دکتر مصدق گفته بود: شما جلوی تودهایها را بگیرید، ما خودمان تکلیف را روشن میکنیم. به همین دلیل هم از شب قبل در خیابان استانبول هر کسی را که سبیل داشت و پیراهن آستین کوتاه سفید پوشیده بود، دستگیر میکردند و ناگهان در شهر شایع شد که تودهایها را دارند میگیرند! میخواستند فردای آن روز کسی جرات نکند به خیابان بیاید و مقاومت کند. کاملا دقیق و حسابشده برنامهریزی کرده بودند.
در واقع نیرویی هم در صحنه باقی نمانده بود که بتواند مقاومت کند.اینطور نیست؟
مهمترین نیرو، شخص آیتا... کاشانی بود که به یمن بیفکریهای دکتر مصدق و خیانتهای حزب توده، ترور شخصیت شده بود و به قول مرحوم امام خمینی وقتی یک بار وارد مجلسی شد، حتی یک نفر هم به خودش زحمت نمیداد جایش را به ایشان بدهد! ایشان میگفتند: من خودم در مجلسی بودم و دیدم آیتا... کاشانی وارد شد و کسی اعتنا نکرد، من بلند شدم و جای خودم را به ایشان دادم... گستره تبلیغات علیه ایشان تا این حد بود که از سطح رهبر نهضت ملی تا اینجا رسیده بود!
از روز 28 مرداد میگفتید.
بله، وقتی شلوغی و ازدحام را در خیابانها دیدم، به خانه پدربزرگم برگشتم و دیدم آیتا... کاشانی از اوضاع داخل شهر کاملا بیخبر است! رادیو هم داشت راجع به کشت و زرع برنامه پخش میکرد!
مگر رادیو دست دولت نبود؟
چرا، رادیو دست دکتر مصدق و افرادش بود، با این همه یک کلمه حرف نزدند که مبادا مردم از وضعیتی که داشت پیش میآمد، آگاه شوند. تازه اگر هم کسی سعی میکرد خود را به رادیو برساند و این کار را انجام بدهد، مانع میشدند!
مثلا مانع چه کسانی میشدند؟
پیدا کردن نامهایشان کار سختی نیست. برخی از وفادارترین یاران دکتر مصدق هم از این وضعیت به ستوه آمده بودند. مهندس زیرکزاده نقل میکند که در یکی از دیدارها با مصدق، دکتر فاطمی عصبانی میشود و از اتاق دکتر مصدق بیرون میآید و فریاد میزند: «این پیرمرد آخرش همه ما را به کشتن میدهد!»
برخی از افراد آیتا... کاشانی و عدهای دیگر را به گرفتن پول از «سیا» و حمایت از کودتای 28 مرداد متهم میکنند. این جریان تبلیغی در سالیان اخیر عمق و گستره بیشتری هم پیدا کرده است. در این باره چه دیدگاهی دارید؟
این حرفها در ادامه همان ترور آیتا... کاشانی در ماهها و روزهای قبل از 28 مرداد است. هواداران دکتر مصدق در روزنامهها، علیه شخصیتهای مؤثر نهضت ملی بهخصوص آیتا... کاشانی، موج افترا به راه انداختند. بعد هم با سنگباران خانه آیتا... کاشانی، حرمتشکنی را به حد اعلا رساندند و اکثر مریدان و حامیان او را به زندان انداختند، طوری که خانوادههای آنها محتاج خرج روزانهشان شده بودند! در روزهای منتهی به 28 مرداد، پلیس مخفی دکتر مصدق دنبال راپورت جمع کردن علیه آیتا... کاشانی بود و مصطفی کاشانی در خفا و دکتر بقایی در زندان بودند. این قضیه تا بعد از رفراندم و انحلال مجلس ادامه پیدا کرد. در آن روزها تیمسار زاهدی در مجلس تحت نظر و به قول دکتر بقایی در چنگ دولت بود. چرا وقتی دکتر معظمی او را با ماشین رئیس مجلس از مجلس بیرون میبرد، دکتر مصدق به یکی دو نفر از هوادارانش نسپرد که ماشین را تعقیب کنند و ببینند کجا میرود؟
شما دکتر مصدق را در این ماجرا مسؤول میدانید؟
بالاتر از مسؤول، مقصر میدانم! اگر او مجلس را آلت دست خودش نکرده بود و دائما اختیارات نمیگرفت و مجلس قدرت کافی داشت، میتوانست مثل دوره قوامالسلطنه عکسالعمل به موقع و محکم نشان دهد. در مورد زاهدی هم اگر از خود جسارت نشان میداد، این اتفاق نمیافتاد. دکتر مصدق جلوی خیرخواهان واقعی مملکت را گرفت و زمینه را برای جولان دشمنان نهضت ملی فراهم کرد. سالها گذشته و حتی هنوز یک نفر هم نتوانسته با دلیل و مدرک محکمه پسندی اثبات کند که آیتا... کاشانی برای حمایت از کودتا از آمریکاییها پول گرفته است! ایشان کسی بود که وقتی از دنیا رفت، 15 هزار تومان مقروض بود. پولهای آمریکاییها کجا رفته بود و چرا ورثه ایشان با تنگدستی و فقر دست به گریبان بودند؟
درباره 28 مرداد، در یک کلام به شما بگویم که در آن دوره انگلیس یا شوروی نمیتوانستند در کشورهای مورد نظرشان امواج گسترده نارضایتی ایجاد کنند، بلکه میتوانستند به موجهای ایجادشده جهت و شکل مورد نظر خودشان را بدهند. بنابراین موجبات سقوط دکتر مصدق را بیانگیزگی خود او برای ادامه حکومت و رفتارهای اطرافیانش رقم زد. یادمان باشد در سال 1332، سازمان سیا تازه تأسیس شده بود و در واقع کودتای ایران، اولین عملیات موفق آن سازمان بود. در آن دوره سیا هنوز آنقدرها مأمور ورزیده و زبده نداشت که بتواند دست به اقدامات وسیع بزند و یک دولت را طی یک روز تغییر بدهد. سرنگونی دولت مصدق قبل از هر چیز مرهون مساعدتهای خود او و عوامل داخلی انگلیس و آمریکا در ایران بود. مردم دیگر حوصله تحمل دولت و مدارا با او را نداشتند و دکتر مصدق و جبهه ملی هم توانایی اداره امور را نداشت. به قول جلال آلاحمد، «تنها برنده کودتای 28 مرداد شخص دکتر مصدق بود که با سقوط یک دولت ناتوان و رو به نابودی از خودش برای همیشه قهرمان ساخت!»
برخی معتقدند مسؤولیتهای مهم بعد از پیروزی انقلاب، به دست حامیان آیتا... کاشانی است. پس چرا علیه فروهر به دلیل حمله به منزل آیتا... شکایت نکردند؟
اولا تمام طرفداران مصدق بر ارکان حکومتِ بعد از انقلاب تسلط داشتند. دست کم در دوره مهندس بازرگان که اینگونه بود. ثانیا چه کسی میتوانست علیه داریوش فروهر -که وزیر بود- شکایت کند؟ قتل او و همسرش واقعا فاجعه و بسیار دردآور بود، اما یادمان باشد دنیا دار مکافات است و باید بگوییم که عامل کشته شدن مظلومانه مرحوم حدادزاده به دست اراذل و اوباشی که آن شب خانه آیتا... کاشانی را سنگباران کرده بودند، به طرز فجیعی از بین رفت! «از ماست که بر ماست.»
در اروپا فعالیت سیاسی هم داشتید؟
خیر، خیلیها دعوتم میکردند، ولی من نمیرفتم. میخواستم تحصیل کنم و از سیاست هم سرخورده شده بودم و دیگر به هیچ کس اعتماد نداشتم! رشتهای هم که برای تحصیل انتخاب کردم، پزشکی بود که کوچکترین ربطی به سیاست و اقتصاد نداشت. وقتی به یاد پدربزرگم میافتادم که عمری با استعمار انگلیس جنگیده و یکی از بزرگترین نهضتهای معاصر ایران را رهبری کرده و سرانجام چنین سرنوشتی را پیدا کرده بود، دندان تحصیل در رشتههای سیاسی، حقوقی و اقتصادی را کندم .
از کی دوباره شروع به فعالیت سیاسی کردید؟
بعد از اتمام تحصیل و اخذ درجه دکترا. از روزی که دکتر مصدق راهش را از پدربزرگم جدا کرد و به بیراهه رفت، اسناد و مدارک زیادی گردآوری کرده بودم. بعد از اتمام تحصیلات و مخصوصا پس از بازنشستگی در سال 1995، تمام وقتم را صرف پژوهشهای تاریخی کردم.
فروتنی بیش از حد آیتا... کاشانی
بعد از سالهای زیادی که از رویداد 28 مرداد میگذرد، از نظر دکتر محمدحسین سالمی، پدربزرگش در خط مشی سیاسی خود چه اشتباهی کرد؟
اولین اشتباه پدربزرگم این بود که به خاطر دکتر مصدق، روحانیت را از خود دلآزرده کرد و محکم جلوی آنها ایستاد! دومین اشتباهش این بود که بیش از حد لزوم در حق دکتر مصدق فداکاری کرد، در حالی که مصدق خیلی به فکر شأن و شؤون خودش بود. در واقع فروتنی بیش از حد آیتا... کاشانی با آن سابقه طولانی مبارزات و پایه علمی بالا، او را قربانی کرد! دکتر مصدق منافع ملی را فدای منافع شخصی خود کرد و تمام سعی و تلاشش این بود که وجیهالمله باقی بماند؛ اما آیتا... کاشانی برای حفظ حقوق ملت از همه چیز حتی از آبروی خود هم گذشت و نیش طعنهها و تهمتها را به جان خرید. ایراد دیگری که میشود به آیتا... کاشانی گرفت این است که در خانهاش به روی همه کس باز بود، در حالی که دکتر مصدق خیلی حسابگرانه عمل میکرد. آیتا... کاشانی فوت و فنهای سیاسی را خیلی خوب بلد بود، اما سیاهبازیهای سیاسی را نمیپسندید. ایشان بهرغم اینکه سیاستمدار کهنهکاری بود، اما اهل حقهبازی سیاسی نبود.
درک تظاهرات متضاد دکتر مصدق
برخی معتقدند چون محمدحسین سالمی، نوه آیتا... کاشانی است، در نوشتههایش بیطرفی را رعایت نمیکند. پاسخ او به این برداشت چیست؟
طبیعی است که به خاطر علاقه و ارادتی که به پدربزرگم دارم نگاهم جانبدارانه است، اما همواره تلاش کردهام در نوشتههایم برای این سؤالات اساسی پاسخهای درخوری پیدا کنم که آیا بستن مجلس توسط دکتر مصدق کار درستی بود؟ آیا انجام رفراندم لازم بود؟ آیا گرفتن اختیارات مفید بود؟ دکتر مصدق 40 روز در آمریکا بود و حتی یک بار هم غش نکرد، اما در ایران که بود، تا میگفتی بالای چشمت ابروست غش میکرد! همیشه در رختخواب بود و از دیگران در همان جا پذیرایی میکرد، اما در روز 28 مرداد دیوار راست را گرفت و بالا رفت و حتی یک لحظه هم سرش گیج نرفت! این تظاهرات متضاد همواره برایم پرسش ایجاد میکرد و دنبال پاسخ آنها بودم. باید برای این پرسشها پاسخ قانعکنندهای پیدا میکردم که چرا به مردم خبر نداد چه اتفاقاتی دارد میافتد؟ چرا توسط روزنامهها و اعضای حزب توده، با شایعات کثیف تمام رجالی را که میتوانستند در روزهای بحرانی مددکارش باشند، لجنمالی کرد و از چشم مردم انداخت؟ من به علت خویشاوندی و علاقه به آیتا... کاشانی، البته به اسناد و خاطراتی دسترسی داشتهام که دیگران فقط وصفشان را شنیده یا تصویرشان را دیدهاند. بعد هم صرف خویشاوند کسی بودن که نباید آنها را از نوشتن درباره یک رجل سیاسی بزرگ منع کرد؟ اگر اینطور بود دکتر غلامحسین مصدق هم نباید درباره پدرش کتاب مینوشت. بماند که انصافا کتابش را منصفانهتر و بیطرفانهتر از پدرش نوشته است! به نظر من هنگام قضاوت درباره یک اثر تاریخی، باید به محتوا و صحت و سقم آن دقت کرد، نه به پیوندهای خویشاوندی مؤلف و موضوع کتاب.
محمدرضا کائینی
تاریخ
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر